٨.٧.٠٤

روزی که خامنه ای را لرزاند قسمت اول

18 تیرماه 78 نقطه عطفی در مبارزات جنبش دانشجویی ایران بشمار می رود. سرکوب خونین دانشجویان در این روز و تظاهرات گسترده دانشجویی – مردمی در روزهای پس از آن ، چند روزی در صدر عناوین خبری رسانه های داخلی و بین المللی قرار گرفت. شرایط ایجاد شده به گونه ای بود که نظام سیاسی حاکم بر ایران را در شوکی سیاسی و از طرفی نیروهای اپوزیسیون را نیز در موقعیتی آزمون نشده وحساس قرار داد
صرفنظر از نتایج حاصله از این قیام ، سرنوشت آن و چگونگی عملکرد گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی در آن چند روز تاریخی ، بعنوان کسی که بسیاری از رویدادهای آن روزها را از نزدیک مشاهده کرده و در ارتباط با وقایع آن از سوی بیدادگاههای انقلاب دچار محکومیت حبس و شکنجه نیز شدم ، مشاهدات خود را برای روشنتر شدن بیشتر قضایا و ادای دین به مبارزین گمنامی که دلاورانه در برابر دژخیمان رژیم صف آرایی کردند ، بیان می کنم.
ذکر این نکته الزامی است که اسامی عنوان شده در این نوشتار ، اشخاصی حقیقی اند ، اما به دلیل شرایط حاکم و احتمال ایجاد مشکل برای دوستانی که همچنان در زندان بسر برده و یا در داخل کشور فعالیت دارند ، نامهای مستعار برایشان در نظر گرفته ام. برخی از این دوستان برای ملت ایران کاملاٌ شناخته شده هستند و امیدوارم که بزودی این نوشتار با ، اسامی حقیقی آنان مجدداٌ انتشار یابد
جمعه 18 تیرماه 78
صبح آن روز با تماس تلفنی خانم آزادی ؛ یکی از فعالان دانشجویی بیدار شدم. خبر می داد که دیشب درگیری گسترده ای در کوی دانشگاه تهران روی داده و همچنان نیز ادامه دارد. سخنانش برایم باور نکردنی بود. به سرعت آماده حرکت بسمت کوی شدم. فاصله زیادی از منزل ما در امیرآباد تا کوی نبود. وقتی که از سمت پایین خیابان امیرآباد و پس از تقاطع جلال آل احمد به نزدیکیهای کوی رسیدم ، با سد عظیمی از نیروهای پلیس و مأموران یگان ویژه مواجه شدم. آنها اجازه حرکت به هیچ اتومبیلی را نمی دادند و از نزدیک شدن عابرین پیاده هم به کوی جلوگیری می کردند. مردم با بهت و حیرت به سمت بالای خیابان نگاه می کردند که دانشجویان به خیابان آمده و با پرچمهایی در دست ، شعار می دادند
تنها راه وارد شدن به کوی ، کوچه های مقابل کوی در خیابان اصلی امیرآباد و یک راه دیگر هم ضلع غربی کوی نزدیک خیابان گیشا بود. برای اینکه سریعتر بتوانم خود را به دانشجویان برسانم ، از یکی از کوچه های فرعی امیرآباد به سمت کوی رفتم. در بین راه یکی از فعالان جنبش دانشجویی به نام رضا را دیدم و بهمراه او راهی شدیم. برخلاف تصور ما ، تمامی آن کوچه های فرعی مرتبط به کوی نیز توسط نیروهای انتظامی حراست می شد. اما چاره ای نبود باید از سد آنان می گذشتیم. وقتی که ازدحام جمعیت مقداری زیاد شد ، از فرصت استفاده کرده و از سد مأموران گذشتیم. هنگام ورود به کوی دانشگاه ، صحنه هایی را دیدم ، که مرا مدتی بهت زده کرد. ساختمانهایی ویران شده که از جنگی نابرابر خبر می داد. درب و شیشه های اکثر اتاقها شکسته شده و کلیه لوازم شخصی دانشجویان بهم ریخته بود. عکسهای پاره شده شخصیتهایی چون دکتر مصدق ، دکتر شریعتی و خاتمی ، کتابهای از بین رفته و در چند مورد اتاقهایی کاملاٌ سوخته شده ، گوشه ای از پذیرایی خونین دیشب اقتدارگرایان از دانشجویان بود. بر دیوارهای سالن خوابگاه ، شعارهای متعددی نوشته شده بود : {جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد} ، {دانشجو می رزمد ، استبداد می لرزد} ، {جمعه ها خون جای بارون می چکه} و ...
حتی خوابگاه دانشجویان خارجی نیز از تعرض مصون نمانده بود. جو کوی دانشگاه بسیار ملتهب بود. شب گذشته ، تحصنی در اعتراض به بسته شدن روزنامه سلام در محوطه کوی صورت گرفته بود. این تحصن ، که به اعتراض و راهپیمایی مقابل درب اصلی کوی و سر دادن شعار انجامیده بود ، پس از مدتی با دخالت پلیس خاتمه یافت. اما ساعاتی بعد و هنگامی که دانشجویان در حال استراحت بودند ، حمله ناجوانمردانه ای با شرکت نیروهای انصار حزب الله و یگان ویژه پلیس صورت گرفت. برخی دانشجویان را از بالای ساختمانها به پایین پرتاب کرده و بسیاری را نیز با فحاشی و ضرب وشتم دستگیر کرده و با خود برده بودند
حسین یکی از فعالان دانشجویی که پس از وقایع 18 تیرماه بازداشت شد ، در زندان اوین به من گفت که تجمع اولیه دانشجویان کار او بوده است. او پس از توقیف روزنامه سلام به خاطر انتشار نامه سعید امامی که از مجلس خواسته بود ، محدودیتهای بیشتری را برای مطبوعات در نظر بگیرند ، اعلامیه هایی را تهیه کرده و در آنها از دانشجویان کوی خواسته بود که برای اعتراض در محوطه داخلی کوی دانشگاه تجمع کنند. حسین این اعلامیه ها را در اتاقهای دانشجویان در کوی توزیع کرده بود. پس از تجمع عده ای از دانشجویان ، اندک اندک بر تعداد معترضین افزوده شده و تظاهرات اولیه ای در شامگاه روز پنج شنبه 17 تیرماه صورت می گیرد
اینک و پس از سرکوب خونین شب گذشته ، دانشجویان باقی مانده در کوی که به شدت از این مسئله ناراحت بودند ، قصد مبارزه با سرکوبگران و دفاع از حقوق تضییع شده خود را داشتند. جو غالب به گونه ای بود که کسی قصد ترک محوطه کوی را نداشت. بسیاری از ساکنین کوی به همراه دانشجویان دیگری که به طریقی خود را به کوی رسانده بودند ، نقاب بر چهره زده و آماده درگیری با مزدوران رژیم بودند. برخی هم در مسجد کوی گرد آمده و راههای گوناگون تداوم اعتراضات را بررسی می کردند
در چنین شرایطی ، من برای تهیه گزارشی از این فاجعه و اطلاع رسانی و همینطور مشورت و رایزنی با دوستان جبهه متحد دانشجویی عازم دفتر جبهه شدم. دفتر جبهه در میدان هفتم تیر ، خیابان مشاهیر قرار داشت و برای رسیدن به آنجا باید از حوالی میدان انقلاب که نماز جمعه در آن برقرار بود ، می گذشتم. عده ای از بسیجیان و حزب اللهی ها در حالی که شعار هایی سر می دادند ، عازم کوی بودند. این مورد به همراه پافشاری دانشجویان بر ترک نکردن کوی و ایستادگی در برابر مأموران رژیم ، حکایت از تشدید درگیریها در ساعاتی بعد می کرد. وارد دفتر جبهه شدم و به سرعت گزارشی را که تهیه کرده بودم برای رسانه های داخلی و خارجی فرستادم. چند تن از اعضای جبهه در دفتر بودند ، اما از اعضای شورای مرکزی کسی نبود. مهندس طبرزدی هم که از چندی پیش در بازداشت بسر می برد. با برخی از دوستان رایزنی کردیم. همگی متفق القول بودیم که بعنوان یک گروه دانشجویی مستقل باید قاطعانه از خواسته های بحق دانشجویان حمایت کنیم. در آن شرایط بحرانی ، علاوه بر حمایت سیاسی و رسانه ای از جنبش ، حمایت لجستیکی هم مد نظر بود. بدین منظور در تماسهایی که با دوستان جبهه داشتیم ، این قضیه مطرح شد. به عنوان اولین گام ، مقداری مواد خوراکی نظیر : خرما ، بیسکویت و ... تهیه شد تا به دانشجویان آسیب دیده ، رسانده شود. (هرچند هنگامی که دوباره به کوی برگشتیم ساکنین منطقه امیرآباد ، بزرگوارانه از فرزندان دانشجوی خود پذیرایی می کردند.) پس از تهیه مواد خوراکی به همراه 2 تن از دوستان ؛ بهزاد و علی با اتومبیل راهی کوی شدیم. دیگر هیچ راه نفوذی به داخل کوی وجود نداشت. بر تعداد مأموران پلیس افزوده شده بود. بعلاوه اینکه نیروهای انصار نیز لشگرکشی عظیمی به سمت کوی دانشگاه کرده بودند. تنها یک راه وجود داشت. ضلع غربی کوی دانشگاه ، نزدیک پمپ بنزین نزدیک اتوبان چمران. بدین ترتیب وارد کوی شدیم و مواد خوراکی را به کمک دانشجویان پخش کردیم
خیابان امیرآباد به دو قسمت تقسیم شده بود. قسمت بالای آن که شامل خوابگاه دانشجویی دختران و درب اصلی خوابگاه پسران می شد ، متعلق به دانشجویان بود که با آتش زدن لاستیک و سنگرچینی در برابر مأموران پلیس یگان ویژه و انصار موضع گرفته بودند. مقابل درب پایینی کوی و پایینتر از آن محل استقرار نیروهای مزدور رژیم بود. درگیریها ادامه داشت
من که در آن زمان دانشجوی 21 ساله دانشکده کشاورزی ورامین بودم ، ترجیح دادم بر خلاف برخی از دوستان که از شرکت مستقیم در درگیریها خودداری می کردند ، وارد این عرصه شوم. وقتی که از زیر پیراهن های پاره شده دانشجویان شب قبل ، نقابی درست کردم ، به جمع دانشجویان درگیر پیوستم. آنها با سنگ به سمت مزدوران حمله می کردند و شعارهای تندی هم سر می دادند. از آن طرف ، گازهای اشک آور مرتباٌ از سوی مأموران بسمت ما پرتاب می شد
در میان دانشجویان درگیر ، برخی از دوستان مثل سامان را دیدم. برای مقابله شدیدتر با مزدوران تصمیم گرفتیم که با عده ای دیگر از دانشجویان یک گروه مقاومت تشکیل دهیم. هدف اول ، ضربه زدن به مأمورانی بود که در مقابل درب پایینی کوی سنگر گرفته بودند. بدین منظور تصمیم گرفتیم که با کوکتل مولوتف به استقبال آنها برویم. عده ای برای فراهم کردن بنزین از درب پشتی کوی به پمپ بنزین نبش اتوبان چمران رفتند. عده ای هم کلیه شیشه های نوشابه سالن غذاخوری کوی را برای ساختن کوکتل آوردند. هنگامی که ما مشغول آماده کردن موراد فوق بودیم ، درگیری دانشجویان با مأموران رژیم شدت بیشتری گرفته بود. بطوری که عزت ابراهیم نژاد ؛ شهید جنبش دانشجویی در همان شب به شهادت رسیدو تنی چند از دانشجویان نیز به شدت زخمی شدند. نیروهای یگان ویژه و انصار حزب الله که از ایستادگی شجاعانه دانشجویان عاصی شده بودند اقدام به شلیک گلوله کردند
هرچند که رژیم اعلام کرد که تنها یک نفر در آن درگیریها جان باخته است اما منابع دیگر از کشته و زخمی شدن تعداد بیشتری از دانشجویان خبر می دادند. در چنین شرایطی حمله با کوکتل مولوتف می توانست پاسخ مناسبی به آن همه جنایت و بی عدالتی در حق دانشجویان آزادیخواه و بیگناه ایرانی باشد. با دوستان از داخل کوی به سمت ساختمانهای پایینی کوی که هنوز کاملاٌ ساخته نشده بودند رفتیم. دسته دسته برروی هریک از ساختمانها قرار گرفتیم و ناگهان بارانی از کوکتل مولوتف به سمت مأموران باریدن گرفت. با اولین حمله ، مزدوران سراسیمه شده پای به فرار گذاشتند. فریاد شادی دانشجویان به آسمان برخاست. درگیری بدین ترتیب ادامه یافت و مأموران به سمت ساختمانهایی که ما در آن قرار داشتیم آتش گشودند که خوشبختانه به کسی آسیبی نرسید. تا ساعاتی پس از نیمه شب وضع بهمین منوال بود تا اینکه با عقب نشینی مقطعی نیروهای انتظامی جو یک مقدار آرام شد. هرچند هنوز سنگرهای دانشجویان تخلیه نشده بود و کسی هم قصد ترک محوطه کوی را نداشت
با برخی از دوستان دیگر تصمیم گرفتیم که به نوبت در داخل چمنهای محوطه کوی استراحت کنیم و بقیه مراقب باشند تا در صورت حمله احتمالی مأموران ، دیگران را بیدار کنند. بدین دلیل استراحت در آنجا را انتخاب کردیم که ساختمانهای سالم به ندرت وجود داشت و همچنین در آن محیط در برابر حمله احتمالی ، عکس العمل بهتری می توانستیم داشته باشیم
در همین حین علی ربیعی ، مشاور امنیتی رئیس جمهور و مصطفی تاجزاده معاون وزیر کشور به دیدار دانشجویان آمدند که من هم به همراه تنی چند از دانشجویان به گفتگو با او پرداختیم. آنها خواستار پایان دادن به تحصن و درگیری بودند. دانشجویان هم خواسته های منطقی و مشخصی داشتند ، از جمله : معرفی و مجازات عوامل حمله به کوی دانشگاه ، برکناری فرمانده نیروی انتظامی ، آزادی کلیه دانشجویان بازداشت شده در جریان درگیریها ، نامیدن خیابان کارگر شمالی(امیرآباد) بنام 18 تیر ، آمدن رئیس جمهور میان دانشجویان و دلجویی از آنان. البته در طول روز هم چند تن از نمایندگان مجلس و همینطور وزیر کشور برای بازدید از وضعیت کوی و دانشجویان به محل آمده بودند. اما تهاجم گسترده به کوی و نارضایی دانشجویان چنان بود که کسی قادر به آرام کردن آنها نبود
حسن غفوری فرد از چهره های سیاسی محافظه کار نیز یکی از کسانی بود که در کوی دانشگاه حضور یافت. دانشجویان به دلیل سوابق و مواضع ضد مردمی او ، آنچنان برخوردی با وی کردند ، که ناچار شد به سرعت ، کوی را ترک گوید
جمعه 18 تیرماه ، روزی سراسر هیجان و التهاب ، روز ایستادگی و شهامت ، روز آزادگی و مظلومیت بدین ترتیب به پایان خود رسید و در تاریخ ایران ماندگار شد. هرچند روزهای بعد از آن نیز آبستن حوادث تازه دیگری بود
ادامه دارد

٦.٧.٠٤

زمينه ها و چشم انداز جنبش دانشجويي

مهرداد درويش پور

عموما جنبش هاي دانشجويي جنبشهايي هستند كه به لحاظ سني به شدت جوان اند و به همين دليل از آرمانگرايي بسيار بالايي برخوردارند و جزو پوياترين گروههاي اجتماعي محسوب ميشوند. در عين حال دانشجويان گروه اجتماعي هستند كه فاقد موقعيت اجتماعي با ثبات است، امري كه در راديكاليسم اين جنبش موثراست. معمولا گروههاي باثبات تر اجتماعي، كمتر از راديكاليسم گروههاي اجتماعي جوان و سيال برخوردارند. جنبش دانشجويي به خاطر سروكار داشتن با علم و فكر و دانش اساسا از تركيب روشنفكري بالايي برخوردار ميباشد. اين مسئله ميزان حساسيتهاي سياسي را در اين جنبش افزايش ميدهد. علاوه بر اين به لحاظ سازماندهي مراكز دانشگاهي قادر به بسيج و سازماندهي منحصر به فردي هستند
براي مثال كارمندان و كارگران از اعتصاب به عنوان اصلي ترين ابزار اعتراض در محل كار استفاده ميكنند. امري كه به سادگي عملي نيست و بهاي بسيار سنگيني ميتواند در پي داشته باشد. حال آنكه دانشگاهها مراكز تجمعي هستند كه امكان حضور گسترده دانشجويان در آن محيط، علاوه بر ساعات درسي نيز وجود دارد. اين امر زمينه بسيار مساعدي براي سازماندهي در جنبش دانشجويي ايجاد ميكند. اين ويژگي در كشورهايي كه فاقد آزادي تشكل و احزاب بوده و در آنجا تجمع و سازماندهي با دشواري روبرو است، موقعيت جنبش دانشجويي را منحصر به فرد ميسازد. به عبارت روشنتر جنبش دانشجويي به خاطر ويژگيهاي فوق از قدرت بسيج و سازماندهي بهتري در قياس با ديگر اقشار برخوردار است. اين مجموعه ويژگيها، جنبش دانشجويي را در سطح جهان به جنبشي راديكال و آوانگارد بدل كرده است كه معمولا با فاصله اي جلوتر از ساير جنبشهاي اجتماعي عمل ميكند. اين امر بخصوص در اروپا در دهه ي 60 و 70 مشهود بود. تا آنجا كه متفكراني نظير هربرت ماركوزه بر آن شدند كه در امريكا ديگر رسالت انقلاب نه بر دوش طبقه كارگر بلكه برعهده جنبش دانشجويي و جوانان قرار دارد. بهر رو عموما دانشجويان جزو نخستين گروههايي هستند كه نسبت به مسايل سياسي واكنش نشان ميدهند
اين ويژگي جنبش دانشجويي در كشورهاي جهان سوم دو چندان است زيرا در اين جوامع به دليل استبداد طولاني مدت و عدم توسعه صنعتي پيشرفته، طبقات اجتماعي به مفهومي كه جامعه شناسان از آن ياد ميكنند، وجود ندارد. طبقه اجتماعي همان طبقه اقتصادي نيست . براي مثال در ايران، افغانستان، كره جنوبي و كشورهاي مختلف طبقه اقتصادي كارگر، اقشار مياني و غيره وجود دارند. اما هنگامي كه مفهوم طبقه اجتماعي به كار برده ميشود منظور فقط اشاره به موقعيت طبقات در توليد و اقتصاد نيست، بلكه ميزان تشكل و سازماندهي طبقه و خودآگاهي نيز جزوي از عناصري است كه مفهوم طبقه اجتماعي را دربرميگيرد. بنابراين هنگامي كه براي مثال ميگويند در سوئد طبقه اجتماعي كارگر نيرومند است، تنها تعداد كارگران مد نظر نيست
در اين مفهوم در بسياري از كشورهاي جهان سوم و از جمله ايران طبقات اجتماعي جامعه نيرومند نيستند. تشكل، خودآگاهي و احزاب خود را ندارند و يا بسيار ضعيف هستند. در اين شرايط نقش آوانگاردي جنبش روشنفكري و دانشجويي دو چندان ميشود. به گونه اي كه در خلاء حضور طبقات اجتماعي اصلي جامعه (كه معمولا از طريق احزاب و تشكلهايشان خواسته هاي شان را بيان ميكنند)، اين جنبش روشنفكري و دانشجويي است كه عملا به دماسنج تحول سازي در درون جامعه بدل ميشود. اين نقش وزين جنبش دانشجويي ضمن آنكه نقطه قدرت آن است پاشنه آشيل آن هم به شمار ميرود. چون جنبش دانشجويي ميتواند به سرعت دچار ذهني گري شده و از حركت عمومي جامعه فاصله بگيرد و با منزوي كردن خود عملا قدرت اثرگذاري اجتماعي لازم را از دست بدهد. امري كه تا حدودي در تيرماه 1378 با آن روبرو شديم
حتي در كشورهاي جهان سومي كه جنبش كارگري نيرومندي دارند (نظير كره جنوبي كه در صحنه سياسي آن كارگران حضور سياسي نسبتا فعالي دارند) باز هم جنبش دانشجويي نقش برجسته اي داشته است. اما در رابطه با ايران جنبش دانشجويي باز هم از ويژگي ديگري برخوردار است. جنبش دانشجويي تنها جنبش اجتماعي در ايران است كه از تداوم تاريخي برخوردار است. در حالي كه جنبش هاي اجتماعي ديگر با نوعي گسست روبرو بوده اند كه امكان انتقال تجربيات و حضور مستمرشان را كاسته است. براي مثال در دوران مصدق طي يك دوره با اوج گيري جنبش كارگري روبرو بوديم، حال آنكه پس از شكست سال 32، اين جنبش قطع ميشود. اگرچه بعد از آن نيز اعتصابات و حركتهايي صورت گرفت اما تنها در سال 57 است كه جنبش كارگري مجددا حضوري فعال مييابد. حال آنكه جنبش دانشجويي برغم افت و خيزهاي خاص خود در مقياس تاريخي جنبشي است كه از استمرار برخوردار بوده و اين باز هم نقش جنبش دانشجويي را در ايران برجسته تر ميكند. اما چه حوادثي باعث شد كه در دوره اخير جنبش دانشجويي در ايران اوج بگيرد و چه آينده و چشم اندازي در مقابل آن قرار دارد؟
ابتدا ببينيم منظور از جنبش چيست؟ همانطور كه بسياري از جامعه شناسان اشاره ميكنند وقتي مفهوم جنبش به كار ميرود، تقسيم بنديهاي گوناگون منظور نظر است. گاه جنبشها بر اساس اين كه كدام گروههاي اجتماعي در آن شركت ميكنند، تعريف ميشوند (نظير جنبش كارگري، جنبش بورژوايي، جنبش دانشجويي، جنبش دهقاني و جنبش ملي). زماني ارزشهاي حاكم بر جنبش مدنظر قرار ميگيرند (نظير جنبش سوسياليستي، جنبش اسلام گرا و غيره) در برخي مواقع جنبشها را از زاويه درجه خواستهاي آن تقسيم بندي ميكنند. مثلا جنبش اصلاح طلب، جنبش انقلابي، و يا حتي جنبشهاي واپسگرا كه بنابر درجه تغييراتي كه طلب ميكند تقسيم بندي ميشوند. اگر اين معيارها را در بررسي جنبش ها در نظر بگيريم جنبش دانشجويي اخير، يكي از گسترده ترين جنبشهاي اجتماعي مسالمت آميز و دمكراتيكي است كه در 20 سال اخير رخ داده است. اما چه چيز اين جنبش را از شورش و از انقلاب جدا ميكند؟ در روزهاي حوادث داغ در جريان جنبش دانشجويي اخير ايران و بويژه 18 تير بر اين باور بودند كه در ايران، انقلابي رخ داده است. آنها فراموش كردند كه انقلاب اساسا حركت گسترده و سرتاسري با هدف فتح قدرت سياسي است كه با وجود رهبري و يا مضمون تعريف شده اي رخ ميدهد. اما جنبش اجتماعي ضرورتا فتح قدرت سياسي را هدف قرار نداده است. از اين زوايه جنبش اخير انقلاب نبود. در عين حال جنبش اجتماعي از شورش متمايز است. هر شورشي را نميتوان جنبش خواند. براي مثال ، بسياري از شورش هاي اخير مردم را نميتوان جنبش ناميد. زيرا اين حركات نه تداومي داشتند، نه از رهبري برخوردار بودند و نه برنامه معيني را دنبال مينمودند، بلكه حركتهايي خودانگيخته، ناگهاني و كاملا محلي بودند كه يك باره سر بر كشيدند و سريعا پايان يافتند. اما جنبش دانشجويي اخير، هم از تداوم برخوردار بود و هم داراي سمت و سوي معيني بود و هم گرايشهاي كم و بيش روشني آن را رهبري مينمودند و محدود به يك دانشگاه هم نبود. محتواي سياسي اين جنبش چه بود؟ جنبش دانشجويي اخير ايران نشان داد كه روز به روز بيشتر از انديشه استبداد ديني فاصله ميگيرد. ويژگي ديگري كه جنبش دانشجويي اخير را از گذشته متمايز ميكند در اين است كه در دوران رژيم گذشته، جنبش دانشجويي شديدا خصلت ايدئولوژيكي داشت يعني اساسا تحت تاثير گروههاي ماركسيستي و كمونيستي و يا تحت تاثير جنبش اسلامي در ايران قرار داشت. امروزه، اما جنبش دانشجويي تا حدي استقلال يافته است. حال آنكه در گذشته بويژه در يكي دو سال بعد از انقلاب فاقد هر نوع استقلالي بود. در واقع اين گروهبندي هاي سياسي در جامعه بودند كه جنبش دانشجويي را رهبري مينمودند و دانشجويان به عنوان پشت جبهه آنها يا بستر اصلي عضوگيري آنها شمار ميرفتند. در حالي كه امروزه رابطه گرايشهاي سياسي با جنبش دانشجويي معكوس شده است. يعني اساسا اين جنبش دانشجويي است كه گرايشهاي سياسي را به نوعي به دنبال خود كشانده است و نوعي روند ايدئولوژي زدايي را دنبال ميكند. براي مثال بسياري از رهبران همين دانشجويان قبلا از دست پروردگان نظام بودند. حال آنكه امروز از آن روي برتافته اند. همچنين هر چند بخشهايي از آنها با نيروهاي اسلامي اصلاح طلب و يا نيروهاي ملي و . . . سروكار دارند، اما اين پيوندها، پيوندهاي حزبي و هميشگي نيست بلكه پيوندهاي عقيدتي و مقطعي بر سر يك ايده معين است كه اگر پاسخ آن را نگيرد جنبش دانشجويي راه خود را ميرود. كما اين كه بخش مهمي از جنبش دانشجويي كه در ابتدا خود را حامي جناحي از حكومت ميدانست، از اصلاح طلبان درون حكومت فاصله گرفت
اما چه عواملي باعث شكل گيري جنبش اخير دانشجويي شد؟ بسياري از جامعه شناسان به ضرورت حضور 3 فاكتور در برآمد جنبشهاي اجتماعي اشاره ميكنند. نخست آنكه بايد زمينه مادي آن وجود داشته باشد. ديگر آنكه بايد فرصت سياسي مساعد فراهم شود. سوم اينكه جرقه انفجار زده شود. مثلا اگر به دوره حكومت پهلوي برگرديم زمينه مادي جنبش ضدسلطنت را بايد در ديكتاتوري، بي عدالتي و شبه مدرنيسم نظام پهلوي جستجو نمود. اما فرصت سياسي در سال 56 با جريان حقوق بشر كارتر شروع شد. منظور از فرصت سياسي چيست؟ و چه هنگام ايجاد ميشود؟ معمولا در جوامع ديكتاتوري در دوراني كه اقتدار مطلقه دولت زير سئوال ميرود و يا در درون حكومت شكاف ايجاد شده و بخشهايي از آن مشي ديگري را در پيش ميگيرند فرصت سياسي لازم فراهم ميآيد. در دوره گذشته جريان اعمال فشار كارتر، رئيس جمهور وقت امريكا فضاي سياسي لازم را فراهم آورد. پيامد اين سياست، باز شدن نسبي فضاي سياسي جامعه و برگزاري شبهاي شعر كانون نويسندگان ايران بود. اما جرقه انفجار چه بود؟ حادثه سركوب دانشجويان در دانشگاه صنعتي تهران و سپس كشتار قم جرقه اي بود كه اين جنبش اجتماعي را به حركتي عظيم تبديل نمود، كه در روند خود به انقلاب انجاميد
اما جنبش دانشجويي اخير ايران از چه زمينه هاي اجتماعي برخوردار بود و فرصت سياسي و جرقه انفجار آن چه بود؟ زمينه اجتماعي جنبش دانشجويي بخشا ريشه در خواست ويژه دانشجويان داشته و بخش ديگر آن عمومي است. تا آنجا كه به خواستهاي ويژه جنبش دانشجويي برميگردد، فراموش نبايد كرد كه جنبش دانشجويي از هر زماني جوانتر است. امروز در ايران 22 ميليون نفر از آحاد جامعه زير 20 سال و 75 درصد زير 34 سال است و 20 درصد اين جمعيت تركيب سني بين 15 تا 24 سال دارند. جواناني كه خود را فاقد هر نوع آينده اي در اين جامعه مييابند. جواناني كه در جريان انقلاب يا به دنيا نيامده بودند و يا خردسالاني بيش نبودند. اين نيرو تركيب اصلي جنبش دانشجويي امروز ايران را تشكيل ميدهند. در واقع نسلي برخاسته است كه نيروي اصلي اش با شعارهاي دوران گذشته خوانايي ندارد. به جز شايد سالخورده هاي آنها كه در آن دوران جواناني بيش نبودند. مسئله ديگر بيكاري است. اين واقعيت كه 30 درصد از فارغ التحصيلان بيكار هستند و اينكه افق بيكاري يك مشكل جدي دانشجويان است زمينه اي براي به حركت درآمدن آنها است
يكي ديگر از زمينه هاي اجتماعي خاص اين جنبش سختگيري هاي ايدئولوژيكي در دانشگاههاي كشور است. حال آنكه دانشجويان آن هم در آغاز قرن بيست و يكم خواستار هر چه جهاني تر شدن و مدرنيته هستند. امروز دوراني است كه دانشجو از طريق اينترنت ميتواند از اخبار دنياي مدرن باخبر گردد. از اين رو سركوب و مهار كردن آن بسيار دشوارتر است و تنها تنش بين اين گروه و حاكمان را افزايش خواهد داد. اما علاوه بر آن دانشجويان به لحاظ تركيب و تعداد هم گسترش يافته اند. امري كه در موقعيت آنها اثرات بسياري به همراه داشته است. در سال 1357 در داخل كشور 175000 دانشجو داشتيم در حالي كه 23 سال بعد يعني در سال78 13حدودیک ونیم میلیون میباشد
در گذشته تركيب دانشجويي عمدتا متشكل از اقشار مرفه و يا طبقات متوسط جامعه بود. در حالي كه امروز با توجه به وجود
دانشگاههاي آزاد، اقشار پاييني جامعه توانسته اند حضور فعال در دانشگاهها و در جنبش دانشجويي بيابند. با اين تغييرات امروزه دانشجويان نيرويي هستند گسترده، ناراضي، و طالب خواستهاي مدرن كه به دليل مصالح خود به عنوان دانشجو با وضع موجود تعارض پيدا كرده اند. علاوه بر آن دانشجويان به عنوان بخشي از جنبش عمومي دمكراتيك در ايران و بويژه به عنوان جواناني ناراضي از تجربه بيست ساله اخير و از جمله به دليل وجود تركيب نيرومند زنان در آن نيرويي سخت معترض اند. امروز حدود 50 درصد جامعه دانشگاهي را زنان تشكيل ميدهند كه به دليل نقش زن بودن تحت فشارند. بنابر اين جنبش دانشجويي چه براساس ويژگيهاي خاص كه نام برديم و چه به عنوان يك جنبش اجتماعي جوان و چه به عنوان بخشي از جنبش روشنفكري و چه به عنوان نيرويي متخصص كه نقش برجسته اي در مدرن كردن جامعه دارد، از زمينه هاي اجتماعي گسترده اي براي اعتراض برخوردار است
آنچه فرصت سياسي براي بروز جنبش دانشجويي ايران و زمينه گسترش آن را فراهم كرده، گذار از عصر انقلاب به عصر پسا انقلابي در ايران است. تحولاحات پس از دوم خرداد، مباحث جامعه مدني، به زير سوال رفتن گفتمانهاي قهر و خشونت در داخل و گسترش اعتدال و بهبود روابط بين المللي و توجه به نقش ايرانيان برون مرز در حوزه ي خارجي در واقع بازتابي از نيارهاي جامعه در عصر ايران پسا انقلابي است. پروژه بنيادگرايي اسلامي نتوانست به هر وسيله اي هم كه متوسل شد خود را در داخل و در سطح جهاني تثبيت كند. زماني كه عصر انقلابي به پايان ميرسد، گذار به عصر پسا انقلابي با طرح شعارها، مطالبات و خواستهاي ديگري توأم ميگردد. شكافي كه در درون حكومت ايجاد شده و جناح اصلاح طلبي كه شكل گرفت از جمله پيامدهاي اين دوره گذار است. نه فقط جامعه ايران از بنيادگرايي اسلامي سر خورده است، بلكه بخشي از روشنفكران ديني و حتي بخشي از درون خود نظام به اين نتيجه رسيده اند كه با توسل به شيوه هاي گذشته ادامه حكومت ميسر نخواهد بود. بدين ترتيب فرصت سياسي جديدي به دست آمده است. پس از23 سال استبداد ديني، زد وخورد داخلي، هشت سال جنگ و بعد مدتي رخوت ، درپي 2 خرداد فرآيند سياسي در جامعه شكل گرفت كه فضاي جامعه را به شدت سياسي كرد. حضور گسترده مردم در انتخابات، گسترش مطبوعات، مطرح شدن مباحث و مفاهيم دمكراتيك فرصت سياسي لازم را براي جنب و جوش دمكراتيك فراهم آورد. اما تا آنجا كه به جنبش دانشجويي برميگردد سوال كليدي آن است كه چرا جنبش دانشجويي با دوران طولاني از فترت روبرو شد. با توجه به نقش آوانگارد دانشجويان پرسش اينجاست كه طي اين دوران اين جنبش در كجا قرار داشت؟
روشن است كه در دوره گذشته چه به دليل جنگ و چه (مدتي) به دليل بسته بودن دانشگاهها و غيره زمينه چنداني براي حضور جنبش دانشجويي مستقل وجود نداشت. اما با اين همه اين جنبش پس از 10 سال دوران فترت دوباره سر بر كشيد. يعني در ابتدا حتي در قياس با تحول عمومي جامعه، دانشجويان دير به حركت درآمدند. گروهي بر آنند كه بعد از دوم خرداد ما شاهد آنيم كه نخستين بار بخشي از يك حكومت با شعار اصلاحات سياسي جنبش دانشجويي را به حضوري فعال فراميخواند. با اينهمه اين حضور با تاخير صورت ميگيرد. شايد ريشه اين مسئله در اين جاست كه جنبش دانشجويي نه به دليل انفعال بلكه در تلاش براي جستجو و دستيابي به شكلهاي جديد و مستقل كار در حال حركت بوده است. بعد از دوم خرداد عملا تشكلهاي دانشجويي يكي پس از ديگري شكل ميگيرند. و اين نسل، نسلي است كه گرچه از درون انقلاب بيرون آمده ولي راه ديگري براي خود يافته است. امري كه نشانگر اين واقعيت است كه نسل جوان ما با شعارهاي دوران پيشين وداع كرده است. در اين روند يك جرقه ي سياسي براي بروز آن كافي بود. دستگيري برخي از رهبران جنبش دانشجويي و سپس بسته شدن روزنامه سلام آن جرقه سياسي بود كه به انفجار جنبش دانشجويي در1378 منجر شد كه با حمله به كوي دانشگاه به اوج رسيد. يعني وجود آن زمينه مادي و فرصت سياسي پس از دوم خرداد و آن جرقه انفجار، به بزرگترين جنبش اجتماعي دانشجويي انجاميد كه در روند خود جبهه جديدي را گشود. جنبش دانشجويي به سرعت دريافت كه نميتواند خود را در حد خواستهاي اصلاح طلبان بخشي از حاكميت محدود نمايد
شكل گرفتن جبهه سوم كه از جمله در جريان جنبش دانشجويي اخير شاهد آن بوديم نشانگر اين واقعيت است كه جنبشي كه به تدريج الگوهاي جديدي را آغاز ميكند (يعني روشي مسالمت آميز، اصلاح طلب و دمكراتيك) در عين حال خود را از يك دو راهي بيرون ميكشد. يعني يا به شيوه گذشته جنبش دانشجويي، انقلابي عمل كند و يا اين كه خود را در چهارچوب اصلاح طلبي يك جناح حكومت محدود نگه بدارد. آن چه در جريان جدايي گرايشات ديگر دانشجويي از دفتر تحكيم وحدت رخ داد، نشانگر اين مسئله است. در واقع آن زمينه مادي، آن فرصت سياسي و اين جرقه انفجار جامعه را وارد دوره جديدي كرد. آنچه دانشجويان در شش روزي كه ايران را لرزاند به نمايش گذاشتند مهمترين جلوه خواست جامعه مدني در تامين آزادي و دمكراسي بود. جامعه مدني تنها متشكل از نهادها و قانون نيست. جنبشهاي اجتماعي مستقل نيز عضو كليدي جامعه مدني اند. اما تجربه نشان داد آن جايي كه اتفاقا جبهه سوم گشوده ميشود، و جنبش اجتماعي مستقل در جامعه مدني شكل ميگيرد، چگونه حتي جريان اصلاح طلب درون حكومت رنگ ميبازد و ناتواني خود را در همراهي كه سهل است بلكه حتي در رويارويي با آن به نمايش ميگذارد. نتيجه آن كه اين جنبش مشروعيت استبداد ديني را چنان سلب كرد كه در 23سال اخير هيچ حادثه اي چنين نتايجي به بار نياورد و اين تاثيرات بسيار عميقي بر سياست، روان و فرهنگ جامعه باقي خواهد گذاشت
بعد از حوادث دانشجويي 18 تير، بسياري بر اين باوربودند كه حوادث دانشجويي اخير نشان داد كه ايران به جينگ سيائوپينگ احتياج دارد. اما تجربه حوادث دانشجويي اخير نشان داد نه تنها بازگرداندن جامعه به قبل و تكرار حادثه ميدان آسماني پكن در ايران ميسر نبود و نيست بلكه هيچ اصلاحات اقتصادي جدي بدون اصلاحات سياسي نيز در ايران ممكن نيست. تلاش رفسنجاني در دوره گذشته براي اصلاحات اقتصادي، الگويي ناكام از دنبال كردن روش چيني اصلاحات بود. در ايران اما بسياري از محافظه كاران با هر نوع اصلاحات اقتصادي جدي مخالفند. امري كه به ناگزير اصلاحات اقتصادي را تابعي از اصلاحات سياسي را ديكال نموده است
برخي ديگر از مفسران بر اين باورند كه جنبش دانشجويي اخير لطمه اي به "انقلاب آرام" اصلاح طلبان نزده و آينده جامعه بنابه خواست آنها طي خواهد شد. حال آن كه محافظه كاران تاكنون نشان داده اند از هيچ فرصتي براي بازگرداندن اوضاع به گذشته وحفظ موقعيت خود دريغ نخواهند ورزيد. علاوه بر آن حوادث دانشجويي 1378 نشان داد ظرفيت اصلاح طلبان حكومتي از چه محدوديتهاي جدي برخوردار است .امري كه نزديكي رياست جمهوري به جناح محافظه كاران را در پي داشت، هر چند نقطه اختتامي بر نبرد قدرت بين محافظه كاران و اصلاح طلبان در درون حكومت نبود. برعكس اين حوادث دور جديدي از كشمكشها را به گونه اي فزاينده پيش رو قرار داد. روندي كه با منازعات فزاينده در پايين و بالا توأم گشت
برغم پيشروي محافظه كاران در سالهاي اخير شاهد گسترش راديكاليسم در بخشي از اصلاح طلبان ديني و شكاف فزاينده بين مردم و اصلاح طلبان حاكم، شكل گيري اعتراضات اجتماعي در ماههاي اخير، گسترش شفافيت سياسي در جامعه و بالاخره حضور گسترده تر روشنفكران و نيروهاي سكولار در صحنه جدالهاهستيم كه جلوه هاي گوناگوني از روند توسعه سياسي است كه زمينه هاي حضور جبهه سوم را در اين رويارويي ها فراهم ساخته است. برغم هر سرانجامي كه اين جنبش دانشجويي جد يد بيابد نقش آن در عقب راند ن محافظه كاران انكارنا پذ ير است. به عبارت روشنتر حرف آخر را در روند توسعه سياسي ايران، جبهه سوم، مردم آرزومند دمكراسي، عدالت و مدرنيته خواهند زد
تاريخ تحول اجتماعي بشر همواره با گامهاي شمرده طي نميشود، بلكه گاه با جهش هاي شگفت انگيزي روبرو ميگردد كه هر چند هم كه منحصر به فرد و غيرقابل تكرار باشند اثرات عميقي بر جان و روان جامعه بر جا ميگذارند، چه، اين جهش هاي شورانگيز سمبلي از شجاعت در تحقير جبر و اقتدار و جلوه اي از اراده معطوف به آزادي ميگردند كه تاريخ نيز به ناگزير در برابر آ گيري نها سر فرود ميآورد. حوادث دانشجويي ايران نيز يكي از رويدادهاست كه ما را به حمايت خود فرا ميخواند

٢٤.٦.٠٤

رحمانی ، صابر و عليجانی را آزاد کنيد


به نام خدا
روسای محترم سه قوه
با سلام

همچنان که اطلاع داريد بيش از ده ماه از بازداشت دوستان ما آقايان: تقی رحمانی، هدی صابر و رضا عليجانی می گذرد. طی اين مدت خانواده ها، دوستان و وکلای نامبردگان از طريق ارسال نامه، ملاقات های حضوری و اطلاعيه ها خواستار رسيدگی به وضع عزيزان خود شده اند، بارها اعلام کرده اند که اتهام وارده به آنان فاقد هرگونه وجاهت قانونی، سياسی و دينی بوده و هيچ گونه دليل ، سند و مدرک موجهی برای ادامه بازداشت وجود ندارد. اين شرايط سبب شده است برخی از مسئولان قضايی گاه وبی گاه باطرح ادعاهای ضد و نقيض و خلاف واقع تلاش کنند برخورد غير قانونی با دوستان ما را توجيه کنند و رفتار ظالمانه با آنان را با طرح اتهامات بی پايه و اساس مشروع جلوه دهند. از جمله سخنگوی قوه قضاييه درآخرين روزهای سال ۱۳۸۲ و برای دومين بار در آخرين اظهار نظر راجع به بازداشت شدگان ملی- مذهبی ادعا کرد، حکم آنان قطعی شده و دوران محکوميت خود را سپری می کنند، در حاليکه هنوز هيچ حکم قطعی توسط دادگاه تجديد نظر مبنی بر نقض يا تاييدحکم دادگاه بدوی به هيچ يک از ۱۵ متهم پرونده يا وکلای آنان ابلاغ نشده است. از اين گذشته از آثار غير قابل ترديد قطعی شدن حکم، سپری کردن دوره محکويت در چارچوب آئين نامه اجرايی سازمان زندان ها و اقدامات تامينی و تربيتی برخورداری از شرايط عادی زندان از جمله حضور در بند عمومی، ملاقات منظم و از قبل مشخص زندانيان وخانواده هايشان و همچنين امکان ملاقات وکلا با متهمان است، در حاليکه اولا وکلا تا کنون موفق به ملاقات با دوستان ما نشده اند، ثانيا آنان در بازداشتگاه ويژه ای در زندان اوين و خارج از بند عمومی به سر می برند و ثالثا خانواده ها با صدور مجوزهای موردی و تنها چند ساعت قبل از هر ملاقات از امکان ديدار عزيزان خود مطلع می شوند
اگرچه تناقضات موجود در جريان بازداشت، بازجويی و زندان دوستان ما آقايان، تقی رحمانی، هدی صابر و رضا عليجانی بسيار واضح تر وشفاف تر ازآن است که نياز به توضيح داشته باشد، اما ما دوستان و هم پرونده های آنان آمادگی خود را جهت ارائه شواهد و دلايل غير قابل انکار مبنی بر غير قانونی بودن وضعيت موجود آنان در هر مرجعی اعلام می نماييم و بار ديگر به استناد اصل ۶۷-۱۲۱ و ۱۵۶ قانون اساسی از شما روسای سه قوه می خواهيم تا با اعلام نظر صريح درباره زندانيان ياد شده اقدامات عاجلی را به منظور آزادی بدون قيد و شرط شان انجام دهيد. بديهی است درصورت ادامه وضع موجود، ما وظيفه خود می دانيم از هر امکان مشروع برای اعاده حقوق دوستان زندانی و رفع ظلم مضاعف نسبت به آنان استفاده نمائيم


محمد بسته نگار- دکتر مسعود پدرام- دکتر حبيب الله پيمان- دکتر عليرضا رجايی- دکتر حسين رفيعی- دکتر رضا رئيس طوسی- مهندس عزت الله سحابی- محمود عمرانی- مرتضی کاظميان- محمد محمدی اردهالی- سعيد مدنی

١٩.٦.٠٤


BONFIRE of the MULLAHS

١٧.٥.٠٤

مراسم بزرگداشت سالروز تولد دکتر مصدق برگزار شد

مراسم بزرگداشت سالروز تولد دکتر «محمد مصدق» صبح روز سه​شنبه در منزل و آرامگاه آن مرحوم در احمدآباد برگزار شد
به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، «لطف​الله ميثمی» در اين مراسم به بيان خاطره​ای از دکتر فاطمی و دکتر مصدق پرداخت و گفت: فاطمی متوجه شد که شاه درصدد حذف مصدق است و پس از آن حذف فاطمی کار عمده​ای برای شاه نبود و فاطمی به دليل عرفان پس از درک اين مساله آن را به مصدق گزارش داد تا به نيات درونی شاه پی برد.
ميثمی، مصدق را يک کارشناس خبره معرفی کرد و افزود: وی مسائل را کارشناسی عميق می​کرد به عنوان مثال ​۵۱ سال از کودتای ​۲۸ مرداد و ​۵۳ سال از قانون ملی شدن نفت می​گذرد، امروز با مراجعه به اسناد و مدارک انگليس و آمريکا می​توان فهميد که مصدق تمام آنها را پيش​بينی کرده بود
وی با بيان اين که مصدق نه​تنها يک رجل سياسی بلکه يک استراتژيست بود، به بيان خاطراتی از ملی شدن صنعت نفت پرداخت و خاطرنشان کرد: اين قانون در مجلس ​۱۶ مطرح شد، در ​۲۶ اسفندماه تصويب و در ​۲۹ همان ماه به تصويب شاه رسيد که اين قانون از سوی مراجع چهارگانه فيض، کوه​کمره​ای، خوانساری و صدر به صورت فتوا درآمد، آقای بروجردی هم اين قانون را تاييد کرد اما فتوا نداد، حوزه​های علميه، قشر دانشگاهی، دانشجويی و حتی بازاری​ها اين قانون را تاييد کردند و برای آن مايه گذاشتند
وی تصويب ملی شدن صنعت نفت را عظيم​تر از قانون اساسی مشروطيت دانست و دليل آن را شرکت نسل جوان و بسيج عمومی مردم برای اين قانون اعلام کرد
ميثمی با اشاره به آنچه کينه​ی مصدق از انگليس می​ناميد، گفت: مصدق خشم و کينه​ای نسبت به انگليس داشت و مصائب اين ملت راناشی از استعمار انگليس می​دانست بنابراين استراتژی مبارزه​ی مرحله​بندی و زمان​بندی شده را پيش گرفت و گفت که دولت ايران با شرکت نفتی مواجه است نه با انگليس و غرب
وی افزود: مصدق معتقد به دشمن​تراشی نبود، بنابراين اعلام کرد دعوای ايران تنها با يک شرکت نفتی است
ميثمی استراتژی مصدق را شعار محدود، مقاومت نامحدود ذکر کرد و ادامه داد: برخی معتقدند مصدق افکار واهی و افراطی داشت و شعارش يا همه يا هيچ بوده است اما اين طور نبود و مصدق روی زمين تصميم​گيری می​کرد
وی در ادامه به روند ملی شدن صنعت نفت و آغاز به کار پالايشگاه​ها توسط مردم اشاره کرد
ميثمی همچنين به ذکر خاطره​ای از پشتيبانی مردم از مصدق پرداخت: از ​۲۶ الی ​۲۹ اسفندماه تحولات زيادی در ايران صورت گرفت به طوری که اين ​۳ روز ​۳ هزار روز بود، به عنوان مثال معاون وزير امور خارجه​ی آمريکا در ​۲۷ اسفندماه با ورود به ايران از شاه می​خواهد قانون ملی شدن صنعت نفت را برگرداند که شاه به او می​گويد، ناسيوناليسم در ايران به قدری قوی است که می​ترسم و اين کار ممکن نيست
پس از سخنرانی «ميثمی»، قطعه​ی شعری که از سوی «پروانه​ی فروهر» درباره​ی مصدق سروده شده بود، از سوی خواهر وی قرائت شد
به گزارش ايسنا، «حسين شاه​حسينی» از شاگردان مصدق نيز در اين مراسم به ايراد سخنرانی پرداخت و گفت: مرحوم مصدق در ​۲۹ ارديبهشت ماه ​۱۲۶۱ شمسی از پدری صادق به نام ميرزا هدايت و مادری خير که بيمارستان نجميه نمونه​ای از آن است متولد شد
وی مصدق را پايبند به اصول اخلاقی و ملی دانست و گفت: کسانی که می​خواهند حکومت کنند بايد اين ويژگی را علاوه بر انديشه و تقوا و پرهيزگاری داشته باشند
شاه​حسينی مردمی بودن را از ديگر شاخص​های مصدق اعلام کرد و گفت: در عين​حالی که خود از طبقه​ی اشراف بود اما هيچ​گاه از آنها پشتيبانی نمی​کرد بلکه تنها پشتيبان حق بود و با مردم خاک​نشين سر و کار داشت. زندگی مصدق، دوران حيات و پس از آن وقف مردم بود و تلاش​ها برای ادامه​ی راه او ادامه دارد
وی معتقد است: ملی شدن صنعت نفت تنها يکی از افتخارات مصدق است که تنها برای حفظ مسائل اقتصادی مملکت نبود بلکه وی می​خواست با استبداد مبارزه کند و همواره در راه استقلال و آزادی مردم کوشش می​کرد و معتقد بود اگر نفت داريم، کسانی که با نام آن می​آيند به کشور و تماميت ارضی، چشم دارند و می​خواهند منافع ملی ما را بگيرند
وی آگاهی دادن به مردم را از ديگر تلاش​های مصدق دانست و گفت: مصدق معتقد بود که مردم بايد به حقوق خودآگاهی داشته باشند تا بتوانند از آن دفاع کنند
شاه​حسينی ادامه داد: در شرايطی که مملکت جو خوبی نداشت و مصدق به خائن بودن متهم شده بود، مصدق می​گويد که به امور کشاورزی اين مملکت بدون خون و خونريزی سامان دهيد
وی افزود: استعمار روزی با ايران و مصدق می​جنگد، در زمانی که روسيه خواهان نفت جنوب است و لوايح نفت شمال به مجلس می​رود، مصدق با اتکا به نيروی مردم که اصل زندگی او بود لايحه​ی واگذاری شيلات را به مجلس می​آورد که بزرگترين افتخار پس از ملی شدن صنعت نفت بود
شاه​حسينی در ادامه لايحه​ی بيمه​ی اجتماعی، حق کارگری، لغو امتياز بيگانگان را از دستاوردهای مصدق عنوان کرد و گفت: عملکرد مصدق باعث شد تا شرق و غرب برای سرکوب مصدق با يکديگر پيمان ببندند و تا روزی که درب خانه​ی مصدق را شکستند و هر ​۱۰ روز يک بحران درست کردند
وی در پايان راه مصدق را قالب مردم​گرايی، مردمسالاری، توام با مذهب دانست و خواستار ادامه​ی راه وی شد
/ در حاشيه /
*** در دست تعدادی از حاضران در مراسم گلهای سرخ با نوارهای سفيد ديده می​شد
*** دسته​گل بزرگی به طرح پرچم ايران در مکان برگزاری مراسم به چشم می​خورد
*** در اين مراسم تعدادی از فعالان ملی مذهبی از جمله مهندس سحابی، بسته​نگار شرکت داشتند
*** در پايان مراسم سرود ای ايران پخش شد که حاضران نيز به همراهی با آن پرداختند
*** پس از پايان مراسم تعدادی از حاضران بر سر مزار آن مرحوم حاضر شدند و به ادای احترام و ذکر فاتحه پرداختند

٣.٥.٠٤

Die 37 schärfsten Widersacher der Pressefreiheit

(nach Kontinenten geordnet)

Afrika:

Teodoro Obiang Nguema (Präsident) Äquatorial Guinea
Meles Zenawi (Präsident) Äthiopien
Issaias Afeworki (Präsident) Eritrea
Paul Kagame (Präsident) Ruanda
Robert Mugabe (Präsident) Simbabwe
Mswati III. (König) Swasiland
Gnassingbé Eyadéma (Präsident) Togo
Lateinamerika:
Carlos Castaño (AUC-Miliz Führer) Kolumbien
Manuel Marulanda (FARC-Guerilla Führer) Kolumbien
Nicolás Rodríguez Bautista (ELN-Guerilla Führer) Kolumbien
Fidel Castro (Präsident) Kuba

Asien und Pacific:

Maumoon Abdul Gayoom (Präsident) Malediven
Pervez Musharraf (Präsident) Pakistan
Taufa'ahau Tupou IV (König) Tonga
Bewaffnete Militante Islamisten (Kaschmir, Pakistan, Afghanistan, Philippinen)
Altaf Hossain Chowdhury (Innenminister) Bangladesch
Than Shwe (Präsident) Birma
Hu Jintao (Präsident und Generalsekretär der maoistischen Partei) China
Khamtay Siphandone (Präsident) Laos
Gyanendra Sha Dev (König) Nepal
Comrade Prachanda (militanter Maoisten Führer) Nepal
Kim Jong Il (Generalsekretär der koreanischen Arbeiterpartei und de facto Staatsoberhaupt) Nordkorea
Gho Chok Tong (Premierminister) Singapur
Nong Duc Manh (Generalsekretär der Kommunistischen Partei) Vietnam

Nordafrika und der mittlere Osten:

Ali Khamenei (Oberster religiöser Führer) Iran
Muammar al-Gaddafi (Revolutionsführer und de facto Staatsoberhaupt) Libyen
Abdullah ibn al-Saud (Kronprinz, de facto Staatsoberhaupt) Saudi-Arabien
Baschar al-Assad (Präsident) Syrien
Zine el-Abidine ben Ali (Präsident) Tunesien

Europa und die frühere Sowietunion:

Alexander Lukaschenko (Präsident) Weißrussland
Nursultan Nazarbajew (Präsident) Kasachstan
Wladimir Putin (Präsident) Russland
ETA (terroristische Organisation) Spanien
Hilmi Oskok (Generalstabschef der Armee) Türkei
Sapamurad Atajewitsch Nijasow (Präsident) Turkmenistan
Leonid Kutschma (Präsident) UkraineIslam Karimow (Präsident) Usbekistan

٢٣.٤.٠٤

Pourzand in der Weise zum Tod!

Er ist zu 3 morgens ein kleines und meine Augen ist für entlang Zeit naß gewesen, kann ich nicht, lang war, daß, 3 Stunden oder mehr.....Siamak Pourzand ein iranischer Journalist, 73 Jahre alt, das Gefängnis verlassen hat und jetzt im Krankenhaus ist. Er kann nicht seinen Urin steuern. Vor dieser 73-Jahr-alte Journalist sendete zum Gefängnis 1 Jahr. Sie sagten, daß ha etwas Bemühungen gegen die Staatssicherheit....now getan hat, das er an keine Sache sich erinnern kann. Er ist in CCU. Sie scheint, daß Tod von Zahra Kazemi nicht ein Vorsichts gewesen ist und Warnung für die Beamten....It hart ist, zu glauben, daß ein Mann ohne Steuerung auf seinem Urin und sich an jede mögliche Sache zu erinnern das Regime.....Woh....what verletzen kann ein Druck...., Keine Dose schreiben über die Situation von Pourzand frei....I versucht, Anmerkung über ihn zu schreiben und Präsidenten Khatami zu bitten, seine Energie zu verwenden, ihm zu helfen...., Für aber in meinem gibt es einen Ton, der erklärt daß mir, wenn Khatami alles tun könnte, würde er es seine Freunde, die im Gefängnis jetzt....Perhaps die internationale Organisation... sind, aber Nr. tun!
Seine Tochter von Torento hat gesagt, daß sie ein kurzes Gespräch mit ihrer Tante hatte. "sie hat Kette in seiner Hand im Krankenhaus.", Sie sagte. "Pourzand ist verboten worden, um jedermann zu treffen.", unglaublich! Seine Frau ist in US. Sie war in US, bevor sie ihn zum Gefängnis sich verfingen. Ms kar Mehrangiz e ist ein Frauaktivist. Sie ist Professor in der Universität und in ahs, die geschrieben werden viele Bücher über Gewalttätigkeit gegen Frauen...., Sie sein sehr allein in US mit ihr 18 Jahr alt Tochter. Wer kann ihm helfen? Gefängnis loswerden? Er ist wirklich zu alt, die Schwierigkeit des Gefängnisses auszuhalten...

٢١.٤.٠٤

Deutschland ordnet Irandatum für Erdbebenopfer

FRANKFURT, Deutschland
(AFP) - Weltschalenfinalists Deutschland nehmen auf dem Iran in Tehran an Oktober 9 in einem Nutzengleichen für die Tausenden der Opfer, die durch den Erdbebenunfall im Dezember beeinflußt werden.AFP-/FilecFoto
Deutscher Wortführer der Fußballvereinigung (DFB), den Harald Stenger die Befestigung bestätigte, würde stattfinden, nachdem Initiale ungefähr bezweifelt, wann das Gleiche gespielt werden sollte.Iran and Germany have met on the football pitch just once before with Germany triumphing 2-0 back in June 1998. Jurgen Klinsmann and Oliver Bierhoff scored the goals.

١.٤.٠٤


سنگسار در قرن 21 در ایران اسلامی

١٩.٣.٠٤

نوروز، مبارزی هميشه پيروز

حيات هر کشوری پيوند ناگسستنی با آداب و رسوم و سنت های مردمی دارد که گردهم جمع آمده و بنيان ملتی را بنا نهاده اند. ملت ها هر يک به طريقی در احيا و نگهداشت سنن و آداب ملی خود می کوشند و آينده شان را بر بنياد ميراث فرهنگی خويش پايه می ريزند. نوروز يکی از ميراث های ارجمند تاريخ بشر است که نشان از انديشه زندگی ساز پديد آورندگانش دارد. آئينی با رمز و رازها و زوايا و ظرايفی که لاهوت و ناسوت را در خود جمع آورده

تاثير نوروز
هزاران سال است که نوروز می آيد و می رود، گاه نادان و پريشان و زمانی سرخوش و غزلخوان. بی نوروز تاريخ اين ملک ورق نمی خورد. نوروز در واقع يکی از استوارترين ارکان هويت ماست. رمز ماندگاری آن را بايد در آئين های انديشمندانه اش جست وجو کرد. آئين هايی که زنگ را از دل ها می شويند و در آدميان گرمی و مهربانی پديد می آورند. لب ها را خندان و چهره ها را شاد می کنند. به ديدگان برق مهر و يکرنگی می دهند و به ديدارها لذت می بخشند. نوروز، عزيزان را عزيزتر و دشمنان را دوست می سازد. زندگی را لطف و در و دشت و خانه را صفا می دهد. تازگی به ارمغان می آورد. کهنگی را می برد. ميثاق ها را استوار می کند. نور اميد به قلب ها می تاباند. فرصت ها را مغتنم و خاطره ها را جاودان می سازد. عداوت ها را سرد و دوستی ها را گرم می کند. طراوت و برکت با خود می آورد. شقايق و سنبل دسته می بندد. با آدمی همان می کند که ابر نيسان با چمن. اينها بخشی از عناصری است که موجب جاودانگی نوروز شده. زيرا آدمی اصولا طالب نشاط، پويايی و تحرک است و اينها را نوروز با خود به ارمغان می آورد. نوروز به آدميان صلا می زند که بايد زندگی را به شادی گذراند و از غم گريزان بود، زيرا اندوه و غم مخرب و ويرانگر و شادی سازنده و خلاق است
نوروز سراپا شور و شوق و نشاط است و اين خود يکی از دلايل بزرگ دوام آن به شمار می آيد. اصولا ايرانيان برای شادی ارزش بسيار قائل بودند و به همين جهت هر رويدادی را عاملی برای مفرح ساختن زندگی قرار می دادند. در سرلوحه اغلب کتيبه های هخامنشی آفرينش «شادی» برابر با آفرينش زمين و آسمان دانسته شده و در آنها گفته شده «بغ بزرگ است اهورامزدا که اين زمين را آفريد که آن آسمان را آفريد که شادی را برای انسان آفريد...» بنابراين می توان نتيجه گرفت که وجود جشن های متعدد برای حفظ شادی و بر کندن بيخ غم از پيکر جامعه بوده است. البته بايد توجه داشت که شاد زيستن در ايران باستان ارزشی متعالی به شمار می آمده و شادی با امور الاهی پيوند داشته است، منتها مفهوم آن با آنچه در آئين های باروری، باکوسی و ديونيزوسی يونان و روم بوده، کاملا متفاوت است

ايرانيان و شادی
شادی در نزد ايرانيان عبارت بوده است از صفای باطن، سرزندگی و تنوير روح، نه از خود بی خود شدن و فراموش کردن خويشتن. زمام شادی در آئين های ايرانی به دست انديشه است. برای مثال در آئين های نوروزی _ از چهارشنبه سوری گرفته تا سيزده به در _ عنان نشاط به دست عقل است. شادمانی در آئين های ايرانی از جمله در نوروز موقرانه و انديشمندانه است. در حقيقت شادی های نوروزی حاصل انديشه ها و افکار والا است. شادی های حاصل از اين مراسم هر يک سر در انديشه ای قابل تأمل دارند، مثل برافروختن آتش سفره هفت سين و گره زدن سبزه که قلب را با عالم بالا پيوند می دهند و شادی معنوی می آفرينند. در واقع مابعدالطبيعه را که امثال کانت از فهم آن عاجز بودند، ملموس می سازند

چهارشنبه سوری
مهمترين آئين پيشوازی نوروز چهارشنبه سوری است که متاسفانه برخی آن را در سال های اخير به بی راهه کشانده اند. شرح همه دقايق اين مراسم بسيار تأمل برانگيز از حوصله اين بحث خارج است ولی به اختصار بايد گفت که شادی های اين آئين همانند ديگر آئين های نوروزی خردورزانه، معنوی و الاهی است. آنچه در اين مراسم نمادين انجام می گيرد دستيابی به نشاط روحانی است. به اين معنا که زندگان فرود آمدن فرورها را به نمايش می گذارند و با زدن قاشق بر ظرف غذا برای آنان درخواست خوردنی می کنند، اين غذاها در واقع مائده های آسمانی است که با شادمانی به خانه می برند و از اينکه موجب نشاط فرورها می شوند احساس شور و شعف می کنند، زيرا فرورهای پاک زندگی سعادت آميزی برايشان فراهم و غم ها و مشکلات و مسائل زندگی شان را برطرف می سازند
از اين رو آن غذا که امروزه به صورت تنقلات و آجيل در آمده «مشکل گشا» است.جالب است که اين سنت ها در همه اين سرزمين پهناور بی آنکه مبلغ و مدرسی داشته باشند، تقريبا به يکسان برگزار می شوند و مردم شهرها و روستاها از دورترين نقطه کشور گرفته تا مرکزی ترين نقطه طوری آنها را انجام می دهند که گويی از الگويی خاص پيروی می کنند. از اينجا مفهوم سنت را به خوبی می توان دريافت

سنت چيست
سنت فرهنگی است که از آغاز تاريخ يک قوم جريان می يابد، خرده فرهنگ ها را جذب يا دفع می کند و همچنان راه می پويد و نظر به آينده دارد. اينکه فرورها نياز به غذا دارند، به خلاف آنچه می گويند،؛ عقيد ه ای منسوخ و از ميان رفته نيست، هنوز هم حيات دارد و به صورت تازه ای در قالب انديشه ای ديگر جلوه کرده است. در بسياری از روستاها زمانی که سال می رود تا نو شود، کوزه ای آب همراه با نان بر لب بام يا کنار حوض می گذارند. امروزه «برای» درگذشتگان حلوا می پزند. درباره کلمه «برای» بايد انديشه گماشت. آنکه حلوا می پزد، آنکه حلوا خيرات می کند، «برای» يکی از درگذشتگانش و برای شادی روح (= فروهر) اوست گاهی در پختن حلوا يا هر غذای ديگر برای در گذشتگان، «برای» هر يک از آنان يک مشت آرد، يا يک مشت برنج در نظر می گيرند. اينها همان آئينی است که ريشه در چهارشنبه سوری دارد. سنت در واقع پريرويی است که تاب مستوری ندارد و اگر مانعی به صورت فرهنگ تازه در راهش پديد آيد آن فرهنگ را در خود هضم می کند و بی آنکه هويتش را از دست بدهد، به صورت تازه ای جلوه گر می شود. البته اگر سنتی از استحکام کافی برخوردار نباشد در نيمه راه می ماند، چنان که بسياری از سنت ها و آئين ها در درازنای تاريخ از حرکت ايستادند
ولی نوروز و آئين های وابسته به آن به دليل رمز و رازهای شگرفی که در خود دارند ماندند و چنين که پيداست می توان با اطمينان گفت که آئين هايی جاويدند که تا سر بر کشيدن ابد پايدار خواهند ماند

تاثير سنت
همين سنت ها هستند که عامل اصلی حفظ تماميت ارضی اين سرزمين پهناور در درازنای تاريخ بوده اند. غالبا گفته می شود که زبان فارسی عامل پيوند اقوام ايرانی است. حال آنکه اگر نيک بنگريم تاثير سنت ها بيش از زبان است. بسياری از مردم ما با زبان اصلی کشور يعنی فارسی آشنايی ندارند و در نتيجه دارای زبان مشترکی نيستند ولی سنت هايشان مشترک است. همين سنت های مشترک مهمترين عامل در پيوند مردم اين سرزمين و لاجرم مهمترين عنصر در حفظ تماميت ارضی کشور است. از همين روست که می گويند «همدلی از همزبانی بهتر است.» در آئين های نوروزی همه مردم اين خاک از هر آئينی و عقيده ای مراسمی همانند را به طور هماهنگ انجام می دهند که تاثير آن حفظ عنصر همبستگی و وحدت است که ايجاد آن فقط از طريق آئين های سنتی ممکن است. البته سنت های دينی هم نيروی خاص خود را دارند ولی وسعت و گسترششان در هيچ کشور بزرگی به ميزان سنت های ملی نيست. وقتی می گوييم «سنت ملی» يعنی سنت و باوری که مورد قبول و احترام هر فردی است، خواه آن فرد خداجو باشد يا نباشد
خواه مسلمان باشد، خواه نباشد، خواه مسيحی و کليمی باشد يا نباشد. برای مثال در کشور ما بسياری از مراسم و آئين ها و سنت های دينی در همه نقاط به يکسان برگزار نمی شود، زيرا هر يک از اديان و فرق مذهبی دارای ديدگاه ها و باورهای خاص خود هستند. از همين روست که دين نمی تواند عامل اصلی وحدت يک ملت باشد
زيرا دين امری ملی نيست و هيچ ملتی در جهان دارای دينی واحد نيست. بنابراين در کار تحکيم وحدت يک ملت عناصر و انگيزه های ملی بيشترين تاثير را دارند. از همين روست که نوروز و آئين های وابسته به آن در درازنای تاريخ چند هزار ساله ايران مهمترين عامل در حفظ استقلال و تماميت ارضی کشور بوده اند. نوروز را در تاريخ کشورمان می توان به مبارزی تشبيه کرد که در مقابله با رويدادهای ضد ايرانی پيوسته پيروز بوده است. بی سبب نيست که هر ايرانی در آغاز هر سال، نوروزی پيروز را برای ايرانی ديگر آرزو می کند

١٥.٣.٠٤

UNO-Atomexperten sollen Ende März in Iran zurückkehren

15.03.2004 Washington (Reuters) - Nach einem Streit über die Atom-Kontrollen im Iran sollen die Inspektoren der UNO Ende März in das Land zurückkehren.Die iranischen Behörden hätten ihm mitgeteilt, dass die Inspektoren am 27. März wieder einreisen könnten, sagte der Chef der Internationalen Atomenergiebehörde (IAEA), Mohamed ElBaradei, am Montag in Washington. "Obwohl diese Verzögerung bedauerlich ist, liegt der neue Termin noch im Zeitplan für unsere Inspektionen". Die Regierung in Teheran hatte zunächst unangemeldeten Inspektionen ihrer Atomanlagen zugestimmt, am Freitag dann aber überraschend einen Rückzieher gemacht und von der IAEA geplante Überprüfungen verschoben. Als Grund nannte die iranische Regierung islamische Feiertage.Politische Beobachter gehen allerdings davon aus, dass der Iran vor allem über einen Resolutionsentwurf der IAEA verärgert war, in dem der Iran wegen Zurückhaltung von Informationen über sein Atomprogramm kritisiert wurde. Die Atombehörde hatte den Iran unter anderem dafür gerügt, dass er in seinem Bericht an die IAEA im Oktober den Besitz von Bauteilen für Zentrifugen des Typs P2 unerwähnt gelassen habe. Diese Zentrifugen können für die Produktion von hoch angereichertem Uran verwendet werden. Dieses kann für den Bau von Atomwaffen genutzt werden.Die USA verdächtigen den Iran, heimlich an der Entwicklung von Atomwaffen zu arbeiten. Während seines viertägigen Besuchs in der US-Hauptstadt wird ElBaradei auch US-Präsident George W. Bush treffen.

١١.٣.٠٤

Kampf iranischer Künstler gegen die Politik

11.03.2004 Berlin (AP) «Ich habe mein Herz aus dem Körper gerissen, um es der Öffentlichkeit zu zeigen». Mit diesen Worten beschreibt der iranische Schriftsteller Abbas Maroufi den Charakter seines neuen Buches. Mit der Literatur verarbeitet er seine Vergangenheit in Iran, die von politischer Kontrolle und Zensur geprägt war. Maroufi ist nur einer der Künstler, die sich in ihren Werken mit der Brisanz der politischen Entwicklung in Iran auseinandersetzen. Einige von ihnen nehmen an der Veranstaltungsreihe «Entfernte Nähe» vom 19. März bis 9. Mai im Haus der Kulturen der Welt in Berlin teil.Die Lebensgeschichte Maroufis liest sich selbst wie ein Roman. 1990 gründete er die Kulturzeitschrift «Gardun», die schnell zum wichtigsten Forum iranischer Intellektueller wuchs. Doch sein politisches Engagement als Journalist wurde bald als «Beleidigung des Islams» angesehen. Der Zeitschrift «Gardun» wurde 1996 die Lizenz entzogen. Maroufi wurde mehrfach angeklagt und schließlich sogar zum Tode verurteilt. Sein Leben hat er der Intervention des damaligen Kulturministers Mohammed Chatami zu verdanken.Trotz der negativen Erfahrungen fühlt sich Maroufi, der seit einigen Jahren in Berlin wohnt, mit seiner Heimat verbunden: «Mein Körper ist in zwei Hälften geteilt, die eine ist hier, die andere immer noch im Iran.» In der Kunst spreche er eine ähnliche Sprache, wie seine Kollegen, die dort geblieben sind.Die Veranstaltungsreihe «Entfernte Nähe» soll die neue iranische Kunstsprache zeigen, die sich weit von der persischen Tradition entfernt hat und ihre Grenzen innerhalb enger politischer Vorgaben erweitert. Es werden Werke aus den Bereichen Literatur, Film, Musik, Theater und Jugend gezeigt. Vor allem die Theaterstücke versuchen durch extreme Darstellungen Grenzen zu überschreiten.«Wir haben sehr viele Produktionen, die an den Rand des Möglichen gehen», sagt Johannes Odenthal, der für den Theaterbereich bei «Entfernte Nähe» zuständig ist. In dem Stück «Home is in our past» werde beispielsweise durch die Metaphorik eines Schlammbassins die iranische Gesellschaft nachgezeichnet. «Die Theaterstücke setzen sich oft mit der Vergangenheit auseinander, vor allem mit den traumatischen Ereignissen der Iran-Irak-Kriegs», weiß Odenthal.Ein Beispiel für die Reaktionen auf die politische Situation in Iran sind auch die Werke von Paratou Forouhar. «Es ist wichtig, dass die Ausstellung alle Konflikte thematisiert und die gesamte Problematik des Iran aufgreift», sagt sie. Man solle keine Harmonie suchen, die keine ist. Forouhar verarbeitet in ihrer Installation «Bemusterung» den Mord an ihren Eltern, die als oppositionelle Politiker für die Trennung von Staat und Religion kämpften. «Irgendwann habe ich angefangen um den Begriff Heimat eine Illusionsburg zu bauen. Und seitdem wächst meine Heimat unsichtbar und schön in meinen Gedanken», sagt die 41-Jährige.Auch Mohammad Reza Mortazavi hat heute einen anderen Blick auf seine Heimat, den Iran. «Ich habe versucht neue Sichtweisen auf die Welt zu bekommen und diese auf mein Tombak zu übertragen», sagt der Komponist. Er ist einer der Musiker, der traditionelle Instrumente modernisiert hat. Mit seinen Stücken steht er inzwischen nicht mehr so im Fadenkreuz der iranischen Zensur. Das Musikverbot nach der iranischen Revolution wurde inzwischen etwas gelockert.Die Rockband O-Hum hat es da nicht so leicht. Sie gilt als die beste Band des Irans mit dem Potenzial, Stadien zu füllen - obwohl sie bis auf ein Geheimkonzert nie auftrat und ihre Songs nur im Internet zu hören sind.

٢.٣.٠٤


Azadi-TEHERAN

١٩.٢.٠٤

ما عدم شرکت در انتخابات و امتناع از رای را بهترين گزينه ارزيابی می​کنيم

در اين بيانيه با اشاره به وضع موجود آمده است
ما امضاکنندگان اين نامه در چنين شرايطی، سياست عدم شرکت در انتخابات و امتناع از رای را بهترين گزينه ارزيابی می​کنيم تا با مشروعيت ستانی از حاکميت، زمينه​های تسليم و تمکين آن در برابر خواست مردم فراهم گردد
بدين ترتيب از تمامی هموطنان درخواست می​کنيم تا با تحريم انتخابات ضمن صيانت از حق حاکميت و رای خود فرآيند گذار مسالمت آميز به دموکراسی حقيقی، را با سازماندهی جديد جنبش اجتماعی در يافتن راهبرد مناسب و شناخت نمايندگان واقعی و رهبری شايسته خود سرعت بخشند و روحی تازه در کالبد جامعه بدمند. ميزان مشارکت مردم در انتخابات آينده آزمون قطعيت بخش و نهايی تعيين کننده ميزان مشروعيت، مقبوليت برای حاکميت و نمايانگر امکان اصلاح پذيری آن در نظر مردم و شاخصی برای اعتبار مردمی قانون اساسی فعلی در حل منازعات و پيشبرد خواست ملی ومحکی برای سنجش کارآمدی راهبرد اصلاح از درون حاکميت خواهد بود
والسلام
آقازاده بهرام ، آقازاده علی ، آهنگرزاده نغمه ، ابراهيم​گل علی ، احسانی نيلوفر، احمدی حسن ، احمدی فرح ، احمدی نژاد هژير، احمديان ماجد، احمدی​نيا مينا، اسدپور آتيه، اسکندری نسرين، اسلامی وحيد، اسماييلی جابر ، اصلانی عباس ، افضل​آبادی سوسن، امامی معراج، اميدفرد مسعود ، انصاری رضا، ايزدی جواد ، بابادی آذر ، بابايی مهدی، باربد مازيار، باستانی مسعود، بحرينی عابد ، بزرگی وحيد، بلادی داريوش ، بوستانی رقيه ، بهروزی پانتآ ، بيدی وحيد، پايا فريبرز ، پريزاد علی ، پيرمرز​آباذ نويد ، جباری پويان ، جباری سامان ، جزايری دنيا ، جمالی حسام ، جمالی سروش ، جواهری حسين ، حاتمی حسن ، حاجی​علی​اصغری بيتا، حبيبی ندا، حزينی پوين ، حسينی حجت ، حسينی سيدحسين ، حمزه​لويی کورش ، حيدری مارال ، حيدری مرتضی، حيدری​نژاد محمد ، دارابی اسماعيل، دانش سپنتا ، دايی حسين ، دايی مهرداد، دروديان محسن، دوروديان سامان ، دهقان پيمان ، دهقان مجيد ، دهقان مهسا ، ذوالقدر حسين، رادمهر بابک ، رجايی کورش ، رحمانی علی ، رحيم​زاده صادق ، رخيده آرمان ، رسولی مهدی ، رسوليان نسيم ، رفعت​پور آرمين ، رفيعی اسماعيل ، رنگرز حسن ، رنگرز مهدی ، رييسی نژاد رضا ، زارع عليدوست نفيسه ، زمانی ابوذر ، زمانی اعظم ، زنگنه حسن​علی ، ساسانی بابک ، سبحانی سميرا ، سرشار گيتا، سرشار مونا، سرشار مونا ، سعادتی روزبه، سليمانی حسين ، سليمانی حميد، سليمی يعقوب ، سميع​نيا حديث ، سنايی روشنک ، سنايی سوسن ، سياوشيان ساناز ، سيدين آرمين ، سيدين عباس ، سيف​زاده محدرضا، شاکری آرش ، شالگونی عباس ، شاه​صنمی عليرضاشريف نادر ، شريف ناصر ، شريفی قاسم ، شسايی مازيار ، شفاهی نصير، شمس حميد، شهبازی سپيده، شهسواری علی ، شيرزادی مسعوده ، صادقی​نو معصومه ، صارمی روزبه ، صديقين يوسف ، صفدر موحد، صفدری زهره ، طباطبايی سيدمصطفی ، عابدينی عاطفه ، عبدالحسنی خشايار، عبدی ميثم ، عطاری زکريا، عليجانی محمداسماعيل ، غضنفری عابد ، غفاری امير، غفاری علی​رضا، فاطمی کيارش ، فرهاديان سروش ، فريدونی اسماييل ، فريدونی کشواد، فضلی آيدا، فلاح​پور دامون ، قاسمی جواد ، قاسمی ، مرضيه قشمی سعيد، کارگر نصير ، کاظمی کيارش ، کاظميان ليلا، کاکاوند حسين ، کرمی وحيد ، کريمی فرد حسين ، کريميان بهنام ، گل​رخ ليلا ، گلشنی عاطفه ، گودرزی نادر ، ماندنی​پور حيد ، متقی افشين ، محمدزاده آرش ، محمدی رامبد، محمدی​گرگانی محسن ، محمودی بهزاد ، مختاری حميده ، مدنی سعيده ، مدنی ياسر، مرادی مرضيه ، مرادی مزدک ، مردای چنگيز ، مظفری خليل ، معاشری محدثه ، معتمدی ابوذر ، معصومی آرش، معصومی رضا، معصومی سوده، معصومی ياسر، مفيدی محمدرضا ، مفيدی مهدی، مقدسی سعيد، ملاعزيزمحمدی آمنه ، ملاقلی پور غلام ، ملک گلناز، لکی عمار، کاوه اهوازی ، سيدمحمدرضا بندری ، علی پاکوان شيرازی ، عباس پاينده ، کريم جلاليوند ، حسين شيخی ، جواد زنجانی ، مهدی مهابادی ، مهبوی ايمان ، مهرگان علی​رضا ، نوبخت مجيد ، ويس​آبادی ميثم ، هاشم باروتيان ، يزدانی پريسا ، يزدانی محسن ، يعقوبی رويين ، يکتاپرست داراب ، يکتايی دامون ، يوسفی حامد ، مرتضی برشجان، امير اسحاقی، نيما ربيعی، امير بهروزيان، محمد صحرايی، روح الله محی الدينی، احسان خاکبازان، عباس رهنما، نجارزاده، فرشيدفر، زيدونی علی ، حياتی حسين ، کريمی ، پژمان، مجيدی بهرام ، افرازی زاده شمس الله، مصطفی صداقت جو، پوريا براتيان، مجيد لگزيان، ميثم امانی، مجيد لگزيان، کاظم حسين زاده، قاسم عطايی عظيمی، عبدالرحمن نادری، سعيد مصطفايی، سارا راهدار، مير صادق محمدی، سمانه محمودی، پريوش حسينی ، ژوبين پزشکی، مرجان قجر ، شکوفه زنديه ، کمال کاکوان ، حبيب رستمرودی ، اصغر خرقه پوش ، محمدرضا حسينی ، عليرضا بذر افشان، امير امينی، بهزاد طاحونی، وحدت رجب زاده، مريم خورشيدی، تهمينه ياراحمدی وجيهه مصباح، احمد پولادزاده، حجت جهانگيری، حميد امينی، بايرام نمرودی، امير حسين مزينانی، نويدغلامی، بهروز خالقی، آذز کثيری، نسترن شهبازی، آزاده ضيا، ندا مستفوی، مسعود برجيان، عماد بهاور، سميه رحمتی، مهدی فولادگر، احسان شاهمرادی، مهدی حيدری، سلمان ميرطالبی، حسن رحمتی، مسعود نجيمی، اميد رحيمی، کاميار کنعانی، پرنيان حقيقت، حميدرضا مظاهری، آرش مجد، مهدی معماريان، فواد سجودی، آرش صادقی، فريد فرخی، رضا فياض بخش، ميثم آذين، رضا قربانی، محمد حقيقی، ميثم جوی، انوشه سلحشور، فريدون هرمزدياری، شفيع قلی زاده، صادق نوابی، امين ذکايی آشتيانی، عباس حامدآبادی بيگدلی، هومن فرمند، سينا صفايی، ايمان کمالی، تقی تاجيکيان، احسان عمادی، بهزاد سحابی، محسن هوشمند، محمد مظفری نژاد، سروش ثابت، حامد حاجی آبادی، سميرا صفايی فراهانی، مهران رحمان مشهدی، ميثم ميرعزيزی، محمد حسن نژاد، مونا شهبازی، مصطفی خسروی، باقر اسکويی، امين دربان، روزبه شفيعی، محمد فرقدانی، مهدی شيرزاد، سميرا صدری، کاميار امير انتظاری، اسماعيل صفايی اردکانی، طلوع اسفنده، احسان احسانی، هادی کهولی، عطيه وحيد منش، زهرا شريف النسبی، احسان درويشی، رضا قربانی، مينا خرم، نازنين حسن نيا، ياسين سليمی، مهدی خاجيان، باقر اماميان، مجتبی نجفی، هادی کحال زاده، زهره نصرالله زاده، محمدرضا مرشدی، کاظم اماميان، صادق اماميان، محسن حاجيلو، رضا بهبهانی، محمدرضا قدسی، مصطفی نويدی، حامد ايزد پناه، مجيد رحمتی، امير امين زاده، محمود معتقد، امين اميرنژاد، داوود کامکار، جلال حجتی، اشکان تيسوندی، سعيد حسن نيا، حميد آرش کيا، نيود نوری فر، بهزاد دلشاد، محسن مطيعی فر، رحيم حسينی تبار، مسعود حيدريان، ياشار حکاک پور، رحمان سليمی، علی حاجی آقا، محمد اسماعيلی، آرش دولتخواه، محمد شفايی، مسعود گلستانی، محسن خلفی، انديشه فراهانی، سيد عمران نقی ، بابک منصوری راد ، شهره منصوری ، سحر نمازی ، ابراهيم جمشيدی ، بهرام دبيری ، شاکر خردمندی ، صمد بابابيی، غلامرضا هزاوه، مريم فراهانی، جعفر لطف الله زاده، سمانه توکلی، مهدی محمدی، ميثم محمدی، رويا غلامی منظور، پريا جاويدان، آزيتا مسلمی، محبوبه خانی، مسعود ساکی، صديقه محبوبی، رضا ملکی آذر، بهنام مرادی، مجيد مرادی نيا، ولی رستم زاده، امين پسند، فريدون شريفی، آرين اميدوار، پيروز داوودنيا، بهادر ساکت تبار، امين عبدی، محمود سليمی، فرزاد خدری، سياوش رشيدی، احمد چميده، رحيم محمودی، محمد صالحی، محمد کنگرلو ، پژمان ايوری ، علی ارشادی ، قاسم سرداری، زهرا ميلانی ، مه کامه مطيعی ، حميد صالح ابادی، ادريس حسن زاده، فرديس حسينی، مهدی عربشاهی، مجيد کريمی، حسين عبدی، محمد رضا خسروی، محمد عاشرلو، محمدرضا خانزادی، نويده نوری، سميه جهانبين، سمانه اميرپور، سولماز محمدی، آنا حسين پور، مجيد اسکندری، عباس صدر، مريم نوری، بهاره هدايت، محمد هاشمی، امير احمديان، محمد مطيعی فر، پيام شکيبا، سمانه عبداللهی، فرشته امينی، مائده شاپوری، امير خمسه، آرزو توسلی، منظوره شاهسوند، زهرا جباری، ليلا ناصری، حميده شريفی، حسين نمازی، علی شوريده، مريم سعيدی، ليلی تفقدی، آيلار پورمحمد، معصومه مرادزاده، اميررضا فروزان، آرمان اجاق لو، رضا عباسی، سميه محمدی، فاطمه اميری، مجيد اللهياری، روزبه رياضی، علی فرخی، رضا دلبری، پويا محموديان، حميد چمن، ياشار قاجار، مهدی مشايخی، نصرالله کشاورز، صديقه بيگدلی، جلال زواره ، حسين مهمان نواز ، شهرام آغداشلو ، ليلا نعمت الهی ، فرنگيس حريری ، اکبر حبيب الهی ، سيده منيژه کلايی ، مير جواد گرامی ، مسلم اسلامزاده ، مهدی حبيبی، متين مشکين، عبيرضا بابايی، حامد شجاعی، الهام استادی، مرتضی ابراهيمی، صالح مستوفيان، سعيد عظيمی، محسن کارگر، حسن ايزدپناه، شهرام پيوندی، محسن سيدين، اميرحسين آزمون، رضا خسروی، حميد هاشمی، عباس مرادی، فرهاد نوری، وحيد قادری، صمد مشکولی، پژمان کلانتری، فرزاد موسی زاده، آراز ريسمانی، محمدرضا سالاری، امير واصبی، سجاد کشاورز، مجتبی فيض آبادی، محمود قلی پور، ميثم کيا، حميد طباطبايی، امين اميری، آرمين سلماسی، اسماعيل سلمانپور، علی کميجانی، روح الله شهيدی پور، معصومه صرفی پور ، فرهاد مردانی ، حسين درخشان، رضا مهران فر، شهرام سرابکی، مرتضی زوار، ناصر خيرآبادی، عباس مرادی، عبدالرضا مشهدی، جهان رضا شيبانی، حيدر برزويی قوچانی ، نقی نعمتی ، مرتضی درودی ، مرتضی چاقع مشهدی زاده ، رضا تربتی ، حسين قلی پور، رهی عظيمی، محمد جواهری، بهار امين وزيری، نازلی کاموری، پوريا لطفی، محمد شيخ الاسلامی، مهرداد حريری، فرزاد فرهمند، مهرداد آريا نژاد، اميد صادقی، روزبه خسروخاور، مهدی نيکفرجام، سجاد غرقی، علی مظاهری، رضا قلی زاده، حسين اسماعيلی، امير امين زاده، امين امين زاده، سيما فرداد، جواد بهروزی، نادر سعيدنيا، روح الله ابراهيميان، رويا کريميان، عليرضا صالحی، محسن عمادی، شهاب شاهين فر، شاهين رحيمی، حامد ابراهيمی، رضا نجاريان، علی دلبری، هادی لطفی، سلمان ابوالفتح بيگی، اميد کوکبی، آرش امينی، محمد فرحود، شهريار محفوظی، محمد حسين مزارعی، مهناز فلاح، روح الله مزارعی، محمد حسن مطهريان، روح الله عابدی نيا، ايمان قناقی، مهدی شاه محمدی، پوپک سالمی، سياوش کاظمين، زينب بشردانش، پرهام عشاير، مرجان عالمی، مهنوش مباصری، فرزانه اشرفی، مجتهده مدنی، سعيد هوشمنديار، الميرا مرادی، مهدی لطفی، عبدالصالح شاکر، عليرضا کفش کنان، باقر علايی، علی حسينی، علی محمد مصلحی، حميد مالکی، سيد حسن الحسينی، شربت دار قدس، فرشيد ذاکر، حجت شريفی، نفيسه زارع، هانيه بختيار ، سعيده عليپور، اعظم وليمه، پژمان موسوی، نوشين نوع پرست، ياسر کراچيان، آيدين حسنلو، کاميار رهنما راد، ميعاد يزدانی، سامان بيهقی، رضا متفرق، عبدالرضا کرمی، پرسيا نصرآبادی، ارشاد عليجانی، امير محسن يحيوی، مهدی فخرزاده، مهدی متعيری، ميثم خسروی، مهدی اسفندی، محمد نصر، حسين شاه زمانيان، امين چاروسه، سينا رحمانی، سياوش بلورانی، گلنوش بلورانی، بابک فرزاد، فرانک فرزاد، بهمن کلباسی، بهرنگ فروغی، سميه سادات، نادر هاشمی، معصومه سيدفی پور، فرهاد مردانی، رضا عبداللهی نسب، محمد ايمانی، حميده السادات فاطمی، پرستوباقری، حسين خداياری، محمد جواهری، سيد محسن عمادی، مجيد باغيان، داوود تيموری، علی وکيلی، صبا سعيدی، زينب نصيری، ابراهيم رحمتی، ابراهيم عبدالله زاده، حميد جلالوند، مهدی منصوری ، امين محمد ادهم ، علی منصوری ، حسين رمضانزاده ، پويا فرهاد ، محمد مقاری ، سجده ابوالحسنی ، سعيد محمدی ، محمد مهدی عليان نژاد ، علی پورخيری، محمد خيری، امير جعفری، فرشيد مقدم سليمی، الناز ناطقی، مرتضی اسدی، داريوش قاسمی، زهره مرادی، هانيه بردبار، علی اشرفی، آکام مينايی، جعفر رسولی، فرزانه شکورزاده، علی جازی، سحر ابوالنصری، سعيد مهاجر، عباس خليلی، محمد حسين تهوری، عباس کوشا، مسعود رهبری، فريد مدرسی، ميثم هاشمی، وحيد عابدينی، ميثم يوسفی، مهدی کاظمی، زينب بحرينی، علی صادقی، علی رييس کوهی، احمد وکيلی، مجيد ابراهيمی، رضا خطيری، محسن مستوفی، محمد رييسيان، علی سنگ چی، هادی نجف آبادی، رضا انصاری، محمد جعفر مرتضوی، حسين نوريان، ميترا روشن، علی دهقانی، مهدی قيصری، مسعود نوربخش، سامان آزادی، حامد حسندوست، قاسم احمديان، محمد قايمی، ياسر کلاهدوز، روزبه ميرچرخ چيان، رضا سرخوش، مهشيد مشهدی، ژيام قياسی، ريحان راه چمنی، زهرا پورخليلی، آرمين مشايخی، حمزه خردمند، عليرضا ضياالدينی، بهنام اخوان، محبت اميرنژاد، مهدی حصاری، مهدی خدايی، حسين بيات، حسين عنايتی، محمد رضا زاهدی، افشين نوروزی، بهروز بهرامی، مجيد بيدغی، روزبه منصوری، اميرحسين حاج دايی، جواد سيمايی، گوهر نصيری، طاهره بيگلر، الهام پاکسيما، علی کاظمی، حميد بابا مرادی، وحيد بابامرادی، مرتضی سراج، رضا قطبی، صالح طلاکش، مليحه زارعی، پيمان هاشمزهی، ميلاد باقری، آرش حنيفی، بهمن دانشيان، سحر وهاب زاده، نازنين صفا، الهه شيرنشان، آزاده سلطانی، مهدی کشاورز، امين نقدی، مصطفی باطنی، حسن انصاری، مجتبی اسماعيليان، آرش شعبان، آيدا سليمی، محمد دوری، سينا حقيقی، آيت فروزنده، رسول غيور، علی گلاب بخش، هادی بلوريان، محمد نوربخش، ايمان خلجی، امين محقق، عليرضا کاکويی، ساسان داوودی، سعيد مختاريان، رضا مروت دار، احسان خيام باشی، احسان سعادت فر، امير شعاعی، مهرنوش نيک پسند، شيوا يزدان پناه، الهه شيرنشان، محبوبه سعيدی فر، فواد سميعی پور، سيامک صديقی، محمد حسين اقبالجو، حسين فريدونی، کيان حصاری، ونداد فلاح، مهدی حيدری، ميثم خسروی، فريده زاهد، ابراهيم بتکن، نصير خوان سفيد، سمانه شيريان، سامان قيطانی، شهاب شروين، اعظم خليلی، پويان نوربخش، مهدی شريفی، بهاره بقايی، سارا فياض، حامد نيکو، فرشاد بخشايی، احسان محقق، وحيد بذرافشان، فاما فولادی، نازلی اقتدارشهيدی، مجيد رفيعی، الهام مهدوی، مهدی ايزدپناه، سعيد کاويان پور، محسن موسوی نسب، علی سبزيان، اشکان شهرآيينی، مجيد زمانی، مهديه سالاری، سارا صفاری، فاطمه بشارت، عرفان دانايی، داوودی کرمی، داوود طلوعی، امير متقی، مريم ژيان پناه، اميد صفر زاده، احمد حقيقی، فرشيد فرهمند، محمد رضا سالاری، پويان زارعی، اکرم دادخواه، فهيمه حسينی، فاطمه حضرت دوست، عباس قلی پور، سيروس روحانی، برزو عبدی، رضا رهايی طلب، وحيد قاضی پور، نويد مظفری، مهسا سليمانی، ماهرو سليمانی، مهسا بيات، ايمان تقی زاده، محمد حسين شاه زمانيان، نيما نيکوند، ماءده ايزدی، سارا مدنيان، ناهيد مدنی، علی کفايی، جلال يوسفی، فرشاد خيری، فرنوش شاهين، عليرضا امامی، رضا کمالی، حامد فلاح زرين، آيت روحنا، ياشار سعدين، مسعود رشيدی، شهاب کلانتری، محمد جريده دار، زينب خدا بخش، حسين جنيدی، ميلاد مسجدی، محمد نصر اصفهانی، جواد حقانی، غلامرضا عسگری، عليرضا شعفی، هومن قاسمی، سارا فخرايی، سارا منصوری، مانا سلسالی، مهدی نوميری، مهدی سخايی، نوشين
بهادران، نويد بهادران، سعيد رفيعی، احسان نصر، رضا صفوی، مهرداد احمد زاده، محمد باصری، حسن شيخ الاسلامی، ندا احمدی، سميه پوراحمدی، بابک صفاری، مهدی خوشنام، بابک ضيايی، مينا حجتی، آزاده رادمنش، هادی کيافر، سارا مومنی، محسن شايع، علی صابری ، يوسف نعلبنديان ، اسرافيل قلی نژاد ، کريم زارعی ، مصدق رضايی تهرانی، اناهيتا عاملی ، شکوفه زندی، کاوه طهماسب ، زهره ترشيزی کرمانی ، سروش برزو، رامين خواجوی، ساره منطقی، نيما رفعتی، رضا يونسی، امير افروز، سيامک رضاقلی بيگی، حميدرضا نيک نهاد، حميدرضا فرنوش، بيژن پوريوسفی، آسيه عباسی، امين کردعليوند، علی صيادی، سجاد ابوالحسنی، سعيد علی اکبری، سعيد هادی زاده، محمود علی اف، هاشم سلطانی، بهزاد رحيم زاده، راضيه واحدی، منيره خسروی نسب، زهرا باوند، نسيم شجاعی، نيما طريقی، رضا بلور فروش، فرهاد مراديان، امير آزموده، محسن قاسمی، مهدی کرباسيون، امين لطيفی، رضا کاکايی، علی افراز، شيرين صفا، فريده جهان گيری، هاله ستاری، مريم محبی، حميد يعقوبی، توماج پذيرا، عليرضا شفيع زاده، مژده فروزنده، احمد محمودی، احمد ملک محمودی، پريسا مرادی، محمد ابراهيمی، زمان موسوی، بابک خداييان، سعيد مختاريان، علی عالمی، علی فرزانه، سامر نبی بخش، احسان ترکش، مرتضا بياره، علی سعيدی، الهام جهانيان، فاطمه شعبانی مقدم، سارا اديبی، مجيد مسعودی نيا، مهدی فقيهی، مهدی کشاورز، بهرام فياضی، محسن کشاورز، بهرنگ صبرلويی، فضل الله قريشی، علی بهمنی، حميد نوری، عذرا مصدقی، آسيه قربانی، ليلا فضلی، زهرا شريف، رضا آلمحمد، نويذ زاهدی، محمد محمودی فرد، حجتی، افتخاری، هوشنگ حق گو، هادی موسوی، محمد يارموسوی، حسين حيدری، حميد نصيری نيکجو، شهاب جزايری، توحيد رزمی، حمزه رستمی، فلاحی، مهدی لطيفی، محسن اصل زعيم، مهدی نو زعيم، عباس نوربخش، امير ملکی نيا، علی هاشمی، احمد موسوی، سعيد رحيمی مقدم، حسن زمانی، عظيم عظيمی فر، الدوز کشاورزی، ستاره الماسی، پگاه علی محمدی، هادی نمازی، ريونيز آذرم سار، فواد شاکری، حسام يعقوبی، ابوذر معتمدی، فهيم يزدان پناه، فرزاد يزدان پناه، روزبه محقق زاده، تهمينه مرادی، ناهيد حقيقی، الهه عطاردی، محسن عمادی، علی مختاری، مرتضی صمدی، محمد غلامرضا کاشی، ناديا محجوب، محمدرضا نوربخش، مسعود باستانی، آرمين خامه ای، آرش ميری، رضا دهقان، علی مقامی، بهرام تاجيک، مريم شعبانی، رضا خجسته، علی عزيزی، امير خسروانی، سعيد حبيبی، رضا طاعتی، احسان اصلانی، محمد حيدری، بهمن دارالشفايی، عبدالرضا تاجيک، کامبيز توانا، ناصربراتی، مريم زمانی، محسن رشيدی، هادی مسعود، بتسابه نبيان، کاووس آيينه نگينی، کيوان انصاری، محمد نباتی، احسان منصوری، فاطمه وثوق پور، زهرا مسعوديان، زهرا بيگدلی، پويا امين، سجاد واحدی، روح الله فرج زاده، دانيال کاويانی، علی کزازی، احسان ارباب تفتی، سعيد دهقانی، عبدالله برزگر، سهيل شريفی، کيانوش کلانتر، علی مقدم، محمد رضايی، امير ارشاد، کيان اسکندری، ارسلان شيرافکن، رضا طاعتی، صادق فدايی، حميد کاويانی، علی احمد الفتی، جواد کاووسی، امير تفرشی، مهدی بخشنده، علی مقيمی، داوود زمانی، عمار ملکی، آرش آرمون، الهه محمدی پور، امين ابراری، هايده علی اکبری ، سيد علی حسينی

٢٠.١.٠٤

گزارشگران بدون مرز خواهان آزادی فوری انصافعلی هدايت روزنامه نگار مستقل است

انصافعلی هدايت روزنامه نگار مستقل و همکار بسياری از روزنامه های اصلاح طلب، جمعه ۲۶ دی ۱۳۸۲ به دستور شعبه يک دادگاه انقلاب اسلامی تبريز بازداشت شد
روبرت مئنارد دبير اول گزارشگران بدون مرز در اين باره اعلام نمود که " ما خواهان آزادی بدون قيد و شرط انصافعلی هدايت که بدون هيچ دليل قانونی دستگير شده است، هستيم و يادآور می شويم که ايران با ۱۰ روزنامه نگار زندانی ديگر، بزرگترين زندان روزنامه نگاران در خاورميانه است. ما از مقامات جمهوری اسلامی خواهان آزادی همه ی اين روزنامه نگاران هستيم
انصافعلی هدايت بعنوان خبرنگار مستقل برای تهيه گزارش از اجلاس اتحاد جمهوری خواهان که از روز ۱۸ تا ۲۰ دی ماه ( ۸ تا ۱۰ ژانويه) در برلين برگزار شد به آلمان رفته بود. جمعه ۲۶ دی ۱۳۸۲ چند ساعت پس از بازگشت اش به ايران، توسط ماموران اطلاعاتی در خانه ی خود، و پس از تفتيش منزل اش و به همراه بردن نوشته ها شخصی، ديسک کامپيوتر و... دستگير شد
اين روزنامه نگار پيش از اين نيز در روز دوشنبه ۲۶ خرداد ماه، به هنگام تهيه گزارش از تظاهرات دانشجويان دانشگاه تبريز، دستگير شده بود که پس از بيست و هفت روز بازداشت در سلول انفرادی، شنبه ۲۱ تيرماه با سپردن پانصد ميليون ريال وثيقه از زندان آزاد شد. وی پس از آزادی از زندان طی نامه ای سرگشاده به محمد خاتمی رييس جمهور ايران از بدرفتاری و شکنجه توسط ماموران در مدت بازداشتش شکايت کرده بود
گزارشگران بدون مرز يادآور می شود
که ايران " بزرگترين زندان روزنامه نگاران" در خاورميانه است، يازده روزنامه نگار در پشت ميله های زندان بسر ميبرند
علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ايران ازجمله چهل و دو رهبر و مقام دولتی در جهان است، که از سوی گزارشگران بدون مرز بعنوان دشمنان آزادی مطبوعات برگزيده شده است