٢١.٢.٠٣

اعتراض گزارشگران بدون مرز

اعتراض گزارشگران بدون مرز
به دستگيری محمد محسن سازگارا
دستگيری يک روزنامه نگار به علت انتقاد از رهبر حکومت اسلامی

محمد محسن سازگارا روزنامه نگار در ۲۹ بهمن ماه در منزلش دستگير گرديد. اين دستگيری چند روز پس انتشار مقاله ای از ايشان بروی سايت اينترنتی همه ايران که مديريت آن را به عهده دارد، صورت می گيرد در اين مقاله از رهبر و حکومت اسلامی ايران انتقاد شده است
روبرت مئنارد دبير اول گزارشگران بدون مرز در اين باره اعلام نمود که " اين دستگيری در حالی که هيئت گزارشگران کميسيون حقوق بشر، تحت رياست لويی ژوانه در تهران بسر می برد، اقتدارگريان رژيم بار ديگر نشان دادند، که به نظر صريح جامعه جهانی مبنی بر رعايت حقوق بشر بی اعتنا هستند". گزارشگران بدون مرز همچنين نگرانی خود را از اقدامات که رژيم برای ممانعت از ملاقات هيئت گزارشگران کميسيون حقوق بشر با زندانيان در بند و شاکيان دستگيری های خود سرانه انجام می دهد، اعلام می کند. بنا براطلاعاتی که به دست ما رسيده تا امروز با افرادی که توسط گزارشگران بدون مرز به اين هيئت معرفی شده اند، ملاقاتی انجام نگرفته است
گزارشگران بدون مرز از رئيس قوه قضائيه ايران آيت اله محمود هاشمی شاهرودی خواهان آزادی فوری محمد محسن سازگارا و۹ روزنامه نگار زندانی ديگر از جمله جوانترين روزنامه نگار زندانی عليرضا اشراقی در ايران است
در ۲۹ بهمن ماه محمد محسن سازگارا روزنامه نگار توسط مامورين امنيتی شخصی پوش پس از تفتيش منزل اش و ضبط نوارهای ويدئويی شخصی، ديسک کامپيوتر و تعدادی کتاب و دست نوشته، دستگير گرديد و به محل نا معلومی برده شده است. اين دستگيری در پی انتشار مقاله ای از روزنامه نگار است به نام "گام اول، حرف آخر" که در آن صريحا بر "ناکارآيی حکومت دينی و حاکميت بلا منازع و مطلق يک فرد " و "خواست اکثريت مردم برای تغيير قانون اساسی" تاکيد نموده است. وی اصل ولايت فقيه را "طبق تعاريف رايج سياسی" روش حکومتی که در آن "اراده يک فرد عين قانون قلمداد می شود" استبداد ناميده است. محمد محسن سازگارا از اعضای هيت مديره ی شرکت جامعه روز بود که روزنامه های اصلاح طلب جامعه و توس را منتشر نمود
از يکشنبه ۲۲ دی ماه عليرضا اشراقی روزنامه نگار حيات نو در بازداشت و در سلول انفرادی در زندان اوين بسر می برد. مهری زاينده روديزاده، مادر عليرضا اشراقی با ارسال نامه ای به سيدمحمد خاتمی نوشته است : "من از اتهامات بيپايه فرزندم هيچ نگرانی ندارم و مطمئنم در دادگاه صالح حکم برائت او صادر خواهد شد. تمام دغدغه من اين است که در بحبوحه بلوای به پاخاسته، فرزندم قربانی تسويهحسابهای پشت پرده قرار گيرد." وی در اين نامه همچنين تاکيد کرده است که :" تحميل چهل روز انفرادی که منجر به کم کردن وزن بسيار و ايجاد وضعيتی برای پسرم که آرزوی مرگ و خودکشی داشته باشد (او اين موضوع را در ملاقات اخير يعنی دومين ملاقات خود در طول چهل روز بيان کرده) ظلم است". وی خطاب به آقای خاتمی نوشته است: " مشخصا درخواست اينجانب از شما که سوگند بر اجرای قانون اساسی ياد کردهايد اين است که باتوجه به از سرگذراندن چهل روز بازجويی و انفرادی، امکان دسترسی او به وکيل و آزادی مشروط به وثيقه ايشان (که مکررا در بازجوييها از سوی بازجوها به ايشان وعده داده شده و هيچگاه عملی نشده) تا زمان تشکيل دادگاه صالح فراهم آيد
دستگيری عليرضا اشراقی و توقيف روزنامه ی حيات نو در پی چاپ کاريکاتوری برگرفته شده از يک سايت رسمی امريکايی در شماره ی چهارشنبه هيجده دی ماه اين روزنامه بود. اين کاريکاتور در سال ۱۹۳۷ در يک روزنامه ی امريکايی به چاپ رسيده و موضوع آن پيرامون اختلافات رئيس جمهور وقت امريکا روزولت و شورای عالی قضايی امريکا بوده است
گزارشگران بدون مرز يادآور می شود که
ايران امروز رکوردار « بزرگترين زندان روزنامه نگاران » در خاورميانه است، ۱۰
روزنامه نگار در پشت ميله های زندان بسر می برند
علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ايران ازجمله چهل و يک رهبر و مقام دولتی در جهان است، که از سوی گزارشگران بدون مرز بعنوان دشمنان آزادی مطبوعات برگزيده شده اند

١٤.٢.٠٣

بيار امضا کنم

شعری از سيمين بهبهانی به ناصر زرافشان
بيار امضا کنم
چگونه با دشمنت به دوستی تا کنم؟
تو وقف زندان تنت و من تماشا کنم



چگونه با دشمنت به دوستی تا کنم؟
تو وقف زندان تنت و من تماشا کنم
تو وقف زندان تنت و من بمانم خاموش
قسم به زن، نازنم اگر محابا کنم
اگر چه تلخ است حق نمی توانم نگفت
زبان از آن بايدم که آشکارا کنم
زبان سرخ مرا غم سر سبز ديد
بپای حق می روم زسر چه پروا کنم
ببين دل تنگ من خدای خوبم
بگو که با کدامين دعا دو دست بالا کنم
ز نور يک آيه بس که با گلی روشنی
به شام زندانيان دريچه ای وا کنم
گروه دور از خدا، مدار جهلند و ظلم
خدای من، کافرم اگر مدارا کنم
هزار يوسف ببين به بند اينان اسير
نه باعث لعنتی که بر زليخا کنم
نه موجب تهمتی که گرگ را بسته اند
بگو که از اين گناه، که را مبرا کنم؟
ببين با بنديان، برادران زمان
چه کرده اند از ستم، چگونه حاشا کنم
به حکم ديوان بلخ چه نارواها رواست
نقيض احکامشان بيار امضا کنم،
بيار امضا کنم

٢.٢.٠٣

ناصر زرافشان زبان وجدان ملی ماست

پرونده قتل های سياسی زنجيره ای، پرونده ای ملی است، اوليای دم همه مردم ايرانند. دکتر ناصر زرافشان در مقام وکيل شجاع و پيگير اين پرونده، زبان وجدان بيدار جامعه ماست


نعمت آزرم


ناصر زرافشان زبان دادخواهی ملت ايران در پرونده قتل های سياسی زنجيره ای است قتل های سياسی، زنجيره ای ست خونبافت به درازای عمر نظام جمهوری اسلامی

ما خسته اگر چه، شب ز ما خسته تر است
تاريکی اگر چه دم به دم بيشتر است
تاريک ترين زمان هر شب اما
دانم که همان ساعت پيش از سحر است

گاه شمار سياسی ميهن عزيزمان ايران، ذر روند طلوع آزادی ، ساعت پيش از سحر شب نظام جمهوری اسلامی را می گذراند. سحری که پس از يک سده چالش برای آزادی، با پس پشت نهادن افت و خيزهای بسيار، بی ترديد، آبستن خورشيد فروزان دمکراسی است
آغاز ساعت پيش از سحر شب نظام جهل و جنون و جنايت، البته چند سالی است که شروع شده است
با پرده بر افتادن از کشتارهای پنهان ولايت فقيه، با آشکار شدن اينکه دگرانديشان و کوشندگان آزادی: فروهرها، مختاری، پويند، مجيد شريف و ... با حکم حکومتی و بدست مأمورين وزارت اطلاعات رژيم کشته شده اند، ساعت پيش از سحر شب نظام جمهوری اسلامی اعلام شد! ساعت پيش از سحرنظام، يعنی آغاز شمارش معکوس نابودی کل نظام. ساعت پيش از سحر يعنی اوج تاريکی شب، يعنی اوج تباهکاری نظام های ضد مردمی، نظام های خودکامه ابعاد جنايت هايشان در سراشيب سقوط محتوم افزونی می يابد. چنين است که شهروندان آزاديخواه و روشن انديش را در خانه خودشان مثله می کنند و در خيابان می دزدند و در بيابان خفه می کنند و هنگامی هم که، گوشه پرده بالا رفت، وکيلی را که بخواهد در باره اين جنايت دادخواهی کند به زندان می افکنند... آدم کشی های عريان جمهوری اسلامی را نخست "قتل های زنجيره ای" و سپس، قتل های سياسی، ناميده اند. اما ترکيب هر دو تعبير با هم درست است: قتل های سياسی زنجيره ای، اين قتل ها سياسی است به اين دليل ساده که قربانيان، موضع سياسی مخالف نظام داشته اند و حکومت اسلامی، خود به کشته شدن اينان به دست مأمورين وزارت اطلاعات اعتراف کرده است. اين قتل ها همچنين زنجيره ای هستند زيرا مسلم شده که افزودن بر پروانه و داريوش فروهر و مخمد مختاری و محمد جعفر پوينده، مجيد شريف، ابراهيم زال زال زاده، غفار حسينی، احمد مير علائی، سعيدی سير جانی، احمد تفضلی، مجيد دوانی و بسيارانی ديگر از فرهنگورزان و کوشندگان راه آزادی مردم ايران در رديف قربانيان خمهوری اسلامی قرار دارند. و نکته مهم اينست که پس از آشکار شدن جريان قتل های سياسی زنجيره ای، در کشمکش هائی بر سر بهره برداری جناحی از اين جنايات، شمار اين قربانيان، از سوی"اصلاح طلب" شده های ولايت فقيه، در سال های اخير، تا هشتاد و چهار نفر، رقم زده شده است! اصلاح طلبان حکومتی البته می دانند که از محدوده صلاح و مصلحت کل نظام نبايد پيشتر بروند و بيشتر بگويند اما واقعيت تلخ و شرم آور اين که اين رشته سر دراز دارد: قتل های سياسی، زنجيره ای ست خونباف به درازی عمر نظام خمهوری اسلامی. حلقه های نخستين اين زنجيره خونباف از نخستين روزهای مصادره انقلاب ايران، از سوی مافيای قدرت روحانی به هم پيوسته و تا به امروز ادامه يافته است و تا نظام ولايت مطلقه فقيه قدرت داشته باشد، حکايت همچنان باقی است
مافيای قدرت روحانی که عنوان حقوقی اش را در"ولايت مطلقه فقيه" بيان می کند، قتل های سياسی زنجيره ای را پيش از تصرف قدرت سياسی آغاز کرده بود که از ميان نمونه های بسيار، فاجعه آتش زدن سينما رکس آبادان است که "زين قصه هفت گنبد افلاک پرصداست" امروز، ديگر صغير و کبير می دانند اتاق فرمان همه اين جنايات، هم از آغاز در پيوند با "بيت رهبری" عمل کرده است و ميکند
قتل های سياسی زنجيره ای شعاع هائی از کانون دايره ای هستند که نام مرکزش"بيت رهبری" است. اين شعاع ها هم در سطح ملی و هم در سطح جهانی، گسترش يافته اند تا با نيروی بازو و چاقوی سربازان گمنام امام زمان، "مفسدين فی الارض" را از ميان بردارند تا زمين پاک بماند
شمار واقعی اين کشتار ها به راستی و درستی تا کنون روشن و دقيق نيست، همين اندازه معلوم است که به قول حافظ
حالی درون پرده بسی فتنه می رود
تا آن زمان که پرده بر افتد چه ها کند
اکنون نزديک به دو سال است که دکتر ناصر زرافشان، نويسنده، حقوقدان، عضو کانون نويسندگان ايران، و وکيل شجاع و پيگير پرونده قتل های سياسی زنجيره ای، به جرم نابخشودنی همين پرونده در زندان است. او را به پنج سال زندان و پنجاه ضربه شلاق محکوم کردند... در منطق ولايت فقيه پيگيری برای روشن شدن پيچ و مهره ساختار جنايت ها يعنی فتوا دهندگان، آمران، و عاملان در حکم هويدا کردن اسرار است. دست يازی به اسناد طبقه بندی شده است
چنين است که هم از آغاز، با شروع محاکمه فرمايشی دربسته، دکتر ناصر زرافشان، پيشاپيش بازداشت شد تا نه تنها نتواند از حقوق قربانيان دفاع کند بلکه حتی نتواند "عاملان" را ببيند. و راستی چه کسی می تواند بگويد به راستی عاملان کيانند؟ اينان که حتی نامشان هم مستعار است و تصويرشان هم که در هيچ روزنامه ای چاپ نشده است. اصلا چه کسی می تواند مدعی شود که اينان اصولا" هم اکنون زندانی باشند؟ و سرگرم ماموريت های تازه شان نباشند؟
امروز چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۱ روابط عمومی سازمان نيروهای مسلح خبر داده است که حکم متهمان اين قتل های سياسی زنجيره ای، از سوی شعبه ۲۴ ديوان عالی کشور تائيد شده است. نکته اين ست که متهمان رديف اول و دوم که در حکم قبلی به اعدام محکوم شده بودند به بهانه "گذشت اوليای دم" مجازاتشان به حبس ابد تقليل يافته است. در حالی که اوليای دم، يعنی خانواده قربانيان، پس از نا اميدی از برگزازی دادگاه علنی و با توجه به توقيف ناصر زرافشان، اساسا" صلاحيت دادگاه را رد کرده اند و هيچکدام در دادگاه حاضر نشده اند و از آن مهمتر اين که در همان دادگاه فرمايشی در بسته نخستين، همين متهمين رديف اول و دوم که به عنوان "آمريت" محکوم شدند، بارها در بازجوئی ها و هم در دادگاه در دفاع از خود گفته بودند و تاکيد کرده بودند که آنچه انجام داده اند "در زمره کارهای اداری بوده است و از اين گونه ماموريت ها پيش از آن بسيار انجام داده بودند
پرونده قتل های سياسی زنجيره ای، پرونده ای ملی است، اوليای دم همه مردم ايرانند. دکتر ناصر زرافشان در مقام وکيل شجاع و پيگير اين پرونده، زبان وجدان بيدار جامعه ماست
با حکم ديوان عالی کشور اين پرونده بسته نمی شود. اين پرونده همچنان در ذهن و زبان مردم ميهن ما پرونده ای باز است. دکتر ناصر زرافشان زبان دادخواهی اين پرونده را با زندانی کردن و محکوم کردن نمی توان خاموش کرد. وجدان ملی ايران پشتيبان دکتر ناصر زرافشان است. وجدان جامعه ما پشتوانه يک سده تجربه خونين و دردناک از انقلاب مشروطيت تا امردز را بر دوش دارد. وجدان ملی ايران در اين پرونده ملی، بيان حقوقی اش را از زبان رسای دکتر ناصر زرافشان در گستره ملی و جهانی فرياد می کند. تاريخ معاصر ما نشان داده است که وجدان ملی ايران زبان ديگری نيز دارد. آن زبان را گوشهای کر و چشم های کور نظام ولايت فقيه در لحظه های آخر همين ساعت پيش از سحر عمرش که دير است و دور نيست خواهد شنيد و خواهد چشيد! همچنان که رژيم آن عاری از مهر شنيد و چشيد

پاريس ۹ بهمن ۱۳۸۱
نعمت آزرم
nemat-azarm@hotmail.com