٢٥.٢.٠٦

باغ وحشن انسانی

به تجربه دزموند موريس که در شاهکار وی کتاب " باغ وحش انسانی" نقل شده، نوعی از جانداران آفريقائی وقتی از جنگل به قفس منتقل می شوند، بعد مدت کوتاهی حسی در آن ها بيدار می شود که قدرت طلبی است و يکی از ميانشان تلاش می کند تا بر بقيه چيرگی گيرد
اين يک مشتاق رياست کارها می کند برای رسيدن به مقصود که از آن جمله اين است که نيمه شبان دور از چشم ديگران شاخه ای در تن همسايگان فرو می کند که گوريل های قوی چثه اند، با اين تحريک گوريل ها بيدار شده به فغان می افتند و حالت جنگی به خود می گيرند. در اين زمان موجودات آفريقائی هراس زده به رياست تن می دهند تا از خطرات مصون بمانند
دزموند موريس از آن رو نام کتاب خود را باغ وحش انسانی نام نهاده که معتقدست بسياری افعال حيوانات در قفس، همان هاست که از انسان ها در شهر سر می زند. چرا که در قفس هم امنيت هست و آزادی جنگلی نيست. در شهرها نيز همين هست کسی کسی را نمی خورد، اما قواعد و مقرراتی آزادی انسان ها را محدود می کند
تحريک دشمن و بعد ايجاد هيجان و وفاق در قفس را، انسان ها سال هاست تجربه کرده اند. شايد به تعداد رياست طلبان تاريخ چنين تجربه ای وجود داشته باشد. اما مگر نه اين که اگر در قفس روزنامه ای وجود داشت و تلويزيونی و راديوئی. يا حتی يک خط اينترنت، اين رسم و روش بر می افتاد. چرا که خوابيده ها خوب نبودند و با خبر بودند و با سروصدای قفس پهلوئی، در جست و جو آن شاخه بر می آمدند که به پهلوی همسايگان رفت و آن ها به خشم آورد
البته که در آن صورت بايد آن که رياست می جويد روزنامه ها را ببندد و خط اينترنت را هم به مديران باغ وحش بگويد قطع کنند. و آن ها که رياست نمی جويند البته که بايد در پی دفع خطر باشند و شايد اولين راهش هم اين است که خط اينترنت را وصل کنند و روزنامه ها را از محدوديت به درآورند تا اين راه و رسم برافتد

٢٣.٢.٠٦

آغاز اعدامهای سیاسی و تفزایش فشار بر زندانیان و فعالان سیاسی در ایران

در هفته‌هاي اخير چند تن از روزنامه‌نگاران و نويسندگان مطبوعات در تهران و شهرستان‌ها بازداشت شدند
در تهران آقاي علي افصحي به دنبال احضار به دادگاه انقلاب بازداشت و به نقطه نامعلومي برده شده است. آقاي آرش سيگارچي روزنامه‌نگار گيلاني در پي صدور حكم تجديد‌نظر مبني بر 3 سال زندان به دادگاه احضار و بازداشت شده است. در بندرعباس 7 تن از روزنامه‌نگاران نشريه تمدن هرمزگان به اتهام انتشار مطالب توهين‌آميز دستگير و بازداشت شدند. خانم الهام افروتن يكي از دستگير‌شدگان اين نشريه با وضعيت مبهم مواجه است ، وضعیتی مشابه با آن چیزی که پیشتر خانم زهرا کاظمی با آن مواجه بوده است و به نظر می رسد پروژه ای شبیه به آنچه درباره ایشان رقم خورده بود مجددا در حال تکرار شدن است . از دیگر سو اخبار ها به صورت غیر رسمی خبر از اعدام حجت زمانی و از سوی دیگر خبر از اعدام خالد حردانی داده اند ، اخباری که از سوی قوه قضائیه تا کنون نه تائید و نه تکذیب شده است
به نظر می رسد حکومت جمهوری اسلامی ایران اکنون که در زیر فشارهای دولتهای اروپایی و سازمانهای بین المللی برای مسئله هسته ای می باشد سعی دارد با فرافکنی و ایجاد بحرانها و حوادثی از قبیل آنچه که درمقابل سفارتخانه های دولتهای اروپایی و همچنین در حسینیه معروف به دراویش شهر قم انجام شد و یا اعدامهای سیاسی و شدت عمل نسبت به روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و دانشجویی با اقدامات اینچنینی چیزی جز امنیتی کردن فضای جامعه در سر ندارند تا ضمن ایجاد جو امنیتی و به سکوت کشانیدن مخالفان و منتقدان در داخل کشور، اذهان بین المللی رانیز نسبت به مصمم بودن در مسیرسخت افزاری خود آگاه سازند
فدراسیون دانشجویان مدافع صلح و حقوق بشر به عنوان دیده بان جامعه مدنی ایران عمیقا نگرانی خود را نسبت به آنچه که این روزها در جمهوری اسلامی رقم می خورد اعلام می نماید و خواهان توضیح رسمی مقامات نسبت به سرنوشت زندانیان سیاسی و مطبوعاتی از جمله حجت زمانی ، خالد حردانی ، علی افصحی و الهام افروتن می باشد که علیرغم اخبار ضدو نقیض هیچگونه خبری از ایشان از سوی قوه قضائیه تا کنون داده نشده است و بار دیگر از مسئولان جمهوری اسلامی می خواهیم در این شرایط حساس موجود که تمامیت ارضی و امنیت ملی کشور را میتواند به خطر اندازد از هرگونه اقدام خارج از چارچوب‌هاي شناخته شده حقوقي و قانوني در عرصه بین المللی و داخلی خودداري ورزند و خویشتنداری از خود در برابر قوانین بین المللی و حتی قوانین مصرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی نشان دهند که این روزها در قبال برخورد با روزنامه نگاران و فعالان سیاسی حتی آنهم رعایت نمی شود . و از تمامي گروهها و فعالين سياسي و حقوق بشر دعوت مي نمايد نسبت به روشن شدن وضعيت نامبردگان اقدام عاجل به عمل آورند تا بار ديگر شاهد حوادثي همچون آنچه که در پیرامون زهرا کاظمی رقم خورد نباشیم
شورای مرکزی
فدراسیون دانشجویان مدافع صلح و حقوق بشر
یکشنبه /30/بهمن/1384

٢١.٢.٠٦

دو چرای ساده

بهداد کاظمی
راه پيمائي سالگرد بيست و دوم بهمن، که از سوي رسانه هاي ايران به عنوان "رفراندوم هسته اي" و "رفراندوم ملي" نامگذاري شد به نظر مي رسيد هدفش تقويت موضع دولت و مذاکره کنندگان هسته اي در کشمکش هاي موجود با جهان بر سر فعاليت هاي هسته اي کشور بود. اما چون اين سئوال بديهي ظاهر شود که جهت و مقصد اين تبليغات کجاست، نکات قابل تامل ديگري ظاهر مي شود
اگر فرض شود که مخاطب اين تبليغات دولت هاي جهاني – در اين جا به خصوص آمريکا و اروپا – هستند که در مقابل برنامه هاي هسته اي جمهوري اسلامي ايستاده اند، بايد گفت آن دولت ها و اصولا افکارعمومي جهاني، با اين شيوه از سوي حکومت هاي شرقي کاملا آشناست و از آن به نتيجه مطلوب سياست گذاران ايراني نمي رسد، حتي چه بسا چنين تحليل شود که تصميم سازان تهران، از سر ضعف ناگزير شده اند مردم علاقه مند به قدرت و آباداني کشور خود را ضامن سياست گذاري هائي قرار دهند که احتمال خطا و اشتباه محاسبه در آن وجود دارد. و در يک فضاي بسته اطلاع رساني داخلي احتمال پنهان داشتن واقعيت ها از مردم هم وجود دارد
از همين روست که مي توان نتيجه گرفت، اين تدارک و تبليغات وسيع به قصد مصرف داخلي و از جمله پوشاندن ناکامي دولت تازه در سياست هاي بين المللي خودست. چرا "ناکامي" در اين جا صفت مناسبي مي نمايد. چون که منظور از هر مذاکره اي و هر سياست ورزي با ديگران، رسيدن به تفاهم است و نه شاخه و شانه کشيدن و به سوي مخاصمه رفتن. اگر سياست از اين مسير به هر علت جدا ماند، لاجرم بايد گفت ناکامياب است. وگرنه قطع مذاکره و سرکشي در مقابل خواست ابراز شده جهاني، کاري است که از اول هم ممکن بود و نيازي به مذاکره و صرف وقت نداشت. به قول شاعر وگرنه هر که تو بيني ستمگري داند
مدير روزنامه کيهان که از ابتدا معتقد به مذاکره با اروپا و هيچ طرف ديگر نبود و نيست، و در همه دو سال گذشته بر دولت ها خرده گرفت که چرا مذاکره مي کنند اما در تحليل خود از راه پيمائي بيست و دوم بهمن راهي ديگر رفته و ادعا کرده که "حکومت" در اين راه پيمائي ها بدون آن که نيازي باشد از مردم راي مي گيرد
به دنبال اين ادعاست که مدير کيهان در شماره روز يکشنبه آن روزنامه نوشته "تمامي نظام هاي حكومتي كنوني جهان چه آنها كه با رأي و نظر مردم شكل گرفته اند و چه آنها كه با استفاده از اهرم زور و فريب بر مردم حاكم شده اند، هيچگاه- و بدون استثناء- براي اثبات دوباره «مقبوليت» و«مشروعيت» خود به رأي و نظر مردم مراجعه نكرده و نمي كنند. فقط و فقط جمهوري اسلامي ايران است که همه ساله بدون آن که نيازي داشته باشد مشروعيت خود را در راه پيمائي ها به دست مي آورد
به نظر مي رسد که اين هدف گذاري براي تبليغات وسيع درباره راه پيمائي روز بيست و دوم بهمن مناسبت تر از نامگذاري هاي ديگرست. چرا که نشان مي دهد که مقصد و منظور ديگران نيستند و بلکه اثبات اين امر به خود مردم ايران است. ورنه کاملا پيداست که جهان براي رسيدن به اين نتيجه که حکومتي با مردم خود چه نوع نسبت و رابطه اي دارد، به ويژه در مورد شرق، منتظر راه پيمائي هاي يک ميليوني نيست تا از آن نتيجه بگيرد که هفتاد و چند ميليون چه نظري دارند. در ضمن سابقه امر در عراق هم نشان داده که تصميم گيرندگان دور، حتي صندوق هائي را که سال آخر صدام حسين برپا داشت و از آن صد در صد راي به نفع خود و حکومت بعث استخراج کرد، به چيزي نگرفتند چه رسد به نظر اعلام شوند در راه پيمائي. پس بايد پذيرفت که منظور جهانيان نيستند که موافقت و مخالفتشان، از راه هاي ديگر تصميم گيري مي شود
دانستن اين که هدف و مقصد از برگزاري راه پيمائي ها و تبليغات وسيع درباره آن ها داخل کشورست از اهميت آن نمي کاهد. تنها چند سئوال در برابر مي نهد که مدعيان مشروعيت يگانه – و بي نظير در همه جهان – بهترست پاسخ اين ها را هم آماده کنند
اول آن که در چنين موقعيت يگانه و استثنائي چرا رسانه هاي همگاني آزاد گذاشته نمي شوند تا نظر گروه هاي مختلف را منعکس کنند. سهل است وب لاگ نويساني با بيست تا سي بازديد کننده در روز، به بهاي بي اعتباري حکومت در نهادهاي حقوق بشري، محاکمه و زنداني مي شوند. به عنوان مثال از آرش سيگارچي سخن بگوئيم که نوشته هايش موجودست و در آن شائبه هيچ حرکت ضد نظام و توهين آوري نيست. اما قاضي عادل به وي سيزده سال زندان مرحمت کرده و بعد کوشش هاي بسيار و نفس گير، دادگاه تجديد نظر مهربان آن را به حدود يک چهارم پائين آورده است
دوم و شايد مهم تر اين که با وجود چنين مشروعيت يگانه و مقبوليت بي خدشه اي – که مدير کيهان مدعي آن است -چرا، مردم آزاد گذاشته نمي شوند که از ميان هواداران نظام حتي، کساني را که مي پسندند به نمايندگي خود انتخاب کنند، و حتما بايد آقاي جنتي [با داشتن حق ويژه اعمال حاکميت تحت عنوان نظارت استصوابي] چند نفر را دست چين کند و مقابل آن ها قرار دهد براي راي دادن
داخل پرانتز: قطعيت داشتن انتصاب به جاي انتخاب در ذهن مدير محترم روزنامه کيهان تا به جائي است که در يادداشت روز سه شنبه خود از صدراعظم آلمان مي خواهد که [اگر جرات دارد] بگويد در حالي که جمعيت يهودي آلمان چند صدهزار نفرست چرا در مجلس آن کشور صد نماينده يهودي غيرآلماني گذاشته شده، اصلا در ذهنيت ايشان "انتخاب مردم " جائي ندارد و فرض بر اين است که آن صد نفر، و لابد بقيه اعضاي پارلمان آلمان را هم صدراعظم آن کشور برگزيده ، لابد با نظارت استصوابي خود و يا مانند مجلس خبرگان ايران با انتخاباتي بدون رقيب و با حضور يک نامزد که دو تا راي هم بياورد بر اساس قانون موجود کافي است. اگر چنين ذهنيتي وجود نداشت لابد نويسنده پاسخ سئوال خود را پيدا مي کرد: مردم آلمان برگزيده اين ها را به من صدراعظم که خودم هم توسط مردم انتخاب شده ام چه مربوط است. لابد آلمان ها هنوز در رابطه با تجربه هيتلر شرمسارند و به اين ترتيب نوعي جبران مافات مي کنند. مگر نمي شود؟
باري، پاسخ دادن به اين سئوالات کمک شاياني خواهد کرد به باورپذير کردن ادعاهائي که به دنبال هر راه پيمائي از سوي رسانه هاي وابسته به بودجه عمومي مطرح مي شود

٢٠.٢.٠٦

درسی و تجربه ای

بحران هسته ای ايران به نقطه باريکی رسيد. جمهوری اسلامی به نقطه ای نزديک شد که در طول حيات خود و در سخت ترين سال هایش بدان نرسيده بود، تصويری از جهان صف کشيده در برابر نظام ايران از مجموعه تحولات اخير بيرون آمد که پاک کردن آن مدت ها کار و وقت لازم دارد
اگر هيجان های کاذب را دور کنيم، شعارها را به شعار دهندگان واگذاريم و باری صورت مساله را چنان که هست بنگريم. حادثه ای اتفاق افتاد که می توانست روی ندهد. از اين ماجرا تا همين جا هم هزينه ای بر روی دست مردم مانده است. برخلاف ادعای تندروها اصلا چنين نبود که دو راه برابر ايران وجود داشت يکی نام و ديگری ننگ، يکی افتخار و ديگری تسليم. راه ها فراوان بود دولت ايران بازی را به اين جا کشاند. می گفتند ده ها طرح دارند اما يکی هم کارگر نشد. حالا اگر تصوری از فاجعه و شکست در ذهن بعضی ها پيدا شده، که من چنين تصوری ندارم، بايد بهايش را همان ها بدهند که بی لگام می تازند و از جيب منافع ملی آسان خرج می کنند
خلاصه حکايت اين است که در دور اول انتخابات رياست جمهوری اخير ايران، يک در صد از رای دهندگان – یعنی دويست و پنجاه هزار نفر از بيست و پنج ميليون - شادمانه و بلکه کين توزانه باعث روی کار آمدن دولتی شدند بی تجربه که تمام ترمزهائی که برايش تعبيه شد هم در اين مورد کار نکرد، اين دولت هنوز سوار کار نشده، در حساس ترين بخش جاده سياست خارجی تاخت. هواداران اين دولت تا همين ديروز بر سر ميانه روها و با تجربه ها کوفتند که ديديد امتياز زيادی داديد و جهان مانند پنيری در اختيار ما بود، کارد خود فرو کرديم و آسان بريده شد. اينک همان ها باز بر طبل تبليغاتی خود می کوبند که دنيا ما را به لبه تند تصميم های حاد رهنمائی کرد. اما عقلا می دانند که چنين نيست. اين سخنان به تمامی غلط است. دنيا ما را به اين نقطه نرساند، بلکه بی خبری دولت ما از راهکارهای جهان چنين کرد. با اين همه، برخلاف آن که بعضی می نمايند اين پايان کار نيست. تصور باطل تمام شدن ديپلوماسی را تندروهای موافق و مخالف جمهوری اسلامی در ذهن ها می کارند
هر دو آن ها می خواهند فضا تند و جنگی و فوق العاده شود. گروه اول چون که خاطرات خوشی از اختيارات وسيع و هرج و مرج دهه اول انقلاب دارد و در صدد تجديد آنند، گروه دوم چون گمان دارد به اين ترتيب حکومت به سوی نابودی می برد
اما درست اين است که بگوئيم هنوز راه برای سياست ورزی بازست. فقط بايد ماجرای حساس هسته ای را از دست انداز قدرت طلبی های داخلی دور نگاه داشت. واقعيتش اين است که گروه مذاکره کننده و شورای عالی امنيت ملی کار خود را بر اساس تنظيمات درست جلو برد و امکان پيشرفت هم وجود داشت. آن چه ماجرا را به اين نقطه رساند بيش از همه ترکتازی رييس جمهور و سخنان نسنجيده وی بود. سخنان وی که فقط برای مصرف داخلی و به قصد خودنمائی و جا انداختن فضای تازه، بدون رعايت اصول اوليه تدبير و سياست ورزی عنوان شد. تاسف آور خواهد بود اگر به اين گروه مجال داده شود که تندطبعی های خود را همچنان به اجرا درآورند. که کار ملک است، و تدبير و تامل بايدش
کسانی که در ماه های اخير، با دامی که بيش از همه دولت آمريکا برايشان نهاد – وقتی چنان نرمی در گفتار پيشه کرد که بعض خوش خيالان نوشتند ديديد از ما وحشت کرد و عقب نشست بوش – به همان رجزخوانی ها پرداختند که درش چيره دستند. آنان پنداشتند که سردسته غرب تسليمشان شده است، پس جوزده شده، و ناگهان خود را در قله ديدند و کار سياست را شوخی گرفتند. اين گروه عامل بعدی پيش آمدن شرايط امروز هستند. سخنگويشان که تا پريروز گمان برد که می توان هم جهان را به دشمنی فراخواند، هم رفاه به مردم داد، هم رقيبان را به هر اتهام نبايد متهم کرد، اينک پاسخگو باشد
روشن تر بگویم. کشور از همه جهت، حتی از نظر فرآورده های نفتی چنان وابسته به بازارگانی خارجی است که امکان مقاومتش در چند ماه وجود ندارد، در همين زمان دولتی بر سر کارآمده که با وعده های فريبنده سيلی از مطالبات جديد ايجاد کرده که تنها به بهای بالابردن تورم ممکن است موفق به انجام آن شود، برای وفا کردن به بخش کوچکی از اين مطالبات بودجه را دوبرابر و نيم کرده است، بهای دلار را چهل دلار تنظيم کرده، پس فرضش بر اين است که نفت روان و دلار فراوان و ... در چنين زمانی فرمان می دهد که کشورهای مختلف را هر روز به مناسبتی جريمه کنيم. همين امروز اسکانديناوی – پريروز کره و ايتاليا و بريتانيا هم- . در چنين حالی انتظار دارد که دنيا هم مانند مردم ساده دل ايران باور کند که ما از تحريم نمی ترسيم، چون تجربه جنگ را داريم. آری درست است تجربه جنگ را داريم اما در آن زمان جمعيت چهل ميليونی در بعض سال ها با يازده ميليارد دلار اداره شد. حالا کجا کفاف دهد اين باده ها به مستی ما
برای دانستن ميزان خام خيالی باطل مبلغان دولت نو خوب است مقالات و يادداشت های عصبی آنان در همين پنج ماه يک بار در کنار هم مرور شود. بايد از رييس کميسيون انرژی مجلس که همين ديروز هم گفت ممکن نيست پرونده هسته ای ايران به شورای امنيت برود بازخواست کرد. اما...
از ماجرای پيش آمده درسی می توان گرفت. کسانی که از دور شعارهای تيز می دادند، اينک بايد دريافته باشند که چه آسان می نمود اول نم دريا به بوی سود. آن ها نديدند که هزار نکته باريک تر زمو اين جاست. يکی از آن نکته ها اينک خودنموده است. جمله کسانی که با آن شدت شعار گره زدن اقتصاد به سياست خارجی را پيش کشيدند و به تصور اين که کشف تازه کرده اند، غافل که اصلا دليل اصلی عقب ماندگيمان همين است که هم در رژيم سابق و هم در ربع قرن گذشته، با اقتصاد سياست ورزيده ايم و نگذاشته ايم قواعد اقتصاد بر ما حاکم شود، تصور برده ايم با کليد نفت و گاز می توان تمام قفل های جهان را گشود. گروه تازه گمان می کند شرايط منطقه و نفوذ ايران در ميان توده مسلمان هم مزيد شده، ديگر می توان به راحتی قله های مقصود را يک شبه فتح کرد. اين گروه حاضر نبودند استدلال ديگران بشنوند که وقتی ارابه به اين سو رانده شد، در اين جا کسانی هستند که هم پول بيش تر دارند که هند و روسيه را به خود جلب کنند و هم زور بيش تر که آن ها را بترسانند
کسانی که در به دست آوردن دل توده های مسلمان، و ارزش گذاری بر آن، راه اغراق پيمودند ناگزير بايد بپذيرند که در مجامع عمومی نه آن توده ها بلکه دولت ها رای می دهند، که آنان هم بر اساس منافع خود عمل می کنند. برای کشاندن آن توده های مورد نظر به جائی که نماينده آنان بر کرسی های بين المللی بنشيند، ايران بايد قدرت به هم ريختن اساس نظم جهانی را داشته باشد، که ندارد. باده نخورده بدمستی آغاز کردن شرط عقل نيست چرا که باده را از جلو دست آدمی بر می دارند
برخورد رسانه ای
در اين نوشته قصد دارم برخوردهای رسانه ای را با موضوعی به اين اهميت نقد کنم وقصدم پرداختن به سياست ها و حتی عملکردهای سياسی نيست. گمانه زنی آينده هم گرچه چندان دشوار نمی نمايد، موضوع اين مقال نيست
گروهی وجود دارند که به آن ها را تندرو می گوئيم، کسانی که به طبع تندند، در گروه های چپ و راست و ميانه رو، مذهبی و ملی، در هر لباس و با هر نوع دانشی وجود دارند. اين گروه در هر ماجرائی فرصتی برای آرام کردن خود می يابند و اين آرامش جز با رجزخوانی و خشونت و قدرت نمائی حاصل نمی شود. کسانی که چنين طبعی دارند، وقتی در کسوت مخالفند به راحتی شناخته می شوند چون که هر اتفاق که بيفتد آنان درش جنگ و تباهی می بينند و به خود حق می دهند که به جدالش بروند. اما عجب از آنان است که در هيات هوادار نظام کار دشمن می کنند. مثالش را در برخورد با آزادی بيان می توان جست
واقعيت اين است که به هزار دليل، امروزه مسائل مهم که با سرنوشت کشور در تماس است با شرکت احادی از جامعه شکل می گیرد و از جمله تاثير نخبگان بر آن افزون تر از هر زمان در تاريخ ماست. امروزه روز حتی اگر کسانی بخواهند که موضوعی مهم مانند بحران هسته ای را به پستو و پسله هدايت کنند و مسووليت ها را لوث، موفق نخواهند شد. از جمله دلايلش هم تحولات ربع قرنه اخير کشور، انقلاب، افزون شدن باسوادان و شهرنشينان، شکل گيری طبقه متوسط، دوم خرداد و جنبش اصلاحات، و تغييرات عمده جهانی از جمله گسترش وسايل خبررسان و آگاهی آورست. لازم به گفتن نيست که چنين امری، حتی در همين تاريخ معاصر هم سابقه و پيشينه نداشته است. چنان که مثلا در نحوه روبرو شدن کشور با جنگ های جهانی – که در مورد اولين آن آزادی کاملی هم بر جامعه حکمفرما بود، يا در موضوع پيوستن به پيمان هائی که سرنوشت کشور را تغيير داد، شرکت در جنگ ها – مانند اعزام قوا به ظفار و جنگيدن با ارتش عراق –، پذيرفتن صلح – مانند آن چه بعد از حمله نظامی متفقين به کشور رخ داد و يا پذيرش قطعنامه شورای امنيت و پايان جنگ هشت ساله، چالش های نفتی که صدسال است بندناف کشور به آن بسته است. هيچ گاه تصميم هائی که با سرنوشت عموم و نسل ها سروکار داشت، در آشکار مطرح نبود. حتی در مواقعی که آزادی کامل بود، باز هم رسانه ها مردم را درگير نمی کردند که اينک می کنند. اين فضا برای ما به همان اندازه که جذاب است بی سابقه هم هست. در آن تجربه نداريم. بی پيشينه ايم. هم از اين روست که کسانی گمان دارند راه درستی است که در اين بلوا، با ايجاد محدوديت های رسانه ای، جلو دست و پای تصميم گيرندگان را جارو کنند. هيچ نمی دانند که اين روش که در دوران پيشين امکان داشت به هيجان ملی بينجامد، و دست را قوی کند، در اين دوران به زيان منافع ملی تمام می شود. وقتی تکثر آرا محو شد، باورپذيری ها کم می شود. نه خارجی از حلقه انسانی به دور تاسيسات اتمی را جدی می گيرد و بر بيانيه ها و تومار ها حسابی باز می کند و نه مردم ايران خبر صحيح را از رسانه های داخلی می جويند. هم از اين روست که می گويم جامعه تک صدائی در چنين موقعيتی خطرناک است و مقوی کشور و نظام نيست
يک روز پيش، روزنامه کيهان بيانيه جمعی ناشناس را چاپ کرد که برای روزنامه هائی که نظری جز تبليغات رسمی دولت را ابراز می دارند خط و نشان کشيده و آن ها را به بی وطنی و اجنبی پرستی محکوم داشته بودند. در همان روز کيهان خود نيز برای روزنامه هائی که مانند کيهانيان نمی انديشند شاخ و شانه کشيده بود. يعنی همين راه که ما می رويم عين درايت است و همه همين حرف های بی اساس را مانند دسته کر تکرار کنند
به يک معنا تندروها پيروزی را حتمی ديدند و آماده شدند که به بهانه آن، صداهای مخالف خود را خفه کنند، پيش از اين نيز با فيلتر کردن سايت های سياسی و خبری، سعی کرده بودند تا مردم را در مقابل يک دريچه بگذارند و آن هم دريچه ای که به خانه آن ها باز شود. غافل که در چنين فضائی، وقتی کوچک ترين ناملايم اتفاق افتاد دلنگرانی ها شدت می گيرد و در جامعه شرايط برای تندی افزايش می يابد. عطش به شنيدن خبر راست از زبان ديگران افزونی می گيرد
گفتند کم عقلی در يک بزرگراه، عکس جهت، با اتومبيلش در حرکت بود و از سرعت زياد لذت می برد و نمی دانست که نظم منطقه را به هم ريخته است. ماموران رهنمائی و رانندگی او را در دوربين های خود ديدند و هلی کوپتری به هوا فرستادند و در برنامه های راديوئی به رانندگانی که در آن بزرگراه در حرکت بودند توجه می دادند که مراقب باشند کسی که گويا عقلی به سر ندارد، عکس جهت در حرکت است. راننده کم عقل شنيد و فرياد زد عجب اشتباهی اين ها که از روبروی من می آيند ده ها نفرند، ديوانه در اين شهر بسيارست
مثال ديگر، روز شنبه بود که روزنامه های کيهان و ايران، ظاهرا به نقل از يکی از خبرگزاری های خودی، با هيجان خبر داده اند که نماينده ليبی در شورای حکام آژانس خطاب به غيرمتعهدها گفته است از سرنوشت ما عبرت بگيريد [که با غرب بر سر تعطيل فعاليت های هسته ای به توافق رسيديم] و در مقابل خواست های اروپا و آمريکا مقاومت کنيد. اين خبر را قرارست کدام بخش از نخبگان باور کنند. مگر ما نمی دانيم که اگر به فرض نماينده ليبی چنين گفته باشد به سرعت برق و باد مقام از دست می دهد و جرات بازگشت به کشور نخواهد داشت. و اگر هم چنين امری سياست دولت قذافی باشد که چرا در جلسه در بسته ابراز شده و انعکاس جهانی ندارد تا نشان آن باشد که ليبی به توافق های سال گذشته اش پشت کرد. سئوال درست تر اين است که چه نيازی است به اين جعل
شنا کردن در دريای هايل جهان درتلاطم، جز با آشنائی با قواعد شنا ممکن نيست، وگرنه آدمی دست و پائی می زند، حرکتی هم دارد، می تواند کسانی را هم بنشاند که برايش در هر حال دست بزنند، اما پيروزی بر رقيبان ممکن نيست
نتيجه
به باور من، آن چه اتفاق افتاده فاجعه نيست، قابل ترميم است، گرچه هزينه ها دارد. جلوگيری کردن از زيان بيش تر تنها با اصلاح روش ها، باز کردن فضای اطلاع رسانی ميسر است. در چنان فضائی دست تصميم گيرندگان هم باز می شود تا هر آن چه را به مصلحت است برگزينند نه آن را که دسته کر خوانده است، آن ها مجبور نخواهند بود که حتی وقتی عقل حکم نمی کند، به راهی ادامه دهند. بلکه دست باز پيدا می کنند که بهترين راه ها را تجربه کنند
در دور تازه ای که در پيش است و يک ماه فرصتی که برای انداختن ارابه به راه ديگر وجود دارد، به نظرم بايد از فشار بر رسانه های عمومی کاست و فضای بانشاط تری با چند صدائی ايجاد کرد. بايد کسانی که معتقدند وطن پرستی و حفظ نظام تنها با تندروی و رجزخوانی ثابت می شود، درس بگيرند و خود را اصلاح کنند. مخاطب اين سخن نمايندگان مجلس و لشگر تبليغات دولتی اند که نبايد کاری کنند که همه چيز به حساب آن ها نوشته شود و پنهان بماند که دنيا هم تند رفت در روزهای اخير
از اين حکايت هم مانند هر حکايت ديگر می توان درس ها گرفت. از جمله نودولتان، اگر درس تازه را قدر بدانند، با همه هزينه هائی که بر کشور تحميل کردند، سرمايه ای است برای آنان و هم برای جامعه ای که آن ها بخشی از اجزايش هستند

١٩.٢.٠٦

ولایت فقیه مرکز ثقل تضاد مردم با حکومت

بهداد کاظمی

در مبارزه سیاسی شناخت خصلت اساسی حکومت از نظر سیاسی نقش مهمی دارد. با شناخت این موضوع است که کانون اصلی ستیز و مرکز ثقل تضادها روشن می شود و بنابرین شعار اساسی در همکاری یا نفی حکومت تعین می شود
رژیم حاکم بر ایران از نظر پایگاه اقتصادی متکی بر سرمایه داری در یک کشور پیرامونی است. سرمایه داری دولتی همراه با سرمایه داری تجاری غارتگر و رانت خوار در حکومت نقش اساسی دارند. این که ماهیت حکومت سرمایه داریست، به خودی خود هیچ گره گشایی برای انتخاب شعار اساسی و پیذا کردن جهت اصلی مبارزه نمی کند
رژیم حاکم بر ایران خود را جمهوری اسلامی می نامد. اما جمهوری خواهان بر این اعتقاد هستند که این حکومت هیچ قرابتی با جمهوری که متکی بر اصل انتخاب مردم است ندارد. اکثریتی از جریانهایی
سیاسی مسلمان نیز بر این باورند که این حکومت اسلامی نیست. با این حال واقعیت این است که نام نظام حاکم بر ایران «جمهوری اسلامی» است با این توضیح که این نام بدون توجه به قانون اساسی این نظام نمی تواند در انتخاب شعارهای بسیج کننده و انتخاب جهت اصلی مبارزه کمکی کند
رژیم حاکم بر ایران بر اساس قانون اساسی آن متکی بر ولایت فقیه است. ولایت یک «فقیه» بر کشور اصل اساسی حکومت است که با توجه به آن همه ی حرکتهای اساسی جمهوری اسلامی قابل توضیه است
من در یکی از یادداشتهای قبلی تحت عنوان «خمینی طراح و بنیانگذار ولایت مطلقه فقیه» نوشتم:«خمینی با دفاع از نظریه «حکومت شرعی» و «ولایت مطلقه فقیه» و استقرار «جمهوری اسلامی» جدالی که در دوران مشروطه بر سر «مشروطه» یا «مشروعه» وجود داشت را به یک جدال بزرگ اجتماعی بین «ولایت مطلقه فقیه» و «جمهوری لائیک» تبدیل کرد و اکنون بر خلاف دوران مشروطه این جدال و چالش نه فقط بین نخبگان که در ابعاد توده ای جریان دارد و احمدی نژاد بیان بن بست نظری و عملی «ولایت مطلقه فقیه» است

خمینی در ماده دوم وصیت نامه خود می نویسد:« اسلام و حكومت اسلامی پدیده الهی است كه با بكار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تامین می‌كند و قدرت آن دارد كه قلم سرخ برستمگریها و چپاولگریها و فسادها و تجاوزها بكشد و انسانها رابه كمال مطلوب خود برساند و مكتبی است كه برخلاف مكتبهای غیر توحیدی در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی ومعنوی و فرهنگی و سیاسی ونظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نكته ولو بسیار ناچیز كه در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فروگذار ننموده‌ است وموانع ومشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نمود و برفع آنها كوشیده است. اینك كه به توفیق و تایید خداوند،‌ جمهوری اسلامی با دست توانای ملت متعهد پایه‌ریزی شده و آن چه در این حكومت اسلامی مطرح است اسلام و احكام مترقی آن است، بر ملت عظیم الشان ایران است كه در تحقق محتوای آن بجمع ابعاد وحفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در راس تمام واجبات است
از نظر بنیانگذار جمهوری اسلامی «اسلام و حكومت اسلامی» پدیده الهی است و «حفظ اسلام در راس تمام واجبات است.» اما از آن جا که «امت اسلامی» دسترسی مستقیم به «الله» ندارند ولی فقیه از جانب الله اعمال حاکمیت می کند

جوهر و چکیده قانون اساسی جمهوری اسلامی محکم کردن و ابدی کردن اصل ولایت فقیه است
اصل چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی بین قرار است
اصل چهارم:«کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است

اصل پنجم قانون قانون اساسی جمهوری اسلامی بین قرار است
اصل پنجم:« در زمان غيب حضرت ولي عصر "عجل الله تعالي فرجه" در جمهوري اسلامي ايران و ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و با تقوي، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است كه طبق اصل يكصد و هفتم عهده‏دار آن مي گردد.» این اصل در زمان خمینی به شکلی بود که امکان وجود شورای رهبری را هم در نظر می گرفت. اما در آستانه مرگ خمینی این اصل به سود قدرت فردی یک فقیه تنظیم شد

اصل صد و ده قانون اساسی جمهوری اسلامی که اختیارات ولی فقیه را شمارش می کند به قرار زیر است
اصل صد و ده :« (1) وظايف و اختيرات رهبر
1 - تعيين سياستها كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام
2 - نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام
3 - فرمان همه‏پرسي
4 - فرماندهي كل نيروهاي مسلح
5 - اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروهاي
6 - نصب و عزل و قبول استعفاي‏
الف - فقه‏هاي شوراي نگهبان
ب - عاليترين مقام قوه قضاييه
ج - رييس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران
د - ريييس ستاد مشترك
ه - فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
و - فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي
7 - حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه
8 - حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست، از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام
9 - امضاء حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي كه در اين قانون ميآيد، بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراي نگهبان و در دوره اول به تأييد رهبري برسد
10- عزل رييس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور پس از حكم ديوان عالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني، يا رأي مجلس شوراي اسلامي به عدم كفايت وي بر اساس اصل هشتاد و نهم
11 - عفو يا تخفيف مجازات محكوميت در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رييس قوه قضاييه
رهبر ميتواند بعضي از وظايف و اختيارات خود را به شخص ديگري تفويض كند
( 1 - اصل سابق‏‏‏‏: اصل يكصد و دهم : وظايف و اختيارات رهبري
1 - تعيين فقهاي شوراي نگهبان
2 - نصب عاليترين مقام قضايي كشور
3 - فرماندهي كلي نيروهاي مسلح به ترتيب زير
الف - نصب و عزل رييس ستاد مشترك
ب - نصب و عزل فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
ج - تشكيل شوراي عالي دفاع ملي، مركب از هفت نفر از اعضاي زير
- رييس جمهور
- نخست‏وزير
- وزير دفاع
- رييس ستاد مشترك
- فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
- دو مشاور به تعيين رهبر
د - تعيين فرماندهان عالي نيروهاي سه گانه به پيشنهاد شوراي عالي دفاع
ه - اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروهاي به پيشنهاد شوراي عالي دفاع
4 - امضاي حكم رياست جمهور پس از انتخاب مردم صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي كه در اين قانون ميآيد بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراي نگهبان و در دوره اول به تأييد رهبري برسد
5 - عزل رييس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور، پس از حكم ديوان عالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني يا رأي مجلس شوراي ملي به عدم كفايت سياسي او
6 - عفو يا تخفيف مجازات محكوميت، در حدود موازين اسلامي، پس از پيشنهاد ديوان عالي كشور
اینها اختیارات قانونی ولی فقیه است. علاوه بر این ولی فقیه نظام می تواند با حکم حکومتی هر قانونی و عملی را تائید و یا نفی کند که اطاعت از آن برای کارگزاران حکومت اجباریست

اما ببینیم شورای نگهبان و فقهای آن چه کسانی هستند و چه کسی آنها را انتخاب می کند؟
اصل نود و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی بدین شکل است
اصل نود و یکم: «به منظور پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوبات، مجلس شوراي اسلامي با آنها، شورايي به نام شوراي نگهبان با تركيب زير تشكيل مي شود
1 - شش نفر از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات زمان و مسائل روز. انتخاب اين عده با مقام رهبري است
2 - شش نفر حقوقدان، در رشته‏هاي مختلف حقوقي، از ميان حقوقدانان مسلماني كه به وسيله رييس قوه قضاييه به مجلس شوراي اسلامي معرف مي شوند و با رأي مجلس انتخاب مي گردند

ملاحظه می شود که شش نفر از فقهای شورای نگهبان که بر اساس اصل چهارم قانون اساسی، اسلامی بودن قوانین را تائید می کنند را رهبر انتخاب می کند و شش نفر دیگر به پیش نهاد رییس قوه فضائیه و تصویب مجلس انتخاب می شوند. حال ببینیم رییس قوه قضاییه را چه کسی انتخاب می کند و قوانین مجلس چگونه اعتبار پیدا می کند

اصل یکصد و پنجاه و هفت قانون اساسی جمهوری اسلامی در مورد انتخاب رييس قوه قضاييه بدین قرار است
اصل یکصد و پنجاه و هفت:«به منظور انجام مسئوليتهاي قوه قضاييه در كليه امور قضايي و اداري و اجرايي مقام رهبري يك نفر مجتهد عادل و آگاه به امور قضايي و مدير و مدبر را براي مدت پنج سال به عنوان رييس قوه قضاييه تعيين مي نمايد كه عاليترين مقام قوه قضاييه است
و اما رای و مصوبات مجلس شوراي اسلامي چه گونه اعتبار و قطعیت پیدا می کند؟
اصل نود و ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی بدین قرار است
اصل نود و ششم: «تشخيص عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي اسلامي با احكام اسلام با اكثريت فقهاي شوراي نگهبان و تشخيص عدم تعارض آنها با قانون اساسي بر عهده اكثريت همه اعضاي شوراي نگهبان است
بنابرین و بر طبق نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی دو قوه قضاییه و مقننه در نظام حاکم بر ایران کاملا در کنترل ولی فقیه است. اما در مورد قوه اجراییه که باید رییس جمهور نظام به اصطلاح با رای مردم انتخاب شود وضع از چه قرار است
در اصل پنجاه و هفت قانون اساسی جمهوری اسلامی نوشته شده است
اصل پنجاه و هفت:«قواي حاكم در جمهور اسلامي ايران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه كه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال مي گردند. اين قوا مستقل از يكديگرند
و در اصل صد و هیجده قانون اساسی جمهوری اسلامی گفته شده است
اصل صد و هیجده:«مسئوليت نظارت بر انتخابات رياست جمهوري طبق اصل نود و نهم بر عهده شوراي نگهبان است
نظارت شورای نگهبان هم شامل تائید صلاحیت کاندیداها و تائید نتیجه انتخابات است و تازه پس از همه این فیلترها رای ریخته شده تا وقتی ولی فقیه نظام بر طبق اصل صد و ده قانون اساسی آن را تائید (تنفید) نکند هیچ اعنباری ندارد
این همان عملی است که خمینی در اولین انتخابات ریاست جمهوری آن را به مورد اجرا گذاشت و خامنه ای هم بر طبق قانون همین کار را تا کنون کرده است

با توجه به اصولی از قانون اساسی که در بالا به آن پرداخته شد و با توجه به رویه عمل ولی فقیه، برای مثال حکم حکومتی، مشخص می شود که قدرت واقعی در نظام حاکم بر ایران در اختیار یک فقیه است. بنابرین این قدرت استبدادی است و از آن جا که متکی بر حکومت دینی است، استبداد مذهبی می باشد
ولایت یک فقیه اصل اساسی در قانون اساسی جمهوری اسلامی است. می توان با قاطعیت گفت که اگر اصول مربوط به ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شود، دیگر چیزی به نام جمهوری اسلامی و حکومت دینی که حمینی آن را بنیاد نهاد و ادامه دهندگان راه او آن اصول را صریحتر و محکمتر کردند وجود نخواهد داشت. به همین اعتبار است که تئوریسینهای ولی فقیه معتقد هستند که باید محظورات را کنار گذاشت و به جای «جمهوری اسلامی»، «حکومت عدل اسلامی» را اعلام کرد.
از نظر اینان مرجع اعمال «عدل» ولی فقیه و مرجع تشخیص اسلامی بودن همان شورای نگهبان دست نشانده ولی فقیه است
پس از آن که خامنه ای توانست احمدی نژاد را به رقبایش تحمیل کند برای چندین بار بحث در مورد جایگاه «رای مردم» در نظام ولایت فقیه جمهوری اسلامی در میان نخبگان حکومت از سر گرفته شد
در هفته اول دی ماه یکی از شاگردان نه چندان شناخته شده آيت الله مصباح یزدی به نام محسن غرویان بر بیهوده بودن رای مردم تاکید کرد. به دنبال این اظهار نظر کسانی که به نظر خودشان مصلحت نظام ولایت فقیه را بهتر تشخیص می دهند، نظر محسن غرویان را خلاف نظر خمینی دانستند
محسن غرویان در روزنامه رسالت در شماره روز پنج شنبه ۲2 دى ۱۳۸۴ نوشت:«مردم خوب می دانند که حکومت مال مردم نيست بلکه حکومت متعلق به خداست و حکومت اسلامی بهترين نوع حکومت مردمی است.» در ادامه مقاله وی تاکيد کرده است که:«در انتخابات و رفراندومها مردم برای بيعت با ولايت فقيه می روند نه برای تعيين حکم خدا و از همين رو مردم می دانند معنای تقليد در دين اين است که رای مردم خود مشروعيت و حجت شرعی ندارد و بايد توسط يک عالم تائيد و تنفيذ شود
پس از جنجالی که با حرفهای غرویان برپا شد و مصلحت اندیشان در مقابل طرفداران ذوب در ولایت صف آرایی کردند، آیت الله مصباح یزدی در شماره روز جمعه ٣٠ دی ١٣٨۴ نشریه پرتو سخن مخالفان نظراتش را به تشکیک در باره جایگاه ولایت فقیه متهم کرد و آنها را دشمنانی خواند که به این شبهه دامن زده اند که «ولایت فقیه باید مدت معینی داشته باشد
به گفته آخوند مصباح یزدی مخالفان ولایت فقیه سعی دارند کسی را سرکار بیاورند که با تمایلات آنها نزدیکتر باشد به همین جهت می گویند:«خوب است مردم مستقیما ولی فقیه را انتخاب کنند، همان طور که نمایندگان مجلس و رئیس جمهور را انتخاب می کنند
در همین نشریه در مورد رای مردم و مشروعیت خکومت، «مشروعیت و مقبولیت» را دو چیز متفاوت دانسته و نوشته:«فقیه مشروعیت اعمال حکومت را با انتخاب مردم به دست نمی آورد بلکه مشروعیت او از ناحیه دین تامین می شود و حمایت مردم امکان تشکیل حکومت را برای او فراهم می کند........حکومتی که مشروعیت دینی نداشته باشد هر چند مورد حمایت اکثریت افراد جامعه باشد مصداق حکومت طاغوت است و همکاری با آن در شرایط غیر اضطراری حرام است ......مقبولیت رئیس جمهور تابع رای مردم است اما مشروعیت آن وابسته به اذن فقیه جامع الشرایط است
با توجه به اصول اساسی و پایه ای قانون اساسی جمهوری اسلامی که در بالا آورده شد، می توان نتیجه گرفت که حرفهای ایت الله مصباح یزدی و شاگردانش بیان صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی است و «مصلحت اندیشانی» همچون هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی و شرکا دروغگویان و فریبکارانی هستند که برای حفظ نظام استبدادی مذهبی ولایت فقیه به توهم امکان تغیر در درون حکومت دامن می زنند
مهمترین و برجسته ترین مشخصه سیاسی حاکمیت در ایران «استبداد مذهبی متکی بر ولایت فقیه» است. بدون ولایت فقیه پدیده ای به نام «جمهوری اسلامی»نمی تواند پابرجا بماند
دوشنبه اول اسفند ۱۳۸۴ - 19 فوريه ۲۰۰۶

١٧.٢.٠٦

تصفيه اساتيد از دانشگاه ها

يك منبع آگاه گفت اخراج استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه يك اتفاق نيست و اين مورد آغاز اجرايي شدن طرحي است كه طي آن قرار است برخي از اساتيد كه خصوصاً در حوزه هاي علوم انساني فعاليت مي كنند از دانشگاه ها تصفيه شوند و از همين رو است كه اين پروژه از دانشگاه علامه آغاز شده است . همچنين خبر مي رسد كه اساتيد ديگري در دانشگاه علامه به زودي احكام اخراج خود را دريافت خواهند كرد . اين اساتيد به ويژه از گروه هاي علوم سياسي و حقوق اين دانشگاه خواهند بود . گفتني است چندي پيش دكتر محمدي گرگاني از اساتيد گروه حقوق اين دانشگاه نيز به تحمل 10 ماه حبس و شلاق تعزيري محكوم شده بود

١٦.٢.٠٦

چارچوب حقوقي آزادي بيان

بهداد کاظمی
بحث ما در اين نوشته رابطه آزادي است با حقوق. در يک تقسيم بندي کلّي، آزادي ها به آزادي حقوقي يا مدني یا پابلیک و آزادي هاي عمومي یا سیویل تقسيم ميشوند. - آزادي مدني، حق انجام هر امري است که منع قانوني نداشته باشد. بر اين حق هيچ حّد و حصري نيست و شهروند مجاز است که به هر گونه اي که مي پسندد، حق خود را اعمال کند. فرد انسان حق ازدواج دارد. ولي مجبور به ازدواج هم نيست. اماّ قانون براي ازدواج شرايطي را معيّن کرده و از جمله اينکه نامزدان بدون همسر باشند. چند همسري در جامعه قائل به برابري حقوقي زن و مرد، ممنوع است. نظم حقوقي جامعه هاي مدرن بر تک همسري استوار شده و تعدّد زوجات به منزله عملي که نظم عمومي را مختل مي کند، به شمار مي آيد. در فقه اسلام از اصل آزادي مدني به عنوان اصل جواز يا اباحه ياد کرده اند. فعل مجاز يا مباح در مقابل عمل ممنوع يا حرام. بدينسان قانون جاي خود را به شريعت مي دهد و انجام هر عملي که شرع حرام مي داند، از حوزه اختيار انسان بيرون رانده مي شود. از سوي ديگر، متشرعاّن احکام شرعي را ابدي مي پندارند و به حديثي متمسک مي شوند که "حلال و حرام را تا قيامت" هميشگي و پايدار مي داند. در اين نظام حقوقي، انسان نقشي در وضع قانون ندارد. احکام شريعت از سوي شارع مقرّر شده اند و بر انسان تکليف مي شوند و از اين روست که در متون فقهي از سّن بلوغ به سّن تکليف تعبير شده است. بدينسان تکليف جايگزين حق مي شود. انسان مکلّف زماني به کسوت مؤمن در مي آيد که احکام شريعت را بي چون و چرا بپذيرد و به کار بندد. فرد حق ترديد در اين احکام را هم ندارد چه رسد به تغيير آنها. در چنين ذهنيّت و عملکردي است که مخالفت با قانون قصاص يا اظهار نظر در باره وجوب حجاب يا جايگاه روحانيون در مذهب شيعه، ارتداد به شمار مي آيد و جزاي ارتداد هم مرگ است. اهانت به "مقدسّات مذهبي" هم حرام و مستوجب مرگ است. ولي نه تعريفي از مقدسّات مذهبي به دست داده اند و نه از اهانت. آيا اهانت به معناي دشنام دادن و به تعبير فقهي سب و لعنت کردن است و يا اينکه نقد کردن هم به منزله اهانت است ؟ مقدسّات مذهبي کدامند و نفي "ضروريّات اسلام" به چه معنايي است؟ در نظام هاي عرفي، قانون ساخته و پرداخته بشر است و تحولّ اجتماعي ملازمه با تحولّ قانوني و حقوقي دارد. از اينرو امر ممنوع هم ابدي نيست و تابعي است از متغيّر زمان و مکان. در قرون وسطي و دوران انکيزيسيون و سلطه کليساي کاتوليک، هزاران انسان را به اتهّام کفر و زندقه و ارتداد و توهين به مقدسّات به زبانه هاي آتش سپردند. ولي به روزگار جدايي مذهب از حکومت، منع دخالت در حريم قدسي [sacré] را هم قانونمند کردند. انتقاد از احکام مذهبي و کليسا و مراجع مذهبي مجاز به شمار آمدند، ولي توهين به مذهب و اعتقادات مذهبي مردمان به منزله تجاوز به آزادي مذهب تلقّي شدند و همچون هر تجاوزي به حقوق و آزداي هاي ديگران، ممنوع ومستوجب تعقيب قضايي. تشخيص امر هم با مراجع قضايي است. - آزادي هاي عمومي، حقوق شناخته شده و تضمين شده بشرند و از آن جمله اند آزادي هاي فردي. آزادي هاي فردي يا ناظر بر فعاليت هاي ماّدي و روزمره زندگي بشري اند [امنيّت شخصي، آزادي رفت و آمد، آزادي و مصونيّت مسکن ....] و يا ناظر بر جنبه هاي معنوي و فکري حيات انسان [آزادي عقيده، آزادي بيان، آزادي مذهب ....] براي آزادي عقيده و مذهب هيچ حدّ و حصري نيست. اعتقاد انسان امر دروني و وجداني اوست و به تعبير اعلاميه جهاني حقوق بشر هيچ کس نبايستي به لحاظ عقايد خود بيم و اضطرابي داشته باشد. در مورد آزادي بيان، موضوع حساس تر است زيرا که زمينه تعارض و تزاحم با ديگر حقوق و آزادي ها فراهم مي آيد. از اينرو به هنگام قانونمند کردن حقوق بشر در ميثاق بين المللي حقوق مدني و سياسي، حدّ و مرز آزادي بيان را معيّن کردند. در ماّده 19 هم آزادي بيان مورد شناسايي قرار گرفت و هم تعريف شد. "هرکس حق آزادي بيان دارد. اين حق شامل آزادي تفحّص، به دست آوردن اطلاعات، گسترش هرگونه اطلاعات و افکار بدون محدوديت مرزي است، اعم از اينکه به صورت شفاهي، کتبي، چاپي يا هنري يا به هر گونه ديگري عرضه شوند." سپس اضافه کردند که اعمال آزادي بيان "تکاليف و مسئوليت هاي ويژه اي" را ايجاب مي کند که ممکن است به "برخي محدوديتّ ها ضروري بينجامند که بايستي به صراحت توسّط قانون معيّن شوند و در راستاي احترام به حقوق و حيثيت ديگري، تأمين امنيّت ملّي، نظم عمومي، سلامتي يا اخلاق عمومي باشند." بدينسان اصل بر آزادي بيان است به هرگونه اي که بيان تظاهر يابد: گفتار، نوشتار، اثر هنري [کاريکاتور] و در باره هر فکر و عقيده و خبر و موضوع و در باره هر کس فارغ از موقعيت و جايگاه اجتماعي، سياسي و مذهبي وي. امّا با توجه به تلازم آزادي فرد و آزادي غير، اگر ابراز بيان به حقوق يا حيثيت ديگران لطمه وارد آورد يا با نظم عمومي يا اخلاق عمومي منافات داشته باشد، اعمال حق ديگر مجاز نيست. ولي اين محدوديتّ ها بايستي در قانون پيش بيني شده باشند و مرجع تشخيص هم با توجه به عرفي بودن مفاهيمي همچون : امنيّت ملّي، نظم عمومي، اخلاق عمومي، اهانت، افترا .... قوه قضائيه مستقل است. حکومت نمي تواند مانع اعمال آزادي هاي عمومي شود زيرا که تامين حقوق بشر و آزادي هاي عمومي وظيفه دولت است. دولت يا هر شهروند که اعمال آزادي بيان را مخالف نظم يا اخلاق عمومي و يا مزاحم حقوق و حيثيت آن شهروند مي دانند، بايستي به دادگاه شکايت برند و اتخاذ تصميم نهايي با مرجع قضايي است. سال گذشته مؤسسه معروف بنتون در يکي از آگهي هاي تبليغاتي خود تصوير شام آخر مسيح را نشان داده بود با اين تفاوت که حواّريون مسيح جاي خود را به دوازده دختر نيمه برهنه داده بودند. کليساي کاتوليک به دادگاه شکايت برد و دادگاه حکم بر منع انتشار آن آگهي داد و تمام آگهي ها از در و ديوار خيابانها برچيده شدند. چنين است موقعيت آزادي بيان، احترام به آزادي مذهب و معتقدات ديگران، حکومت قانون و جايگاه قوه قضائيه در يک حکومت عرفي ساخته و پرداخته بشر و منبعث از رأي آزاد اکثريت مردمان. سخن به حکومت دموکراتيک رسيد، امري که در ميثاقهاي حقوق بشر بارها و بارها به آن تاکيد شده و براي پرهيز از توالي فاسد و سوء استفاده هايي که حکومت هاي اقتدارگر و خودکامه از محدوديت هاي راجع به آزادي بيان مي کنند، در ماّده 20 ميثاق حقوق مدني و سياسي مصاديقي از اين محدوديّت ها احصاء شده اند: هرگونه تبليغ براي جنگ و همچنين هرگونه فراخوان مبتني بر کينه ملّي، نژادي يا مذهبي که محرکّ تبعيض حقوقي، مخاصمه يا اعمال خشونت باشد، بايستي به موجب قانون ممنوع شوند. در قضيّه کاريکاتورهايي که يک روزنامه محافظه کار دانمارکي درباره پيامبر اسلام انتشار داد، فارغ از اينکه کاريکاتور در ذات خود اثري است تحريک آميز و گــزنــده ، مسلّم است که در وراي اين کاريکاتورها يک پيام نژاد پرستانه، خارجي ستيز و اسلام ستيز نهفته است. متاسفانه پس از قتل تئو وان گوگ سينماگر هلندي به دست يک اسلام گراي خارجي تبار زاده شده در هلند به اتهاّم اهانت به مقدسات اسلامي، چنين موجي در کشورهاي اروپاي شمالي اوج گرفته و سکّه رايج احزاب راست افراطي شده است. به عقيده نگارنده حداقّل کاريکاتوري که پيامبر اسلام را با عماّمه اي مجهّز به بمب نشان مي دهد، براي اسلام و مسلمانان اهانت آميز است. چاره کار در شکايت بردن به مراجع قضايي است. از قرار معلوم، دادگاه دانمارک چنين تشخيص نداده و کاريکاتورها را موهن ندانسته است. ولي حکم هيچ دادگاهي در کشورهاي دموکراتيک قطعي نيست و مي توان به دادگاه عالي شکايت برد. به علاوه در اتحاديه اروپا، يک مرجع قضايي اروپايي براي شکايت بردن از تضييع حقوق شهروندان توسط مراجع قضايي ملّي، پيش بيني شده است. آنچه که مسلّم است اينستکه شاکيان به همگي اين مراجع شکايت نبرده اند و ترجيح داده اند که موضوع را از يک مسأله سياسي مبدّل به مشکل جهان کفر با جهان اسلام کنند! همراهي و همدردي مسلمانان ديگر کشورها و کشورهاي اسلامي هم با آنان هم قابل درک است و حق تظاهر از حقوق بشر است. اماّ خونريزي و به آتش کشيدن سفارتخانه هاي خارجي در کشورهاي اسلامي، نه فقط حقانيتّي براي مدعاّي معترضان به وجود نمي آورد که آب به آسياب نژادپرستان و خارجي ستيزان مي اندازد. در اين ميان بهره برداري هاي سياسي و تبليغاتي حکومت هاي سوريه و ايران بر کسي پوشيده نماند. طرفه اينکه در تهران هم سفارت دانمارک به آتش کشيده شد و هم سفارت اتريش مورد حمله قرار گرفت. گناه اتريش اين بود که رياست دوره اي اتحاديه اروپا را به عهده دارد و پايتختش مقّر آژانس بين المللي انرژي اتمي است! در مقابله جمهوري اسلامي ايران با اتحاديه اروپا و آژانس بين المللي انرژي اتمي، از اين سوغات دانمارکي بهره وافري بردند! در پي اين ماجراهاي غم انگيز، تذکار چند نکته خالي از فايده نيست : 1- مسلمانان تبعه يا مقيم کشورهاي اروپايي، تابع قوانين اين کشورها هستند. در نظام هاي سياسي اين کشورها، حکومت از مذهب جداست و از اينرو قوانين آنها قوانين بشري است و نه الهي. 2- اصل آزادي مذهب و حق تغيير مذهب در همه اين کشورها به رسميّت شناخته شده، برخلاف اکثريت قريب به اتفاق کشورهاي اسلامي. در برخي از کشورهاي اروپايي و از جمله دانمارک، رئيس کشور عهده دار پاسداري از اصل آزادي مذهب است. تجاوز به اين اصل، همچون ساير آزادي ها، ممنوع است. اماّ تشخيص اين موضوع در صلاحيت انحصاري قوه قضائيه است و نه مراجع مذهبي. 3- اصول حقوق بشر جهان شمولند و خصلت فرا ملّي و فرا ديني دارند. بحث سازگاري يا عدم سازگاري حقوق بشر با اسلام، همانطور که با ساير مذاهب، در حوزه نظري و آکادميک بحث جالب و جاذبي است. ولي در آنچه که مربوط به عملکرد حکومت ها اعم از ديني و عرفي، در ارتباط با تعهداّت و الزامات بين المللي آنها در زمينه حقوق بشر دارد، چنين مباحثاتي محلّي از اعراب ندارند. اين حکومت ديني است که بايستي قول وفعل خود را منطبق با حقوق بشر کند و نه اينکه به دستاويز دين به نقض فاحش و مستمّر حقوق بشر تداوم بخشد. 4- حقوق بشر يک مجموعه است و قابل تبعيض نيست. آنان که با آزادي بيان به معارضه و مقابله برمي خيزند که از رهگذر آن بر اعتقادات مذهبي ديگران ستم رفته، منصفانه است که نگاهي بر گفتارها و نوشتار هاي خود بيفکنند که مشحون وممّلو از کينه توزي، نفرت پراکني، جنگ افروزي، توهين و دشنام نسبت به ساير فرق و ملل و اقوام و ديگرانديشانند. يکروز جنايات بر ضد بشريت و نسل کشي هاي هيتلري را به زير سئوال مي کشند و روز ديگر به فتواي مراجع عظام تقليد به حسينيه دراويش نعمت الهّي گنابادي حمله مي آورند. بنا به اظهار استاندار قم 300 تن را زخمي و مجروح نموده اند و بيش از هزار تن دستگير شده اند و حسينيه را با بولدوزر با خاک يکسان کرده اند. حاشا که در کشورهاي اروپايي و به زعم حضرات در "ديار کفر" با يک معبد و مرکز مذهبي، مسلکي چنين کنند

١٥.٢.٠٦

!مسابقه آزادی بیان

روزنامه همشهری مسایقه ای طرح نموده تحت عنوان : محدوده آزادی بیان درغرب تا کجاست؟ امانگاهی به فلسفه وضرورت این مسابقه : - ازآنجا که ما درداخل کشورابدا مشکلی به نام آزادی بیان نداریم واصولا عبارت نا آشنای فقدان آزادی بیان درفرهنگ مان موضوعی بدیع وبلکه حیرت انگیز است که شاید تنها به کمک دیکشنری بتوان مفهومش رایافت. - ازآنجا که روزنامه ها ی ایران ( که ازقضا شمار ، تنوع وشمارگانشان هم نجومی وغیرقابل باوراست ) می توانند درکمال آزادی به انتشارعقاید وآراء مردم ایران بپردازند. - ازآنجا که درموضوع انتشارکتاب ما هیچگونه محدودیت وممیزی نداریم و احتمالا انتشاراتی ها بواسطه تبعات رونق بیش ازحد بازار کتاب یکی بعد ازدیگری به بیماری خود تعطیلی دچار می شوند. - ازآنجا که سازمانهای بین المللی مدافع آزادی بیان مانند گزارشگران بدون مرز خبرندارند که ایران بزرگترین زندان روزنامه نگاران درجهان نیست. - ازآنجا که هیچ زندانی سیاسی نداریم که به اتهاماتی نظیر نشرافکاروعقاید شان به 14-15 سال حبس محکوم شده باشند. - ازآنجا که دانشگاههای کشورمان بعنوان مراکزعلمی معدن آزادی بیانند و یگانه معضل دانشجویان آن است که چرا با اینهمه حرفهای شفاف وبی پرده حتی احضارهم نمی شوند. - ازآنجا که درهیچ انتخابات سیاسی نه دیده ونه شنیده شده که حتی بعنوان نمونه لااقل یک نفربه سبب حرفها یا نوشته هایش رد صلاحیت شده باشد. - ازآنجا که تاکنون پیش نیامده فردی به سبب تحقیقات حرفه ای وعلمی مثلا انتشارنتایج یک نظرسنجی به حبس یا اتهاماتی نظیر ستون پنجم وجاسوسی دچارگردد. - ازآنجا که وکلا نیزنظیر سایرافراد واقشارجامعه آزادند به فعالیت شغلی شان بپردازند وهیچ دغدغه ندارند که اگر ازیک متهم سیاسی دفاع کنند ممکن است ماهها درحبس بسربرند یا به حوادث غیرقابل پیش بینی دیگر دچارشوند. - ازآنجا که نه تنها کلیه خبرنگاران داخلی بلکه حتی برخی خبرنگاران زن تبعه کانادا هم آزادند به وظایف خبرنگاری مثلا تهیه عکس خبری ازیک تحصن بپردازند. و پس ازاین فعالیت حرفه ای هم مجبورند تا روزها ی مدید همچنان به زندگی شان به خوبی وخوشی ادامه دهند. - ازآنجا که برخی سینما گران برغم آزادی های موجود بدون دلیل ترجیح می دهند دیگرداخل کشورفیلم نسازند. - ازآنجا که اینترنت هم مانند دیگرشوون فرهنگی وسیاسی درکشورمان ازنعمت بی بدیل آزادی بیان برخورداربوده ونه تنها سایتهای سیاسی بلکه سایتهای علمی پژوهشی هم ولوآنکه ازاقبال بلندشان کلمه" پور"یا" زن" یا چیزی شبیه به آن داشته باشند هرگزوهرگزوهرگز دچارمشکل دورازذهنی نظیر فیلترینگ نمی شوند. - ازآنجا که وبلاگ نویسی جزو شغل هایی است که درکشورمان پیروجوان برای آن سرودست می شکنند و بسیارنیزبی خطروفرح بخش است و نه تنها وبلاگ نویسان ازتبعات اینکارلذت می برند بلکه احیانا بستگان نزدیکشان نیزهیچ خطری درجاده ها تهدیدشان نمی کند. - ازآنجا که کارگران ، دانشجویان ، معلمان ، زنان ، مردان وخلاصه همه شهروندان(که تنها مشکل شان محرومیت ازنعمت درجه است) آزادند هرگونه تجمع ، سندیکا ، حزب وامثالهم به منظور بیان خواسته هایشان داشته باشند. - .... - لذا باتوجه به فقدان هرنوع مشکل درزمینه آزادی بیان درداخل کشورونظر به اینکه درکشورمان دیگر موضوع ومشکل حل نشده ای باقی نمانده است تا روزنامه ها به آن بپردازند. بنابراین یک روزنامه درایران داوطلب می شود برای حل مشکل آزادی بیان درغرب پا پیش نهاده و مسابقه بین المللی ترتیب دهد که البته همه شهروندان ایرانی درداخل کشورنیزآزادی کامل دارند تا هرچه خواستند درخصوص نبود آزادی درغرب دراین مسابقه قلم فرسایی کنند وهمانگونه که واضح وبدیهی است اگریک شهروند ایرانی به فرض محال ! نظری غیرازاین داشته باشد نظرش بی کم وکاست وباتیتردرشت درهمین روزنامه برگزارکننده مسابقه درج خواهد شد. - ضمنا یاد آورمی شود همانگونه که درداخل کشورافسانه هایی مانند افسانه کشتارتابستان 67 یا افسانه قتلهای زنجیره ای وجود دارد متاسفانه اینگونه افسانه ها درغرب نیزتحت نامهایی نظیر هولوکاست رایج است که به منظور نجات دنیا ازجهل وبی خبری رسالت ماست تا آنراافشا کنیم. به امید آزادشدن غرب وسراسردنیا ی غیرآزاد ازسلطه دولتهای بی مسوولیتی نظیراروپای غربی که نسبت به آزادی بیان درکشورشان هیچ روزنامه ای را توبیخ هم نمی کنند

تدابیر عملی اپوزیسیون ایران در آستانه کنگره جمهوری‌خواهان دموکرات - لائیک

دکتر فرهنگ قاسمی
اخلاق سیاسی
وقتی تزلزل در اندیشه، پراکندگی در عمل، مصلحت‌های فردی و منافع لحظه‌ای جانشین آفرینش‌های استراتژیک، چشم‌اندازهای بلندمرتبه و تدابیر عملی میشود، اشتباهات دور تسلسل پیدا خواهند نمود و هربار برای توجیه اشتباه قبلی خطای تازه‌ای را می توان مرتکب شد. پابرجایی در اصول و متانت در اهداف اگر نتیجه فوری نمی دهد، حداقل اخلاق سیاسی را در جامعه رشد و نشأت می بخشد، چیزی که جامعه فاقد دموکراسی ما، بشدت بدان محتاج است. اخلاق سیاسی لازمه برقرای پایه‌ها و وسائل ابتدائی دموکراسی است. اگر قرار باشد فعالان سیاسی ایران اصول و اعتقادات فکری و نظری خود را در مسلخ فرصت‌طلبی قربانی کنند، باید بدانند در واقع با این اقدامات خود هرروز روند دموکراسی را به تعویق می اندازند. جالب این است کسانیکه این اشتباهات پی در پی را مرتکب می شوند، از پراکندگی و بی‌هویتی سیاسی جامعه ایرانی خارج از کشور استفاده کرده در خود هیچگونه وظیفه پاسخ‌گوئی و عذرخواهی و انتقاد از خود نمی بینند. در حالیکه اشتباه در امور سیاسی می تواند نتایج بسیار بزرگ و عواقب بسیار سهمگین برای جامعه و اپوزیسیون بوجود آورد، و انتقاد از خود بدون تردید چراغ راه آینده خواهد شد. تاریخ نشان می دهد سیاست‌مداران وقتی به اشتباه خود پی می برند از مردم عذر می خواهند و از صحنه سیاسی برای همیشه یا برای مدتی کنار می نشینند، یا حتی چنان احساس مسئولیت بر وجدان آنها سنگینی می کند که در پاره‌ای مواقع دست به خودکشی می زنند. اینکار البته پسندیده نیست ولی به نحوی بیانگر شخصیت و کردار اجتماعی و سیاسی یک فرد مسئول و یک فعال سیاسی می تواند باشد. « نیچه » - Nietzsche- حدود یک‌صد سال پیش می گفت که، بحران همانقدر اخلاقی است که سیاسی و این گفته واقعاً امروز در جامعه ما مصداق دارد، و شاید حتی درست‌تر باشد گفته شود که بحران سیاسی ایران بیشتر اخلاقی است تا سیاسی. وقتی صحبت از اخلاق در سیاست می شود خود را در مقابل واقعیت تازه‌ای می بینیم و آن اینکه: چگونه میتوان هویت واقعی اخلاق سیاسی را شناخت؟ چگونه میتوان حدفاصل یا اختلاف ظرفیتی بین خوب و بد را تخمین زد و تشخیص داد؟ این ارزش‌یابی هویتی به شخصیت افراد، به شناخت آنها از جامعه، به آرمان‌های آنها برای پیشرفت و رشد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و به آشنائی آنها از تاریخ اجتماعی و سیاسی جامعه خود و جامعه جهانی وابستگی دارد، که باید موضوع بحث دائم بین روشنفکران و فعالان سیاسی جامعه باشد. جالب‌تر این است که هروقت یک جریان سالم در حال قوام‌گرفتن است غالباً بانیان این جریان جرأت و جسارت کافی ندارند که در مقابل گروه یا افراد سیاسی متزلزل و سطحی ایستادگی نمایند و از حضور آنها ممانعت بعمل می آورند. اگر به تاریخ نگاه کنیم خواهیم دید تقریباً تمام احزاب و جریانات سیاسی موفق که توانسته‌اند با کسب قدرت به ملت خدمت نمایند در ابتدا بوسیله چند نفر که تعداد آنها شاید بیش از تعداد انگشتان دست نبوده است تشکل یافته‌اند. اتحاد و همبستگی ابتدائی و بلندمدت آنها باعث ایجاد حرکات وسیع‌تر جنبشی شده است. ماهیت این حرکت که دموکراتیک باشد یا غیردموکراتیک خود از ذات و نحله فکری آن افراد تشکیل‌دهنده ابتدائی‌اش مایه و قوت گرفته است. در این مقوله هم «آدولف هیتلر» را می توان یافت و هم «نلسون ماندلا» را. امروز اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج از کشور دچار یک مشکل بزرگ در ایجاد یک جریان وسیع ضد جمهوری اسلامی است. با این اندیشه می خواهد چپ و راست و میانه را متشکل نماید و تبدیل به یک جریان فراگیر گردد. ابتدا باید سوأل کرد که: آیا این تشکل امکان‌پذیر است یا نه؟ دوم اینکه، گیریم که امکان‌پذیر باشد آیا کار خوبی می باشد؟ در پاسخ به این دو سوأل به نظر من این تشکل بزرگ نه میسّر است و نه امر خوبی برای دموکراسی آینده جامعه ما می تواند باشد. بهتر و شایسته‌تر است که هر گروه سیاسی بطور مستقل و بدون حل‌شدن در دیگر جریانات و با حفظ ویژگی‌های خود تشکل خود را مستحکم‌ کند و آمادگی خود را در مواردیکه امکان اتحادعمل وجود دارد بطور روشن اعلام دارد و هرگاه که می تواند، با سایر گروه‌های سیاسی به عمل مشترک بپردازد. این روش مزایای بیشماری دارد که والاترین آن آموزش دموکراسی است. این روش به ما می آموزد که در عمل، طریق دموکراسی را بکار بگیریم و جریان سیّال دموکراسی را گام به گام و قطره به قطره به حرکت در آوریم. جامعه ما احتیاج به آموزش در رفتار و کردار سیاسی دارد، هر اقدام تبلیغاتی عوام‌فریبانه یا حرکت مارکتینگ سیاسی (Marketing Politique) برای رشد دموکراسی به مثابه زهر و زیان‌آور است، باعث سلب اعتماد و سرخوردگی مردم خواهد شد. نباید فراموش کرد که عمده‌ترین وظیفه این جنبش باید جلب اعتماد باشد و این خود امر کوچکی نیست. اگر جریانی بتواند جلب اعتماد کند، جامعه از سردرگمی نجات خواهد یافت
جنبش رفراندوم و نقش آمریکا
جنبش رفراندوم که اخیراً توسط عوامل رژیم سابق اعلام شده، حرکتی است برای ایجاد دوباره رژیم پادشاهی در ایران که می خواهد خود را به عنوان بدیل جنبش جمهوری‌خواهی در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی مطرح کند. سلطنت‌طلبان چون خود به اندازه کافی نیرو ندارند از بیست سال به این سو می کوشند با بخشی از اپوزیسیون جمهوری‌خواه خارج کشور ائتلاف و یا اتحاد عمل داشته باشند. هنگامی که اتحاد جمهوری‌خواهان از یکسو و جنبش جمهوری‌خواهان دموکرات- لائیک از سوی دیگر بوجود آمد، این علاقه و عطش آنها بالا گرفت. استراتژ‌های مشروطه‌خواهی به خوبی واقفند که جلب بخشی از نیروی یک تشکیلات سیاسی به مراتب مفیدتر از جلب افراد متفرق و غیرسازمانی می باشد. چرا که اگر در این امر موفق شوند، هم دسته‌ای از آن سازمان را با خود همراه کرده‌اند و هم در میان آن تشکیلات شکاف بوجود آورده‌اند. رخنه آنها در جریان جمهوری‌خواهان ناموفق نبود. همینطور توانستند در برخی از واحدها و افراد جریانات ملی که گروهی نیز خود را بنام جبهه ملی معرفی می کنند کم و بیش امتیازاتی بدست آورند. باید از نخستین کنگره جمهوری‌خواهان ملی حداقل از نظر کمّی بمثابه یکی از بهترین اجتماعات سیاسی دو دهه اخیر در جنبش اپوزیسیون جمهوری‌خواه ایران در خارج از کشور یاد کرد. حرکتی که متاسفانه سر در بالین بخشی از رژیم جمهوری اسلامی داشت؛ به همین دلیل ادامه‌اش دچار کمبودها و ندانم‌کاری‌های مهمی شد. آیا برگزارکنندگان و گردانندگان کنگره جمهوری‌خواهان برلین، به ویژه مسئولین انتخاب‌شده برای ادامه آن حرکت بزرگ از خود سوأل نمی کنند چرا آن آرزوی هماهنگی امروز به سراب انجامید؟ حرکتی که اگر مستقل بود میتوانست روشنائی و امید در اپوزیسیون، میانه راست، میانه و میانه چپ بوجود آورد و با صلابت و استحکام نخستین گام‌های مثبت در جهت همبستگی نیروهای خارج از کشور باشد، سرانجام بخشی از آن آلت دست و دچار هوی و هوس چند نفر جاه‌طلب و ماجراجوی حرفه‌ای شد و به میثاق برای رفراندوم پادشاهی پیوست. غالب افرادی که به این جنبش پیوسته‌اند در گذشته همواره در اندیشه خدمت به جامعه و مردم ایران، به این در و آن در زده‌اند، گاهی راه و روش سیاسی مستحکمی نداشته‌اند. بیشتر ماجراجوی بوده‌اند تا عنصر سیاسی، بیشتر به قول «احمد شاملو» پی نام‌خیزان بوده‌اند تا شهروند مسئول و ثابت‌قدم. اینان تجارب صدسال گذشته ایران را یا نمی شناسند و یا اگر مطالعه کرده‌اند از آن هنوز درس نگرفته‌اند و یا شاید در اُتوپی زندگی و اندیشه می کنند، واقعیت‌ها را پشت گوش می اندازند. برخی از این چهره‌ها که سالهای عمر خود را در مبارزه علیه رژیم شاه و خمینی " اتلاف " کرده‌اند مرا به یاد « Georges Sorel » آنارکو سندیکالیست فرانسوی می اندازد که در دهه اول قرن بیستم با افکار انقلابی خود مردم و به ویژه کارگران را به نافرمانی از قانون تشویق می کرد. او به مرور زمان چنان به راست رفت که مشاور ویژه موسولینی و سازمان فاشیستی او شد. جنبش رفراندوم پادشاهی که با سرمایه‌گذاری و تبلیغات و اقدامات بازاریابی مهمی شروع و برگزار شد، نتیجه پر اهمیتی از خود به جای نگذاشت. این حرکت باید به جمهوری‌خواهان حداقل یک درس داده باشد و آن اینکه خود را در جمعی متشکل کنند که اخلاق سیاسی داشته باشد. ما باید این واقعیت را بپذیریم که اگر با صداقت و هوشیاری و تسامح عمل نکنیم، نیروهای خود را به مرور به هدر خواهیم داد. بطور مسلم رژیم جمهوری اسلامی باید از بین برود و سرنگون گردد و گردانندگان آن باید در دادگاه‌های بی‌طرف با معیارهای معمول در کشورهای پیشرفته و دموکرات جهان محاکمه شوند. اما این رژیم چگونه باید برکنار شود؟ طبیعتاً باید به شکلی باشد که حدّاقل خسارت مالی و جانی را برای مردم ایران و مملکت ورشکسته ما ببار آورد. یکی از این راهها میتواند رفراندوم باشد که واقعاً بهترین نیست ولی از آنجایی که در سیاست همیشه مجبوریم به قول « ریموند آرون » - Raymond Aron – بین آنچه که از آن " تنفر داریم " و آنچه که " ترجیح می دهیم "، و نه بین خوب و بد یکی را انتخاب کنیم. اگر بخواهیم به این برداشت «آرون» - Aron – کمی تعادل داده و با واقعیت زمان خود تطبیق بدهیم، میتوان گفت: در سیاست غالباً مجبور هستیم بین بد و بدتر و نه خوب و خوب‌تر را انتخاب کنیم. فراموش نکنیم که رفراندوم نظرخواهی عمومی و بدون واسطه از توده مردم است. متاسفانه توده یا انبوه مردم همیشه راه درست را انتخاب نمی کنند. توده مانند مشتی " ماسه " را می ماند که در هر ظرف که بریزیم شکل آن ظرف را پیدا می کند. رفراندوم برای جمهوری اسلامی، یکی از پدیده‌های بارز آن بود. رفراندوم باید در جامعه‌ای انجام گردد که شرائط آن قبلاً آماده باشد، احزاب و سازمان‌های سندیکائی و اجتماعی و فرهنگی و هنری توانسته باشند با مردم بحث و کار سیاسی و عملی و اجتماعی کرده و روشنفکران بطور آزادانه حق اظهار نظر داشته باشند. در غیراین‌صورت رفراندوم می تواند عوام‌فریبانه و عوام‌فریبی باشد. در کشورهائی مثل ایران، رفراندوم‌ها می توانند مردم را از چاه در آورده به چاله اندازند و یا از چاله به چاه! و ما را به سمتی ببرد که هیچ از آینده و هدف آن اطلاع و تحلیل درستی نداریم. آمریکا که در گذشته مدافع ایجاد جنگ‌های منطقه‌ای بود تا به قول «گالبریت» اقتصاددان معروف آمریکائی "صلح ناخواسته" (۱)را بین کشورهای صنعتی برقرار کند و منافع اسلحه‌سازان و اسلحه‌فروشان و سرمایه جهانی را تضمین نماید، امروز که بیشتر متوجه ضربه‌پذیری خود شده است چاره‌ای نمی بیند که مأموریت ژاندارم‌بودن در جهان را بیشتر رشد دهد و نقش خود را در این زمینه فعالتر نماید. بیلان کارش تا به امروز در برخی موارد " نامناسب " نبوده است! اگرچه این بیلان هنوز تهدیدپذیر و شکننده می باشد. نجات افغانستان از دست طالبان، عراق و مردم کرد آن از صدام، وادارکردن قذافی به عدم استفاده از تسلیحات غیرمجاز، ایفای نقش فعال در فلسطین، آزادساختن لبنان از ارتش سوریه. البته هرکدام از این اقدامات از انتقاد عاری نیست و هیچکدام در واقع به تنهائی نتیجه اقدام آمریکا نمی باشد. مردم این کشورها نیز نقش خود را تا حد امکان بازی کرده‌اند. استراتژهای آمریکائی و اروپایی امروز به این نتیجه رسیده‌اند که خریداری ثبات در جهان با استفاده از زور، فکر باطلی بیش نیست
جبهه ملی ایران و نیروهای میانه و میانه‌های چپ و راست
کوشش همۀ مخالفین جمهوری اسلامی به جای رفراندوم باید مبارزه برای آزادی انتخابات با نظارت و زیر نظر نمایندگان بین‌المللی و سازمان‌های غیردولتی مدافع دموکراسی در کشورهای پیشرفته جهان باشد. برای اینکار باید زمینه‌های انتخابات آزاد را به حکومت جمهوری اسلامی تحمیل کرد. نخستین رئیس جمهور هرکه باشد طبیعتاً در شرائط مناسب و دموکراتیک انتخاب نخواهد شد. - با آنچه از شرائط ایران می شناسیم باید بگوئیم که جامعه آماده نیست و فشارهای بین‌المللی و تبلیغاتی روی تصمیم مردم اثر خواهد گذاشت – نخستین رئیس جمهور باید مسئولیت ترانزیسیون - Transition – یا عبور به شرائط دموکراسی را داشته باشد. مدت ریاست او باید بیش از دو سال نباشد و باید در برنامه خود حتماً مسئولیت فراهم‌آوردن شرائط انتخابات آزاد را بطور مفصل و روشن بگنجاند، و همه آزادی‌های لازم را برای انتخابات رئیس جمهور و مجلس و دیگر نهادهای سیاسی و اجتماعی و دولتی فراهم آورد. و این امر باید از طریق نهادهای بین‌المللی بر او تعهد و الزام شده و نخستین ضامن اجرای آن باشد. جبهه ملی به دلیل گذشته با افتخار خود و بواسطه درست‌کاری و درایت سیاسی رهبرش «دکتر محمد مصدق» و علیرغم اشتباهاتش در دوران انقلاب و بعداز آن هنوز در میان مردم ایران و روشنفکران خارج از کشور از جایگاه مناسبی برخوردار است. در واقع جبهه ملی ایران در مقایسه با سایر نیروها نکات مثبت مهم و سرمایه معنوی هنگفتی دارد که باید در خدمت اپوزیسیون جمهوری‌خواه قرار گیرد. سازمان جبهه ملی ایران در داخل کشور با اقدامات درست و حساب‌شده خود هروقت که لازم بوده است مردم را از خطرات ایجاد شده بوسیله حکام جمهوری اسلامی مطلع و آگاه کرده است؛ روابط بسیار نزدیک و جمع‌کننده با دیگر جریانات و افراد سیاسی و روشنفکران در داخل کشور داشته است؛ بانی و مسئول اعلامیه‌های محکمی بوده که انبوهی از روشنفکران و فعالان سیاسی با گذاشتن امضاء خود در تأئید آن جان خود را به خطر انداخته‌اند. جبهه ملی ایران با مسئولین جمهوری اسلامی وارد مراوده و سازش نشده است و همه این اقدامات را طوری انجام داده که هنوز به عنوان یک نیروی مناسب در داخل کشور حضور دارد. سران جبهه ملی ایران علیرغم سالهای طولانی زندانی و شکنجه زیربار توبه و تمجید از جمهوری اسلامی نرفتند. افرادی مثل «عباس امیرانتظام»، «علی اردلان»، «حسین شاه‌حسینی» ... زندان را به سکوت و قبول خیانت و جنایات جمهوری اسلامی ترجیح داده‌اند. آگاهی و رفتار سیاسی این مردان بزرگ باید همیشه در مدّنظر کوشندگان دموکراسی در ایران باشد. صدای زندانیان سیاسی ایران باید از حافظه ما دور نشود. مسئولیت خود را در مقابل شهیدان راه آزادی و عدالت اجتماعی که از یکصدسال پیش در تاریخ ما حک شده است، نباید فراموش کنیم. عمده‌ترین نیروی مردمی و ملی بطور سنتی در میانه و بخش کوچکی از میانه چپ و راست قرار دارد. اما عمده‌ترین نیروی سازنده آینده ایرانی آباد و آزاد و دموکراتیک و لائیک که مدافع عدالت اجتماعی باشد – اگر دموکراسی یک رشد نسبی پیدا کند – در بخش میانه و میانه چپ و راست قرار خواهد داشت. جالب‌ترین سناریو برای آینده ایران می تواند یک آلترناتیو از میانه و چپ میانه از یکسو، میانه و راست میانه از سوی دیگر باشد. در اینجا سعی شده مجموعه نیروها با توجه به نحله فکری چپ و راست در یک تابلو منعکس شوند. البته این تابلو قابل بحث است و احتمال دارد بعضی از گروه‌ها و احزاب در محل ارزشی خود نبوده باشند. قبلاً از اشتباه احتمالی خود عذر می خواهم. وجود دوطرفه برادرها " فلش " گویای حرکت نیروهای این جریانات میباشد. چپ میانه و چپ امروز نسبت به دموکراسی و حقوق‌بشر اعتناء بیشتری پیدا کرده‌اند، گذشته‌ای کم و بیش پرافتخار دارند؛ وظیفه و مسئولیت آنهاست که با نیروهای متشکل خود قدرت مهمی را امروز بوجود آورند که بتواند در آینده عمل کند. این نیروها باید بدانند که سیاست عبارت از آن نیست که تصمیمات را مرتب به تعویق بیاندازند. مسئولیت امروز ما فقط حرف و بحث و نوشتن نیست، عمل هم باید کرد. در عمل است که صفوف ما فشرده‌تر خواهد شد. در برابر دشمن جبهه خود را تقویت نموده و برادرانه از برابری و آزادی دفاع خواهیم کرد. این نیروی عظیم اپوزیسیون علیرغم کوشش‌های نسبتاً شایسته‌ای که از خود نشان داده است، اما هنوز کارنامه‌اش با " انفعال " و کم‌کاری ارزیابی می شود. ما به حرکت این نیروی عظیم رهائی‌بخش احتیاج مبرم داریم. این نیرو است که می تواند پیروزی و صلح بوجود آورد. این نیرو همان حرکت بزرگ جمهوری‌خواهی است. در حال حاضر دو جنبش جمهوری‌خواهی در خارج از کشور وجود دارد. یکی با اعتقادات میانه راست و میانه و یکی دیگر با اعتقادات میانه چپ و چپ. از اسناد انتشاریافته هر دو بر می آید که به این عقیده رسیده‌اند که باید قبل از هرچیز دموکراسی در ایران رشد و گسترش پیدا کند. در هر کدام از این دو جمعیت افراد و گروه‌های افراطی وجود دارد. در جمهوری‌خواهان ملی عده‌ای هستند که در هدف خود تزلزل داشته و به راست گرایش دارند و برخی مذهبی و غیرلائیک هستند. در جمهوری‌خواهان دموکرات- لائیک عده‌ای چپ افراطی وجود دارند که هنوز شاید به اندازه کافی واقع‌بین نشده‌اند. در یک جنبش جمهوری‌خواهی مستقل و دموکرات و لائیک، وجود هردو جناح افراطی‌ خطرناک است. در یک فرضیه جنبش اجتماعی، جناح راست و راست افراطی می تواند به سلطنت و مذهبیون بپیوندد و جناح چپ افراطی می تواند در یک فرضیه دیگر به یک‌پارچه‌گی اتحاد بزرگ که لازمه بر زمین‌کوبیدن جمهوری اسلامی و ایجاد نهادهای دموکراسی در ایران است، لطمه وارد آورد. آیا جبهه همبستگی جمهوری‌خواهان ایران می تواند بستر و حلقه مشترک این اتحاد بزرگ باشد؟ بیائید مسئولیت خود را دریابیم و در این راه گام برداریم. آخر و عاقبت آدم‌های غیرمسئول اصلاً پرافتخار نیست

اعدام “حجت زماني“ در زندان گوهردشت

هموطنان
بنابر اخبار موثق دريافتي از زندان گوهردشت،ساعت7صبح روز سه شنبه18بهمن ماه ،آقاي حجت زماني،31ساله و از زندانيان سياسي پس از 4سال حبس و شكنجه روحي ورواني توسط دستگاه جنايتكار قوه قضائيه،بدار آويخته شد.براساس شواهد موثق، مسئولين امر در زندان تا آخرين لحظه از آقاي زماني ميخواستند تا ندامت نامه بنويسد و عفو بگيرد ولي وي نوشتن هر گونه توبه نامه را ردكرده و گفته كه كاري نكرده كه بخواهد بخاطر آن اظهار ندامت و عجز كند.گزارش هاي ثبت شده قبل از اعدام نشان ميدهد كه ايشان برخلاف افرادي كه در آستانه اعدام قرار ميگيرند در حالت سلامت كامل بلحاظ نبض و فشار خون بوده است.نفرات حاضر در صحنه اعدام زنده ياد حجت زماني ، افرادي مانند حاج علي كاظمي مسئول جنايتكار زندان گوهردشت كرج و فردي بنام “سيد“ مسئول اجراي احكام و يك پزشك بوده اند. هم ميهنان: نظام مستبد ولايت فقيه در وحشت از ارجاع پرونده هسته ايي خود به شوراي امنيت ، اينك با قرباني كردن زندانيان بيدفاع،بدنبال ايجاد ترس و وحشت در ميان مردم و بخصوص زندانيان سياسي است تا به اين ترتيب وحشت را بر جامعه حاكم نمايد. كميته رفراندوم آزاد ايران ضمن محكوم كردن اعدام آقاي حجت زماني ،تمامي ارگانهاي بين المللي و مجامع حقوق بشري را نسبت به دفاع از جان زندانيان سياسي فراميخواند.ما همچنان كه از قبل نسبت به اين موضوع هشدار داده بوديم بار ديگر متذكر ميشويم كه دولت احمدي نژاد ، تنها و تنها براي بقاي نظام ولايت فقيه روي كار آمده و براي حفظ آن حاضر به انجام هر جنايتي ميباشد.ما از تمامي آزاديخواهان ميخواهيم تا در هر كجاي ايران زمين و در سراسر دنيا به دفاع و اعتراض نسبت به سركوب تمامي اقشار بدون در نظر گرفتن هر گونه مرام و مسلك و گروهي بپاخيزند
زنده باد آزادي
زنداني سياسي آزاد بايد گردد
كميته رفراندوم آزاد ايران 26بهمن1384

١٤.٢.٠٦

رفتار وحشيانه جمهوري اسلامي با زندانيان سياسی محکوم است

بهداد کاظمی
حجت زماني را حکومت فاشيست اسلامي ، از درون زندان به نقطه نامعلومي برده و در مورد سرنوشت او نيز هيچ توضيحي به خانواده او نميدهد. حجت زماني يک زنداني سياسي است. او را از ترکيه به ايران باز پس فرستاده و به کام حکومتي جلاد و فاشيست فرستادند و اين حکومت اکنون با رفتاري به غايت بيشرمانه و غير انساني او را از درون زندان نيز ربوده و با پخش شايعه مبني بر دار زدن او، فضاي رعب و وحشت در زندان ايجاد ميکند. حکومت اسلامي ايران از هر جناح و دسته اي که روي کار بوده يک حکومت فاشيست و ضد انسان بوده و امروز حجت زماني را ميخواهد اعدام کند. فردي که در خانواده اش چند نفر ديگر به دست همين حکومت، در دوران قدر قدرتي حجاريان و خاتمي و رفسنجاني و ديگران نيز به قتل رسيده اند. امروز نوبت احمدي نژاد و شرکا است که زير سايه رهبر جلادشان، قداره را از رو بسته و براي ساکت کردن مردمي که سراپاي وجودشان نفرت از اين حکومت است، بهر ترفندي دست بزنند تا بمانند و بچاپند. من مراتب انزجار و خشم خود را از ربودن حجت زماني در زندان و رفتار بيشرمانه با خانواده و بستگان او اعلام کرده و اعتراض خود به اين رفتار را باید بطرق مختلف به گوش جهانيان برسانیم. من از همه نهادهاي مدافع حقوق انساني در سراسر جهان دعوت ميکنم که به اين رفتار وحشيانه و اين جنايت جمهوري اسلامي اعتراض کنند. بهمراه حجت زماني تعداد زيادي در زندانهاي جمهوري اسلامي ايران به دليل فعاليت سياسي و يا عضويت در احزاب و سازمانهاي اپوزيسيون دستگير و به اعدام محکوم شده اند. ما از نهادهاي مدافع حقوق انساني ميخواهيم که به اين احکام اعتراض کرده و خواهان آزادي فوري فعالين سياسي از زندان حکومت جنايت اسلامي شوند

١٣.٢.٠٦

خبری در مورد ياشار حکاک پور مراغی فعال دانشجوي دانشگاه زنجان

ياشار حکاک پور مراغی که اول بهمن ماه توسط اداره اطلاعات مراغه دستگير و پس از بازجويی در آن اداره به تبريز منتقل شده بود به مراغه برگردانده شده است. وی هم اکنون در زندان مراغه است. با اينکه مرحله تحقيقات تمام شده است قاضی غيوری تا به اين لحظه از آزادی وی خودداری کرده است و وي را از ديدار با وكيلش محروم نموده است. به گفته آقاي احمد حكاك پور پدر ياشار حكاك پور ، گويا قرار بازداشت پسرش تا آخر اين ماه تمديد شده است. ياشار حكاك پور در طول اين مدت تحت فشار روحي و رواني قرار داشته است. با آغاز نيم سال تحصيلي جديد و انتشار خبر بازداشت فعال دانشجوي دانشگاه زنجان ، موج جديدي از اعتراضات در دانشگاه در شرف صورت گرفتن است. فعالين دانشجويي دانشگاه زنجان به شدت به برخورد هاي انجام گرفته با دانشجويان دانشگاه زنجان در بازه ي تعطيلات ميان ترم معترض هستند

٨.٢.٠٦

نامه ی سرگشاده به آقایان! بوش و احمدی نژاد

کامبیز گیلانی
گو که می دانم سرتان شلوغ است و فرصت خواندن مطالبی از این دست را ندارید، و از شما چه پنهان، برای من هم نوشتنش، خالی از اشکال نیست، ولی می خواستم به بهانه ی یکی دو موضوع حاد اخیر، کمی وقت تان را بگیرم

برای اینکه رعایت اصلی ترین نقطه ی مشترک، یعنی قدرت، را کرده باشم، از شما شروع می کنم
چندی پیش، در سنا گفتید که معدودی ملا، مردم ایران را به گروگان گرفته اند و مانع حضور دمکراسی در این کشور شده اند. و البته پیش از این هم گفته بودید که برای برقراری دمکراسی در ایران، از امکانات گوناگونی استفاده می کنید تا مردم ایران به این خواسته برسند. یعنی همین خواسته ی شما، که، شما به عنوان یک قدرت برتر ، در صدد هموار کردن این راه، برای مردم، یعنی مردم ایران، بر آمده اید
در این گیرودار، بحث سلاح اتمی، موقعییت شما را کمی محکمتر کرده است. و شما با این شعار که چنین حکومتی ، با مجهز شدن به سلاح اتمی، تبدیل به قدرتی خطرناک می شود، آتش توپخانه ی سیاسی تان را سنگین تر کرده اید
حتا در روند همین داستان کاریکاتور پیامبر مسلمانان هم، با برخوردی انتقادی به روزنامه ها و دولتها ی اروپایی، مقام مذهب را در درجه ی بالاتری قرار داده اید. یعنی که شما به اندیشه و اعتقاد مسلمانان ، بهای ویژه ای می دهید؛ و هدف شما ، اینست که مردم جهان، بویژه آنها که در عراق و افغانستان و ایران و سایر کشورهای عربی، زندگی می کنند، از موهبت های دمکراسی، بهره مند شوند
و خب، طبیعی است که شما اهل حرفهای تو خالی و تهدید های بی پشتوانه هم نیستید. شما مردم افغانستان و عراق را نجات داده اید. دست کم، نصف بیشتر راه را رفته اید. چرا نصف بیشتر، کار را تمام کرده اید. مردم آزاد شده اند. حالا دیگر خودشان باید، ضامن حضور این آزادی باشند. درست، همین ماجرا هم باید در ایران و کشورهای مشابه پیاده شود. در کشورهایی که نیروهای مبارز مردمی یا عقیم شده اند، یا زورشان، بیش از این، به حکومت نمی رسد
از این حرفها ، که دستهایی پشت پرده اند، یا این سازمان جاسوسی و ضدجاسوسی، این خط و آن خط را پیش برده است، این روزنامه نویس و نویسنده و فیلمساز، علیه شما چیزی بگوید یا بنویسد ، کک تان هم نمی گزد، اگر هم گزید، اشکالی ندارد، اینها همه به دمکراسی تعلق دارند، همان که شما برایش مبارزه می کنید؛ که شما، از ارزش، از آن نام می برید؛ و همان طور که بارها گفته اید، به کسی هم اجازه نخواهید داد به این ارزش ها صدمه برساند

البته یکی ـ دو انتقاد، ذهن مرا به خودش مشغول کرده است که فکر می کنم بد نیست در این نامه بگنجانم
مثلا، من فکر می کنم شما یک جریان تند سیاسی را دنبال می کنید که در این نوع نگرش، دمکراسی، نمی تواتد معنایی داشته باشد. شما، از ارزشهایی صحبت می کنید که بر اساس مبارزات پی گیر اندیشمندان و نیروهای مبارز غربی، در طول سالیان دراز شکل گرفته است. آنچه شما آن را ارزش می نامید، دقیقا در نقطه ی مقابل عملکرد شما قرار می گیرد
شما دروغ های بزرگ را تایید می کنید، اگر که آن را نمی سازید؛ بعد هم، آن دروغ را با دروغی دیگر، یا تایید می کنید، یا تکذیب. نمونه اش، وجود سلاح کشتار جمعی در عراق بود
بسیاری، زیر بمباران هایی که شما دستور داده بودید، کشته شدند. و جنگی که هنوز در جریان است، دلیل دیگری است، نشانگر جدایی اندیشه ی شما، از آن ارزشهایی، که ساختار دمکراسی را مشخص می کند
برای رساندن جامعه ی بشری به ارزشهای والای انسانی، که شما آن را در چارچوب دمکراسی شناسایی می کنید، عنصر ویژه، انسان است؛ همه ی انسان
شما انسان را از صحنه خارج می کنید ؛ قدرت کور را جانشین آن، و بر قدرتی که هیچ پشتوانه ای، جز انباشت سرمایه ندارد، تکیه می زنید
شما، به عنوان راست ترین جناح این اندیشه و چهره ی اجرایی آن، بیش از اندازه، از کارت تان استفاده کرده اید. کارتی که پیشینیانتان هم، کما بیش از همین راه ، از آن سود برده اند
در مورد ایران، مثلا، دوره ی دکتر محمد مصدق، نشانگر علاقه ی وافر اجداد شما به آزادی مردم ایران بود. البته، غرضم از این نوشته، گلگی نیست و اصلا میل ندارم اشتباه دیگران را پای شما بنویسم. همین جوری از ذهنم گذشت
ولی از این جمله ی شما که عده ای معدود، مردم ایران را به گروگان گرفته اند، خیلی خوشم آمد؛ و بی اختیار یاد خودتان افتادم؛ بعد هم یاد مردم آمریکا. حتا یاد سربازهایی افتادم که در افغانستان، عراق و دیگر کشورها هستند. بعد، یاد سربازهای کشورهای دیگر افتادم که شما متقاعدشان کرده بودید در جنگ شرکت کنند. بعد، یاد مر گشان افتادم؛ یاد خانواده هاشان. بعد، دوباره چهره ی مصمم و جدی شما جلو چشمم نقش بست. بعد، بی اختیار، همه ی کشورها از جلو چشمم رژه رفتند؛ کشورهای غربی. بعد یاد دمکراسی افتادم
دمکراسی؟
آقای بوش! شما دمکراسی را به گروگان گرفته اید
حالا اگر اجازه بدهید، و البته در حضور شما، همتا ی ایرانی تان را هم مخاطب قرار دهم، هرچند که که شما بی همتا هستید، ولی در دنیایی که ارزش ها را عنوان ها تعیین می کنند، ناچارم به این موارد ،دقت داشته باشم


محمد مختاری، سعید سلطانپور و صدها هزار زندانی شکنجه و تیرباران شده، روی دستتان مانده است. حالا اگر عکس شما، در این یا آن وزارتخانه باشد یا نباشد، فرقی در اصل داستان ندارد
آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادی نوشتن و کشیدن کاریکاتور را تاب بر نمی آورید. اگر در جایی کسی، پیامبر اسلام را مسخره کند و یا متنی بنویسد که درست نباشد، یا حتا مزخرف و دروغ باشد، شما برای اینکه خودتان را در رهبریت جریان اسلامی قرار دهید، بسیج راه می اندازید، تا حرمت اسلام و پیامبرش را حفظ کنید، ولی حرمت انسانهای دگراندیش را ، که حرف و راهشان از شما جداست ، تا نقطه ی حذفشان، زیر پا له می کنید. آن هم دگراندیشان کشوری را که در آن حکومت می کنید
این همان درسی است که شما از اسلام گرفته اید؛ و آنچه به دیگری این امکان را می دهد که با کسی که هزارو چهارصد سال پیش می زیسته، شوخی کند، یا به مسخره بگیردش، همین عملکرد شماست. شمایی که حاضرید ملتی را به خطر بیاندازید، فقط به دلیل اعتقاد شخصی خودتان، که البته امروز دیگر، حفظ بقایتان هم، به آن گره خورده است

شما به عنوان مبارزه با اسراییل و به این عنوان که رهبریت خود را در جهان اسلامی، از این نوع، محکمتر کنید، فکر مردم خودتان و جهان را به پشیزی هم نمی گیرید
از سویی ، تمام بنای کارتان را گذاشته اید روی حفظ ارزشهایی که خطر سرنگونی، همیشه تهدیدش می کند. پس باید مسلح تر شد و هر چه بیشتر خود را محکم کرد تا دشمن جرات دست اندازی پیدا نکند و از سوی دیگر، سرکوب داخلی را تا هر اندازه که لازم باشد، بالا می برید

اما، دشمن اصلی شما، قویتر از آن است که شما یارای مقاومت در مقابلش را داشته باشید. دشمن واقعی شما ، نه جناح کنونی قدرت آمریکاست، نه کمونیسم و نه هیچ کدام از حرفها و شعارهای حاشیه ای دیگر، که شما از آنها به عنوان دستاویز استفاده می کنید
دشمن شما، اندیشه ی ضد آزادی شما ست؛ و شما قادر به نابودی این دشمن در وجود خودتان نیستید. تجربه ی همه ی سالهای حکومت مورد نظر شما، بر این واقعییت، صحه گذاشته است. و درست در این نقطه است که اپوزیسیون شما، وارد میدان می شود، و به شما ضربه وارد می کند
اگر اپوزیسیون، پشت داستان سلاح اتمی شما می رود، برای این است که می خواهد از این فرصت هم، مثل هر امکان دیگری، استفاده کند تا متحد خارجی پیدا کند؛ متحد، برای بیشتر مطرح کردن خودش و نشان دادن چهره ی ضد آزادی شما. می دانید برای چه؟ برای اینکه شما آنقدر از قدرتی که بدست آورده اید سوء استفاده کرده اید، که جایی برای هیچ شبهه و سوء تفاهم، یا آشتی و تحملی باقی نگذاشته اید

در یک جامعه، آن هم جامعه ای مثل ما، دست کم، سی سال طول می کشد، تا نویسنده ای مثل محمد مختاری یا سعید سلطانپور در رده های بالای فرهنگی و هنری قرار گیرند. و شما در یک چشم بهم زدن، آنها را از روی " نقشه ی حیات" حذف می کنید
شمایی که در مقابل دمکراسی غربی ایستاده اید، این چنین فرهنگ و اندیشه ای را تبلیغ و ترویج می کنید. همین شمایی که امروز، به عنوان تند ترین جناح موجود این حاکمیت، آینده ی مردم را به سمتی نا معلوم تر سوق می دهید
بگذریم از اینکه، برای برخی، خطی که پیش می برید، نقطه ی عطفی به حساب می آید، اما تا آنجا که به عملکرد شما بر می گردد، باز هم خطر بیشتری برای آن مردمی بوجود می آورید که در آن سرزمین مانده اند
سندیکا های کارگری در جهان وجود دارند. بعضی وقتها بین آنها و ماموران دولتی، برخوردهایی هم پیش می آید، اما تا به حال شنیده نشده است که خانواده های آنها هم آزار داده شوند، اما در ایران زیر دست شما، این هم، امری عادی شده است. و من گمان نمی کنم این موضوع با اسلام سر و کاری داشته باشد. ولی برای آنها که از عملکرد شما، سراغ ریشه ها را می گیرند، خوراک خوبی برای بحث های ریشه ای فراهم می آورد
حتا، برنامه های تلویزیونی خارج کشوری و مبلغین گوناگون رسانه ای شما هم ، این ساختار فکری را نمی توانند برای چشمهای کنجکاو و بیدار، طوری بزک کنند، که ماجرای حضور شما کمی متعادل بنظر رسد
شما از حق مردم فلسطین در مقابل نیروی اشغالگر صحبت می کنید. از درد این اشغال، تجاوز، تحقیر و حق آزاد زندگی کردن این مردم در سرزمین شان می گویید
مشخصات این تهاجم را، مردم سرزمینی که شما با اندیشه ی خود اشغال کرده اید، که از شکنجه و اعدام و تیر باران دریغ نکرده اید، بخوبی می شناسد. شما به نو جوان و جوان، به زن و مرد، به پیر و جوان رحم نکرده اید. هر کس هر چه گفت، سنگین بهایش را پرداخت. حتا نیروی هایی که به خود شما وفادار بودند
مثل همان بسیجی ها، که آنها را در دوران جنگ، روی مین های انفجاری می فرستادید. جنگی که خیلی پیش از آنکه "امام"، آن جام معروف را سر بکشد، می توانست، خاتمه پیدا کند. می توانست اصلا شروع نشود؛ اگر موضوع اصلی، مردم، و نه"اسلام عزیز" می بود

تا ته خط را باید رفت، نه؟ چاره ای نمانده است. نه مردم را دارید، نه شما بخصوص، می توانید آنقدر که لازم است در مقابل همتای آن طرف خط، سر خم کنید
سوال این است که از جیب چه کسی باید خرج شود؟ مردم؛ کدام مردم؟ محرومترین طبقه ی مردم، سنگین ترین بها را باید بپردازد. همان که شما خودتان را حامی منافعش می دانید. به این دلیل، شما، مردم ایران و آینده ی آنها را به گروگان گرفته اید. و به آنها، به فرض اینکه در سال پنجاه و هشت به شما رای داده باشند، هرگز این امکان را ندادید که اجازه ی رای دیگری را داشته باشند. رای دیگری، که محتوای دیگری را جستجو کند

آقایان
شما هردو ، دست کم در رابطه با موضوع مشخصی بنام ایران، از یک نقطه حرکت می کنید و در راهی مشترک قرار می گیرید. راهی که اگر دیگران ساکت بنشینند، که نخواهند نشست، و شما را بحال خودتان بگذارند، که نخواهند گذاشت، فاتحه ی یک دوره ی دیگر تاریخی را برای مردم ایران خواهد خواند
شما هر دو، از مذهب، با درک خاص خودتان، بنفع خواسته هایی مشخص، سوء استفاده می کنید. هر دو، خود را نماینده ی واقعی مردم معرفی می کنید و هر دو، می خواهید جهان را از دست آن یکی نجات دهید.دست کم، با این شعار، حرکت و یارگیری می کنید.
اما جهان ، با همه ی مشکلاتی که امثال شما برایش بوجود آورده اید، راه خود را باز هم پیدا خواهد کرد. راهی که دنبال همان ارزش هایی است که هردو شما حرفش را می زنید، اما عمل نمی کنید. به همین دلیل، کار را برای کسانی که واقعا در پی تحقق بخشیدن به آن حرفها هستند، دشوار می کنید. یعنی دیگر هیچ کس ، هیچ حرفی را، از هیچ کس دیگری نمی پذیرد. حرفی که آزادی را نمایندگی می کند
با این وجود، برقراری عدالت اجتماعی، تنها راه نجات انسان است، و، نه، زیر چتر این یا آن آیین و قانون و مسلک رفتن. انسان باید از همه ی امکانات این سیاره استفاده کند، از شکوفایی اندیشه هایش ، تولد و مرگش، هنر، علم و ادبیاتش؛ و آن را در اختیار همه ی بشریت بگذارد. ما، همه، انسان هستیم. این زمین به همه ی ما تعلق دارد. آزادی به انسان گره خورده است. و در این روند، تقسیم عادلانه ی ثروت، رمز اصلی گشایش راه است. و آنها که از زندگی بهتر، برای مردم این کشور یا آن دیگری صحبت می کنند، باید در راستای حل این معضل حرکت کنند

آقایان
شما به گروه کسانی تعلق ندارید که جهان را بسوی خوشبختی هدایت می کنند. اندیشه ی شما بسیار کوچک، خطرناک، و خالی از عشق به آزادی انسان است. از دو فرهنگ تغذیه کرده اید ، به دو قشر، حتا طبقه ی گوناگون تعلق دارید، اما روی مدار یک دایره قرار گرفته اید
ازآنجا که هر انتقاد و نفی ارزشی ی پدیده ای ، راه حلی هم طلب می کند، پیشنهاد مشخص من در ارتباط با ایران، به شما، آقای جرج دبلیو بوش! رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا این است که، از نقش خود به عنوان ناجی مردم ایران صرف نظر کنید و اگر خواستار جبران گذشته ها هستید، تعیین سرنوشت مردم ایران را به خودشان واگزار کنید. و با شعارهای حمایت از مردم ایران، در حالی که حضور نظامی شما در منطقه، گسترده است، باعث فشار بیشتر رژیم، بر مردم نشوید
بدیهی است، رژیمی که مردم را به گروگان گرفته، هر حرکت مردمی را سرکوب می کند و با برچسب آمریکایی زدن به آن، خودش را از پاسخگویی، حتا در اختلاف عقیده های داخلی، معاف می کند
اگر مبارزه ای قرار است، صورت بگیرد، فقط می تواند از طریق نماینده های واقعی مردم باشد که به اشکال مختلف، در صحنه حضور دارند و صرف نظر از دیدگاه هاشان نسبت به این یا آن اندیشه، این یا آن قدرت خارجی، روی آزاد سازی ایران ایستاده اند و دست کم تا به امروز، دست از مبارزه نکشیده اند. مبارزه ای، که حضور خودش را از شعارهای مقطعی، تو خالی و بی پشتوانه، جدا می کند
امیدوارم که متوجه منظورم شده باشید، وگرنه

و اما آقای محمود احمدی نژاد،" رئیس جمهوری اسلامی ایران"، امیدوارم که تا اینجای صحبت، توانسته باشم موارد را منطقی مطرح کرده باشم
پیشنهاد من به شما این است که
شرایطی را بوجود آورید که حاکمیت شما، تسلیم شود؛ تسلیم خواسته ی اکثریت مردم ایران. یعنی بپذیرید که به بن بستی که شاید فکرش را هم نمی کرده اید، رسیده اید. شاید بتوانید، مثل آن دو ی قبلی، هشت سالتان را هم به پایان برسانید. شاید بتوانید با فشار و سرکوب، به همه ی کسانی که در انتظار خوردن حلوای شما هستند، دندانتان را هم نشان دهید، ولی در خاتمه، در کنار پلیدترین آدم خواران تاریخ قرار می گیرید.کمی فکر کنید، آیا این واقعا همان ایده آل شما بوده است؟
ممکن است پس از فکر کردن، به اینجا برسید، که:" خب، بعد از این همه کارها که کرده اِم که دیگر جای برگشتی باقی نمی ماند. حتا اگر حرف این بابا هم درست باشد، تاریخ، تکلیف مرا روشن کرده است، و، دیگر، از سرنوشت گریزی نیست "! دقیقا در همین نقطه، شما به عنوان آخرین" رئیس "این" جمهوری" می توانید، حساب خودتان را از دیگران، و حتا از کارهای قبلی تان جدا کنید؛ و به این ترتیب، در برچیدن یکی از سیاهترین حکومت های تاریخ ایران کمک کرده باشید
در دنیای تئوری، این راه حل انسانی وجود دارد؛ بدیهی است که برای عملی کردنش، باید مکانیسم های لازم را جستجو کرد؛ که البته، با سرکوب این یا آن سندیکا ، حذف این آدم یا آن کشور، از صفحه ی کشور و جهان ، هماهنگی ندارد
امیدوارم که متوجه منظورم شده باشید، وگرنه

وگرنه، با شتابی کمتر و تحمل ستم و دردی بیشتر، وقتی محرومین و ستمدیدگان، به اندازه های لازم آگاهی دست پیدا کردند، وقتی دستهای نیروهای آزادیخواه، با مانع های کمتری به سوی هم دراز شدند و یکدیگر را فشردند، و، وقتی ارزشهای محکمتری، اندیشه و قلب انسان را به هم گره زد، حساب شما، روشن خواهد شد. این قطعی است

تا آن روز، جان این هستی، آتشی است، زیر خاکستر؛ هستی بی کرانی که که شریانش آزادی است؛ از آن گونه که از قلب همه ی مردم جهان می گذرد؛ از آن گونه، که در ایران، "تولدی دیگر" را جشن می گیرد. از آن گونه که نظم شما را، وارونه می نویسد. ازآن گونه
و، روشن است که این جان، تسلیم سردی و نموری این روزگار نخواهد شد؛ تا، تاریکی ، از پشت شهرهای اسیر فرو ریزد

٧.٢.٠٦

کارتون دانمارکی و تضادها

ماجرای کارتون دانمارکی، گرچه چند روزی ديگر با عوض شدن چند ميليون دلار از جائی به جائی ديگر، پايان گرفت، بخش ديگری از کوه يخی است که هر گاهی جزر و مدها نوک آن را آشکار می کند تا کشتی رانان بدانند که چه خبر است زير ظاهر آرام دريا
واقعيت اين است که همواره در عالم در اين خبرها بوده، نه کتاب آيه های شيطانی سلمان رشدی اولين کتابی از اين دست بود که در غرب منتشر شده است، نه کارتونيست دانمارکی اولی طراح و نقاش و کاريکاتوريستی است که دست به چنين سوژه ای می برد. صدها بار تند از اين در سال ها و قرن های گذشته خلق شده و صدا از کسی برنيامده ، چون که خبر نداشته اند. امروز اتصال جهان به همديگر – به تعبير مک لوهان دهکده جهانی – است که دارد اين اخبار را می رساند و پشتش هیجان و غيرت مسلمانی به جوش می آيد
هم الان دارم می بینم در بی بی سی که بيروت هم، به دنبال دمشق اعتراض به آتش زدن ساختمان سفارت دانمارک انجاميده و جيم ميور خبرنگار بی بی سی گزارش مستقيمی می فرستد و در پاسخ اين سئوال که چه کسانی اين تظاهرات عظيم را علم کرده اند می گوید گروه های سنی، به گفته وی جماعت شيعه و حزب الله دعوتی از مردم برای شرکت در اين تظاهرات خشمگين نکرده اند. از همين يک نشانه می توانم به عامل دومی که در کارست اشاره کنم. و آن مسائل سياسی است. در اين نقطه بايد تامل کرد
جنگ های کوچک بين کشورها و در تنش مرزها در تاريخ فراوان بوده اند، و هر چه به پايان قرن بيستم نزديک شديم به علت وجود نهادی که کشورها در آن بتوانند با هم مذاکره کنند، و قوانين حاکم بر سازمان ملل کم شد، با آن که کشاکش های مرزی و قومی و مذهبی کم نشدند
اما جنگ های بزرگ که چند و يا چندين کشور در آن درگير باشند، به علل ديگری به جز قدرت طلبی يک رهبر، يا تحريک شدنش، يا ضعف و به هم ريختگی ناگهانی کشوری اتفاق می افتند.. جنگ های بزرگ و به اصطلاح جهانی، از زمانی ظاهر شده اند که تبادلات بشری افزون شد، توليدات صنعتی شد و راه برای عبور می خواست، جوامع بزرگ شدند و احتياجاتی پيدا کردند که منبعش همواره در داخل محدوده خودشان وجود نداشت. پس بيش تر مبنای اقتصادی داشت که زمينه ساز نوعی هويت پردازی می شد، و حاصل جمع اين ها سياست جهانی را می ساخت و می سازد. آن مدلی که ساموئل هانتيگتون پيشنهاد کرد، دليل اين که چنين جهانی شد و بر سر زبان ها افتاد و خود او را تشويق کرد تا آن را که در مقاله ای بازگفته بود در کتابی باز کند و با همان کار چهره ای جهانی شود، به پيش گوئی آينده نبود. اصلا او پيش گوئی از آينده نکرده چنان که بعضی متوهمند. هانتيگتون که بعد ها بخش هائی از مدل خود را نيز تصحيح کرد، فقط مدلی ارائه داد و در اول آن نوشت چون بشر بدون تضاد نمی ماند، بايد ديد تضادهای آينده در حوزه کدام تمدن ها رخ می دهد. وی اين نام و عنوان و محدوده عمل اين حوزه ها را پيشنهاد کرد که از قضا بعدها پذيرفت که دقيق هم نبوده است
وقتی محمد خاتمی در سازمان ملل طرح گفتگوی تمدن ها را هشيارانه پيش کشيد و با اين عمل به موقع امتيازی بزرگ برای خود و کشور متبوعش به دست آورد که از سر محافظه کاران ما زياد بود، امتياز آن را از کشور برگرفتند گرچه از خاتمی نمی توانستند گرفت، انگار داشت می گفت ای مردمانی که سخن هانتيگتون را شنيده ايد آيا می خواهيد دست روی دست بگذاريد يا گفتگو کنيم و منتظر نمانيم تا زمانی که گفتگو عملی نباشد
اين همه يادآوری کردم که بگويم با يازده سپتامبر، بخشی از اسلام اعلام داشته است که با تمدن مطرح امروزی در غرب سر جنگ دارد و در خود اين امکان می بيند که تضاد آينده را حامل شود. بخش عمده ای از غرب هم اين پيام را به جان پذيرفتند. چه بهتر از اين هديه آسمانی که برايشان رسيد. از آن پس دنيا به دو گروه آدميان تقسيم می شود، يک دسته کسانی که قصد دارند تضاد و در گيری اسلام و غرب را تقويت کنند و دسته ديگر کسانی که معتقدند بهتر آن است که به همان ترتيب که روسيه[ تمدن اسلاو] و چين[ تمدن کنفوسيوس] از درگيری با غرب گريختند، بدون آن که تسليمی در کار باشد، جلو ايجاد تضاد و روياروئی بين غرب و اسلام را هم بگيرند
هر چه جلو از يازده سپتامبر می گذرد، عده بيش تری از جهانيان از بی طرفی بيرون آمده و در اين تقسيم بندی جا می گيرند، و موافق يا مخالف آن می شوند که غرب و اسلام با هم درگير شوند. هر حادثه ای در اين زمان برزخی گنجايش آن را دارد که هر دو طرف را به وجد آورد. هم خواستاران روياروئی و هم مخالفان آن را. چاپ کارتونی در دانمارک از همين دست است. طرفداران روياروئی در اردوگاه مسلمانان و غيرمسلمانان فورا دست به کار شدن و کار را بزرگ کردند و اينک گروه کثيری ديگر و از جمله رهبران مذهبی جهان هستند که به ميدان آمده اند تا جلوگيری کنند. البته که اين بار هم اتفاق خاصی نمی افتد و گفتم چند ميليون دلاری جا به جا می شود و بعد مدتی تمام می شود. اما هر بار که حادثه ای چنين رخ می دهد، چالش بزرگ تر می شود و فريادها بلند تر و اشتياق به رساندن پشت رقيب به زمين افزون تر
ما ايرانی ها بايد به طور مشخص روشن کنيم که در کجای اين تقسيم بندی ها جا داريم. و اگر جز آن ها نيستيم که روياروئی بين دو حوزه تمدنی را منطبق با منافع خود می دانيم، که به نظر می رسد اکثريتمان چنين هستيم، بايد بازی را بازيگرانش واگذاريم

درس از تاريخ

خانم مرکل همچنين با اشاره به پيشينه حکومت نازی در آلمان، انتقاد تند خود را از اظهارات محمود احمدی نژاد، رئيس جمهور ايران درباره اسرائيل و هولوکاست ابراز داشت و او را با آدولف هيتلر، صدراعظم آلمان نازی مقايسه کرد
او گفت تجربه گذشته آلمان در دوران نازی ها به معنای آن است که اين کشور هرگز نمی تواند با اظهاراتی همچون سخنان جنجال برانگيز آقای احمدی نژاد مدارا کند
خانم مرکل گفت: رئيس جمهوری که حق موجوديت اسرائيل را مورد سئوال قرار می دهد، رئيس جمهوری که هولوکاست (قتل عام يهوديان در دوران نازی ها) را انکار می کند، نمی تواند کمترين مدارايی را از سوی آلمان انتظار داشته باشد
صدراعظم آلمان که به گزارش خبرگزاری آسوشيتدپرس، سخنانش با تشويق حضار همراه بود، افزود: ما از تاريخمان درس گرفته ايم.او رفتار آدولف هيتلر را يادآور شد که پس از به قدرت رسيدن، تهديد می کرد يهوديان اروپا را منقرض خواهد کرد
خانم مرکل گفت: به ياد بياوريد که در سال 1933 بسياری از مردم گفتند که اينها فقط حرف است
او تاکيد کرد که جامعه بين المللی "بايد هم اکنون با اين سرچشمه ها مبارزه کند