١٢.٧.٠٦

٩.٧.٠٦

قرمه سبزی، صداقت و سیاست

کامبیز گیلانی
جنبش دموکراسی خواهی ایران زمین، یک قصه ی شنیدنی دارد: قصه ی لیبرال های شرمنده از خورشت قرمه سبزی
اکبر گنجی، با این جمله، سخنرانی اش را آغاز می کند. سخنرانی، در مراسم دوم خرداد هزار و سیصد و هشتاد و پنج، با عنوان"دوم خرداد بدون خاتمی
او در ابتدا از خورشت قرمه سبزی صحبت می کند. می گوید که این خورشت مطبوع و سنتی ایرانی، ترکیبی است از : "لوبیا ، گوشت، پیاز، روغن، آب، نمک، تره، جعفری و شنبلیله
بعد، ادامه می دهد که کسانی هستند که این غذا را می خورند، اما وقتی از آنها می پرسند که چه می خورند، می گویند: بستنی
سپس، سه بیمار را مثال می زند که به خودشان دروغ می گویند و از فرط شکمبارگی و "جهل و بی سوادی"، اصول پزشکی را رعایت نمی کنند و خودشان را به خطر می اندازند، آن هم فقط به این دلیل، که از واقعیت و پذیرش آن تفره روند
در ادامه، اضافه می کند
" با ذکر این مقدمه، می توان نگاهی گذرا به دموکراسی خواهی امروزیان انداخت. داستان دموکراسی خواهی روشنفکران، چپ ها و احزاب دوم خردادی، کاملا مشابه سه بیمار یاد شده است. نظریه پردازان سیاسی در مقام نظر می گویند:« دموکراسی یعنی لیبرال دموکراسی»،« لیبرالیسم تقدم تاریخی ـ وجودی بر دموکراسی دارد». بدون لیبرالیسم نمی توان دموکرات بود. و از جهت عملی می گویند: لیبرالیسم شرط لازم برای ایجاد دموکراسی است. اول جامعه تان را لیبرال کنید تا بعد جامعه تان دموکرات شود. اما روشنفکران، چپ ها و احزاب و فعالین سیاسی دقیقا مشابه سه بیمار یاد شده اتخاذ موضع می کنند
یک گروه به شدت از آموزه های لیبرالی دفاع و در راه تحقق آنها گام بر می دارد. اما به دلیل جهل و عدم آشنایی با مکاتب سیاسی، مدعی است که آرمانش لیبرالیسم نیست، بلکه تمامی آموزه هایی که باور دارد و آنها را تبلیغ و ترویج می کند، آموزه های دمکراتیک است. نه لیبرلی
گروه دوم می داند که لیبرالیسم مسائل و مشکلات او را حل و رفع خواهد کرد، لذا آگاهانه از آموزه های لیبرالی دفاع می کند، اما آگاهانه از سر شرمندگی مدعی می شود که اصول مقبولش، اصول دمکراتیک است
گروه سوم افرادی هستند که می دانند لیبرالیسم با فرهنگ و دین شان تعارض بنیادین دارد و لیبرالیسم باورهای ریشه ای شان را متزلزل و نابود می کند. اینان هم از آموزه های لیبرالی دفاع می کنند، اما آن آموزه ها را آموزه های دموکراتیک می خوانند
بعد، ادامه می دهد
" دوم اجزاء لیبرالیسم: لیبرالیسم، مثل خورشت قرمه سبزی، مولف از اجزایی است که از ترکیب آنها، این نظام فکری ساخته می شود
" اول: بدبینی به قدرت؛ الف: دموکرات کردن دولت؛ ب: رواداری، تساهل و تسامح؛ پ: نفی پدر سالاری. دوم: جدایی نهادی قوای حکومتی. سوم: حاکمیت قانون. چهارم: فرد گرایی. پنجم: آزادی. ششم: برابری. هفتم: جدایی کلیسا از دولت. هشتم: سرمایه داری. نهم: تفکیک جامعه ی مدنی از دولت. دهم: تفکیک عرصه ی خصوصی از عمومی. یازدهم: پلورالیسم. دوازدهم: خرد باوری. سیزدهم: حقوق بشر. چهاردهم: اصلاح گری در مقابل انقلابیگری."
گنجی، ضمن این که هر کدام از موارد بالا را توضیح می دهد، برای روشن شدن مطلب، از نویسندگان، تئوریسین ها و اندیشمندان گوناگون هم سخن به میان می آورد، کسانی مثل: جان لاک، مونتسکیو، جان استوارت میل، توکویل، فون هایک، کارل پوپر، بودلر، فوکو، راولز، رورتی، پاتنام، دورکین، برینگتون مور، آیزیا برلین، کانت، هابرماس، هانا آرنت، مارکوزه، مارکس، کائوتسکی، برنشتین، دیوید بیتام، آندره لوین و بالاخره خاتمی، سروش و کدیور
او در توضیح لیبرالیسم، به ویژه در ارتباط با تعریف" سرمایه داری" و "اصلاح گری در مقابل انقلابیگری"، بیشترین نام هایش را بکار می بندد. در بخش سرمایه داری حتا از مارکس مثال می آورد و می گوید:" مارکس بهتر از هر کس دیگری به نقش انقلابی بورژوازی واقف بود."یا در بخش" اصلاح گری " که اساس گفته هایش را هم تشکیل می دهد و با پنج تبصره این بخش را می بندد، می گوید:" از خود مارکس سالخورده در دهه ی آخر زندگی اش نقل قول هایی شده که در چند سخنرانی و نامه های سیاسی اش، از امکان قدرت یابی پرولتاریا از راه مبارزات پارلمانی و قانونی دفاع کرده و حتی از گناه انقلاب در شرایطی که روش های مسالمت آمیز برای قدرت یابی ممکن و میسر هستند حرف زده. کسانی چون برنشتین وکائوتسکی ـ یعنی درست همان کائوتسکی که لنین او را خائن و مرتد می دانست ـ از امکان به قدرت رسیدن پرولتاریا از طریق قانونی یاد می کردند
و در پایان، ضمن انتقاد به چپ های مذهبی، که آنها هم خط لیبرالی را دنبال می کنند، اما خود را از آن جدا نشان می دهند، پای واژه ی صداقت را به میان می کشد و می گوید
"غرض از تاکید بر عنصر صداقت چیست؟
چرا این اصل اخلاقی را در این مقام تا این حد مهم دانسته ام؟ اصل مشهور هرمنوتیکی صداقت ما را در ارائه ی هر تاویلی از متن، یا رخداد، یا فعل دیگران چنین می داند: تاویلی باشد متوجه ی کل مسئله. حکمی باشد که نه با یکی یا چند تا از اجزاء، بل با کل متن خوانا باشد. هم خوانی درونی پدیده با متن را فراموش نکند. کسانی که انبوهی از آموزه ها و باورهای لیبرالی را می پذیرند، اما حاضر نیستند آن ها را به نام خودشان بخوانند، ادعا می کنند که برای حقوقی مبارزه می کنند که در اصل حقوق لیبرالی آدم هاست، اما قبول نمی کنند که این حقوق را به نام خودشان لیبرالی بخوانند، یا نمی دانند یعنی به درستی لیبرالیسم را نمی شناسند یا از ترس یا بنا به ملاحظه کاری این همه را نه در کل و نه به نام خودشان، بل به نامی یا نام های جعلی می خوانند. صداقت حکم می کند که وقتی ما از آموزه های لیبرالی یاد می کنیم یا ادعای دفاع از آنها را داریم ـ یا در عمل از آنها دفاع می کنیم ـ خود را لیبرال بدانیم. آن آموزه ها را هم به نام راستین شان بخوانیم. نه این که در جهت آشتی دادن آن ها با عقاید و اعمالی برآییم که سرانجام در حکم نفی آنها هستند
با توجه به شرایط امروز ما، در فضایی که زندگی می کنیم، شرایطی که تضمین بسیاری از حقوق ابتدایی انسانی ما وجود ندارد، چه سودی دارد که علیه لیبرال دموکراسی قلم فرسایی کنیم؟
نگرش چپ گرایی که خود را رادیکال می خواند و مدام به کاستی دیدگاه لیبرالی شهادت می دهد، در لذت خود چه دارد؟
جز آن همه خصومت مارکس با دموکراسی بورژوازی؟
جز این که مارکس از بیماری پارلمانی و سفاهت دموکراتیک یاد می کرد؟
جز این که مارکس دموکراسی را در مانیفست حزب کمونیست فقط به معنای به قدرت رسیدن پرولتاریا می دانست و منکر امکان پیدایش دولت دمکراتیک بورزوایی می شد؟
آن چه با توجه به دوران تاریخی زندگی مارکس تا حدودی خطای نظری او را نه توجیه بلکه کم رنگ می کند ـ هر چند می توان پرسید که چرا جان استوارت میل و توکویل دچار این خطا نشدند ـ در شرایط کنونی به صورت« تراژیک ـ کمیک» نمایان می شود. این که شرایط دردناک امروزی ما این راه نزدیک به مقصود ـ اگر قصد به راستی تضمین آزادی و برابری باشد ـ نفی شود و مدام از آموزه هایی یاد شوند که تاریخ گولاک و استبداد استالینی حکم به بطلان آنها داده اند
وقتی شروع به خواندن مطلب می کنم، راستش نمی دانم بخاطر قرمه سبزی جذب آن می شوم، اکبر گنجی یا واژه ی شرمندگی؛ ولی با خواندن مطلب، مجمومه ای از افکار و احساس، مرا با خود همراه می کنند؛ که به هرحال مرا به این نتیجه می رسانند، آن را نقد کنم
فکر می کنم، خوب است نکات مختلفش را باز کنم، با این نیت که کمکی باشد، به کمی جلوتر رفتن؛ و به بیشتر دیدن
گنجی، موضوع مورد نظرش را با تعریف قرمه سبزی شروع می کند
تعریف مثال، یعنی قرمه سبزی، اشتباه است
گو که او اجزاء آن را برشمرده است، اما از چگونگی درست کردن آن حرفی نزده است، شاید اصلا نمی دانسته ؛ شاید هم به این دلیل که خودش تا به حال آن را درست نکرده است
خرد کردن سبزی، سرخ کردن آن، زمان روی حرارت ماندن و هم زدنش، آموزشی دارد، که کار هر شیفته ی خوردن این خورشت نیست. یعنی آن اجزاء، قرمه سبزی را تعریف نمی کنند، بلکه کاری که روی آن انجام می شود، آن را به قرمه سبزی تبدیل می کنند
بنابر این، اگر مورد پایه ای ترین عنصر تشکیل دهنده ی یک غذا، مخدوش باشد، حرکت های بعدی آن، شما را به درست کردن غذای دیگری هدایت می کند. و البته، این سوال مطرح می شود که شما این غذا را برای که پخته اید؛ چون اگر براستی همانطور که گنجی از صداقت گفته است، و من هم با این کلمه، و البته با محتوای انسانی اش موافقم، اگر ما قول قرمه سبزی را به کسی بدهیم، و بعد، آب دوغ خیار به خوردش دهیم، و توقع مان این باشد که او آن را بستنی ننامد، با صداقت خودمان دچار مشکل شده ایم
و، اما بیماران مورد نظر
از بیرون تر که به "جنبش دموکراسی خواهی" ایران نگاه کنیم، گنجی با دید انتقادی به عناصر مختلف تشکیل دهنده ی جامعه نگاه کرده است؛ مولفه های تشکیل دهنده ی این ساختار را هم با توجه به مخاطبین اش انتخاب کرده
کسانی که همه شان هم آنجا حضور ندارند، و همه شان هم بطور قطع، فارسی زبان نیستند
نگاهی به ماده ی هشتم تعریف لیبرالیسم، می اندازیم
"هشتم ـ سرمایه داری: مطابق تعریف دایره المعارف آکسفورد، سرمایه داری: « یک نظام سازماندهی اقتصادی، مبتنی بر رقابت بازار، که در آن ابزار تولید، توزیع و مبادله تحت مالکیت خصوصی است و افراد یا شرکت ها آن را مدیریت می کنند.» از نظر لیبرالها، پایبندی به آزادی مستلزم تایید نهادهای مالکیت خصوصی و بازار آزاد است
اقتصاد بازار طی دو دوره ی ریاست جمهوری هاشمی ـ خاتمی، مبنای برنامه ریزی قرار گرفت و تقریبا از سوی همه ی فعالین، احزاب دوم خرداد، روشنفکران و نیروهای چپ پذیرفته شد. رشد سریع و بالای چین از سال هزار و نهصد و هفتاد و نه تا کنون، ناشی از رد اقتصاد سوسیالیستی و پذیرش و اجرای اقتصاد بازار و خصوصی سازی است. اگر از منظر دموکراسی به این رویکرد نگریسته شود، حق با برینگتون مور است که گفت:« بورژوازی نباشد، دموکراسی نیست.
مارکس بهتر از هر کس دیگری در مانیفست کمونیسم، نقش انقلابی بورژوازی در تحول مغرب زمین را عیان کرد
خب، اگر این حرف ها، از دهان آدمی در می آمد که از امور جهان، گذشته و حالش بی اطلاع می بود، یا کسی آن را نمی گفت که خودش دیگران را به " جهل و بی سوادی" متهم می کند، مرا در جواب دادن، دچار مشکل نمی کرد
اما از آنجا که مورد، هنوز مورد قرمه سبزی است، و ما هنوز به دنبال تعیین تکلیف کردن سبزی آن هستیم، باید در پی پاسخی برایش بود، که هم چنان بر پایه ی صداقت باقی بماند
مثلا با پاسخی از این دست
نظام سرمایه داری، روشن است که در دوره ی گذارش، انقلابی ـ و نه اصلاحی ـ در جهان بوجود آورده بود. و روشن است که نه مارکس، بلکه هر اندیشمند دیگری، اعم از "صادق" و غیر صادق، آن را تایید کرده بود. و اساسا، مارکس، همین انقلاب را، پایه ی عملی انقلاب
بعدی دانسته است
اما نکته این است که آیا عملکرد سرمایه داری جهانی، امروز هم همان است که آن روزگار بود؟ آیا پس از آن تا هنوز، این نظام در تکامل خودش، توانسته است بدون استثمار مردم جهان، به بقای خودش ادامه دهد؟ آیا اوج بیکارهای جوامع صنعتی ، اعتراضها، اعتصابها و رنج های روحی رو به گسترش این جوامع، بر همین مدعا صحه نمی گذارد؟ آیا این که جنگ های بسیاری، نه در گذشته، که امروز در جریانند، به حفظ سیطره ی سرمایه داری، گره نخورده اند، و اساسا حضور ندارند، چون بقای این نظام، به آن وابسته است؟
برای پذیرش درستی این مطلب، نیازی نیست، که از ده صفحه ی پنج کتاب، بیست اسم جمع آوری و آنها را ردیف کنم که بگویم درست می گویم، در حالی که هر کدام از این نامها پرونده و زندگی ای دارند که با آوردن اسم شان به تنهایی نمی توان آنها را ملاک گفته ای قرار داد، که اساسا پایه ی حرکتش غیر علمی است
هابرماس و مارکوزه را در کنار کانت و برنشتین بگذاریم؛ از مکتب فرانکفورت بگوییم، بدون آنکه به تضاد های عمیق درونی اش اشاره کنیم؛ از جان استوارت میل بگوییم و با استناد به او، مارکس را زیر سوال ببریم.
برای استناد به حرفمان، حتا از او به عنوان « مارکس سالخورده » یاد کنیم، انگار که مثلا او بعدها دریافته بود که ارزش اضافی و روابط تولید تغییر کرده اند، و اینها همه به شور و شوق جوانی او بر می گشتند.
و با این نتیجه گیری، طلوع یک انقلاب را زیر سوال ببریم که جهان را به جلو رانده است، و دقیقا به دلیل قانونمند بودن عمق آن اندیشه، ظرف نا هنجاری را که آن را در خود فرو بلعیده بود، خرد کرد و خود را از آن گسست.
یا، زور بزنیم که بگوییم، اصلاح گری بهتر از انقلاب است، در حالی که جهان را انقلاب ها ی گوناگون زیر و رو کرده اند؛ چه بطور طبیعی و چه از نظر اجتماعی.
از آن گذشته، اگر در ارتباط با لیبرالیسم ، اسم هایی مثل کانت، جان لاک، منتسکیو، و خاتمی را در یک ردیف قرار دهیم، یعنی که نفرت ابدی خودمان را نسبت به آزادی نشان داده ایم. و در نهایت، آنچه می گوییم، همان موردی است که شرمندگی را به روی خودمان بر می گرداند. یعنی، نمی توانیم باور کنیم این حاکمیت، همه ی آن و در همه ی اندازه هایش، تنها با یک انقلاب اجتماعی می تواند، جایش را به نظامی دهد که شما در چهارده بخش و پنج تبصره، سعی در باز کردنش داشته اید.
از طرف دیگر، اقتصاد ایران که هرگز سوسیالیستی نبوده است، که مثال از چین بیاوریم، که بگوییم اینها هم با عوض کردن کارشان، موفق شده اند؛ درست مثل دوره ی هاشمی ـ خاتمی!
و تازه، اگر در این دوره ی در مجموع شانزده ساله، آن اقتصاد بازار آزاد خوب پیش رفته بود، که مردمی که احمدی نژاد را پذیرفتند ـ دست کم آنها که ظاهرا به دنبال عدالت می گشتند ـ او را بخاطر حمایتش از اقشار ضعیف جامعه، و مبارزه با فساد اقتصادی، انتخاب نمی کردند.
بعد، در تبصره ی پنجم بند چهاردهم، می آید:
" آرمان خواهی و دموکراسی طلبی نه تنها به شجاعت که به صداقت هم نیاز دارند. لیبرالیسم ترکیبی است از آنچه گفته شد. آموزه های لیبرالی را نمی توان و نباید به نام دموکراسی ترویج و از آنها دفاع کرد. جوامع غربی طی چند قرن رفته رفته لیبرال گردیدند. وقتی ساخت لیبرالی شکل گرفت، دموکراسی در آغاز قرن بیستم و طی چند موج به طور طبیعی بر آن ساخت نشست و جوامع غربی، جوامع لیبرال دموکرات شدند. می توان و باید لیبرال دموکراسی را نقد کرد...
لیبرالیسم اگر خوب است، لیبرالیسم است. و اگر بد است، باز هم لیبرالیسم است. یک سوسیال دموکرات اخلاقی هم فردی است که شجاعانه و صادقانه اعتراف می کند که لیبرال است.
خاتمی، سروش، کدیور و بسیاری از چپ های مذهبی به درستی گوشزد می کنند که لیبرالیسم با دین تعارض دارد، اما صداقت حکم می کند که آنها در مقام یک فرد دیندار به صراحت لیبرالیسم را نفی و طرد کنند، نه اینکه تمام آموزه های لیبرالی را بپذیرند، اما آن را دموکراسی بنامند و مدعی شوند که دموکراسی با اسلام سازگار است و از مردم سالاری دین دفاع کنند."
از همین قسمت آخر نظر سخنران، به سه اسم نامبرده که شروع کنیم، به تناقض دیگری برمی خوریم. او می گوید که این سه نفر، برخوردشان صادقانه نیست، چون همه ی آموزه های لیبرالی را می پذیرند، اما اسم دموکراسی بر آن می نهند.
طبق تعریف چهارده ماده ای خود گنجی از لیبرالیسم، این آقایان اساسا از نظر گنجایش اندیشگی حتا ، و نه عملی، توان این پذیرش را نداشته اند. هشت سال دولت خاتمی، قتل های زنجیره ای، پشت کردن به جنبش دانشجویی و مثال هایی از این دست، دلیل این مدعاست. و عجیب است که ملاک صداقت، حرف آدم ها باشد، و نه عملکردهای اجتماعی شان.
و اما در ارتباط با تعریف لیبرالیسم، و گستره ی آن در جوامع غربی و جدا کردن آن از دموکراسی، سخنران به خودش زحمت زیادی می دهد، که بگوید:
" انقلابیگری از آموزه های چپ و اصلاح گری از آموزه های لیبرال هاست. در اواخر دهه ی شصت میلادی گفت و گویی با مارکوزه و پوپر صورت گرفت که تحت عنوان انقلاب یا اصلاح منتشر شد. آن گفت و گو دو رویکرد مختلف برای حل مسائل اجتماعی را نشان می دهد. چپ های ایرانی هم انقلابی بودند. اما سالهاست که در اثر مطالعه ی آثار هانا آرنت، کارل پوپر، دیگر لیبرالها و مشاهده پیامدهای انقلاب پنجاه و هفت، به صراحت تمام انقلابیگری را نفی می کنند و از اصلاح گری دفاع می کنند. چپ اگر می خواهد چپ باشد، باید همچنان انقلابی باقی بماند. اما اگر « ضد انقلاب» است، باید بداند که لیبرال است، نه چپ. لیبرال ها، انقلاب به معنای تغییرات دفعی بنیادین ساختارهای سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی ـ اقتصادی و... را نا ممکن و نا مطلوب می دانند. اما چپ ها و روشنفکران شرمنده در این زمینه هم تصور روشنی ندارند. اولا هانا آرنت فقط انقلاب های کل گرایانه، که در صدد تغییر همه چیزند، را نفی می کرد. او از انقلاب معطوف به تاسیس آزادی دفاع می کرد. ثانیا پوپر هم به طور مطلق انقلاب را نفی نمی کند. "
به راستی آدم باید به خودش خیلی زحمت دهد که تعریف هایی از این دست، از مفاهیم ارائه دهد. یعنی پای آرنت را وسط بکشد، که چپ های ایران را اخته شده نشان دهد، آن هم حتا نه به علت سرکوب، بلکه انتخاب شان از روی آگاهی ؛ بعد هم آنها را زیر سوال ببرد، که کور خوانده اند، و منظور فلانی از فلان مورد، فلان بود.
حالا می خواهم سعی کنم طور دیگری با این تعریف ها برخورد کنم؛ چرا که قصد من این نیست که جزء به جزء نکته گیری کنم، و با سخنران به برخورد تن به تن برسم ، بلکه می خواهم از طریق این موضوع، به راهیابی ای منطقی برسم؛ طوری که بیشتر به صداقت نزدیک باشد تا به سیاست.
و، منطقی که نه منافع خصوصی، در همه ی ابعادش، بلکه منافع انسان آزاد را در بر گیرد.
لیبرالیسم، دموکراسی و بورژوازی، به هم گره خورده اند.
اداره ی جهان امروز، ربطی به پیشبرد آزادی ندارد؛ بازار آزاد هم، مفهوم آزادی را با خود یدک نمی کشد. مفاهیم، آگاهانانه مخدوش شده اند.
نظام حاکم، فراگیر و قدرتمند سرمایه داری، هر جا لازم باشد، هر کاری را که مناسب با حفظ منافعش بداند، انجام می دهد؛ و، اتفاقا ، توجیه گران صف اولش هم، همان لیبرال ها هستند.
اینکه کسی بگوید، اینها لیبرال های واقعی نیستند، خود را فریب می دهد. چرا که مفهوم آزادیخواهی، با سمت گیری های سیاسی، گره خورده است. و چه بسا کسانی که خود را آزادیخواه می دانند، اما در عمل، راه را برای حضور گسترده تر اختناق آماده می کنند.
در جهان امروز، این مرز ها باریک تر شده اند و عملا آن لیبرالیسم ایده الی، ابزاری است برای حفظ نظام فراگیری که جهان را اداره می کند.
مذهبی ها، چه "چپ" هاشان، چه بقیه، تا جایی که به این ساختار احترام بگذارند، می توانند، سهمی از قدرت داشته باشند. حالا اینکه کدام مذهبی، در کدام موقعیت، حوزه ی قدرت خود را تا کجا می گسترد، بستگی به توانایی هایی دارد ، که پیشنهاد می کند؛ اما در نهایت، حرف تازه تری برای گفتن ندارد.
اما تا آنجا که به اخلاق بر می گردد، قرار است در درون جامعه، هم چنان، اهرم قدرت باقی بماند.
چپ هایی که به اصول مارکسیستی اعتقاد دارند، و نه به خیال بافی و خود محور بینی، و در این راه مبارزه می کنند، با وجود شکل های مختلف سرکوب، به کارشان ادامه می دهند. چرا که به قانونمندی آن آموزش ها معتقدند و این اعتقاد، نه پایه ی اخلاقی، که زیر بنای علمی، یعنی قابل اثبات دارد.
این حرکت، متناسب با سازماندهی تشکیلاتی، پیش می رود. حرکتی که دنبال الگو نمی گردد و خلاقانه راه و ابزار مناسب را پیدا می کند. ابزاری که به سلاحی بدل نشود، که رو به روی توده ها بایستد.
البته، وقتی از چپ صحبت می شود، همانطور که از اندیشه ی مذهبی، منظور فقط در ارتباط با ایران نیست.
و از آنجا که این چپ، پس از فرو پاشی قانونمند نظام منحرف شوروی سابق و دنباله روهایش، با چهره و قد و قامت جوانتری وارد میدان شده است، در عرصه های گوناگون، در حال اعتراض به این حاکمیت، یعنی حاکمیت فریبکار موجود جهان است. و اینجا دیگر، کسی نمی تواند او را متهم به هم دستی با قدرت دیگری کند. یعنی ، او مشروعیت حضورش را از تواناییهای تازه اش می گیرد. توانایی ای که در قانونمندی آشکار حرکت جهان، ملموس است.
و آنجا که به عرصه ی داخلی و برخورد مشخص با حرکت در ایران بر می گردد، با پیچاندن لیبرالیسم به دموکراسی و وقت دادن به آن، و با صحبت از رفته رفته جا افتادن لیبرالیسم و سپس رسیدن آن به دموکراسی، نه تنها از صداقت فاصله می گیریم، که با چسباندن سردمداران رژیم به آن، و منحرف کردن حرکت جامعه ی ایران، از برخوردی ریشه ای با موجودیت ضد انسانی و غیر اصلاحی حاکم، به همدستی با آن هم متهم می شویم.
و این سوال پیش می آید که براستی صحبت از آزادی واقعی برای همه ی جامعه ی نفرین شده ی ماست، یا آزادی برای گروه دیگری از درون همان حاکمیت ، که اختلافش با آن نه عمقی، که بر بستری سطحی و نا پایدار استوارست.
برخورد صادقانه ی آزادیخواهانه، یعنی پذیرش اصولی که جهان را یک دست می خواهد، جهانی که در آن، همه بطور یکسان از مواهب زندگی بهره مند شوند.
جهانی با همه ی امکاناتش برای همه، بدون گرسنه و بی خانه مان؛ بدون زندان و زندان بان.
برخورد صادقانه، یعنی اعتراض به هر اندیشه، نظام و انسانی که در عمل، در مقابل این خواسته، ایستاده است.
تعریف گنجی از قرمه سبزی ، که به عنوان مثال آورده است، اشکال دارد؛ چرا که با ریختن همه ی این مواد غذایی در قابلمه، نمی توان مدعی شد که قرمه سبزی درست شده است؛ و اتفاقا، او مثالی آورده است که ساختن اش از دانشی نشات می گیرد که بدون تجربه ی دراز مدت ، نمی توان از عهده اش برآمد.
تعریفش از مکتبی که آزادی را به طور گسترده تری تبلیغ می کند و گسترش می دهد هم، با همان مکانیزم تبدیل مواد خام، به مقوله ای ساخته شده و آماده ی عرضه، با واقعییت های عملی جهان امروز، هماهنگی ندارد و از مرحله ی تایید حاکمیت سرمایه، با همه ی بی عدالتی اش، فراتر نمی رود؛ هرچند که، با بزک ظاهر، باعث خوشایند زیبا پسندان مست شود.
اما، اگر نه به عنوان یک عنصر صادق، بلکه به عنوان یک عنصر خشک سیاسی و تشنه ی عرضه ی خود، که معتقدست، جای خالی قدرت را، قدرت پر می کند، به قضیه نگاه کنیم، بدیهی است که دست در دست هر کسی می توان گذاشت. اینجا دیگر وارد صحنه ای شده ایم، که برایمان آماده کرده اند. صحنه ای که در آن برد و باخت می شود و توده های عظیم انسانی، بازندگان آنند.
اینجا دیگر موضوع، صداقت نیست؛ موضوع، جنگ است.
جنگی که در آن باید به هدف رسید؛ و این هدف، هر چیزی می تواند باشد. در مورد قیمت اش هم می توان چانه زد. اینجا دیگر، صداقت هم، مثل هر کلمه، حس، اندیشه و موجود زنده، به عنوان وسیله، شناسایی می شود.
کار را باید تمام کرد، بهایش مهم نیست. مهم به قله رسیدن است. پس از رسیدن به قدرت، کسی از تو نخواهد پرسید، چرا؟
اما از آنجا که چنین قدرتی ، به سرعت، با آزادی مردمش در تقابل قرار می گیرد، دچار تضاد جدی می شود و کارش به جایی می کشد، که حتا نیروهای خودش را هم تاب بر نمی آورد؛ یا، نیروهای خودش، در مقام انتقاد از او بر می آیند.
و، سوال این برهه از حرکت، این است که این انتقاد، تا کجا خود را می گسترد؟ تا اعتراضی که از مرز های نظری و بعضی رو دربایستی ها می گذرد، و خود را زخمی روزگار اعتماد، بر هر دیواری می کوبد، و در جریان مبارزه ای پی گیر، آبدیده تر می شود و ذره ای هم با پلیدی سازش نمی کند، یا در پیچ و خم درک سبزی قرمه سبزی خود را دفن می کند؟

٧.٧.٠٦

To: Mr. Kofi Annan, the Secretary General of the United Nations


جناب آقای کوفی عنان، دبیر کل محترم سازمان ملل
ما ایرانیان امضاء کننده این نامه سرگشاده، بدین وسیله اعتراض و انزجار شدید خود نسبت به پذیرش قاضی سعید مرتضوی در هیئت فرستاده شده از سوی حکومت نا مشروع ایران برای شرکت در شورای نوپای حقوق بشر، از سوی سازمان ملل و شخص شما که دبیر کل آن هستید، را اعلام می داریم. بر پایی این شورای تازه حقوق بشر سازمان ملل، نور امید زیادی در جان های خسته و درهم شکسته میلیون ها ایرانی که از زور و ستم گری های حکومت خودکامه "جمهوری" اسلامی که در مدت 27 سال ابتدایی ترین حقوق شهروندی آنها به ویژه زنان و جوانان را با خشونتی وصف ناشدنی زیر پا نهاده است، به وجود آورد اما چه سود که در همآن نخستین گام و با پذیرش شرکت یک قاضی متهم به شکنجه و قتل و جنایت بر علیه بشریت برای حضور در مراسم گشایش این شورا، همه امید ها را به یأس مبدل ساخت و نشان داد که این شورا حتا بیش از سازمان گدشته حقوق بشر سازمان ملل، دستخوش زد و بندهای پنهان و بازی های سیاسی است.(شما خود به خوبی آگاه هستید که این قاضی متهم به شکنجه و قتل زیبا کاظمی خبرنگار ایرانی ـ کانادایی و متهم به پرونده سازی برای بستن دهها روزنامه و دستگیری، شکنجه و سرکوب وحشتناک روزنامه نگاران و خبرنگاران در ایران است.) ما از شما به عنوان مسئول نخست سازمان ملل می خواهیم که چگونگی این ماجرای شگفت آور که ضربه سنگینی بر اعتبار سازمان ملل وارد آورده است و میلیون ها ایرانی رابه شدت متأسف، اندوهگین و بیش از گذشته نسبت به سازمان ملل ناامید نموده است، به روشنی برای ما ایرانیان و همه دیگر آزادی خواهان در سراسر جهان روشن نمایید. ما امضا کنندگان این نامه اعتراضی سرگشاده تا دریافت پاسخ رسمی و قانع کننده از سوی شما دست از تلاش خود بر نخواهیم داشت و تا روشن نشدن ریشه این رویداد تلخ، آن را همچنان تازه و زنده می دانیم
با احترام
از همه آزادیخواهان و پشتیبانان حقوق بشر در سراسر جهان می خواهیم که از این خواست بر حق ما ایرانیان پشتیبانی نموده و سازمان ملل و شخص آقای کوفی عنان را برای پاسخ گویی زیر فشار قرار دهند
شیوا مقدم - کوروش گلنام- کیومرث نویدی- کامبیز روستا- جواد اسدیان- فریدون فارسی- کیانوش توکلی- آرش مهدوی- سارا سفیری- هادی یوسفی- م.مقدم- منوچهرشجاعی، حمید رضا ظریفی نیا، ایمان فروتن، مرتضی میرآخوری، بیژن مهر- تورج پارسی - شهرام ناصری- داریوش مجلسی- فرزاد محمودی- محمد رضا براتی- شهرام ایران پور- هوشمند- مهناز داراب زاده- مهراب فرساد- احمد زاقیان- مهرداد بیگدلیان- پرویز هراتی نژاد- رویا تیموری- حسن ماسالی- ناصر مستشار- آرسام آزاد-ابراهیم آهنیان- بیژن مشاور-فرحناز- سایت ایران ب ب ب -کیا جاوید-مسعود لقمان- مهرداد لوائی- بهداد کاظمی-کارلا فرهوف- رامین مولائی - نادید وصال - احمد تقوی - پوریا تقوی- امین طالبی- س- کفائی- ساسان رضویان - نادره تیموری- حسام وثوقی- محمد شمس - ساغر به نیا -جواد مفرد- ناصر کرمی- دامون گلریزـ حبیب تبریزیان- -ناصر آقاجانی و سایت ایران ب ب ب دات ارگ


Friday, July 07, 2006
Mr. Kofi Annan
Secretary General
United Nations
New York
United States

Dear Mr. Kofi Annan, the Secretary General of the United Nations,

We, the undersigned, who are fighting for achieving democracy in our country, would like to have your attention for the following serious matter:

Recently, you accepted Mr. Saeed Mortazavi (a government prosecutor widely known to have sanctioned the torture and the execution of political prisoners)as a part of Iranian delegation to the UN's new Human Rights Council.

Saeed Mortazavi is responsible for the custody and interrogation of many prominent Iranian political prisoners.Among them the canadian photojournalist Zahra Kazemi of Montreal, who died while in prison in Iran, of wounds suffered at the hands of her jailers.

At first, the news about the creation of United Nations' new Human Rights Council offered us a new hope. That finally you are doing something to help those Iranians who are seeing their basic human rights shattered to pieces everyday by the despotic regime of Ayatollahs in Iran. That finally you will support Iranian people in their fight for having freedom in their country.

But unfortunately, our hope for a change was destroyed by the fact that you accepted a torturer and a grand human rights abuser as a part of Iranian delegation for the opening ceremony of UN's new Human Right Council.

Dear Mr. Secretary!

This is a totally shameful incident that has to be addressed by you appropriately otherwise the credibility of the new Human Rights Council will be in a serious doubt.

Please give us an explanation on how something like this can happen and how a number one enemy of human rights in Iran can be accepted as a part of UN's new Human Right Council meetings.

We the undersigned, urge you to give us an official and acceptable explanation. Until such a time comes,we will not stop our activities and will remember this bitter incident as lively as possible.

Shiva Moghadam - Kourosh Golnam - Kiomars Navidi - Kambiz Rousta - Javad Asadian - Ferydoun Farsi - Kianoosh Tavakoli - Arash Mahdavi - Sara Safiri - Behdad Kazemi - Hadi Yusefi -M. Moghadam -Manouchehr Shojaie -H. Zarifi Nia -Iman Froutan -M. Mir Akhori -Bijan Mehr - Touraj Parsi- Shahram Nasseri - Dariush Madjlessi- Farzad Mahmoodi - M. Barati - Shahram Iran pour - Houshmand - Mahnaz Darab Zadeh - Mehrab Farsad,- A.Zaghiyan.- Mehrdad Big Delian, -Parviz Harati Nezhad,- Rouya Teimouri - Hassan Massali - Nasser Mosteshar - Arsam Azad- Ibrahim Ahanian - Bijan Moshaver - Farahnaz- Kia Javid - Masoud Loghman - Mehrdad Lavaie - Carla Verhof - Ramin Molai - Nahid Vessal -Ahmad Taghavi - Pourya Taghavai -Amin Talebi - S. Kafaie - Sassan Razavian - Nadereh Teimourieh - Hessam Vossoghi - Mohammad Shams - Saghar Beh Nia,- Javad Mofrad - Nasser Karami -Damon Golriz -Nasser Aghajani- Habib Tabrizaian- Majid Zahiri & iranbbb.org

Sincerely,

٥.٧.٠٦

اولويت شعار به "همه چيز

فرح کريمي
در نيويورک، حدود يک هفته است که به ميزباني سازمان ملل متحد، کنفرانسي در رابطه با "سلاح هاي قابل حمل" برگزار شده است. نخستين کنفرانس در اين زمينه، در سال 2001 تشکيل شده بود و کنفرانس فعلي، دومين گردهم آيي با اين موضوع است که به بررسي نتايج عملکرد 5 ساله کشورهاي جهان در خصوص مبارزه با کاربرد سلاح هاي قابل حمل در منازعات داخلي، منطقه اي و فرامنطقه اي مي پردازد. اين نوع سلاح ها، که دامنه آنها از اسلحه کمري گرفته تا موشک اندازهاي قابل حمل ضد تانک و ضدهوايي را در بر مي گيرد، به عقيده بسياري از کارشناسان مصداق واقعي "سلاح هاي کشتار جمعي" محسوب مي شوند! چرا که تا کنون، در مناطق گسترده اي از جهان از آفريقا گرفته تا خاورميانه موجب قتل و نقض عضو هزاران هزار انسان شده اند. سهولت دسترسي و استفاده از همين سلاح هاست که در نقاط بحران خيز جهان ورود کودکان به ميدان هاي جنگ را تسهيل مي کند، به جنايات جنگي دامن مي زند، و مهار گروه هاي تبهکار مسلح را دشوار مي سازد. در مورد خاص کشور ايران، تاثيرات منفي سلاح هاي قابل حمل از اهميت بسيار بالايي برخوردارند. به عنوان نمونه، قاچاق سلاح هاي قابل حمل به داخل کشور از خاک عراق و دسترسي قاچاقچيان مسلح مواد مخدر به اين سلاح ها در مرزهاي کشور با پاکستان و افغانستان، همواره از جمله مشکلات امنيتي جدي ايران بوده اند. احتمالاً به دليل همين اهميت، سطح حضور ايران در نشست نيويورک، بسيار بالا بود و در شرايطي که بسياري از کشورها ديپلمات هاي داراي سطح پايين تر از وزير را به اين نشست اعزام کرده بودند، از طرف جمهوري اسلامي وزير امور خارجه يعني منوچهر متکي در نيويورک حاضر شده بود. سخنراني آقاي متکي در نشست مزبور، که من شخصا به عنوان يک شرکت کننده در کنفرانس شنونده آن بودم، به طور طبيعي سوژه اي مهم براي رسانه هاي گروهي محسوب مي شد. چرا که با توجه به تحولات پرونده اتمي و وضعيت حساس ايران در معادلات امنيتي منطقه، قاعدتاً هر موضوع گيري اين کشور در بحث هاي مرتبط با امنيت و خلع سلاح، از پتانسيل بالاي جلب توجه افکار عمومي جهان برخور دار بوده و هست. در عمل نيز، از ميان مجموعه موضع گيري هاي بيان شده در اجلاس نيويورک، آنهايي که بيش از همه مورد توجه رسانه هاي گروهي قرار گرفتند، مواضع دو کشور ايران و آمريکا بودند. اما در اين ميان، آنچه از مجموعه سخنان وزير امور خارجه ايران مورد انعکاس گسترده رسانه هاي آمريکايي قرار گرفت، حملات وي به اسراييل بود. در حالي که حداقل در زمينه سلاح هاي قابل حمل، منافع و حساسيت هاي ايران هيچ ارتباط و اصطکاکي با اسراييل پيدا نمي کنند. البته، اين روزها موارد بسيار زيادي براي انتقاد از عملکرد دولت اسراييل وجود دارد (به ويژه به واسطه عمليات نظامي ارتش اسراييل در غزه)، اما قابل فهم نيست در جايي که قرار است مواضع ايران در ارتباط با سلاح هاي قابل حمل بيان شود، شعار دادن عليه اسراييل از چه فايده و موضوعيتي برخوردار است. بي ترديد، اصرار بر اين نوع شعارهاي بي پشتوانه، کوچکترين کمکي به بهبود وضعيت مردم فلسطين و کاهش رنج هاي آنها نمي کند. از سوي ديگر، چنين شعارهايي، حتماً به مردم ايران هم هيچ نفعي نمي رسانند. آن هم در شرايطي که اولاً با توجه به اتهام وارد بر حکومت ايران مبني بر تلاش براي تهيه سلاح هاي اتمي براي تهديد موجوديت اسراييل، تمام شعارهاي ضد اسراييلي مسوولان ايراني به سرعت ابعاد رسانه اي وسيع پيدا مي کند، و ثانياً همگان بي تابانه منتظرند تا ببينند جمهوري اسلامي چگونه از آخرين فرصت هاي ممکن براي اجتناب از رويارويي شديد با جامعه جهاني بر سر پرونده اتمي استفاده مي کند. در چنين شرايطي، بايد پرسيد که آيا مسوولان ايراني، به راستي متوجه اولويت هاي "واقعي" پيش روي خود در مهلت زمان کوتاه باقي مانده تا تعيين تکليف نهايي پرونده هسته اي هستند؟ و آيا تصميم گيرندگان سياست خارجي جمهوري اسلامي، مي دانند که در بحراني ترين شرايط پيش روي دستگاه ديپلماسي ايران، چگونه فرصت اندک موجود را صرف شعارهاي بي حاصل و موج سازي هاي پي در پي عليه خود مي کنند؟

٤.٧.٠٦

استقبال گسترده از پیشنهاد اکبر گنجی مبنی بر اعتصاب غذا

پس از فراخوان اكبر گنجى نويسنده و روزنامه‌نگار معترض و دگرانديش، كه از تمام ايرانيان داخل و خارج از كشور خواسته است تا از تاريخ ۲۳ تا ۲۵ تيرماه (۱۴ تا ۱۶ جولاى) براى فشار آوردن بر حكومت ايران جهت آزادى زندانيان سياسى بخصوص منصور اسانلو، دكتر رامين جهانبگلو و على‌اكبر موسوى خويينى در سراسر جهان دست به اعتصاب غذا بزنند، تعداد زيادى از شخصيتهاى سياسى، فرهنگى و حقوق بشرى و نيز جريانهاى سياسى و نهادهاى مدنى از اين فراخوان استقبال كرده و اعلام كرده‌اند كه به اين حركت اعتراضى خواهند پيوست. نخستين واكنش منتشرشده در رسانه‌ها به فراخوان اكبر گنجى، پاسخ مثبت سيمين بهبهانى شاعر سرشناس، فعال حقوق زنان و عضو «كانون نويسندگان ايران» به اين دعوت بود: ”من هر اقدامی را که براى رهایی زندانیان سیاسی و حضور آزادی در ایران انجام بگیرد مورد تایید قرار می‌دهم و بسیار خوشحالم آقای اکبر گنجی که خودشان ۶سال در زندان مانده‌اند و انواع آزارها را تحمل کرده‌اند این پیشنهاد را عرضه داشته‌اند. من کاملا با آن موافقم“. جبهه ملى ايران نيز يكى از جريانهاى سياسى‌يى ست كه پس از بررسى اين فراخوان در شوراى مركزى خود، حمايت خود را از آن اعلام كرده است. دكتر پرويز ورجاوند از اعضاى شوراى مركزى جبهه ملى در همين رابطه مى‌گويد: ”بطور دقیق این مسئله مورد بررسی قرار گرفت و از آنجایی که جبهه ملی در تمامی مواردی که تا بحال افرادی از سوی حکومت به اعتبار اظهارنظرها و موضع‌گیری‌هایشان، چه در جریان حرکتهای تلاشگرایانه برحق کارگران و دستگیری پرشمار آنها و در زندان نگهداشتن طولانی‌مدت چهره‌ای چون آقای اسانلو، چه در مورد دستگیری وکلای مختلف از آقای زرافشان گرفته تا آقای سلطانی و تا مسئله دستگیری گسترده دانشجویان پرشمار در طی این سالها، چه در مورد بازداشت زنان در قبال روز تلاش‌شان برای مسئله‌ی حقوق زنان و بالاخره بازداشت آقای جهانبگلو، در تمام موارد جبهه ملی موضع خیلی روشنی دارد و کوشیده است که از پیشگامانی باشد که در راه دفاع از حقوق این زندانیان واینکه باید این زندانیان هرچه سریع‌تر آزاد بشوند، بتوانند حق استفاده از وکیل را پیدا بکنند، به اینها اتهاماتشان تفهیم بشود. در حالی که در بسیاری از موارد آقایان افراد را بازداشت می‌کنند و بعد با بازجویی‌های گسترده‌ای که انجام می‌دهند، از حاصل این بازجویی‌ها برای این افراد موارد اتهام را ساماندهی می‌کنند. در حالیکه باید تفهیم اتهام بگونه‌ای بسیار روشن انجام بگیرد و به جامعه اعلام بشود و همان‌زمان هم وکیل باید بتواند در کنار موکل خودش در جهت طرح مسئله و پاسخ‌گویی و دفاع حضور پیدا بکند. به این اعتبار جبهه ملی در تمامی زمینه‌ها کوشا بوده و کوشا خواهد بود و اینکه از حقوق تمامی شهروندانی که در تمام این جریانهای مختلفی که آنها واکنش‌هایی نشان داده‌اند، حاکمیت را نقد کرده‌اند، مورد اعتراض قرار داده‌اند برخوردهای خشونت‌آمیز حکومت را و به این اعتبار زندانی شده‌اند و در زندانها بصورت بلندمدت نگهداری شده‌اند، مدافع اینها خواهد بود و از هر تلاشی در جهت رهایی این افراد و برقراری یک شیوه منطقی حقوقی که حقوق هر شهروندی در آن رعایت شده باشد کوشش خود را دنبال خواهد کرد و بهمین اعتبار هم از برنامه ۲۳ تا ۲۵ تیر حمایت همه‌جانبه به‌عمل خواهد آورد“. يكى از فعال‌ترين شخصيتهاى ديگرى كه از فراخوان اكبر گنجى حمايت كرده، دكتر فاطمه حقيقت‌جو نماينده پيشين مجلس است كه اكنون مقيم آمريكاست: ”پس از اعلام خبر اعتصاب جهانی برای آزادی سه زندانی سیاسی بعنوان نماد زندانیان کارگری، دانشجویی و روشنفکری، من هم آمادگی خود را براى شرکت و حضور در اعتصاب غذا در شهر نیویورک مقابل سازمان ملل متحد بهمراه بقیه دوستان اعلام می‌کنم و فکر می‌کنم اینکار از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. گرچه تعداد زندانیان سیاسی ما فقط معطوف به این سه نفر نمی‌شود و تعداد زیادی از دانشجویان در زندان هستند، تعداد زیادی از چهره‌های سیاسی در زندان هستند و اعتراضاتی که در شهرهای آذربایجان اتفاق افتاد، تعداد زیادی از هموطنان ترک‌زبان ما در زندان هستند و دعا می‌کنیم که تمام این زندانیان سیاسی هرچه سریعتر رهایی پیدا بکنند و دعا می‌کنیم که کشور ما هرچه زودتر به دمکراسی نزدیک بشود“. دكتر حقيقت‌جو همچنين از حمايت وسيع ايرانيان مقيم آمريكا از فراخوان اعتصاب غذا جهت آزادى زندانيان سياسى سخن مى‌گويد: ”برنامه‌ای در نیویورک مقابل دفتر اصلی سازمان ملل آقای گنجی اعلام کرده که تمام دوستان ایرانی و غیرایرانی که در شرق آمریکا زندگی می‌کنند اعلام آمادگی خود را براى شركت در این برنامه نشان داده‌اند و شرکت شان را در این برنامه برای ۱۴، ۱۵ و ۱۶جولای اعلام کرده‌اند و در این برنامه حضور می‌یابند و سایتی هم تدارک دیده شده زير این آدرس
که فکر می‌کنم از فردا این سایت آماده بهره‌برداری‌ست و تمام اخبار مربوط به اعتصاب غذا در تمام نقاط جهان که دوستان ایرانی تدارک دیده‌اند در این سایت به اطلاع عموم خواهد رسید و فراخوانی هم آماده شده برای این اعتصاب جهانی که امیدوارم همه بتوانند با مراجعه به این سایت استقبال بکنند از اعتصاب غذایی که آقای گنجی اعلام کرده و امیدوارم تمام ایرانیان در هر جایی که هستند بتوانند با این اقدام نمادین حمایت خودشان را از زندانیان سیاسی اعلام بکنند و گامی کوچک در جهت آزادی این زندانیان بردارند“. از دكتر فاطمه حقيقت‌جو در مورد ميزان حمايت ايرانيان كشورهاى ديگر مى‌پرسيم: ”ایرانی‌ها در آلمان، ترکیه، بلژیک، فرانسه، انگلستان، کانادا و آمریکا از اعتصاب غذا اعلام حمایت کرده‌اند و مراسمی در روزهای ۱۴ تا ۱۶ جولای در یکی از شهرهای این کشورها برای اعلام همبستگی با زندانیان سیاسی برگزار خواهند کرد“. طبيعى‌ست كه سازمان دانش‌آموختگان ايران اسلامى (ادوار دفتر تحكيم وحدت) نيز كه دبيركل آن على‌اكبر موسوى خويينى، در تجمع ۲۲ خرداد در دفاع از حقوق زنان دستگير شده و يكى از خواستهاى مطرح شده در فراخوان اكبر گنجى براى اعتصاب غذا، آزادى خود اين نماينده مجلس ششم مى‌باشد، به استقبال اين حركت اعتراضى برود. عبداله مومنى سخنگوى «ادوار دفتر تحكيم وحدت» در مورد تصميم اين نهاد مدنى مى‌گويد: ”سازمان دانش‌آموختگان ایران اسلامی (ادوار دفتر تحکیم وحدت) در راستای فراخوانی که اکبر گنجی برای حمایت از زندانیان عقیدتی‌ـ سیاسی طرح کرده‌اند، دیروز پس از اجلاس شورای مرکزی به این جمعبندی رسید که حمایت خودش را از ایده‌ای که اکبر گنجی مطرح کرده اعلام کند و با حمایت از ایده ایشان آمادگی خودش را برای دفاع از حقوق شهروندان و فعالان سیاسی و منتقد که به انحاء مختلف توسط حکومت محبوس شده‌اند اعلام بکند و فارغ از گرایش‌ها و سلیقه‌های سیاسی و اختلاف‌نظرها خود را موظف به دفاع از حقوق شهروندان و حقوق انسانی و حقوق مدنی آنها بداند. از اینرو، ضمن حمایت از ایده اکبر گنجی مبنی بر اعتصاب غذا از ۲۳ الی ۲۵ تیر که قرار است ایشان در برابر دفتر سازمان ملل داشته باشند، خودش را موظف می‌داند که حمایت جدی هواداران و اعضای خودش را نسبت به اين ایده جلب کند“. عبداله مومنى در ادامه، نيروهاى اصلاح‌طلب را به كنار گذاشتن اختلاف‌نظرها در عرصه‌هاى كلان سياسى و جمع شدن حول دفاع از حقوق شهروندى فرامى‌خواند: ”اگر اصلاح طلبان و مدافعان حقوق بشر و دمکراسی در ایران می‌خواهند نسبت به سرنوشت و وضعیتی که جامعه ایران به آن مبتلا شده است و در نتیجه یک حکومت اقتدارگرا، وضعیت شهروندان را هر روز وخیم‌تر می‌کند، اگر می‌خواهند از این وضعیت برونرفتی بیابند، لازمه آن توافق و اجماع نظر بر سر مسئله حقوق شهروندی‌ست. یعنی به‌نظر می‌رسد اگر اصلاح‌طلبان نمى‌توانستند پیرامون سوژه‌ها و استراتژی‌ها سیاسی به اشتراک نظر برسند، در مورد دفاع از حقوق شهروندی و دفاع از حقوق انسانی و اجتماعی افراد، این اجماع و این جمعبندی قابل دست‌یافتن هست. و از این نظر ما معتقدیم که اصلاح طلبان بایستی در دفاع از حقوق طیف ها و لایه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی کوشا باشند و حساسیت خودشان را به نمایش بگذارند. اگر این توافق در زمینه پروژه‌های سیاسی حاصل نمی‌شود، در زمینه دفاع از حقوق شهروندی می‌شود که میان اصلاح‌طلبان و تحول‌خواهان ایرانی یک توافقی صورت بگیرد. و از آن منظر فکر می‌کنیم هرگونه اقدامی که در راستای دفاع از حقوق شهروندی و دفاع از کسانی که توسط حاکمیت مورد تعقیب قرار گرفته‌اند بخواهد صورت بگیرد، قابل دفاع است و بایستی مورد حمایت قرار بگیرد“. دكتر محمد ملكى نخستين رييس دانشگاه تهران پس از انقلاب ۵۷ و از فعالان سياسى، يكى ديگر از شخصيتهايى‌ست كه با قاطعيت از فراخوان براى آزادى زندانيان سياسى حمايت مى‌كند: ”من شخصا براى رسيدن به آزادى و دمكراسى در ايران، و در مرحله اول آزادى تمامى زندانيان سياسى نه تنها از اين كارى كه آقاى اكبر گنجى پيشنهاد كرده‌اند با كمال ميل استقبال مى‌كنم، بلكه تا هر مرحله‌اى، تا دستگير شدن، تا زندان رفتن، تا زير شكنجه قرار گرفتن، و حتا تا دم مرگ حاضرم ادامه بدهم“. فعالان دانشجويى كه در هفته‌ها و ماههاى اخير براى رسيدن به خواستهاى خود، بارها دست به اعتراضهاى مسالمت‌آميز زده‌اند، اين بار نيز از نخستين جريانهايى هستند كه از فراخوان اكبر گنجى پشتيبانى كرده‌اند. «دفتر تحكيم وحدت» به‌عنوان فراگيرترين تشكيلات دانشجويى ايران، ضمن استقبال از فراخوان مزبور، در حال بررسى شكل اجرايى‌كردن آن است. محمد هاشمى دبير تشكيلات «دفتر تحكيم وحدت» در همين زمينه مى‌گويد: ”ما از اینکه آقای گنجی از جایگاه و موقعیت خودش بخوبی استفاده می‌کند و سعی می‌کند نگاه جهانیان و اعتراض به وضعیت نقض حقوق بشر در ایران را جهانی بکند تا یک خاستگاه جهانی داشته باشد، بخوبی از آن استقبال می‌کنیم و تمام تلاش‌مان را نیز می کنیم که در کنار ایشان این پیشنهادشان را عملی بکنیم. کلا آنچه در سیاست ایشان هست، همان نگاه و اعتراضهای مدنی‌ و روشهای مسالمت آمیز است. اعتصاب غذا يكى از بهترین روشهاست. تحصن و تجمع از بهترین روشهاست. ما قطعا از روشهایی مثل اعتصاب غذا استقبال می‌کنیم. منتها در این مورد بخصوص و در رابطه با این پروژه بخصوص در ایران، یعنی در آن سه‌روزه، اینکه بخواهیم آن را عملی بکنیم، داریم کار می‌کنیم و امیدواریم بتوانیم عملی‌اش بکنیم“. علاوه بر جريانها و شخصيتهايى كه نامشان برده شد، در رسانه‌ها به نام شخصيتهاى ديگرى نيز برمى‌خوريم كه حمايت خود از فراخوان اكبر گنجى به اعتصاب غذا جهت آزادى زندانيان سياسى منصور اسانلو رييس سنديكاى كارگران شركت واحد، دكتر رامين جهانبگلو فيلسوف، و مهندس على‌اكبر موسوى خويينى نماينده پيشين مجلس شوراى اسلامى و دبيركل سازمان دانش‌آموختگان (ادوار تحيكم وحدت) را اعلام كرده‌اند: على افشارى از فعالان دانشجويى، خانم هنگامه شهيدى فعال حقوق زنان و اجلال قوامى روزنامه‌نگار كرد از همين دسته‌اند. همچنين نام ليلا زانا از چهره‌هاى سرشناس فعال حقوق بشر در تركيه و برنده جايزه ساخاروف در سال ۲۰۰۴ ميلادى نيز در ميان حاميان فراخوان اكبر گنجى ديده مى‌شود