٣٠.٣.٠٦

حكم اعدام يک زنداني سياسي به وي ابلاغ شد

بر اساس گزارشهاي دريافتي، روز جمعه گذشته (چهارم فروردين ماه) حكم اعدام زنداني سياسي، ولي الله فيض مهد‌وي به‌ طور كتبي به وي ابلاغ شده و او نيز اين حكم را امضا كرده است. اين اقدام رژيم درمانده جمهوري اسلامي در ادامه سلسله تهديدهايي است كه پس از ارجاع پرونده هسته ايش به شوراي امنيت سازمان ملل عليه زندانيان سياسي انجام مي دهد

٢٨.٣.٠٦

جنبش دانشجويي زير فشار

فردا که بيايد ساعت ها دست سال کهنه را مي گيرند و براي ابد به تاريخش مي سپرند. ايرانيان اکنون در همه جاي دنيا نو شدن سال را جشن مي گيرند. با اين همه ديوارهاي بلند زندان دروطن ما در سال گذشته هم چنان بلند و بلند تر شده اند. با آن که روز گذشته خبر آزادي اکبر گنجي دل آزادگان را شاد کرد، اما نوروز 85 در حالي فرا مي رسد که از هنوز از مرخصي زندانيان سياسي و عقيدتي خبري منتشر نشده است. ناصر زرافشان، پيمان پيران، مجتبي سميعي نژاد، منوچهر و اکبرمحمدي، آرش سيگارچي، حشمت الله طبرزدي، الهام افروتن، منصور اسانلو، داود رضوي، بينا داراب زند، بهروز جاويد تهراني و خالد حرداني برخي از مشهور ترين زندانيان سياسي هستند که همچنان پشت ديواربلند زندان در انتظار آزادي به سر مي برند. هشتاد و چهار سال زندان هاي بزرگ و بازداشت هاي گروهي بود. بيش از 1100 تن از رانندگان شرکت واحد در جريان اعتصاب براي احقاق حضوض صنفي خود بازداشت و روانه اوين شدند. در جريان سرکوب دراويش در قم بر اساس اعلام رسمي مقامات جمهوري اسلامي قريب به 1200 نفر بازداشت شده و به مکان هاي نامعلومي منتقل شدند. عبدالفتاح سلطاني وکيل بسياري از زندانيان سياسي بيش از 219 روز بدون ملاقات در بند 209 اوين سرکرد، اکبر گنجي بر اساس اعلام مقامات قضايي به رغم اين که شامگاه جمعه گذشته به خانه اش منتقل شد، هنوز زنداني به حساب مي آيد. سيامک پور هنوز در خانه اش تحت کنترل است. همان طور که عباس امير انتظام و احمد باطبي و حسين قاضيان اين گونه اند. نوروز امسال چندين تن از اعضاي هيات مديره سنديکاي کارگران شرکت واحد، برخي از دانشجويان، و چندين فعال سياسي - دانشجويي در شهرستان هاي مختلف هم چنان به بند اند
ناصر زر افشان
ناصر زرافشان وکيل خانواده مقتولان قتل هاي زنجيره اي اکنون سرشناس ترين زنداني سياسي ايران است. دکتر زرافشان وقتي در جريان افشاي قتل هاي زنجيره اي بر بررسي و ريشه يابي فاجعه بزرگ قتل دگر انديشان توسط محفل قتل ها تاکيد کرد، خود نيز مي دانست که تاوان پي گيري آن پرونده برايش گران تمام خواهد شد. با اين همه اين وکيل آزاده آن قدر شهامت داشت که راحت خويش را وانهاد تا خون به نا حق ريخته پروانه و داريوش فروهر، محمد مختاري، محمد جعفر پوينده و ده ها دگر انديش ديگري که به ساليان در چنگال ديو سيرتان جان باخته بودند، پايمال نشود. وقتي در جريان دادگاه غير علني عاملان آن قتل ها زرافشان خواستار احضار آمران به دادگاه شد، برايش چنان پرونده اي ساختند که پنج سال را پشت ديوارهاي بلند اوين سر کند
اکبر گنجي
اگر چه خبرهاي متناقضي از آزادي و مرخصي اکبر گنجي روز گذشته همراه با عکس هايي عجيب که حکايت از رنج مضاعف او در چندماه اخير دارد، روز گذشته منتشر شد. اما وي هنوز با وجود به پايان رسيدن دوره محکوميتش زنداني به حساب مي آيد، چرا که معاون امور زندان هاي دادستاني اعلام کرده که شمشير بلند زندان تا دهم فروردين ماه هم چنان بر سر اين روزنامه نگار آزاده باقي خواهد ماند
حشمت الله طبرزدي
او يکي از زندانيان سياسي است که حالا ديگر سال هاست پشت ديوارهاي بلند اوين شب و روزش را سپري مي کند، و بر اساس اخبار منتشر شده به 16 سال حبس تعزيري محکوم شده است. طبرزدي که شش فرزند دارد چندي پيش در نامه اي به هاشمي شاهرودي نوشته بود: "من به عنوان فردي که از سال 1373 با زندان، بازداشتگاه و دستگاه قضايي جمهوري اسلامي سرو کار داشته ام، گزارش مذکور- گزارش عباسعلي عليزاده از وضعيت زندان ها - را با همه وجود لمس مي کنم. هر بار که دستگير و به يکي از اين مراکز منتقل شدم، پس ازآزادي فرياد برآوردم، اما گوش شنوايي نبود. 100 روز را در شکنجه گاه توحيد گذراندم، جمعا 210 روز را در انفرادي هاي 209 وزارت اطلاعات سپري کردم، 270 روز را در همين سلول هاي يک متري باز داشت گاه عشرت آباد سپاه گذراندم، حدود 20 روز در بازداشتگاه حفاظت و اطلاعات وزارت دفاع [زندان64] بوده ام، 210 روز را در بازداشتگاه اطلاعات سپاه [يعني همين جايي که مسئولين قو ه ي قضاييه را به درون آن راه نداده اند، واقع در زندان اوين] در سلول انفرادي به سير و سلوک پرداخته ام! 3 روز در بازداشت گاه نيروي انتظامي بوده ام. انفرادي، چشم بند، باز جويي هاي قرون وسطايي همراه با تفتيش عقايد و شکنجه هاي روحي از وجوه مشترک همه اين بازداشتگاها بود با لاخره در سال 1382 پس از يک دوره اعتصاب غذا، من را به بند عمومي منتقل نمودند. در همه اين مدت از سال 1378بلا تکليف بوده ام
مجتبي سميعي نژاد
مجتبي از جمله وبلاگ نويساني است که در جريان پروژه برخورد با وبلاگ نويسان بازداشت شد. سميعي نژاد در 11 آبان ماه 83 به اتهام انتشار اسامي سه وبلاگ نويس بازداشت شده در وبلاگش و حمايت از وبلاگ نويسان زنداني بازداشت شد. او پس از قريب به سه ماه بازداشت موقت آزاد شد، اما روز 24 بهمن 83 دادسراي ناحيه 21 بار ديگر او را احضار کرد و با افزايش قرار وثيقه اش از 50 به 100 ميليون تومان، چون قادر به پرداخت اين مبلغ نبود، مجددا بازداشت شد. اندکي بعد مجتبي به سب النبي متهم شد، و توهين به رهبر يکي ديگر از اتهامات او بود. سميعي نژاد در تيرماه 84 توسط شعبه 14 دادگاه انقلاب اسلامي به اتهام "توهين به مقام رهبري" به دوسال زندان و سپس به اتهام "تشويش اذهان عمومي" به 10 ماه ديگر زندان محکوم شد
آرش سيگارچي
آرش سيگارچي سردبير سابق روزنامه ي گيلان امروز و وبلاگ نويس در ٢٨ دي ماه ۱٣٨٣ توسط اداره کل اطلاعات گيلان بازداشت شد. چهارم اسفند 83 دادگاه انقلاب گيلان او را به 14 سال زندان محکوم کرد. آرش سيگارچي در 27 اسفند ماه 83 با وثيقه 100 ميليون توماني آزاد شد. اما پس از تشکيل دادگاه تجديد نظر در 19 خرداد ماه،از مدت محکوميت او کاسته و اين روزنامه نگار به 3 سال زندان محکوم شد. وقتي در نخستين روزهاي بهمن ماه گذشته آرش سيگارچي براي دريافت حکم دادگاه تجديد نظر به دادگاه انقلاب گيلان مراجعه کرد، بازداشت و براي گذراندن دوران محکوميت خود راهي زندان لاکان رشت شد. آرش به رغم از دست دادن برادرش اشکان در سانحه تصادف پس از 10 روز مرخصي دوباره به زندان بازگشته است
پيمان پيران
او از جمله فعالان سياسي، دانشجويي است که از اواخر اسفند ماه سال 82 بازداشت شده و پس از ماه ها بلاتکليفي به خاطر اعتصاب غذا و اعتراض به نحوه بازداشت و نگهداري خود در زندان با اتهامات تازه و تشديد مجازات مواجه شده است. پيمان پيران دوسال از دوران محکوميت شش ساله اش را در زندان اوين درحالي گذرانده که در بسياري از اعتراضات زندانيان سياسي شرکت داشته است
منصور اصانلو و اعضاي سنديکاي شرکت واحد
منصور اصانلو رييس هيات مديره سنديکاي کارگران شرکت واحد يکي ديگر از زندانيان سياسي است. او در جريان اعلام اعتصاب کارگران عضو سنديکا در نخستين روزهاي دي ماه بازداشت شد. به دنبال آغاز فعاليت مجدد سنديکاي کارگران شرکت واحد تهران، چندين عضو هيات مديره اين سنديکا و برخي از اعضاي فعال آن در تهران بازداشت شدند. منصور اسانلو رييس هيات مديره سنديکاي کارگران شرکت واحد و ابراهيم مددي، علي زادحسين، اکبر يعقوبي، رضابوربور، حميدرضا رضايي‌فر، جواد کفايتي، سيدجواد سيدوند، و مرتضي کمساري، که از اعضاي فعال اين سنديکا بودند، از جمله کساني بودند که در نخستين روزهاي دي ماه بازداشت شدند. اندکي بعد ساير بازداشت شدگان آزاد شدند اما منصور اسانلو هم چنان در بازداشت موقت باقي ماند. در جريان اعتصاب گسترده کارگران شرکت واحد در هشتم بهمن ماه، بار ديگر قريب به 1100 تن از کارگران بازداشت شدند. علاوه بر خود کارگران تعدادي از همسران و فرزندان آنها نيز براي در هم شکستن اعتصاب کارگراني که جز احقاق حقوق خود چيز ديگري را طلب نمي کردند، دستگير شدند. اگر چه اغلب کارگران اندکي بعد آزاد شدند، اما بر اساس خبرهاي منتشر شده علاوه بر منصور اسانلو، چند تن از ديگر اعضاي هيات مديره سنديکا از آن هنگام تاکنون در بند 209 اوين تحت بازداشت اند. از ابراهيم مددي، منصور حيات غيبي، علي زاد حسن، يعقوب سليمي، ابراهيم نوروزي و حسن محمدي به عنوان ديگر کارگران بازداشتي نام برده شده است
الهام افروتن
دختر بيست و يک ساله اي که در جريان انتشار طنز نوشته اي اينترنتي با عنوان "چگونه مقابله با ايدز را علني کنيم" در نشريه محلي تمدن هرمزگان بازداشت شد. وقتي قريب به يک ماه پيش خبر اقدام به خودکشي اين دختر جوان در زندان از سوي استاندار هرمزگان در برخي رسانه ها منتشر شد، بسياري از نهادهاي مدافع حقوق بشر خواستار انتشار اطلاعات تازه و رسمي از وضعيت او شدند. اندکي بعد خبرگزاري رسمي ايرنا با انتشار متن مصاحبه و عکسي از او اعلام کرد که او از بندر عباس به اوين منتقل شده است. هفته گذشته نيز اخباري مبني بر صدور قرار مجرميت براي اين خبرنگار جوان از سوي مقامات قضايي منتشر شد
زندانيان بي نام قم
اگر چه تا کنون اسامي دروايش بازداشت شده در جريان اشغال و نابودي حسينه دراويش گنابادي در قم منتشر نشده اما يک روز پس از درگيري شديد برخي از لباس شخصي ها در حمله به حسينه شريعت متعلق به دراويش گنابادي در قم، مقامات رسمي استان از بازداشت بيش از 1200 تن از دراويش خبر دادند. اندکي بعد اعلام شد که اغلب بازداشت شدگان آزاد شده اند. با اين همه برخي منابع خبري از تداوم بازداشت تعدادي از آنها خبر داده اند. با اين همه تاکنون اسامي دراويشي که هم چنان در بازداشت به سر مي برند از سوي منابع رسمي اعلام نشده است
فعالان سياسي زنداني
بينا داراب زند، بهروز جاويد تهراني، ارژنگ داودي، ولي فيض مهدوي، امير حشمت ساران، هدايت ذاکر، نورالدين رفايي، اسد شقاقي، هاشم شاهين نيا و محمدرضا شريعت پناه، مهرداد حيدرپور، حسين شهرياري، طاهر بياني، مصطفي جوکار، حميدرضا محمدي و محسن باپيري، ميرزا قلي سلطاني، خليل رستم خاني، و مهردا لهراسبي از ديگر زندانياني هستند که يا در حال گذراندن محکوميت هاي چندين ساله خود هستند و يا در بازداشت موقت به سر مي برند
زندانيان بي ديوار
عباس امير انتظام، احمد باطبي، حسين قاضيان، و برخي ديگر از زندانيان سياسي نيز در سال هاي اخير، پس از گذراندن چندين سال حبس با عنوان مرخصي در بيرون از زندان به سر مي برند. در اين ميان سيامک پور زند البته دچار حبس خانگي است. اين فعال فرهنگي از هنگام بازداشت خود موقعيتي را تجربه مي کند که در دهه گذشته برخي ديگر از زندانيان سياسي هم آن را تجربه کرده اند؛ حبس در ديوارهاي نامرئي.اگر چه هيچ آمار دقيقي از زندانيان سياسي کشور در دسترس نيست اما بي گمان تعداد زندانيان سياسي در ايران بسيار بيش تر از آن چيزي است که ذکر شد. در اين روزهاي آغازين سال جديد، خانواده هاي بسياري هستند که فرزندان و اعضاي خانواده خود را پشت ديوارهايي جا گذاشته اند که بيش از هرچيز محصول تحمل اندک قدرت است
بهداد کاظمی

مراسم دريادار دكتر احمد مدنی در كلن

دريادار دكتر احمد مدني ، اميري نامدار واستادي دانا و رهرو پيگير دكتر محمد مصدق، دور از وطن چشم از جهان فرو بست. دكتر مدني در زندگي پر فراز و نشيب خود لحظه اي از پيكار در راه آرمان هاي ملي و ميهني خود باز نايستاد و خدماتش از ياد ها نخواهد رفت. مراسم برزگداشت اين مبارز خستگي ناپذير نهضت ملي در غروب شنبه هشتم آوريل در شهر كلن برگزار مي گردد. روانش شاد و يادش زنده باد
سازمان جبهه ملي ايران ـ آلمان (واحد كلن) - سازمان جمهوريخواهان ملي ايران (واحد كلن)- سازمان نهضت مقاومت ملي ايران (واحد كلن) زمان : شنبه هشتم آوريل 2006 (19 فروردين 1385) در شهر كلن ـ آلمان ساعت 19 تا 21
Internationales Zentrum Caritas verband
Stolze Str. 1 a
50674 Köln - Germany

٢٥.٣.٠٦

گزارش گاردين از تهران , حمله باز هاي شکاري به دانشگاه ها

رئيس جمهوراحمدي نژاد، براي شکست دادن جنبش هاي دموکراتيک دانشجويان و بر سر قدرت نگاه داشتن تندرو ها، دانشگاه هاي ايران را مورد هجوم قرار داده است. رهبران جنبش هاي دانشجويي زنداني شده يا از دانشگاه اخراج شده اند و دولت به اساتيد دانشگاه پيشنهاد کرده است که از متون مذهبي استفاده کنند.مسئولان، برنامه جديدي را در پيش گرفته اند و اجساد سربازان گمنام را در محوطه دانشگاه دفن کرده اند و اين درحالي است که رهبران دانشجويان مي گويند دليل اين کار باز کردن پاي تندرو هاي مذهبي به دانشگاه ها به بهانه برگزاري مراسم تدفين شهداست. دانشجويان از اين بيم دارند که چنين حضوري به معني جلوگيري از فعاليت هاي شان باشد.در حادثه اخير دانشگاه صنعتي شريف در تهران، دانشجويان براي جلوگيري از دفن سه شهيد دوران جنگ ايران و عراق در محوطه مسجد دانشگاهشان با لباس شخصي هاي بسيجي درگير شدند و به نتيجه اي نرسيدند. اين برخورد با نظارت مهرداد بذرپاش، همکار نزديک احمدي نژاد و يکي از رهبران سابق بسيج صورت گرفت.اين حادثه بعد از سخنراني آقاي احمدي نژاد که خود در گذشته جزو همين دانشجويان بود، اتفاق افتاد. او گفته بود که ايران براي مقابله با غرب در مورد برنامه هاي اتمي اش احتياج به "شهيد" دارد. رهبران دانشجويان مي گويند که نيروهاي اولترا محافظه کار احمدي نژاد قصد دارند دانشگاه ها را تحت کنترل خود در بياورند. محوطه دانشگاه ها در زمان رئيس جمهور اصلاح طلب سابق ايران، محمد خاتمي، بستر پرشورترين اعتراض هاي دموکراتيک بود. عبدالله مومني، يکي از فعالان دانشجويي که به دليل رهبري جنبش هاي دانشجويي به پنج سال زندان محکوم شده بود، مي گويد:« آنها مي خواهند بر دانشگاه ها استيلا پيدا کنند. دانشگاهايي که هميشه نقش موثري در فضاي اجتماعي و سياسي کشور داشت و معمولا ازطرف نيروهاي طرفدار دموکراسي مورد حمايت واقع مي شد تا نيروهاي قدرت طلب. آنها با دفن شهدا در محوطه دانشگاه درها را به روي نظاميان مي گشايند وقصد دارند دانشگاه ها را به تيول خود در بياورند».ديگر فعالان دانشجويي، بعد از مداخله وزارت اطلاعات به تحصيلاتشان پايان داده شد. دانشجويان مي گويند حتي از فعاليت هاي سياسي در سطوح پايين که در زمان رياست جمهوري خاتمي انجام مي دادند، محروم شده اند. دامنه پاکسازي ها به اساتيد و روساي دانشگاه ها رسيده است. يکي از استاد هاي علوم سياسي دانشگاه که به گروه هاي فعال در زمينه حقوق بشر وابسته بود، از کار برکنارشد. رئيس دانشگاه علم و صنعت براي اعتراض به مداخله دولت در امور دانشگاهي، استعفا داد. آقاي احمدي نژاد متهم است به اينکه درحال تغيير دادن روساي دانشگاه ها است که جزو اساتيد همان دانشگاه ها هستند و به جاي آنها دوستان نزديک و قابل اعتمادش را منصوب مي کند. و در ادامه همين روند، يک روحاني افراطي اخيرا به رياست دانشگاه تهران رسيد

٢٢.٣.٠٦

٢١.٣.٠٦

بهاران خجسته باد

عید نوروز، جشن ملی همه ایرانیان را به هموطنان عزیز تبریک گفته و در سال نو خورشیدی آروزی بهروزی مردم ایران و روزهای بهتر، آینده ای به دور از خفقان و زندان و حکومت استبداد برای میهنمان دارد
امید که شکفتن بهاری دیگر در دامان طبیعت تلاش برای آغازی نو در زندگی مردم ما را نیز شکوفاتر کند و این روزهای فترت و آکنده از بیم و هراس با کارگردانان آن هم چون زمستان طبیعت رخت بر بندد و گل ازادی و عدالت در این سرزمین شکوفه دهد. هر روز میهن، خود نوروزی دیگر شود

جايزه قلم طلايی آزادی در سال ٢٠٠۶ به اکبر گنجی داده شد

انجمن جهانی مطبوعات و بنياد جهانی ناشران روز يکشنبه با استقبال از آزادی اکبر گنجي، او را به عنوان برنده جايزه قلم طلايی آزادی در سال 2006 اعلام کرد. تيموتی بالدينگ مدير اجرايی انجمن جهانی مطبوعات و بنياد جهانی ناشران گفت: ما همزمان با استقبال از آزادی او نگرانيم، اکبر گنجی به دليل انتقاد صريح از حکومت جمهوری اسلامی هر زمان ممکن است مجددا به زندان باز گردانده شود. انجمن جهانی مطبوعات و بنياد جهانی ناشران از مسئولان جمهوری اسلامی درخواست کردند به آزادی بيان احترام گذارد
دوشنبه ٢۹ اسفند ١٣٨۴ – ٢٠ مارس ٢٠٠۶
انجمن جهانی مطبوعات و بنياد جهانی ناشران روز يکشنبه با استقبال از آزادی اکبر گنجي، او را به عنوان برنده جايزه قلم طلايی آزادی در سال 2006 اعلام کرد. به گزارش راديو فردا، WAN يا انجمن جهانی مطبوعات که مقر آن در پاريس است، همچنين از امکان بازگردانده شدن اکبر گنجی به زندان ابراز نگرانی کرد. قلم طلايی آزادی جايزه سالانه انجمن جهانی مطبوعات به روزنامه نگاری داده می شود که در راه دفاع و ارتقای آزادی مطبوعات اقدام برجسته ای انجام داده باشد.
تيموتی بالدينگ مدير اجرايی انجمن جهانی مطبوعات و بنياد جهانی ناشران گفت: خوشحال و شادمان هستيم از اين که مسئولان جمهوری اسلامی اکبر گنجی را آزاد کردند، شخصی که صرفا به خاطر انجام شغلش در حرفه روزنامه نگاری شش سال را در زندان گذراند. وی گفت: ما همزمان با استقبال از آزادی او نگرانيم، اکبر گنجی به دليل انتقاد صريح از حکومت جمهوری اسلامی هر زمان ممکن است مجددا به زندان باز گردانده شود
انجمن جهانی مطبوعات و بنياد جهانی ناشران روز يکشنبه از مسئولان جمهوری اسلامی درخواست کردند تا به آزادی بيان احترام گذارد. اين دو نهاد همچنين از دولت جمهوری اسلامی خواستند به اکبر گنجی اجازه دهند در ماه ژوئن خرداد آينده برای دريافت جايزه قلم طلايی آزادی به مسکو سفر کند. قلم طلايی آزادی در افتتاحيه مراسم کنگره جهانی مطبوعات و نهاد جهانی ناشران در مقابل هزار و 500 تن از ناشران، سردبيران و ديگر اهالی مطبوعات جهان و مسئولان بلندپايه دولت روسيه از جمله ولاديمير پوتين رئيس جمهوری اين کشور به برنده اهدا می شود
بيانيه انجمن ون می گويد: «اکبر گنجی يکی از روزنامه نگاران اصلی پيجوی قتل های زنجيره ای سال 1998 در ايران و معروفترين زندانی سياسی اين کشور و نويسنده کتاب تاريکخانه اشباح است. کتابی که در آن چهره های بانفوذ جمهوری اسلامی را در قتل پنج دگرانديش ايرانی در سال 1998 مرتبط دانسته است. گفته می شود تاريکخانه اشباح نقش موثری در شکست محافظه کاران ايران در انتخابات پارلمانی سال 2000 داشته است. آقای گنجی در زندان مورد شکنجه قرار گرفته و دو اعتصاب غذای طولانی را گذراند. اما هرگز از مواضع خود در مقابل جمهوری اسلامی عقب نشينی نکرده است»
اکبر گنجی در بهار سال 2000 به دنبال شرکت در کنفرانس برلين بازداشت شد. او سپس به اتهام توهين به قوانين و چهره های مذهبي، تهديد امنيت ملی و تبليغات عليه نظام جمهوری اسلامی به شش سال حبس محکوم شد
ون، انجمن جهانی مطبوعات تبليغات گسترده ای را برای آزادی اکبر گنجی را ترتيب داده است و از آن جمله اعتراض مستقيم به مسئولان جمهوری اسلامی است. اين سازمان نماينده 18 هزار روزنامه است و اعضای آن شامل 73 انجمن ملی مطبوعات، روزنامه و روزنامه نگار در 102 کشور جهان، يازده آژانس خبری و نه گروه مطبوعاتی محلی در سطح جهان است

نگاهی به سير مواضع جمهوری اسلامی در قبال محمد مصدق

در تظاهرات منجر به انقلاب بهمن 1357، نام دكتر محمد مصدق نخست وزير فقيد ايران در سطح گسترده ‌ای در جامعه ايران زنده شد
از آنجا كه بخش مهمی از نيروهای دخيل در انقلاب از ياران ديرين و يا علاقه ‌مندان به دكتر مصدق بودند، معمولا در راهپيمايی‌های خيابانی عكس‌ های مصدق در كنار عكس ساير شخصيت‌ های انقلابی توسط راهپيمايان حمل می‌شد
در اين دوره روحانيون و ساير گروه های مذهبی كه در انقلاب شركت داشتند، نه فقط از مصدق به بدی ياد نمی ‌كردند بلكه عموما او را به عنوان رهبری ضد استعماری مورد تمجيد و تحسين قرار می دادند.

از بزرگداشت ميليونی تا سکوت و توهين
در نخستين مراسم رسمی پس از انقلاب برای بزرگداشت محمد مصدق كه در 14 اسفند سال 57 برگزار شد، آيت‌ الله سيد محمود طالقانی از روحانيون نوانديش و حامی دكتر مصدق بر سر مزار او در احمدآباد در ميان جمعيتی كه تعداد آنها را ميليون‌ها نفر گزارش كرده‌اند، سخنرانی كرد.
در اين مراسم، اغلب گروه های سياسی، اعم از ماركسيست و ملی و مسلمان حضور يافته بودند، به طوری كه سراسر دشت احمدآباد را جمعيت فرا گرفته بود
گفته می ‌شود در اين زمان تعدادی از روحانيون سرشناسی كه از احيای تفكر ملی و دموكراتيک دكتر مصدق نگران بوده‌اند، از جمعيت انبوه گرد آمده بر مزار مصدق برای آينده خود احساس خطر كرده‌اند
با اين همه، روحانيون تا زمانی كه آيت‌ الله طالقانی زنده بود و نيز تا زمانی كه اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی ايران در شورای انقلاب و دولت موقت حضور داشتند، از انتقاد علنی به مصدق خودداری می ‌كردند
با انتخاب ابوالحسن بنی ‌صدر به عنوان نخستين رييس جمهوری ايران و بروز درگيری بين او و سران روحانی حزب تازه تاسيس جمهوری اسلامی، به تدريج زمزمه‌هايی در انتقاد از مصدق در بين هواداران روحانيون بلند شد، زيرا بنی ‌صدر خود را پيرو دكتر مصدق اعلام كرده بود
ابوالحسن بنی ‌صدر در اوج درگيری خود با سران حزب جمهوری اسلامی تلاش كرد تا سالروز وفات مصدق در سال 59 را به تجديد خاطره سخنرانی آيت‌الله طالقانی تبديل كند، اما سخنرانی او به همين مناسبت در دانشگاه تهران از سوی كسانی كه آنها را به حزب جمهوری اسلامی نسبت داده‌اند، به خشونت كشيده شد

اسلام مقابل ملی گرايی
خلع بنی ‌صدر از رياست جمهوری در سال 60 و حوادث مربوط به مخالفت جبهه ملی با لايحه قصاص سبب شد كه آيت‌الله خمينی نه تنها اعضای اين گروه را "مرتد" اعلام كند، بلكه مصدق را هم كه پيش از آن وی را مورد احترام نسبی قرار داده بود، بدون آنكه نامی از او ببرد، «مسلم» نداند
در اين دوران، برخی از اعضای حزب جمهوری اسلامی كه گفته می ‌شود از ياران دكتر مظفر بقايي، رهبر حزب زحمتكشان ايران بوده ‌اند، از جمله حسن آيت كتاب‌هايی در باره دكتر مصدق منتشر کردند كه در آنها محمد مصدق به شدت مورد حمله و توهين قرار گرفته بود
از خرداد سال 1360، مصدق نيز در شمار افرادی قرار گرفت كه طرح هر گونه اتهامی عليه آنها از تريبون‌های رسمی و عمومی مجاز بود، اما امكانی برای دفاع از آنها به هيچ وجه فراهم نبود
افزون بر اين، به دليل آنكه مصدق به عنوان سمبل ملی‌گرايی ايرانی شهرت يافته بود، در اين سال‌ها "ملی‌گرايی" نيز به عنوان امری منفی و خلاف اسلام ترويج و تبليغ می ‌شد، به طوری كه پسوند "ملی" از همه نهادهايی كه آن را به دنبال خود داشتند حذف شد
برای نمونه مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی و هواپيمايی ملی ايران به هواپيمايی جمهوری اسلامی تغيير نام داد
اين وضعيت، با فراز و نشيب‌هايی ادامه پيدا كرد و به صورت تابعی از ديدگاه رسمی حكومت نسبت به ميزان احساس خطر از جانب هواداران مصدق در آمد

گرايش دوباره به مصدق
با انتخاب محمد خاتمی به عنوان رييس جمهوری ايران و ظهور جنبش اصلاح‌ طلبانه در جامعه، نام مصدق يک بار ديگر در بين نسل جوان ايرانی با شور و حرارت بسيار مطرح شد
دانشجويان كه محمد خاتمی را ادامه دهنده راه مصدق می پنداشتند در طراحی شعارهای سياسی خود نام آن دو را در كنار يكديگر می آوردند
اين موضوع به حساسيت جناح محافظه كار ايران دامن زد و آنها پس از يک دوره سكوت نسبی در باره مصدق بار ديگر تهاجم تبليغاتی خود را عليه او شروع كردند
در اين ميان، در سياست خارجی ايران اتفاقی رخ داد كه بخشی از محافظه كاران نيز نفع خود را در آن ديدند كه از شدت حملات خود عليه مصدق بكاهند
اين اتفاق، اظهار نظر جورج بوش رييس جمهوری آمريكا در مورد جمهوری اسلامی و معرفی آن به عنوان بخشی از "محور شرارت" در كنار عراق و كره شمالی بود
در واقع، بخشی از محافظه كاران در اين دوره احساس كردند كه برای محكوم كردن آمريكا در مجامع جهانی دستاويزی بهتر از تكيه بر مداخله آمريكا در كودتای 28 مرداد سال 1332 ندارند
از آنجا كه تقبيح كردن اقدام آمريكا در كودتا عليه دولت مصدق با متهم كردن مصدق به عنوان عامل آمريكا قابل جمع نبود، محافظه كاران به تدريج از متهم كردن دكتر مصدق به اتهام‌هايی كه در طول دوران پس از انقلاب امری رايج بود، فاصله گرفتند

ابزاری برای هيجان آفرينی
افزون بر اين، درگير شدن جمهوری اسلامی در بحران اتمی نيز سبب شد كه محافظه‌ كاران برای جلب طبقات متوسط شهری نه فقط برنامه اتمی خود را با نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دكتر مصدق مقايسه كنند، بلكه برای نخستين بار پس از انقلاب به ايدئولوژی ملی ‌گرايانه دكتر مصدق نيز روی خوش نشان دهند
طی ماه های اخير تكيه بر عامل مليت به عنوان يک امر بسيج كننده اجتماعی، ترجيع بند سخنان بسياری از رهبران جناح محافظه كار بوده است، رهبرانی كه پيش از اين هر نوع سخن گفتن از مليت را در مقابل مذهب قرار می‌دادند و آن را به صورت مساله‌ای انحرافی و حتی شرک ‌آميز معرفی می ‌كردند
به نظر می ‌رسد كه جمهوری اسلامی ناخواسته و تحت تاثير بحران روابط خارجی خود از انترناسيونليسم مذهبی مورد ادعايش به سوی نوعي ناسيوناليسم حركت كرده است؛ به طوری كه رهبران ايران امروزه حتی حمايت خود از برخی گروه های اسلامی در منطقه را در جهت "منافع ملی" و يا "امنيت ملی" ايران توجيه می ‌كنند
با اين همه، بسياری از تحليلگران بر اين نظرند كه در جمهوری اسلامی به علت آنكه به تبعات ملت – دولت پايبند نيست، از ملی گرايی صرفا به عنوان ابزاری برای ايجاد هيجان در بين برخی از طبقات اجتماعی عليه كشورهای خارجی استفاده می ‌شود.
به هر حال، به رغم حاكميت يکدست محافظه كاران بر ايران، امروز امكان تمجيد و تجليل از دكتر مصدق برای دوستداران او در ايران فراهم شده است، اما در عين حال اين دوستداران نمی ‌توانند از مخالفان روحانی دكتر مصدق مانند نواب صفوی و آيت‌الله كاشانی به راحتی انتقاد كنند و اگر هم چنين كنند امكان نشر آن در مطبوعات وجود ندارد
اين در حالی است كه برخی از تندروهای جناح محافظه كار كه هنوز هم با مصدق مخالفند از اين آزادی برخوردارند كه با هر لحنی عليه مصدق سخن بگويند و نظر خود را بدون هرگونه محدوديتی در نشريات منعكس كنند

٢٠.٣.٠٦

چگونه جمهوری اسلامی به حکومت مطلقهً ولايی مبدل گرديد

بهداد کاظمی
عبارت "تئوری راهنمای عمل" واژه ای بود که در اوايل انقلاب بر سر زبان بسياری از نيروهای فعال سياسی افتاده بود. بکار گيری اين قاعدهً درست از جانب هر نيروی مطلق انديش ايدئولوژيک و مذهبي، که در پی تئوريزه کردن ايدئولوژي، تاکتيک و استراتژی خود باشد، می تواند به نتايج زيانبار و مخربی در جامعه بيانجامد. تئوری های معبتر در علوم اجتماعی نيز، مانند ساير علوم، حاصل تجارب عينی ناشی از آزمايش و خطاست. دخيل نمودن موًلفه های ارزشی مذهبی و ايدئولوژيک که منجر به پيش داوری در مورد حاصل يک تاکتيک، يک استراتژی و يا آزمايش گردند، اعتبار علمی تئوری مذبور را زير سئوال می برد. بهمين دليل افراد و نيروهايی که جامعه را عرصهً آزمايش برداشتهای تئوريک مذهبی و ايدئولوژيک خود می کنند، هرگز نمی توانند به نتيجهً مطلوب خود نائل گردند. بعبارتی تئوری علمی از ايدئولوژی و يامذهب خاصی نشأت نمی گيرد، بلکه اين باورمندان به مذاهب و ايدئولوژی ها هستند که بايد با بکار گيری تئوری علمي، راه انطباق خود با شرايط دائما متحول شونده را هموار سازند

توضيح درست و تئوريک چگونگی تبديل جمهوری اسلامی به حکومت مطلقهً ولايی می تواند ما را از ماهيت و چگونگی کارکرد اين جريان بنيادگرای اسلامي، از تاکتيک های عملی آن و در نتيجه چگونگی مقابله و خنثی کردن آن آشنا سازد. برخی روشنفکران اصلاح طلب داخل و خارج از نظام، از حجاريان و تاج زاده گرفته تا محسن سازگارا، به توضيح مرحله بندی مراحل حيات جمهوری اسلامي، مانند دوران انقلابی گري، دوران جنگ، دوران سازندگي، دوران اصلاحات پرداخته اند، ولی از توضيح ادامهً منطقی اين پروسه که لاجرم بايد به گشايشی در اصلاحات می انجاميد، بازمانده اند. چرا که برخلاف تصور و انتظارشان دوران انقلابی گری و جنگ طلبی باند مدعی حاکميت مطلقهً ولايي، بطور بسا عريانتری از دوران خميني، از سرگرفته شده است. چرا اينگونه روشنفکران و صاحب نظران، که خود زمانی طولانی جزئی از حاکميت بوده اند، نيز نمی توانند آنچه که اتفاق افتاده و خود در شکل گيری آن سهيم بوده اند، را بلحاظ علمی فهم کرده و هضم نمايند. بعبارتی پروسهً صعود و نزول يک پديده، مانند مراحل رشد يک بيماري، خارج از ارادهً عناصر حامل آن، راه رشد طبيعی خود را طی می کند. شناخت علمی مراحل رشد پديده و يا هر مرض بما کمک می کند تا با بکار گيری دارو و درمان درست و بموقع، فرد و جامعه را در مقابل عواقب خطرناک آن درد و بيماری واکسينه نماييم

بعنوان مثال اين روزها شاهد بالاگرفتن بحث تقابل بين جمهوری اسلامی و حکومت ولايي، در ميان جناحهای مختلف درونی حاکميت، بوديم. اگر چه نظريه پردازان اصلاح طلب فوق الذکر باز هم بدنبال ترسيم تصويری بی يال و دم و اشکم از ولايت فقيه هستند، ولی در اين ميان مصباح يزدی بدرستی اذعان می کند که ولايت فقيه، بی برو بگرد و هيچ تعارفی يعنی همين که هست، کما اينکه منظور خمينی از همان اول هم همين بوده و جز اين نمی توانست باشد. بدرستی بقول درست مصباح يزدي، يک دست شدن حاکميت، تداعی تحقق آرزوهای خمينی و خامنه ای يعنی حاکميت مطلقه ولايی می باشد. حاکميتی که مراحل بروز تمام عيار خود را طی ربع قرن گذشته طی نموده است

مراحل تبديل جمهوری اسلامی به حاکميت مطلقهً ولايی شامل تسخير سنگر به سنگر مرکز و منابع قدرت در حاکميت بوده است که عبارتند از
اولين سنگر، جا انداختن رهبری پوپوليستی خمينی (روحانی مدعی ولی فقيه) با حمايت تمام نيروهای سياسی و اقشار جامعهً ايران، می باشد. روشنفکران و فعالان سياسی آن دوران، گوئيا بکلی از تجارب ويرانگر حاکميت مذهب و روحانيون در تاريخ ايران بی اطلاع و يا حد اقل از کنار آن با مسامحه گذشتند. آنها مردم و بويژه نسل جوان را از عواقب رهبری سياسی يک روحانی مذهبی مطلع نساختند. عموم نيروهای سياسی و نيز روشنفکران مذهبی و غير مذهبي، منجمله شريعتی و بازرگان و نيز سازمانهای انقلابی آنروز رويکردی ايدئولوژيک به مسائل داشتند و ای بسا بطور کلی چشم بر تجارب تاريخی مردم ايران که گواه کارکرد منفی حاکميت روحانيون مذهبی در ايران می باشد، بسته بودند

سنگرً دوم، بدست گرفتن سپر دفاعی يعنی فرماندهی کل نيروهای نظامی و امنيتی به ولايت فقيه. تشکيل کميته های انقلاب، سپاه پاسداران و بسيج مستضعفين در واقع با تسخير سفارت آمريکا و در خلال جنگ ايران و عراق شکل گرفته و قوام يافتند

سنگر سوم: تسخير قوه قضائيه و اطلاعات بويژه بدنبال سرکوب تظاهرات مجاهدين در سی خرداد سال شصت و سرکوب های خونين متعاقب آن که منجر به جا افتادن دادگاههای انقلاب و دادگاه ويژه روحانيت شد. لازم به ذگر هست که همين اهرم قدرت در دست ولايت فقيه مهم ترين عامل مبارزه با پروژه اصلاحات درونی در دوران خاتمی نيز بوده است

سنگر چهارم، قانونی کردن ولايت مطلقهً فقيه در روزهای آخر عمر خمينی در مجلس خبرگان قانون اساسي. تصويب قانونی ولايت مطلقهً فقيه عملاً قوای مقننه و مجريه را از حيث اعتبار انداخته آنها را به اهرمهايی در خدمت منويات ولی فقيه مبدل می ساخت. با استفاده از اين اختيارات مطلقهً قانونی و در دست داشتن اهرم شورای نگهبان، قوهً قضائيه و نيروهای امنيتی و انتظامی بود که خامنه ای توانست جلوی هر گونه تحرک و مانوری توسط اصلاح طلبان درونی نظام، در عين حاليکه کنترل قوهً مقننه در مجلس ششم و مجريه در دورهً خاتمی را بعهده داشتند، را عملاً و بطور کامل مسدود نمايد. بعبارتی با قانونی شدن ولايت مطلقهً فقيه هر گونه ادعا و تلاش برای استحاله و رفرم در درون نظام، آب در هاون کوبيدن و يا شيره ماليدن بر سر مردم ايران بود و بس. از آن پس بود که رژيم اصلاح ناپذير گرديد و افعی ولايت مطلقه نمی توانست کبوتر بزايد

سنگر پنچم، تسخير عملی و تمام عيار قوای مقننه و مجريه ای بود که هم مردم ايران در دوران خاتمی به عدم کارآيی آنها واقف گشتند و هم تماميت خواهان، با استفاده از اهرمهای قدرت قانوني، قضايی و امنيتی شان، اسباب تسلط بر آنها را، در دوران خاتمی تدارک ديدند

با تسخير اين پنچ سنگر، ولی مطلقهً فقيه و نظاميان تحت امرش عملاً قدرت کنترل قوای چهار گانه کشور(مجريه، مقننه، قضاييه و امنيه) را بلحاظ سياسي، قانوني، قضايي، و امنيتی بدست گرفت. در ادامهً اين پروسه سنگر های باقيمانده کدام ها هستند و نظام ولايی چه برنامه هايی برای تسلط برآنها تدارک ديده است؟ سنگرهايی که بطور کامل تسخير نشده اند عبارتند از منابع و سرمايه های اقتصادي، اجتماعی و فرهنگی جامعه که هنوز بطور کامل به انحصار تماميت خواهان در نيامده اند. بهمين دليل شاهديم که دولت نظامی امنيتی احمدی نژاد برای تسخير اين سنگر ها خيز برداشته و با برنامه های مشخص در هر زمينه، کنترل آنها را در دستور کار و اولويت برنامه های دولت بنيادگرای خود قرار داده است

بهمين دليل لازم است که نيروهای دموکرات اپوزيسيون، اعم از داخل و خارج از کشور، حمايت از مقاومت های فرهنگي، اقتصادی و اجتماعی داخل را، منجمله مقاومت روشنفکران، هنرمندان، نويسندگان، خبرنگاران، کارگران، صاحبان صنايع و حرف، نهادهای مستقل توليدي، و نيز خيزش های اجتماعی مانند جنبش های دانشجويي، زنان، اقوام و مليتها) را در صدر اولويت های خود قرار دهند

تجربهً تسخير سنگر به سنگر منابع و مراکز قدرت در ايران، توسط بنيادگرايی اسلامی موسوم به ولايت مطلقهً فقيه الگويی است که رژيم در پی پياده کردن قدم به قدم آن ، جهت صدور انقلاب، توسط مزدوران خود در ساير کشورهای اسلامي، بويژه عراق دنبال می کند. چرا که در عراق هم، بدليل خلاً وجود يک آلترناتيو دموکرات و سراسري، روحانيت شيعه و گروه های شبه نظامی ساخته سپاه پاسداران ايران، کنترل قدرت و جامعه را بدست گرفته اند. انفجار حرمين امامان شيعه در سامرا در واقع به اين شبه نظاميان وابسته به رژيم ايران فرصت سازماندهی عملياتی داد تا در آستانهً تشکيل دولت جديد حوزهً تحت کنترل خود را بسط دهند. از شرايط کنونی عراق چنين برمی آيد که قدرت سياسی عملا در معادلهً تعادل قوای اين شبه نظاميان شيعی و سنی و کردی رقم خورده است. در چنين وضعيتی روشن است که ساير اقليت های قومی در کردستان، و اقليت های مذهبی در مرکز و جنوب عراق، بطور سازمانيافته اي، قلع و قمع می شوند.

نيروهای ائتلاف، دولت آمريکا و نيز ساير کشورهای منطقه موظفند که هرچه زودتر جلوی اين فجايع انسانی را گرفته و با خلع سلاح شبه نظاميان قومی و مذهبي، امنيت و آرامش را به عراق برگردانند. بعلاوه همانطور که سفير آمريکا در عراق خاطر نشان ساخته است بايد کنترل نيروهای امنيتی و انتظامي، يعنی وزارت خانه های داخله و دفاع را از کنترل اقليت های قومی و مذهبی دور نگهداشت. آنها با تسخير اين اهرم های قدرت، بکمک شبه نظاميان مسلحشان به تصفيه قومی و مذهبی دامن زده و عملا امکان و شانس دستيابی به حاکميت قانون و امنيت را از مردم عراق سلب می کنند

منصور حیات غیبی مجددا دستگیر شد

روز دوشنبه، ماموران امنیتی رژیم منصور حیات غیبی، عضو هئیت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران و حومه را که کمتر از ۲٤ ساعت از آزادی وی می‌گذشت دستگیر کردند. منصور حیات غیبی دیروز همراه دو تن دیگر از اعضای هئیت مدیره سندیکا با وثیقه آزاد شده بود

بنا به گزارش کانون زندانيان سياسی ايران در تبعيد، امروز دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸٤، تنها چند ساعت مانده به تحویل سال نو، ماموران امنیتی رژیم منصور حیات غیبی، عضو هئیت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران و حومه را که کمتر از ۲٤ ساعت از آزادی وی می‌گذشت دستگیر کردند. منصور حیات غیبی دیروز همراه دو تن دیگر از اعضای هئیت مدیره سندیکا با وثیقه آزاد شده بود. شنیده‌ها حاکی از آن است که سعید مرتصوی، دادستان رژیم در تهران، حکم دستگیری مجدد حیات غیبی را صادر کرده است و قبلا نیز کویا گفته بوده که اگر وی را آزاد کنند، بازهم دستگیرش خواهد کرد. گفته می‌شود، منصور اسانلو نیز به حکم مرتضوی هنوز در زندان به سر می‌برد

گرامی باد خاطره ۲۹ اسفند

بهداد کاظمی
کمیسیون نفت شانزدهمین دوره مجلس شورایملی در تاریخ17 اسفند 1329 پیشنهاد زیر را به مجلس شورای ملی ارائُه داد
«به نام سعادت ملت ایران و به منظور تامین صلح جهان، امضا كنندگان ذیل پیشنهاد می‌كنیم كه صنعت نفت ایران در تمام مناطق كشور بدون استثنا ملی اعلام شود. یعنی تمام عملیات اكتشاف، استخراج و بهره‌برداری در دست دولت قرار گیرد
دکتر محمد مصدق ـ دکتر سید علی شایگان ـ دکتر مظفر بقائی ـ ابوالحسن حائری زاده - الهیار صالح ـ سید حسین مکی ـ محمود نریمان ـ عبدالقدیر آزاد ـ میر سید علی بهبهانی ـ عبدالرحمن فرامرزی ـ محمد علی کشاورز صدر ـ عباس اسلامی

همان روز تصمیم کمیسیون به تصویب مجلس شورا و در 29 اسفند 1329 به تصویب مجلس سنا رسید. به دنبال آن دکتر مصدق در مصاحبه با مخبرین خارجی گفت: "جبهه ملی که خود را نماینده تمایلات و افکار اصلاح طلبانه و استقلال خواهانه ملت ایران میداند با تصمیم قاطع برای ملی کردن نفت در سراسر کشور ایران شروع به اقدام کرد و با تکیه به احساسات و افکار عمومی ملت ایران و جلب توجه مطبوعات و افراد موثر و مفید خارج از مجلس موفق شد که این تصمیم را بصورت قانون از تصویب مجلس شورای ملی بگذراند

از آن پس 29 اسفند روز غرور ملى و نشانگر شایستگى ملت ایران در اعمال حق حاکمیت ملى شد. نام ایران بعنوان پیشگام و پرچمدار مبارزات ضد استعمارى در سراسر جهان شهره گشت و احترام و تحسین آزادیخواهان جهان را برانگیخت. در آن روز مبارزاتی که با قیام مردم در انقلاب مشروطیت آغاز شده بود با درایت پیشوای نهضت ملی‌ ـ دكتر محمد مصدق‌ـ با تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و پیدایش جنبش مردمی برای اجرای آن به اوج خود رسید و این جنبش عظیم ملی طومار استیلای امپراتوری انگلستان را پس از یك قرن حاكمیت مطلق بر سرنوشت ملت ایران در هم پیچید و اسطوره شكست‌ ناپذیری بزرگترین قدرت استعماری را در جهان فروریخت. با توجه به میزان اهمیت و اثرگذاری 29 اسفند در استقلال و رهایی ایران معاصر از سایه استعمار، عمال استبداد در هر فرم و حکومتی کوشش کرده اند که ملی شدن صنعت نفت را به خود مربوط سازند. روز نامه های زمان سلطنت محمد رضا شاه ملی شدن صنعت نفت ایران را نتیجه "مبارزات دامنه داری به رهبری اعلیحضرت همایون" اعلام میکردند و حاکمان جمهوری اسلامی نیز آن را نتیجه مجاهدت های شیخ کاشانی می دانند. امروز نیز با مقایسه ماجرای هسته ای با نهضت ملی شدن صنعت نفت که ابتدا توسط دبیر شورای عالی امنیت ملی آقای لاریجانی و به تازگی توسط احمدی نژاد تکرار میشود، قصد دارند مسُله انرژی هسته ای را بعنوان امری ملی و مورد پشتیبانی ملت ایران قلمداد کرده، و بی مایگانی چون احمدی نژاد را همپای مصدق جلوه دهند. غافل از آنکه مصدق، رهبر همیشه زنده‌ی نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، پیروزی خود را نه بر پایه تهییج شور و احساسات كور ناسیونالیستی مردم و شعارها و وعده‌های عوام فریبانه و تحقق نیافتنی، بلكه بر‌مبنای برنامه و عملكرد های خود در صحنه‌ی عینی زندگی و معیشت عامه‌ی مردم محقق ساخت تا آنجا که نام و مرام خود را بر جریده‌ی ابدی تاریخ این سرزمین به ثبت رساند. عظمت مصدق و جایگاه او در تاریخ ایران ناشی از باور عمیق او به رای و اراده مردم ایران در تعیین سرنوشت خویش است سخن مصدق
«در تمام مدت زمامداری از لحاظ سیاست داخلی و خارجی فقط یك هدف داشته‌ام و آن این بود كه ملت ایران بر مقدرات خود مسلط شود و هیچ عاملی جز اراده ملت بر مملكت حكومت نكند و پس از 50 سال مطالعه و تجربه به این نتیجه رسیدم كه جز با تامین آزادی و استقلال كامل ممكن نیست ملت ایران در راه سعادت خود بر موانع و مشكلات غلبه كند» که با واقعیات موجود حکومت ولایت فقیه همانقدر فاصله دارد که مصدق با خمینی و اعقابش. چراغ مرده کجا، شمع آفتاب کجا

گرامی باد خاطره 29 اسفند روز پیروزی مردم ایران بر استعمارگران به رهبری مصدق کبیر

١٩.٣.٠٦

حول و حوش‏ اعتصاب واحد

با اعلام اعتصاب عمومى در شركت واحد و نيز فراخوان ١۵ فوريه كنفدراسيون بين المللى اتحاديه هاى آزاد كارگرى و فدراسيون اتحاديه هاى جهانى، جنبش‏ كارگرى ايران هم از لحاظ شكل گيرى درونى خود و هم در ارتباط بين المللى، وارد سطح بالاترى از مبارزاتش‏ شد. جمهورى اسلامى براى شكستن اعتصاب از همان آغاز و با تمام قوا به مقابله با كارگران پرداخت تا صداى آنها را قبل از اعتصاب خاموش‏ كند،اما سيل اعلام همبستگى به انحا مختلف از حركت كارگران و در محكوميت رژيم براه افتاد و نيز حركت سمبليك فراخوان جهانى در دفاع از كارگران ايران،جمهورى اسلامى را عليرغم دستگير كردن صدها نفر از كارگران
بگير و ببند فعالين كارگرى و ضرب و شتم خانواده هاى آنان، تحت فشار قرار داد
حول حمايت از خواست كارگران و افشا و محكوميت رژيم اسلامى در داخل و خارج از ايران، گروهها، اقشار، احزاب، سازمانها و انجمنها به فعاليتهاى و سيعى دست زدند كه طى سالهاى اخير و در نوع خود بى نظير بود
در نگاه اول آنچه را كه اقدام كارگران واحد به اعتصاب و ايجاد تشكل خويش‏ بدان اذعان داشت و به طور واقعى به معرض‏ نمايش‏ گذاشت، صحت ارزيابى گرايش‏ سوسياليستى جنبش‏ كارگرى دال بر نقش‏ حركت سازمانيافته كارگرى در جامعه از يكطرف و خط بطلانى بر روشهاى رفرميستى و راست در جنش‏ كارگرى از طرف ديگر بود كه تحقق نياز ظرف تشكل كارگران را نه در حركت و اقدام آنان از پايين بلكه در پشت بستن به اقدام وزارت كار و دولت گره زده بودند
در رابطه با نقش‏ ضد كارگرى ارگانهاى دولتى مثل خانه كارگر و شوراهاى اسلامى كه بارها كارگران واحد هاى توليدى شاهد آن بوده اند، اين بار و بدون هيچ گونه شكى از طرف فعالين كارگرى شركت واحد و عمل متحد كارگران بار ديگر گوشزد شد و نشان دادكه مبارزات كارگرى براى ايجاد تشكلهاى خويش‏ با انحلال شوراهاى اسلامى گره خورده است و ميبايست جلوی هر گونه سواستفاده آنان در منحرف كردن جهت حركت متحدانه كارگرى را گرفت
در ميان اپوزيسيون رژيم جمهورى اسلامى البته نه فقط طيف چپ و طرفداران جنبش‏ كارگرى بلكه طيف راست نيز در زمره فعالين و افشاگران برخورد جمهورى اسلامى با كارگران شركت واحد بودند، حركت كارگران واحد از اين لحاظ نيز داراى اهميت بود كه عكس‏ العمل جبرى طيف راست را بدنبال داشت، اگر چه از سوى اينان آگاهانه مسئله كارگران در كشمكش‏ دولتهاى غربى با دولت احمدى نژاد بر سر مسئله هسته اى ادغام شد
در ميان طيف چپ فعاليت در حمايت از كارگران واحد، تماس‏ با اتحاديه ها و سازمانهای كارگرى و افشاى وسيع رژيم ارتجاعى جمهورى اسلامى در برخورد با كارگران و مردم زحمتكش‏ چشمگير بود، طوريكه اكثر محافل، انجمنها، سازمانها و احزاب خارج از كشور چه در رابطه با مبارزات جارى شركت واحدو چه فراخوان بين المللى به پشتيبانى از آن، بيشترين تلاشها را به عمل آوردند. در اين اثنا فقط عده اى با امضاى فعالين جنبش‏ لغو كارمزدى اطلاعيه اى صادر كرده اند كه از ترفند فراخوان ١۵ فوريه اتحاديه هاى جهانى سخن رانده و به مثابه كودكى رنجيده آنان را به باد حمله ميگيرد كه اگر راست ميگويند چرا اعتصابى سراسرى راه نمى اندازند. اگر چه در كلام چپ ظاهر شده اند ولى در همين سطح نشان ميدهند كه ناتوان از درك واقعيات مبارزه طبقاتى جارى در ايران، توازن قواى دو نيروى اصلى در جامعه و استفاده بجا از سنت مبارزاتى كارگران، آنان را از حمايتهاى سياسى محروم ميكند و خود را پشت شعارهاى پرطمطراق استتار ميكند و اين گونه در عالم واقعى اراده گرايانه ظاهر ميشود. عليرغم شعارهاى چپ در برخورد به جنبش‏ كارگرى راست عمل ميكند
تا جايى كه به گرايشهاى درون جنبش‏ كارگرى بر ميگردد انواع متفاوتى از درك عملى از مبارزات كارگرى و اصولا جايگاه و نقش‏ كارگران در مبارزات جارى براى تشكل و نيز حركت كارگران واحد به چشم ميخورد. گرايش‏ چپ با علم به رهايى خود كارگران بدست خود و مبارزات آنان حول ايجاد تشكلهاى خود به منزله تقويت وزن اجتماعى و سياسى شان در جامعه تلاش‏ ميكند وبدين منظور و بدرست سعى در متحد كردن كارگران و جلب حمايت سياسى هر چه وسيعتر از آنها را دارد، با اين درك از حركت كارگران واحد براى ايجاد تشكل تمام و كمال پشتيبانى كرد و بر اين مبنا به فراخوان ١۵ فوريه از سوى اتحاديه هاى كارگرى نگريست. گرايش‏ راست رفرميست و سنديكايى كه اصولا حركت و مبارزه كارگران را در حد مطالباتشان نگه داشته و فراتر رفتن از چهارچوب موجود سياسى برايش‏ قابل تصور نيست، اين گرايش‏ از قبل سرنوشت سياسى كارگران را بدست بورژوازى سپرده است، فراخوان اتحاديه هاى جهانى در رابطه با كارگران واحد براى اينان اساسا به منزله تكيه گاهى اقتصادى و سياسى وبه مثابه الگويى از تشكلهاى كارگرى در سياست امروزه جهان است
واقعيت وضعيت مبارزه طبقاتى در ايران آن گونه كه در چند سال اخير گرايش‏ سوسياليستى مكررا تاكيد كرده اين است كه بورژوازى در ايران بدنبال سروسامان دادن به آن دولت سياسى در ایران است كه در انطباق با حركت سرمايه جهانى و در آن چهارچوب بتواند خود را بازتعريف كند،از طرف ديگر كارگران به دنبال ايجاد تشكلهاى خويش‏ هستند و اين پايه آن حركت اجتماعى است كه كارگران را ميتواند متحد كند و تنها نيرويى است كه آن ظرفيت را داراست كه ميتواند نه تنها با مقابله پايه اى با سياستهاى بورژوازى بپردازد بلكه كل جامعه را از شر رژيم اسلامى نجات دهد. كارگران واحد با وصف اينكه خود و خانواده و فرزندانشان مورد يورش‏ رژيم اسلامى قرار گرفتند اعتصاب شان در هم شكسته شد، اما افقى را در مبارزات كارگرى گشودند كه براى كل طبقه كارگر در ايران بجا ماندنى است

١٨.٣.٠٦

بهاران خاوران مبارک باد

امروز مصادف با ۲۶ اسفند ماه، خانواده ها با بردن سبزه و گل ، آمدن بهاران را به عزیزانشان تبریک گفتندو عاشقانه بار دیگر با آنان میثاقی دوباره بستند، تا آنان نیز بدانند که یک لحظه از یادشان نمی کاهیم. خاوران بار دیگر بهاری شد و سروهای خفته در خاک خاوران بوسه باران
همه خاوران غرق در گل و سبزه بود. صدای فلوت غم انگیزی در فضای خاوران پیچید .این صدا گویا تر از هر حرفی بود. چه زیباست این صدا و چه گویاست، با این صدا می شود تجسم کرد لبخند شیرین بر لبانشان را و یا کمر خمیده مادران و پدران را، چشمان منتظر همسران و غم سنگین و نهفته در سینه فرزندانشان را
امروز بهاران خاوران خجسته شد و بهاری دیگر بی عزیزانمان آغاز

یادشان گرامی

١٧.٣.٠٦

١٥.٣.٠٦

در رابطه با بحران اتمی ایران

ازبرکت! حاکمیت جهل ، استبداد و فساد در ایران ،به آنجائی رسیده ایم ، که تاوریش مکائیل گورباچف هم برای مردم فریبی ودفاع از منافع روسیه ، با حیله و تزویر ، به قران مجید متوسل میشود
پیشگفتار : قبل از هر چیز ، از روحانیون محترم ، صدیق ، پاک ومئومن ، معذرت میخواهم ،که عنوان آیت الهی، البته درون گیومه، را به تاوریش مخائیل گورباچف، رئیس جمهور سابق اتحاد جماهیر شوروی دادم. در مکتب روزنامه نگاری در سطح جهان ، این نوع بازی با کلمات رایج است.چون ایشان در مصاحبه اش در 25 اسفند 1384 با رادیو «اکو مسکو »، چنین گفته اند .«...دستورات قران کریم ، مانع تلاش ایران برای دستیابی به سلاح اتمی و ما جراجوئی با استفاده از این سلاح است. ایشان اضافه میکنند «...» ایرانیها که از قران کریم پیروی میکنند ، دست به این گونه ماجراجوئی ها نخواهند زد . «...»من بخوبی با قران کریم آشنا هستم و درصورتی که ایران به ساخت سلاح اتمی بپردازد ، در واقع فرمان خدا را نادیده گرفته است. فتوی «آیت الله » تاوریش گورباچف .ماًخذ : خبرگزاری انتخاب وسایت اطلاعات نت
این «فتوی آیت الله تاوریش گورباچف ! » مرا بیاد مرحوم پدرم انداخت، که قبل از تحلیل و تفسیر این مرحله از تاریخ معاصر ایران ،که چه بسا استقلال و تمامیت ارضی کشور را ممکن است از بین ببرد ،لازم میدانم ، در چند سطر ، برای خوانندگان عرض بکنم . چون این فرمایشات آقای میخائیل گورباچوف ، به رفتار یک جانی و چاقو کش محله ما ، بیشتر شبیه است.پدر من در طول 92 سال عمرش ، هرگز پای به مسجد نگذ اشت ، مگر در مجا لس ترحیم ، برای عرض تسلیت به بازماند گان خانواده های عزا دار.اما همین مرد ، یک احترام بی نهایت صادقانه ، به حضرت حسین (ع ) سٌید الشهدا داشت .روزهای عاشورا درست سر وقت اذان ظهر ،در اطاقی تنها، چشمان اش از اشک پر میشد ،و ساعتها در غم و اندوه فرو میرفت. این احترام او نسبت به امام حسین ، بخاطر ایمان و باور او ، به شهادت آن امام در راه حق ،و حاکمیت عدل بود. ما فرزندان هم به این باورش احترام می گذاشتیم ، وروی آن بحث نمیکردیم ، که واقعیت چیز دیگری است
در یکی از این عاشورا ها ، صبح پدرم ، برای انجام کاری از خانه بیرون رفت ، و نیم ساعت بعد ، بسیار پکر و عصبانی وقیافهً گرفته ، به خانه برگشت. گرچه سالهای دوری از وطن ، بخاطر حاکمیت استبداد شاهنشاهی و شیخ شاهی مانع از آن شد که حتی در مراسم مرگ او سایر عزیزان ام شرکت بکنم ، اما تا روزیکه در ایران بودم ، همیشه رابطه محترمانه باهم داشتیم. آنروز از پدرم ، دلیل پکرو عصبانیت اش را پرسیدم ،و نگران بودم ،که در بیرون چه اتفاقی افتاده است که این چنین ، عصبانی برگشته است . گفت ، دسته عزاداری عا شورا از خیابان میگذ شت ، دیدم احمد خنجرجانی معروف ، در صف اول ، برای حضرت حسین سینه میزند ، تاب و تحمل دیدنش را نداشتم ناراحت و پکر برگشتم
این احمد خنجر معروف ، یک جورثومهً فساد و رذالت در محله بود. اگر سایر لاط ها چاقو می کشیدند ، باج میگرفتند ، او خنجر میکشید ،و به همین خاطر نیز ، به احمد خنجر معروف بود . زن ومرد ،و کودک محله از دست این جانی رذل وهرزه در امان نبوند، (مثل تزارهای سرخ وسفید روسیه در طول تاریخ ) . بعلاوه ، بعد از کودتای 28 مرداد 1332 ، مثل شعبان جعفری ،معروف به شعبان بی مخ ،از لاتهای شاه پرست محسوب میشد ،و از این جهت نیز یک نوع مصونیت دائمی از طرف شهربانی داشت . این جانی در هنگام رانندگی ، در حالت مستی پشت فرمان جیپ کرایه ای اش در یکی از گردنه های معروف خارج شهر چپه شد ،و با مرگش یک عده مردم را از وجود نا پاک خود ، راحت کرد .« فتوی آیت الله تاواریش گورباچف ،» و استناد او به قران ، در باره بمب اتم و ایران واسلام ، شبیه سینه زنی احمد خنجر جانی معروف برای حضرت حسین بود . ما ملت ایران ، وسایر مسلمانان جهان ، بخاطر جهل و استبداد یک مشت آخوند تشنه قدرت و ثروت ، به جائی رسیده ایم ، که ، که «آیت الله تاواریش گورباچف » هم برای ما و آینده مملکت و ملت ،و سیاست دفاعی ما ، « فتوی صادر میکند وبه قران متوسل میشود

تاریخ جنایت بار و دولت زورگوی روسیه و فتوای آیت الله ، تاواریش گوربا چف

کشور بزرگ روسیه ، چه در زمان تزارها ،و چه در زمان نظام کمونیستی ، بزرگترین جنایتها را نسبت به ملتهای مظلو م ، خصوصأ به ملتها .،و اقوام مسلمان کرده است، وامروز نیز این سیاست را ادامه میدهد . با روی کار آمدن پطر کبیر (تولد 1672-مرگ 1725)و دست اندازی آن امپراطور به ممالک مختلف ، در مناطق اروپائی ،و آسیائی ، این کشور به یک قدرت بزرگ جهانی تبدیل شد.اگر به نماد وشکل معماری کاخ کرملین دقیق بشوید ، ملاحظه خواهید کرد ،که در کنار کاتدرال معروف (کلیسای بزرگ )، برج نا قوس آن با لاتر از 7 گنبداست ،این گنبدان بمانند مساجد مسلمانان ساخته شده اند ، تا نشان دهند که کلیسای ارتدکس روس ، همراه با قدرت امپراطور روسیه چگونه ، هفت ملت و قوم مسلمان ساکن این کشور پهناوررا ، به انقیاد کشیده شده است ،امروز نیز این استیلا بر این ملتها مسلمان ادامه دارد. در زمان نظام کمونیستی ، فشار و خفقان ، قتل و نابودی ملتهای ضعیف چه مسلمان ،و چه مسیحی در بطن این کشور پهناور ، سکه رایج بود.بی جهت نیست که «آیت الله ، تاوریش گورباچف » میگوید من به قران کریم آشنائی دارم .همین کشور روسیه در طول سه قرن ، بارها ، به کشور ایران تجاوز کرده ،و با قدرت نظامی خود ،و جهالت و سستی پادشاهان ،و فتوی آخوند های متحجرو نا آگاه از مسائل نظامی ، بخشها ی ، از مام وطن رابه امپراطوری خود اضافه کرده است .تا چند سال پیش اشغال افغانستان ، و امروز جنایات سالدات های روس ، در منطقه چچنستان ،و سایر نکات مسلمان نشین ، بر تمام دنیا آشکار و معلوم است
نظام سابق شوروی ، تمام آزمایشهای اتمی خود را در منطقه قزاقستان ، منطقه مسلمان نشین انجام میداد، وامروز نیز تمام تاًسیسات آزمایشی اش در همین منطقه قرار دارند . بخش مهم این منطقه ، بخاطر این آزمایشات متعدد ، برای قرنهای طولانی ، به اشعه رادیو آکتیو آ لوده هستند ،و ساکنان این بخش مسلمان نشین ، ناشی از رادیو اکتیویته ، به بیماری ،و نقض عضو مبتلا می باشند، که بعظأ در تلویزیونهای مختلف ،این جنایات رژیم روسیه را نسبت به این ملتها نشان داده میشوند. در واقع ،رفتار روسیه ،همان رفتار احمد خنجرجنایتکاری است که برای مردم فریبی ، روز عاشورا ، برای حضرت حسین (ع) سینه میزد . چه خوب بود که « آیت الله تاواریش گورباچف » این پند و اندرز را به آقای ولادیمیر پوتین میداد ، تا شاید از جنایات خود علیه مردم چچنستان دست بردارد . آقای گورباچف ، نگران آینده ایران ،و ایرانی نیست ، او در فکر منافع کشور خود است ، تا بتواند از موقعیت فعلی ، یعنی انزوای کا مل ایران ، بخاطر جهل و عناد ایران مسئولین حکومتی ، نهایت استفاده را بکند

ایران حق برخورداری از تکنولوژی هسته ای را دارد ،یا نه ؟

به این سئوال ، بار ها و بار ها ، از طریق مقالات ،و در این اواخر ، در یک کنفرانس رادیوئی ، در رادیو آزادگان ، مستقر در ایالات متحده امریکا ، بطور روشن و آشکار جواب داده ام . واین بار نیز تکرار میکنم ، : ایران ، به عنوان یک کشور آزاد و مستقل ، حق بر خورداری از همهً علوم و تکنولوژی های موجود در دنیای امروز را دارد ، همچنانکه سایر کشور ها ی مستقل دارند. آیا ایران حق برخورداری و دست یافتن به سلاح اتمی را دارد ؟ باز میگویم ، ایران با در نظر گرفتن ، دو قرن تاریخ گذشته خود ،و مو قعیت حساس منطقه خاورمیانه ، مثل هر کشور مستقل ، حق دارد ،که از تمام امکانات علمی ،و تکنولوژیکی ، برای دفاع از تمامیت ارضی ، و استقلال خود ، برخوردار باشد.چرا این حق را دارد؟
الف . در طول دو قرن گذشته ، هر گز ایران ، به هیچ کشوری تجاوز نکرده است . ولی درست بر عکس ، در این مدت ایران بارها و بار ها مورد تجاوز قرار گرفته ،و بخشهای از این کشور ، به زور اسلحه و اشغال نظامی ، از مام کشور، توسط متجاوزین ، جدا شده اند.امروز هم دستهای نا پاک بیگانه و عاملان بی وطن آنان در داخل کشور ، از بی لیاقتی و ظلم واستبداد حاکم روحانیون نهایت سوء استفاده را کرده ،و علنأ پرچم تجزیه کشور را برداشته اند
ب- ایران در دو جنگ جهانی ، با وجود اعلام بیطرفی ، توسط قدرتهای متخاصم ، اشغال شد ،و ناشی از این اشغا ل نظامی ، ملت ایران قیمت بسیار گرانی ، چه از جنبه انسانی و چه از جنبه مالی، پرداخت.همین کشور های مهم امروز ، و در راًس آن امریکا ، انگلستان ، روسیه ، متجاوزین و اشغالگر ایران بودند . از آنجائیکه سازمانهای بین المللی ، هیچگونه امکان تامین صلح ،و جلوگیری از تجاوز قدرتهای بزرگ به کشور های ضعیف را ندارد ، لذا هیچ اطمینانی نباید به کشور های بزرگ وبا قدرت و متحدان آ نان در منطقه را کرد
ج- ایران در یک منطقه بسیار حساس و نا آرام جهان، یعنی منطقه خاورمیانه قرار گرفته است،نباید فراموش بکنیم که در سال 1945، قدرتهای اشغا لگر ، خصوصأ اتحاد جماهیر شوروی ، وطن شریف «آیت الله تاواریش مکائیل گورباچف » تا دو قدمی تجزیه ایران پیش رفت . بعد از جنگ دوم جهانی ، ما در این منطقه شاهد جنگها ی متعدد و خونین چون جنگهای اعراب و اسرائیل در سالهای 1948- 1956- 1967-1973- جنگها ی لبنان 1975-1982- جنگ هشت ساله عراق علیه ایران1980 تا 1988 به پشتیبانی قدرتهای بزرگ ، جنگ و اشغا ل افغانستان ، توسط اتحاد جماهیر شوروی 1979 . ، سه جنگ پاکستان و هندوستان ، جنگ دوم خلیج فارس اشغال کو یت توسط صدام حسین در 1990 ، جنگ دوم افغانستان ،و اشغال آن کشور توسط نیروهای امریکاو ائتلاف ، جنگ سوم خلیج فارس و اشغال عراق توسط امریکاو انگلستان در سال 2003 ، جنگ آذربایجان و ارمنستان ،و اشغال قره باغ توسط نیروهای نظامی ارمنستان ، جنگهای ایذائی دائمی اسرائیل و فلسطین در طول 55 سال گذشته ، وجود گروه های متعدد مسلح وابسته به قدرتهای خارجی در منطقه ، تصویر عدم ثبات منطقهً خاورمیانه ، در طول این سالها را نشان میدهند ، که هر ایرانی باید این واقعیت ها را درک بکند .در مقابل این نا امنی خاورمیانه ، وجود منابع سرشار و عظیم ، نفت و گاز در این منطقه است ،که بیش از پیش ، قدرتهای بزرگ صنعتی را بمانند معتادان هروئینی ، به مصرف در حال افزایش و اعتیاد جنون آورآنها به مصرف این انرژی ، آنها را همراه با ماجراجوئی های سیاسی و نظامی شان به این منطقه کشیده است .این ها وا قعیت عینی خاورمیانه امروز است ،و کسی نمیتواند آها را انکار بکند

2 - استقلال و تمامیت ارضی ایران در درجه اول توسط چه نیروهای مخرٌب تهدید میشوند؟

در با لا بطور روشن و آشکار گفتم ،که این حق ملت ایران است ،که از تمام امکانات علمی و مالی خود ، برای دفاع از استقلال و تمامیت ارضی خود استفاده بکند. در این جا این سئوال پیش میاید ،در چنین شرایط فعلی منطقه خاورمیانه ، و 55 سال جنگهای خونین ، سعی در تجزیه ایران ، امروز استقلال و تمامیت ارضی ایران، در درجه اول ، توسط چه نیروهای مخرب تهد میشوند ،و چه سیاستهائی ، زمینه دخالت نظامی بیگانگان را در اجرای اهداف خود ، فراهم میسازند ؟ جواب روشن و آشکار برای این سئوال حیاتی ، پنج کلمه بیش نیست . نظام حاکم در ایران امروز
این پنج کلمه ، تنها جواب شخص من نیست ، بلکه جواب ملیونها ایرانی است . واین جواب ناشی از اختلاف شخصی ، فردی ، جاه طلبی ، تلاش برای دستیابی به قدرت ، یا ثروت نیست ، بلکه یک واقعیت روش وآشکار است.از اولین روز حاکمیت نظام « ولایت مطلق فقیه » زیر نام مردم فریبانه « جمهوری اسلامی !» ، در حقیقت استبداد نظام شا هنشاهی جای خود را به استبداد دینی شیخ شاهی داد.قدرت یک نظام حکومتی ، در درجه اول ، از درایت ، آگاهی ، شعور سیاسی و تسلط رهبران به علوم مختلف پیشرفته امروز در مدیریت کلان ،وبعلاوه بیش از همه ،از پشتیبانی ملت از نظام سر چشمه میگیرد.قرنها است ، که روحانیون در جهان اسلام ، نه تنها با علوم پیشرفته بیگانه هستند،و در عین حال نیز ، یک مبارزه بی امان علیه ، صاحبان فکر واندیشه در بین ملتهای خود را ، سیاست خود قرار داده اه ند.این تراژدی مملکت بر باد ده مختص ایران نیست .از کشور اندونزی ، منطقه شرق آسیا ، تا کشور مراکش ، منطقه غرب افریقا ، یک ملیاردو دویست ملیون مسلمان ، در دست یک مشت مستبدان نظامی ، شبه نظامی فاسد ، با پشتیبانی یک مشت روحانی تشنه قدرت و ثروت ، که تمام دانش آنها ، بر خاسته از اندیشه های قرون وسطی است گرفتار هستند. اگر بطور نسبتأ دقیق ، به فرهنگهای تاریخ ساز بشریت نگاه بکنیم ، از این فرهنگ هامیتوانیم یاد ببریم. فرهنگ مسیحیت ، فرهنگ اسلامی ، فرهنگ یهود ، فرهنگ هندی ، فرهنگ چینی ، فرهنگ افریقائی ،و فرهنگ بومیان سر خپوست آمریکا .در طول این پنج قرن گذشته ، این فرهنگها شاهد تحولات و تغیرات متعددی شدند . فرهنگ مسیحیت ، با تکیه بر دانشهای پیشرفته ،و نظام دموکراتیک ، در کشورهای پیشرفته ، سلطه خود را بر بخش مهم جهان را تحکیم کرده است .فرهنگ یهود ، بعد از قرنها آوارگی ، قتل و جنایات ناشی از نظام نازیسم ، با تکیه بر آگاهی علمی ،یهودیان در جهان ، و همبستگی قومی در بین خود ،و تشکیل دولت اسرائیل بر مبنای نظام دموکراتیک ، بر خاسته از رای آزاد ساکنان این کشور ، قدم به شکوفائی خود گذاشته است . فرهنگ چینی ،و هندی ، بعد از قرنها خا موشی و فراموشی ناشی از استعمار ، در طول 50 سال گذشته ، بعد از استقلال سیاسی ، بطرف شکوفائی علمی ، اقتصادی پیش میروند . فرهنگ بومی سرخپوستان امریکا ، زیر ضربات فرهنگ مهاجم ، اشغالگران مسیحی ، و برتری علمی و فنی آنها ، ازبین رفت، وامروز فقط بصورت فلکلوریک ، از آن فرهنگ ، خاطره ای باقی مانده است
دو فرهنگ بیمار در حال مرگ ، یعنی فرهنگ اسلامی و افریقائی ، اگر دیر بجنبند ، از صحنه روزگار نیز بر چیده خواهند شد ،و از آنها فقط در تاریخ یاد خواهند برد.بیماری فرهنگ اسلامی ، در درجه اول ، ناشی از نا آگاهی ، و بی دانشی بدنه روحانیت مسلمانا ن است ،که در طول پنج قرن ، برای حفظ سلطه خود ، با تمام نو آوری ها مبارزه کرد ، تا ملتهای مسلمان ، در جهل و خرافات غوطه ور شوند ، تا حضرات بتوانند ، بر گرده ملت نشسته ، از آنان سواری بگیرند . چون هرگز عادت ندارم ،حرف بدون مدرک و مفت بزنم ، چند لحظه روی این مسئله مکث میکنیم



دكتر رامشت سرپرست دانشگاه اصفهان طی سخنانی در جمع فعالان فرهنگی دانشگاه ضمن توجه دادن دانشجويان نسبت به تغييرات بوجود آمده در كشور ، بعد از انتخابات رياست جمهوری گفت: شما دقيقأ بدانيد اوضاع از چه قرار است. رك می‌گويم دوستان ، من به عنوان رييس دانشگاه آمده‌ام و قرار است كه مسجد درست كنم ، آمده‌ام كه هيات درست كنم، آمده‌ام هيات سينه‌زنی درست كنم، قرار است نماز راه بيندازم، قرار است كانون قرآن راه بيندازم، آمده‌ام كه مجلس هفتگی روضه زنانه در دانشگاه راه بيندازم، آمده‌ام نوحه‌گر در دانشگاه تربيت كنم
رامشت در بخش ديگر سخنان خود ضمن انتقاد از اقدامات فرهنگی در سالهای گذشته اظهار داشت: يادتان هست شما جشنواره‌ای به نام اقوام ايرانی به راه انداخته بوديد، من با آن مخالفم چون قوميت‌گرايی، اسلامی نيست. من اگر درست كنم همه اقوام ايرانی را جمع می‌كنم و می‌گوييم نشان بدهيد برای حسين چگونه سينه می‌زنيد
سرپرست دانشگاه در ادامه گفت: من نه آدم سياسی هستم و نه آدم اجرايی ، من يك معلم هستم. من نيامده ام كه شما را مجبور كنم مبلغ كانون‌های اسلامی باشيد. اما اين حق را به من بدهيد كه به عنوان مدير دانشگاه وظيفه‌ای دارم
شما يا شاخص‌های اسلامی را نمی‌شناسيد يا با آن بد هستيد. اگر بد هستيد برويد؟ چون اينجا جای شما نيست.تشكيلاتی كه شما الان عضو آن هستيد ، وظيفه قانونی‌اش اين است كه پيوند‌هايی بر محور اسلاميت را تقويت وخلاف آن را رد كند
وی در ادامه خطاب به دانشجويان گفت شما به عنوان كانون‌های فرهنگی نقشتان اينست كه به توليد شاخصه‌های فرهنگ بر محور خاصی بپردازد واين محور ،اسلام است. ما اگر می‌گوييم مسلمانيم بايد كانون‌های اسلامی تشكيل دهيم ، نماز جماعت ونماز جمعه برپا كنيم ومسجدی تربيت شويم. بايد ان.جی‌.او حضرت عباس در دانشگاه تشكيل دهيم. كه آدم‌ها در آن رنگ حسينی پيدا كنند و عاشورايی تربيت شوند
دكتر رامشت در پايان اظهار داشت: دوستان آن چيزی كه برای من اهميت دارد ذهن شماست و سلامت روانيتان ، من می‌دانم خيلی سخت است كه شما از نظر سياسی با حكومت بد باشيد. من خودم اين طوری بودم وهشت سال با حكومت بد بودم ، من هشت سال آزگار در دولت اصلاحات در يك دخمه‌ای در دانشكده ادبيات زندانی بودم. وسائل اتاق كارمن را می‌ريختند وسط چمن‌ها، 6سال آزگار ارتقا به استادی من را نگه داشتند و اعمال نمی‌كردند. من وقتی كه در دانشگاه راه می‌رفتم واقعا برايم سخت بود
شما خواننده ایرانی ، وقتیکه این مطلب را میخوانیید ، چه آیندهای برای ملت و مملکت ایران ، در افکار شما مجسم میشد؟


چند ماه بعداز پیروزی انقلاب 1357 ، در ایران ، بعد از اینکه آیت الله خمینی ، قدرت خود را به کمک روحانیون وگروه های مسلح تحکیم کرد ، جنگ عایه اندشیدن ،و فهمیدن ،آزادی بیان عقیده شروع شد . هنوز هم این فرمان آیت الله خمینی ، بر حا فظه ها ملت و تاریخ ایران محفوظ است . ایشان در سرکوب اندیشه و عقیده ، وتحکیم استبداد دینی خود ، در یک سخنرانی چنین دستور داد : بشکنید این قلمها را . آری این دستور آقای خمینی بود که قلمها را باید شکست .!در صورتیکه حرمت قلم آنقدر با لا است که خداوند در قران به قلم سوگند یاد میکند. در آنروز کسی نگفت ، یا جرئت نکرد ، که بگوئید ، حضرت آیت الله ، اگر منطق و عقیده شما ، عقلانی و و متکی بر خرد وعلم است ، چرا با مخافلان عقیدتی تان ، وارد بحث و تفسیرو تو ضیح نمیشوید. اما آنروز ها چون امروز ، دور، دور احمد خنجرها ! بود و بعد از 27 سال ، همین سیاست ، استبداد و جهل و سرکوب ، چه بسا تا نا بودی ملت و مملکت ، ادامه دارد
برای توضیح نسبتآ بیشتر ، دو نمونه از موفقیت ، مردم و شایسته سالاری ، متکی بر دموکراسی را در دو کشور ، هندوستان بعداز استقلال ،و کشور اسرائیل ، در چند خط اینجا توضیح میدهم
کشور هندوستان ، بیش از 250 سال ، توسط امپراطوری انگلستان ، به استعمار کشیده شد. این ملت ، با یکی از غنی ترین فرهنگهای جهان ، توانست ، نه تنها استعمار انگلیس را از وطن خود بیرون بکند، بلکه این نکته را نیز فهمید ،که قدرت استعمار انگلیس در کجا نهفته است. قدرت استعمار انگلیس ، در دموکراسی ، شایسته سا لاری ،و توسعه علم ،و دانش ، و مدیریت عاقلانه کشور ،و حاکمیت قانون نهفته است . کشور هندوستان ، باجمعیتی بیش از یک ملیارد نفر ، با اقوام مختلف زبانهای گوناگون ، وادیان و مذهب ، امروز یکی از بزرگترین دموکراسی های جهان است. هر سال دانشگاهای این کشور تنها در رشته مهندسی الکترونیک 250 هزار مهندس ، بیرون میدهد ،که این مهندسین ، در بازار کار ، درسطح بین المللی ، جذب میشوند،و در عین حال تجربیات خود را بخاطر وجود دموکراسی به کشور خود باز میگردانند. . در دانشگاه های ا هندوستان ، مراسم سینه زنی عزا داری ، تدریس نمیشود ، این نوع مرا سم جایگاهش مسجد و تکیه ها است نه دانشگاه . در هندوستان ، انسانها را بخاطر داشتن اندیشه و عقاید ، و بیان آنها ، از حقوق انسانی ،و اجتماعی اش محروم نمیکنند. این کشور هم صاحب دموکراسی ،و هم صاحب بمب اتمی است ،و رئیس جمهورش نیز بر مبنای عقل و شعور و منطق در محافل بین ا لمللی سخن میگوید . این کشور که در سال 1948 ، با جمعیت 450 ملیون ، با فقر وگرسنگی ، در گیر بود ، امروز با جمعیت بیش از یک ملیارد نفر ، در طول 55 سال مسئله گرسنگی را از دامن ملت خود زدود ه است . این است حاکمیت عقل و شعورومملکت داری . . برای حق و حقوق ،و خط مشی سیاسی و دفاعی هندوستان ، « آیت الله تاواریش میکائیل گورباچف » فتوی نمیدهد

إما قوم یهود و ملت اسرائیل
قوم یهود بعد از قرنها و آوارگی ، در بدری و تحقیر ، توسط رهبران و متفکران خود ، به آن حد از آگاهی و شعور رسیدند که فهمیدند ، بدون تسلط به علوم پیشرفته جهان ، هرگز از این فقر و تحقیر و آوارگی نجات پیدا نخواهند کرد. در این تلاش مهم ، فیلسوف معروف یهودی قرن سیزدهم موسی بن میمون ،هم شهری و هم عصر او ابن رشد مسلمان در اندولس نقش بسیار مهمی داشت. موسی بن میمون نه تنها ، بخش مهم خرافات دینی را از دین یهود زدود ، بعلاوه تحصیل علم و دانش های پیشرفته را برای یهودیان ، چه زن و چه مرد ، بخشی از فرایض دینی دانست . اینجا اگر از علم و دانش صحبت میشود ، منظور خرافات و اندیشه های پس مانده از قرون سیاه و تاریکی نیست. . یهودیان در طول 700 سال ، با استفاده از امکانات جوامع اروپائی ، دسته دسته به کسب علوم پیشرفته روی آوردند. در طول یک قرن گذشته ، بزرگترین ،و مشهور ترین دانشمندان جهان ، در رشته های مختلف علوم ، چون فیزیک ، شیمی ، پزشکی ، فلسفه ، ریاضیات روانکا و و اقتصاد اغلبشان یهودی هستند. در زمان نا صر ا لدین شاه قاجار ، دسته ای از مسئولین همبستگی جهانی یهودیان به در بار شاه قاجار بار یافتند ،و از آن شاه اجازه تا سیس مدارس به سبک اروپائی برای یهودیان را خواستند . شاه قاجار به یهودیان ایران اجازه تاسیس مدارس به سبک اروپائی را داد . در طول چند سال ، یهودیان ایران ، چه مرد و چه زن ، با لاترین نرخ اقلیت با سواد ایران را تشکیل دادند . وقتیکه یکعده ایرانیان وطن دوست ،و و آگاه خواستند ، برای جوانان ایران نیز مدرسه به سبک اروپائی باز بکنند ، یک مشت آخوند متحجر ، و نا آگاه ، یک عده طلبه های جوان را با تحریک و تسلیح به سنگ و چماق ، به این مدارس روانه کردند ،و میز و صندلی های آن مدارس را بنام دفاع از « اسلا م ناب محمدی » امثا ل آقای خمینی ، شکستند.ومعلمین وطن دوست و علم پرور را کتک زدند
حا کمیت جهل و خرافات ، در جامعه ایران تا آن حدی بود ،که در ابتدای شروع هنر عکا سی ، آخوند ها این شغل تمیز را برای مسلمانان حرام کرده بودند . به همین جهت نیز ، سالهای سال ، شغل عکاسی در ایران ، در انحصار یهودیان و مسیحیان ایرانی قرار داشت. مسلمانان حق نداشتند ، شغل تمیز عکا سی را انجام بدهند ، إما کناسی و تمیز کردن چاه های مستراح مسیحیان و یهودیان از طرف مسلمانان ، برای آخوند ها مسئله آفرین نبود
وقتیکه آژانس بین المللی یهود ، در تلاش تشکیل دولت اسرائیل در خاک فلسطین بر آمد ، در اساسنامه آن این رهبران پایه یک جامعه یهود و دموکراتیک را اصل قرار دادند. بهمین جهت نیز ، همه یهودیان جهان با هر عقیده و باور سیاسی ، از حقوق برابر در خاک اسرائیل بر خوردارند. مهم خدمت به اسرائیل ،و جامعه یهود است . در اسرائیل شایسته سالاری ،و عشق و علاقه به ملت و وطن شرط است . در طول 57 سال تشکیل دولت اسرائیل ، تاکنون یک اسرائیلی را بخاطر عقاید سیاسی اش نیروهای نظامی و انتظامی و پلیس مخفی آن به قتل نرسانده است .در صورتیکه در طول 150 سال گذشته ، آزادیخواهان ، و طن دوستان و روشنفکران ایرانی ، همیشه بدست خود ایرانیان ، با سلاح ایرانیان ،و به دستور حاکمان مستید ،و فاسد این مملکت کشته شده اند
این قدرتی که اسرائیل و قوم یهود در سطح جهان دارد ، در درجه اول بخاطر احترام به حقوق همدیگر ،و همبستگی ،و تسلط آنان به علوم پیشرفته در تمام زمینه ه است. دو نومونه در اینجا میاورم ، تا خوانند گان ، به حاکمیت قانون و برابری این ملت در مقابل قانون را ملاحظه بکنند و آنرا با ایران فعلی ، تحت ولایت « مطلقه فقیه » مقایسه بکنند
ا سحاق رابین ، یکی از ژنرا لهای معروف و پیروز جنگ شش روزه اسرائیل در 1967 ، مدت 4 سال در اوایل 1970 تا 1975 ، سفیر اسرائیل در امریکا بود . ین قهرمان ملی اسرائیل ، بعد از پایان ماموریت اش ، در هنگام حساب رسی بازرسان امور ما لی متوجه شدند ، که همسر ژنرال رابین ، مبالغی در حدود 30 هزار دولار در حساب شخصی اش پس انداز کرده است. وچون ، خانم له آ رابین نتوانسته بود ، منبع قانونی حاصل از این مبلغ را به بازرسان امور ما لی ارائه بکند ، همسر اسحق رابین ، قهرمان ملی این کشور را به دادگاه کشیدند ،و او را به یکسال حبس تعلیقی محکوم کردند. نمونه دیگر ، در زمان نخست وزیری ، اسحاق شمیر در سال 1982 ، سفیر آمریکا در آن کشور ، بزرگترین پشتیبان مالی ، نظامی کشور اسرائیل ، در یکی از سخنرانی هایش ، سخنی در حد دخا لت در سیاست اسرائیل بیان کرده بود . فردای آن روز اسحق شمیر همین سفیر را به دفتر خود احضار کرده بود ،و با لحن دور از نزاکت دیپلماتیک ، به سفیر آمریکا گفته بود : آقای سفیر ، اینجا آمریکای لاتین نیست که شما هرچه دلتان خواست بگوئید . اینجا اسرائیل است
چرا اسحاق شمیر میتواند ، به سفیر امریکا چنین بگوید ؟ اسحق شمیر به پشتیبانی 14 ملیون یهودی ، پشتیبان اسرائیل در جهان ، که مقامات حساس در ممالک پیشرفته دنیا را دارند ، میتواند چنین بگوید. آقای خمینی وقتیکه به قدرت رسید ، اولین کاری که کرد ، ملت ایران را به مسلمان ،و غیر مسلمان تقسیم کرد . بعد مسلمانان را به شیعه و سنی و بعدآ شیعیان را به خط امامی ، خارج از خط امام ،و بعد خط امامی ها را ذوب شده در ولایت و منجمد شده تقسیم کرد . با این عمل خود ، بزرگترین ضربه را به و حدت ملی ایران زد
کدام یک از روحانیون ایرانی خمت سربازی کرده اند ؟ به دنبال وقایع 15 خرداد 1342 ، قرار شد ، از آن تاریخ به بعد ، طلبه ها را به سربازی ببرند . آن سالها من راقم این سطور در ارتش ،در نیروی زمینی با درجه افسری خدمت میکردم . آقای رفسنجانی را به عنوان سرباز وظیفه به رضائیه (ارومیه امروز ) فرستاده بودند ، همین آقا از خدمت سربازی فرار کرد. در جنگ عراق علیه ایران ، آقای رفسنجانی ، به عنوان نمایند ولی فقیه در ارتش بود ،و برای افسران و ایرانی فارغ التصیل از دانشگاه های معتبر نظامی ،امر ونهی میکرد
با انقلاب 1357 ، که در حقیقت ، دینامیزم و سازماندهی آن ، توسط روشنفکران ،و دانشگاهیایان ایران ، طراحی و پایه گذاری شده بود ، به محض پیروزی ، آخوند ها ، شروع به پاک ساری این قشر تحصیل کرده و وطن دوست و آزادیخواه را کردند . چون حضرات میدانستند ، که تبلیغات اندیشه های خرافی ، در دانشگاه های ، با بودن چنین استادان ، جایگاهی نخواهد داشت . امروز بعد از 27 سا ل حاکمیت « اسلام ناب محمدی » دانشگاه ها را به حسینه و مسجد تبدیل کرده اند . شما میخواهید ، که با این افکار واندیشه حاکم در نظام حکومتی، در ایرانی که وحدت ملی او را روحانیون انحصار طلب ، تشنه ثروت و قدرت از بین برده اند ،این ملت میتواند ، در محافل بین المللی ، قدرتمندانه از حقوق مشروع خود برای استفاده از تمام امکانات علوم و تکنولوژی هسته ای دفاع بکند ؟ تکنولوژی هسته ای اسرائیل را در درجه اول ، دانشمندان یهودی ، پراکنده در دنیا در اختیارش گذاشتند . برای اینکه یهودیان جهان میدانند ، که در هر شرایط ، کشور اسرائیل ، با آغوش باز آنها را پذیرا خواهد بود . در طول زندگی ام ، بخشی از کشور های مهم دنیا را از نزدیک دیده ام ، در هیچ یک از مرزهای ورودی این کشور ها به اندازه مرز ایران ، با رفتار غیر مودبانه ، بازرسی های غیر مسئولانه ،و حتی با نو عی تحکم ،و قدرت نمائی بازرسان مرزی ایران ،که وطن من است برخورد نکرده ام.ایرانی در وطن خود ، توسط یک مشت ایرانی بی وطن ، تشنه ً قدرت و ثروت اسیر و برده است و از هیچ حقوق شهروندی برخوردار نیست .. در صورت ایکه اغلب ، شهروندان کشور های معتبر جهان ، بعد از مسافرتهای خود به سایر کشورها ، با تمام شادی ، آرزو میکنند ،که به وطن خود بر گردند . امروز از برکت حاکمیت استبداد و نظام پلیسی ، فقر و بیعدالتی ،و بیکاری جوانان ایران این سرمایه های ملی تلاش میکنند ، که به هر نحوی از ایران فرار بکنند . همین واقعیت ها است ، که قدرتهای جهانی خوب میدانند ، که نظام پاگاه مردمی ندارد ،و حقوق مشروع ایرانی را زیر پا میگذارند. بزرگترین نیروی مخرب ،و تهدید کننده استقلال و تمامیت ارضی کشور ، در درجه اول ، وجود این نظام ، است ،که هیچگونه مشروعیت ندارد . تا این نظام حا کم است ، قدرتهای بیگانه ،و زور گو ، در راًس آن آمریکا و متحدان منطقه اش ، حقوق این ملت را زیر پا خواهند گذاشت ،و چه بسا نیز تمامیت ارضی ایران را آماج امیال منافع اقتصادی ، سیاسی دور مدت خود قرار خواند داد . و «آیت الله تاواریش مکائیل گورباچف ) و یا نظیر ایشان ، به قران مجید رجوع خواهند کرد ، که آیا ملت ایران حق دارد ، برای دفاع از استقلال علمی ، سیاسی ، اقتصادی خود از تکنولوژی اتمی بر خوردار باشد یا نه

١٣.٣.٠٦

گفتگوئی به قصد ديگر

جنبش اصلاح طلبی، چونان کوه یخی بود که دوم خرداد نوکی از آن هويدا شد و در نگاه آن ها که در دريای هولناک سياست ايران می راندند نشست. همه آن جلوه گری ها و بداخلاقی ها و خشونت های عملی و لفظی که از هشت سال پيش، انقلاب خواهان [چه جناح راست داخلی که خود را هواخواه انقلاب پيشين نشان می دهد و چه اپوزيسيونی که هوادار انقلابی ديگرست] بر جنبش روا داشتند، بر سر هم که بنهی آنقدرست که نوک اين کوه را حذف و نابود کند که تازه اين هم نمی تواند، از سر ترس است که چنين حماسه سازی می کنند
شکست جنبش اصلاحات، که همان دوگروه از آن دم می زنند معنائی ندارد. اگر بتوان گره بر آتش زد و هوا را بست شکست اصلاح طلبی ايران هم ممکن خواهد شود. که اين دو صفت را هم تنها ملای روم در شمس تبريز ديده است. اين دو گروه انقلاب خواه که گفتم از درک اين معنا عاجزند چه رسد به عمل بدان
و از جمله خصلت ها که اين جنبش برای جامعه ايرانی آورده توهم زدائی است. زدودن توهم از تاريخ، از خبر، از تعريف خود و بيگانه، از استقلال، از آزادی، از جنبش دانشجوئی، از رقابت سياسی، از ماها و از من ها
هر يک از هواخواهان اصلاحات در اين سال ها، در لحظاتی از نظر ديگری تند و يا کند بوده اند. و يکی از توهم ها که هنوز از خود نزدوده ايم در درک اين واقعيت است که همه در مقام قضاوت معمولا نقطه ای را که خود در آن جا ايستاده مرکز عقل و اعتدال می دانند. اين طبيعی بشرست چون هرکس به کاری دست زده که به گمانش بهترين و مناسب ترين و عاقلانه ترين بوده است، پس ديگران را با آن می سنجد. و اگر ميزان و معيار خود دفاع نکنيم چه کنيم..به ياد می آوردم که زمانی نوشته سعيد حجاريان که گفته بود بايد کاری کرد تا آن کس که ماشه زير انگشت دارد وقت چکاندن دستش بلرزد[ نقل به مضمون] به نظرها تند آمد، چنان که زمانی که آقای شيرزاد در مجلس از سانتريفوژها گفت. تنها زمانی که اکبر گنجی عالیجناب سرخ پوش نوشت نبود. من کمترين و دکتر مرديها در نقد آن مقاله تنها نبوديم، چنان که وقتی دکتر مرديها استقلال را با برداشت امروزی اش معنا کرد. يا زمانی که دکتر زيدآبادی در قروين سخنی گفت که بعد ها يکی از بندهای کيفرخواستش شد - او درباب کاری که تندروها می کنند و دعوتی که در حرکتشان از نيروهای خارجی به مداخله در اوضاع ايران وجود دارد، سخن گفته بود که امروز بسياری بر آن ايقان دارند-. جمعی مقاومت اصلاح طلبان را در آخرای مجلس ششم تندروی دیدند ، برخی نوع برخورد بهزاد نبوی را در ديدار سران دوم خرداد با رهبر، گروهی اول مقاله محسن سازگارا خطاب به رييس قوه قضاييه را. حتی مقاله من با عنوان "وارد اين بازی نشويد آقا" به رغم بسياری تندی نا به جا داشت. چه رسد به زمانی که در دادگاه ويژه روحانيت جناب عبدالله نوری شوکران اصلاحات را سر کشيد. از طرف ديگر بسياری پيام آقای خاتمی را هنگام ترور اسدالله لاجوردی نپسنديدند، برخی از برخورد مهدی کروبی با موضوع حکم حکومتی در اول مجلس ششم برآشفتند، کم نبودند که از مقاله سعيد حجاريان [ که به توضيح بعدی هم کشيد] در باب ايرانيان خارج از کشور بوی خوش نشنيدند. گروهی از نامه هنوز محرمانه مانده کرباسچی از زندان تعبيری ديگر کردند. بسياری از مصاحبه آقای مهاجرانی با روزنامه عربی درباره روزنامه جامعه به شدت خشمگين شدند، چنان که برخی ديگر تعداد زيادی از اظهارنظرهای وی را تند و پرهزينه ديدند[پيش گوئی شان غلط هم نبود
مثال ها از حد بيرون است. اما طبيعی تر از اين چيزی نيست. چرا که اصلاح طلبی بر قامت جامعه ای که هزاران را در افراط گذرانده، ناگهانی بی حزب و بی سپاه و فقط به تولای رائی که مردم به آقای خاتمی دادند به ميدان پريده بود، جامه ای بود نو و تازه دوخت. از کجای تاريخ آموخته باشيم درس آشنا کردن در دريا را ما که همواره تاريخ صادق ترينمان شناگران استخرهای سرپوشيده بوده ايم. بگذرم. اما بايد اين آموخته باشيم از گذشت روزگار که هر واقعه را اول از توهم پاک کنيم و بعد آن که چنان قطعی نگر نباشيم که جائی برای تغيير نظر خود باقی نگذاريم و باب گفتگو ببندیم
آن توهم زدائی از تاريخ و سياست که گفتم دارد به خوبی توسط اهل قلم و تفکر ادامه می يابد. اما توهم زدائی از مسائل روز هنوز در دستورست. و اين کاری است که بر عهده همه مان مانده است. به ويژه امروز که آسيب شناسی اصلاحات در دستور کار همگان است. و بی ياری رساندن به يکديگر در اين راه، موفق به تدارک راهکار آينده نمی شد. و اين مقدمه ای است به سخنی که درباره ماجرای سخنرانی های علی افشاری و اکبر عطری به عنوان چهره هائی از جنبش دانشجوئی همعصر با جنبش اصلاحات در واشنگتن در نظر دارم. همان سخنرانی که مقاله آقای شيرزاد را لازم آورده و انتقادهای ديگران به مقاله ايشان را. اول اچازه بدهيد حکايت را مرور کنيم
يک نهادغير دولتی [ ان جی او] قصد آن می کند که گردهم آئی هائی به قصد نشان دادن جامعه امروز ايرانی و خواست هايش ترتيب دهد، يک بخش کار خود را هم به طور طبيعی جنبش دانشجوئی می بيند که چند تن از چهره های سرشناسش، آسيب ديده از فضای خشونت باری که مخالفان اصلاحات [به خيال حذف هميشگی اصلاح طلبی] ايجاد کردند در خارج از کشور به ادامه تحصيل مشغول شده اند. تا اين جای داستان عادی است و مانند ده ها گردهم آئی ديگرست. پيچش قصه از موقعی شروع می شود که محل برگزاری اين جلسه می رود در ساختمانی به اسم کنگره آمريکا. اين نقطه به ظاهر کليدی را هم با هم مرور کنيم
در پارلمان های بيش تر جهان – از جمله در مجلس شورای اسلامی – معمول است که هر کس می تواند به تمام با يکی از نمايندگان پارلمان اعلام دارد که جمعی سخنی دارند که به شنيدنش می ارزد. اگر نماينده ای از نمايندگان پارلمان موضوع را جذاب ديد با اداره مثلا روابط عمومی [يا هر نام ديگر] تماس می گيرد و قراری گذاشته می شود که برای فلان ساعت عده ای در فلان اتاق بجث درباره فلان موضوع ساعتی گرد می آيند. خبر اين گردهم آئی هم در تابلوی اعلانات پارلمان به اطلاع اعضا می رسد. اين اتاق ها معمولا به همان اندازه اتاق هائی که در مجلس ايران هست. متقاضيان در ساعت مقرر به محل می روند و اگر عضو و يا اعضائی از پارلمان وقت کنند و علاقه مند باشند می آيند و در گوشه ای می نشينند. ربط اين جلسات به پارلمان ها همين قدرست و بس. آن چه گاه گروه های سياسی و نهادهای مدنی را وادار می دارد که تمام محدوديت ها را بپذيرند و جلسه ای در آن اتاق ها برپا دارند، دو چيز بيش تر نيست. اول آن که برخلاف جلساتی که در دانشگاه ها و سالن های شهرداری ها و محل های ديگر برپا می شود مستلزم تقبل هزينه ای نيست. پارلمان ها برای اين کار معمولا پولی نمی گيرند و جزء خدماتی است که به اعضای خود می دهند که از مسائل باخبر شوند، ديگر اين که برپا شدن جلسه ای در محل پارلمانی امکان انعکاس بيشتر به آن می دهد. در همه سال های اخير گروه های هوادار جمهوری اسلامی و هم مخالفانش به برپائی چنين جلساتی دست زده و سخن خود گفته اند. با اين تفاوت که گروه های هوادار جمهوری اسلامی اثرگزاری بر نمايندگان مجلس را بيش تر در نظر دارند و گروه های مخالف به علت نداشتن امکانات وجه تبليغاتی اين اعمال را مهم تر می دارند. در همين دو سال اخير، روزی نيست که در پارلمان های اروپا و آمريکا جلساتی از اين دست در ابراز مخالفت با جنگ عراق برپا نشود
در مورد جلسه مورد نظر، علی افشاری و اکبر عطری و آقای جلالی که شنيده ام متولی برپائی جلسه هم بوده اند، هر کدام در حدود پنج دقيقه داشته اند که متن نوشته خود بخوانند و دو تن از اعضای کنگره آمريکا هم بنا به روايت با کمی تاخير در جلسه حاضر شده اند. با توجه به موضوع ايران که الان در صدر خبرهای عالم قرار دارد، به قاعده بايد بيش از اين از اعضای کنگره و ديگران در جلسه حاضر می شدند. گرچه که اهميت موضوع ايران باعث شده که جمعی از ايرانيان، بعضی فعال سياسی و برخی روزنامه نگار و علاقه مند به موضوع ، در همگام برگزاری جلسه حاضر شوند که موجب شده اتاق که جای ده پانزده نفر داشته کوچک آيد پس مسوولان ساختمان آمده و اتاق بغلی را تعارف کرده اند که کمی بزرگ تر بوده است. اما در فضای متوهم کنونی که هم توهم اين وجود دارد که واشنگتن مشغول ساخت و پرداخت چلبی ايرانی است و هم ماجرای اختصاص 75 ميليون دلار برای گسترش دموکراسی در ايران آبی در لانه مورچگان ريخته، همين ماجرای ساده و معمول معنائی ديگر يافته است
توهم را از نحوه انعکاس خبر در نشريه ايرانيان که از قضا نشريه خوب و سالمی است که به زبان فارسی در واشنگتن منتشر می شود می توان بيرون کشيد که بعد از گزارش جلسه نوشته بود "محسن سازگارا در رديف جلو نشسته بود و با ايما و اشاره به سخنرانی رهنمود می داد و يادداشت می فرستاد." و اين سازگارا از پيشنهادکنندگان طرح رفراندوم است و افشاری و عطری از جمله امضاکنندگان آن. پس چه عجب اگر دوست دانائی به من تلفن کرد و به عنوان شاگرد تاريخ معاصر پرسيد آيا اشتباه می کند که تاکنون از ايران تنها يک بار شاه سابق در کنگره سخنرانی کرده است و اينک افشاری و عطری به اين مقام در آمده اند
حالا به روايتی که از نحوه جلسه و اصولا برگزاری اين نوع جلسات دادم اين را هم اضافه کنيد که محسن سازگارا در زمان برگزاری اين جلسه نه که در آن جا نبود بلکه اصلا در واشنگتن نبود،و از يک روز قبل به لندن سفر کرده بود. بنا به توضيحی که داده است هرگز هم تاکنون برای تماشا هم به ساختمان کنگره آمريکا پا ننهاده است در اين نزديک يک سالی که به دعوت يک مرکز پژوهشی در آمريکاست
از سئوال کسی که گفتم در جست و جوی سابقه ای برای حضور يک ايرانی در کنگره آمريکا بود، چنين بر می آمد که متوهم شده است که علی افشاری و اکبر عطری انگار در جلسه کنگره آمريکا و يا دست کم يکی از کميسيون های فرعی آن سخنرانی رسمی کرده و از اعضای قوه قانونگزاری آمريکا خواسته اند که در اوضاع ايران مداخله کنند. البته که اگر چنين بود جا داشت که نه فقط آقای شيزاد که ديگر مخالفان نومحافظه کاران آمريکائی در ماجرای ايران هم به فکر درآیند
من به عنوان يک ناظر، تا نظر خود را گفته باشم، فرازی از سخن علی افشاری را نپنسندیدم. و عمل خانم فاطمه حقيقت جو را در شرکت نکردن در جلسه نشانه آن ديدم که ايشان با درايتی که دارد وقتی از محل برگزاری جلسه آگاه شده، دريافته که اين می تواند به توهم سازی ها ميدان دهد. اما در نوشته جناب شيرزاد تعبيراتی مانند مشمئزکننده و کراهت آور بود به باورم جانب احتياط در آن رعايت نشده، به ويژه که بخشی از مقاله دلسوازانه ايشان از تحليل و تعميم هم خالی نبود. مانند اين جمله "... كار زشت و ناپسند را بايد بي محابا تقبيح كرد. كمترين ترديدي در اين امر دشواريهاي بسياري در ارتباط با مردمی که نمی توانند آن را هضم کنند به دنبال خواهد داشت. ارتباطات عاطفي با دوستان قديمي نبايد، مانع تشخيص درست شود. من هم عليرضا و اكبر را دوست داشتم اما حاضر نيستم منافع ايران را فداي سلام و عليك های قديمي كنم"هيچ کس جای ديگری نيست و هيچ کس نمی تواند ادعا کند که بهتر از ديگری می بيند و می نويسد اما اگر من به جای جناب شيرزاد بودم از زی پدری و برادری بزرگ به در نمی رفتم، انگار که نامه ای برای کاوه عزيز می نگارم تجربيات خود و از جمله اثر و سهم "توهم" را در چهره سازی برای دوستان جوان می گفتم.در ثانی اين را نبايد فراموش کرد که تشکل های دانشجوئی بنا به خصلت دموکراتيک خود، فرزند زمانه اند. گرچه در هر برهه زمان بايد از تجربه پيشينان بياموزند و معمولا هم چنين است اما هيچ امری در آن ها ثابت و بی تغيير نيست، از آن جمله است تعبير استقلال، بيگانه ستيزی، مبارزه با ظلم و عدالت جوئی. هيچ برهه ای از فعاليت اين گونه تشکل ها تابع و مطابق برهه ای ديگر نيست. اين ها فرزندان زمانه خويشتند، از همين رو اگر در فضای آزادی های نهضت ملی باشند از دلشان امثال بنی صدر، دکتر حبيبی، اميرانتظام، صادق قطب زاده ، داريوش فروهر بيرون می زند و چون زمان می گذرد کسانی مانند منوچهر گنجی، دکتر ثابتيان، پرويز نيکخواه، حميد عنايت، مهرداد بهار، چنگيز پهلوان، پرويز نيکخواه . جز آن که کسانی که در هر دوره ای نماينده بخشی از دانشجويان را به عهده می گيرند گوناگونند. در يک زمان واحد محسن ميردامادی و محمدرضا خاتمی و عباس عبدی و محمود احمدی نژاد، سيف الهی، بی طرف، محمود احمدی نژاد و هم طبرزدی نماينده دانشگاهی و انجمنی بودند. پس چنين نيست که هر کس به اين مقام درآمد مانند ديگری است و تابع مقرراتی واحد و غيرقابل تغيير. نمايندگی کردن دانشجويان مانند سياست است و پرشورتر، که دوست ثابت ندارد بلکه مصلجت موقع را می سنجد. آينه جامعه است. زمانی به شدت ضدآمريکائی است، چنان که بعد از کودتای بيست و هشت مرداد و بعد از انقلاب بودند. يک زمان می تواند مقابله با زياده خواهی روس برايش اصل اساسی باشد. يک وقت می تواند اصلا نگاهش را از بيرون بردارد و همه مشکل را در استبداد داخلی ببيند. در يک زمان حکومت اسلامی بجويد و يکسره هوادار تعاليم دکتر شريعتی شود و دين سياسی بخواهد. زمان که گذشت و زمانه که گذشت الگويش دکتر سروش باشد که هست. زمانی بيگانه ستيز باشد و يک زمان يکسره جهان وطن و خود را انسانی اهل جهان به هم پيوسته ببيند. اين احزاب هستند که پرنسيب های ثابت دارند که تازه آن ها هم در گذر زمان مانند احزاب کمونيست و سوسیالیست اروپا مصلحت را در کار ديگر می بينند. چه رسد به تشکل های دانشجوئی که نهادی درگردش اند. ثابت گرفتن اين ها همان قدر غريب است که روزگاری آقای هاشمی در پاسخ نقدهای عباس عبدی گفته بود او ديگر دانشجو نيست. انگار قرار بود که دانشجوی سال 58 همچنان تا سال 77 هم دانشجو بماند و در غير اين صورت حق انتقاد در مقولاتی اقتصادی ندارد.
در پاسخ جناب شيرزاد که سهم و نقششان در جنبش اصلاحات و در دوران وکالت مجلس واضح است و جای انکار ندارد، ديدم که نويسنده جوان فرصت يافت تا داغ دلی تازه کند که " آقاي شيرزاد شما از يك سخنراني ، همراهي با دولت آمريكا را نتيجه گرفته‌ايد و سپس آن را مشمئز كننده خوانده‌ايد... ما خيلي پيشتر و خيلي بيشتر از زمين‌گير شدن اصلاحات مشمئز شديم وقتي ديديم كه نمايندگان اصلاح طلبمان در حكومت ترجيح دادند كه تداركاتچي استبداد باشند و با اين حال از حاكميت استبداد خارج نشوند." به گمانم تحليل تند جناب شيرزاد و تعميم همراهش بود که نويسنده جوان و خوش فکر رضا خجسته رحيمی را به چنين پاسخ قابل مناقشه ای ترغيب کرد. حال آن که اگر آن سخنرانی ها در اندازه و محمل واقعی و بی توهم آن نقد می شد برای مقابله اش خارج شدن از انصاف لازم نمی بود. رب است اما نه به غلظت ربع
واقعيت اين است که آن چه آقای شيرزاد را دلنگران کرده و باعث "اشمئزاز" ايشان شده است از حرکت علی افشاری و اکبر عطری واقعيتی است که در بعض ذهن ها هست. و آن چه برقلم رضا خجسته رحيمی آمده نظر عده زيادی از حوانانی است که از رای باشکوه دوم خرداد متوقع بودند که کار بيش از اين ها به سامان برسد. انتقاد از نمايندگان جنبش اصلاحات در دولت و مجلس – درست يا غلط – بر زبان ها ذهن هاست. چنان که دلسردی و ياس از اصلاحات مستقل، و دل سپردن به جريان جهانی دموکراسی خواهی هم در دل بسياری از جوان ها هست. برای بيرون آوردن جامعه از فضای دلمرده و متوهم به شکست که از آن جز سکوت دلخواه رقيبان و انقلاب جويان [ هر دو گروهی که در اول مقاله گفتم ] حاصل نمی شود، راهش اشمئزاز و تنفر جوئی يا به نوشته جناب شيرزاد "تقبيح بی محابا" نيست، بلکه گفتگوست که اگر در درون خانه اصلاح طلبان چنين گفتگوئی ممکن نباشد ، وای بر ما که گفتگو با ديگران را در آرزو داريم
ميانه روی و اعتدال جوئی و گفتگو، در اين جا عين آئين درويشی و اول شرط اصلاح طلبی است. چنان که خشونت و يکسويه نگری و توهم سازی، اول قدم حرکت به اردوی مقابل است
پيشنهاد مشخصم اين است که هم سنگرها و همبندهای آقایان افشاری و عطری گفتگوئی، از آن دست گفتگوها که شرط مروت است و انصاف، بی اعتنائی به خوش آمد رقيب، بی قصدی برای طعنه زنی و غيرت نمائی از سر گيرند، گفتگوئی مانند سرنشينان يک قايق توفان زده را با آن ها آغاز کنند. اين همان کاری است که آرام آرام در خيمه دوم خردادی ها [آن ها که بر نوک آن کوه يخ نشستند] آغاز شده است. در اين گفتگوها بايدمان نشان دادن که گفتگو به قصد جذب [ و نه حذف و تقییح ]از جمله قطعی ترين اخلاق اصلاح طلبی است

٩.٣.٠٦

روز مرگم نفسي مهلت ديدار بده

چه سنگين و تلخ بود اين هفته، كه طي آن، دو نوجوان پر از لبخند و زندگي و اميد، به امر نايب امام زمان، بر سيم‌هاي جراثقالي در اهواز آويزان شدند و جان جوانشان را امير حياتي ‌مقدم استاندار جنايت پيشه خوزستان، سوزاند و خاكستر كرد. علي عفراوي و مهدي نواصري را مي‌ گويم كه بيگناه پس از شركت در نمايشنامه اعترافات امنيت خانه مباركه ولي فقيه، در بامدادي تلخ و سياه به دار آويخته شدند و پيكرشان، چنان پيكر منصور حلاج و حسنك وزير مدتها با باد پر از دردي كه از سوي كارون مي ‌آمد در فضاي خوني اهواز در رقص بود
راستي گروههاي مبارز و روشنفكران ما كجا بودند؟ چرا حتي يك اطلاعيه در محكوميت جنايات رژيم عليه عربهاي پاي تا جان ايراني منتشر نشد. مگر پدر علي عفراوي، روانپزشك سرشناس اهوازي كه در زندان خبر كشتن فرزندش را به او دادند و يا مادر نواصري كه شش فرزندش در زندان بودند و با شنيدن خبر اعدام كوچكترين پسرش فريادي زد و براي هميشه خاموش شد، ايراني نبودند كه مبارزان ولايت فرنگ نيز هم چون آ‌زاديخواهان و مبارزان داخل خانه پدري در برابر غم بزرگشان سكوت كردند؟ چرا به تسلاي آ‌نها حتي واژه‌اي از سر همدردي نثارشان نكرديد؟ كساني كه نگران از هم گسستن پيوندهاي دير و دور موزائيك‌هاي زيبائي هستند كه با زبان و فرهنگ و ادبيات و آرزوهاي خود، ايران را به متنوع‌ ترين و زيباترين سرزمين جهان تبديل كرده‌اند، آيا فكر نمي ‌كنند با سكوت خود در مقابل جنايات رژيم عليه اقوام ايراني به گسست پيوندها كمك مي‌ كنند؟ وقتي به دستور حسين صفارهرندي وزير ارشاد احمدي‌ نژاد كه با افتخار از «سنّي كشي»هاي خود در زمان فرماندهي‌ اش بر سپاه جنوب ياد مي ‌كند، نمايشگاه كتابي در زاهدان برپا مي‌شود كه در آن به عمد دوازده كتاب عرضه مي ‌شود كه محتواي آنها توهين آشكار به صحابه پيامبر، خلفاي راشدين و همسر پيامبر عايشه ام المؤمنين است، و وقتي اهل سنت يعني بلوچهاي محروم و دردكشيده اعتراض مي‌ كنند آنها را به گلوله مي ‌بندند آيا سكوت ما، ضربه مستقيمي به پيوند ملي بين اقوام ايراني نيست؟ و آيا اين بي ‌اعتنائي ما، صداي چهار تا و نصفي تجزيه طلب وابسته به بيگانه را در سرزمينهائي كه ساكنانش قرنها پاسداران مرز و بوم ما بوده‌ اند،‌ پرطنين ‌تر نخواهد كرد؟در هفته گذشته ارتشبد فريدون جم كه به حق مي ‌توان او را آخرين بازمانده سرداران بزرگ ارتش ملي ايران دانست در سوگ نيمه خود داغدار بود. اين امير وارسته و پاكدامن سالها بود كه در پي خاموشي يگانه فرزندش، روز و شب خويش را وقف پرستاري از همسري كرده بود كه داغ فرزند جان و جهانش را درهم شكسته بود. چند سال پيش اين بخت را داشتم كه چند روزي را در خدمت ارتشبد جم با دوربين تلويزيون «پگاه» كه به همت حسين قويمي نخستين برنامه ماهواره‌اي فارسي را پخش مي ‌كرد، كتاب زندگي تيمسار را ورق بزنم.حاصل كار شش حلقه فيلم شد كه به عنوان يادگاري عزيز آن را گرامي مي ‌دارم و اميدوارم بتوانم بار ديگر اين ديدار و گفتگو را از يكي از شبكه‌هاي ماهواره ‌اي فارسي پخش كنم. اين هفته وقتي خبر درگذشت شادروان فيروزه جم را از برنامه ياران تلويزيون AFN پخش كردم آنقدر تلفن و e-mail از ايران برايم رسيد كه قادر به پاسخ گفتن به آنها نبودم. اغلب آنهائي كه تماس گرفته بودند از ارتشي‌ها بودند، آنهم ارتشي‌هاي شاغل و همگي مي‌ خواستند به طريقي به تيمسار خبر دهم كه با امير بزرگ ارتش ايران، همدردند و در سوگ نيمه‌اش، صميمانه به او تسليت مي‌گويند
باز در پايان هفته دو مرگ مرا تكان داد.دو هفته پيش صدائي گرم در يك تماس تلفني ناگهاني، چنان به من اميد و مهر بخشيد كه چند روزي مرا دلمشغول خود كرده بود. خيلي ساده صداي مهربان گفت: من رحيم ايرواني هستم. نخست كمي ترديد كردم و بعد پرسيدم آقاي ايرواني كفش ملي، گفت آري. با آنكه ديرسالي هر دوي ما در تبعيدگاه لندني زندگي مي ‌كرديم اما بخت ديدار او را هيچوقت تا آن زمان نداشتم. اين را مي‌دانستم كه او و همسر نازنينش علاوه بر فرزندان صلبی و بطني خويش، فرزند خواندگاني نيز داشته ‌اند كه هم چون فرزندان خويش آنها را بزرگ كرده ‌اند و هر كدام آنها امروز اسباب افتخار آقا و خانم ايرواني هستند. در طول 57 سال دوران پهلوي مردان و زناني بوده ‌اند كه نمي‌توان نام آنها را آورد و از اداي احترام به آنان خودداري كرد.مگر مي‌ شود از صنعت ايران گفت و از محمود خيامي با احترام ياد نكرد. آزاد مردي كه پدر صنعت اتومبيل ايران نام گرفت و زماني كه رژيم نخبه كش و ويرانگر حاصل زحمات و تلاشهاي چهاردهه او را مصادره كرد و او ناچار به اقامت در خارج خانه پدري شد، باز هم همت و درايت و مديريت او عاملي شد تا در خارج ايران نيز اساسي بنا نهد كه سربلندي هر ايراني وطندوستي را باعث مي‌شود. و هم او با عشقي كه به فرهنگ و تاريخ و سرفرازي سرزمينش دارد. در اين سالها، هرجا كه لازم آمده مهمترين حامي اهل انديشه و فرهنگ بوده است. خيامي‌ها زياد نيستند و دريغ كه با سلطه ولايت جهل و جور و فساد سرزمين ما از حضور پربركت اين سخت كوشان دريا دل ميهن دوست، محروم شده است.دو هفته پيش در برنامه ‌اي ميز گردي با شما ميهمان احمد بهارلو بودم. روز بعد آقاي علي رضائي يكي از همان مرداني كه در زمينه صنايع فولاد و معادن در ايران جائي ويژه داشت از كستاريكا با همه لطفش به من تلفن زد و از آنچه در برنامه ميزگردي با شما گفته بودم تقدير كرد. اين دومين بار بود كه لطف ايشان از طريق تلفن نصيب من مي ‌شد. و روز بعد از آن، تلفن آقاي ايرواني، مرا چنان دلگرمي داد كه حس كردم سختي‌هاي راه نمي ‌تواند مانع از تحقق آرزوي بزرگ ما در رويت خانه پدري و سربلندي و پيشرفت ايران شود. دیدم سرزنشهاي خارمغيلان را مي‌توان تحمل كرد وقتي انسانهائي با همه دلشان ترا به پايمردي و ادامه راه تشويق مي ‌كنند.روز جمعه اما با رحيم ايرواني سالها حرف ناگفته را بازگفتيم. با وجود كهولت همچنان سرزنده و اميدوار بود. از تجربه ‌اش در مصر گفت و اينكه مي‌ خواهد به ياري افغانستان برود. از نامه ‌اش گفت كه براي سعيدلو معاون احمدي ‌نژاد فرستاده بود (پدر سعيدلو از جمله كساني بودكه ايرواني او را از ديرباز مي ‌شناخت) در نامه به سعيدلو نوشته بود من حاضرم در مدت سه سال تشكيلات كفش ملي را كه شما به نابودي كشانديد بار ديگر احيا كنم و حداقل 5000 كارگر و متخصص و كارمند را به كار گيرم… خودش مي ‌دانست كه در آن سرزمين بي ‌صاحب، مرداني چون او نمي ‌توانند همنشين با كوتوله‌هاي تازه به دولت رسيده بشوند. سخنانمان ساعتي به درازا كشيد با اين اميد كه صحبت ما ادامه يابد و سفره دل را بازهم بگشائيم بدرود گفتيم. پيرمرد به قول همسر عزيزش، به شوق آمده بود. فهميدم كه هر روز تماشاگر برنامه من در AFN است و با حلقه ياران الفت بسيار دارد… صبح شنبه به صفحه تلفن همراهم چند جمله كوتاه تكانم داد. «شاداب» يكي از فرزندان رحيم ايرواني پيغام داده بود «پدرم در آرامش ديروز ساعاتي پس از گفتگو با شما به ابديت پيوست، از اينكه لحظاتي شيرين را با او سر كرديد سپاسگزارم». خشكم زده بود، مگر مي‌شود آن مردي كه سرتاپا اميد بود و آن همه مهر را در آن گفتگوي عجيب نثار من كرده بود به همين سادگي و پيش از آنكه دفتر دل را كاملا بگشايد و آنهمه ناگفته را كه در سينه داشت بازگويد خاموش شود؟ و ديدارمان به قيامت افتد؟ در مورد مرحوم ايرواني اين بخت را داشتم كه ساعاتي پيش از خاموشي ‌اش با او هم ‌سخن شوم اما در خانه پدري مردي خاموش شد كه ديرسالي از درك محضرش و شنيدن سخنان پرحكمت او محروم بودم. آخرين بار يك هفته بعد از تعطيل مجله «اميد ايران» و آغاز سرگشتگي ‌ام او را در منزلش در شميران ديدم، شبي كه با همسر بزرگوارش ميزبان من و عزيزي از خانواده سالور بود. به سفارت بلژيك مي‌رفت و اصرار داشت كه با او همسفر شوم. مي‌گفت خميني به شماها اهل قلم رحم نخواهد كرد، بيا با من به بروكسل برويم، همانجا مي ‌تواني در مقام مستشار فرهنگي و مطبوعاتي كار خودت را دنبال كني. به او گفتم كه پيش از اين صادق قطب زاده (كه با او دوستي صميمانه ‌اي برقرار كرده بود) پيشنهاداتي در همين زمينه و بالاتر براي رفتن به بيروت و قاهره به من عرضه كرده است ولي ما عمري در خدمت حضرت قلم بوده ‌ايم و خدمت حاكمان با خونمان سازگار نيست. آن شب فرزند بزرگمرد نهضت ملي و يكي از صميمي‌ ترين ياران پيراحمدي آبادي مرحوم باقر كاظمي، بسيار از نگراني ‌هايش نسبت به آينده من و دوستان و يارانم سخن گفت. در آن باغچه سرشار از زيبائي عز الدين كاظمي و بانوي مهربانش، ميزبانان شبي فراموش ناشدني براي من بودند. خود او نيز با آن منش و بزرگواري نتوانست مدت زمان زيادي سفارت ولي فقيه را در بلژيك سرپرستي كند. ضمن آنكه قطب‌ زاده نيز به تير نفرت و كين پدرخوانده‌ اش سيد روح ‌الله مصطفوي گرفتار آمد.خبر خاموشي عزالدين كاظمي از خانه پدري بامدادان مي‌رسد. چقدر دلم مي‌ خواست بر دستهاي او بوسه مي‌زدم و از صميم دل به بانوي عزيزش تسليت مي‌گفتم

٨.٣.٠٦

ولايت مصباحي

حديث مصباح و فرديد
آنچه در پيشدرآمد، ذكرش رفت، دنباله حديثم از مصباح يزدي و فرديد را به نيمه دوم سفر هفتگي ‌ام با خبر انداخت. و گمان مي‌كنم اين بحث مجال بيشتري را مي‌ طلبد و اميد كه قلم ياري كند تا عهدي را كه با خود نهاده ‌ام تا اهل ولايت فقيه را يك به يك تا آنجا كه آگاهيهاي من امكان مي‌دهد معرفي كنم، تمام و كمال به انجام رسانم.هفته پيش تا حدودي با فرديد آشنا شديم و پيش از آن با مصباح، حال بايد ديد چه رشته‌هائي اين دو را به هم پيوند مي‌ دهد. در واقع بايد روشن كرد چگونه آن پيوندي كه سيد خميني اميدوار به برقراري آن بين حوزه و دانشگاه بود (و اخيرا سيد علي خامنه‌اي با برگماردن عميد زنجاني از اهل حوزه به رياست دانشگاه تهران، در پي تحقق آن است)، سيد احمد مهيني يزدي ملقب به فرديد را به شيخ محمد تقي مصباح يزدي متصل مي‌كند. اين درست كه اين هر دو از اهالي يزد بوده و آب و هواي كوير در سينه كشيده‌ اند، اما خاتمي هم از آن ولايت است و در نگاه مصباح، دشمن‌ ترين دشمنان!فرديد همانگونه كه در مقاله قبلي اشاره كردم دهري مذهبي است كه هم سر به خانقاه مي‌زند و هم ره به حسينيه مي‌كشد. شبها بر سفره سرسپردگان دختر رز جام ارغواني به سلامت يار سر مي‌كشد و بامدادان نماز فجر را رو به قبله قدرت اقامه مي ‌بندد. خود را برتر از ديگر ‌آدميان مي ‌داند كه وقت ظهورش نه حال كه پس فرداست. ولايت در نگاه او، جايگاهي است كه اگر بتواني اين جايگاه را در خدمت خود درآوري دولت و قدرت را يكجا قبضه مي ‌كني و چون اين ولايت تا ظهور غايب موعود مي ‌تواند ادامه داشته باشد بنابراين توي احمد فرديد مي ‌تواني از حالا تا بي‌نهايت مكنت و دولت و اقتدار و عزت را براي خود و مقلدين و سرسپردگانت، تضمين كني… به گفته يكي از شاگردان فرديد: «استاد اين آخريها قائل به كرامت براي خود شده بود. حتي اگر مثلا سر يكي از ما درد مي ‌گرفت، دستي روي پيشانيمان مي‌ گذاشت و مي ‌گفت، اي درد رهايش كن! گاهي نيز ادعا مي‌كرد كه در منام (خواب) حضرت ـ مهدي موعود ـ به او فرموده ‌اند پسر عمو من از خداوند خواسته‌ام عمر پربركت ترا طولاني‌ تر كند تا زمينه‌هاي ظهور ما را كاملا فراهم كني. بارها در رد متافيزيك مي‌ گفت: اگر غرق در‌قرآن شوي، علوم ظاهره و علوم باطنه را يكجا صاحب مي‌ شوي، متافيزيك حيطه حكماي فلك زده است. من به اصلي رسيده ‌ام كه محيط بر همه اين فروع است. من كدخدا را يافته ‌ام بنابراين دنبال مشدي حسن مقنّي نمي‌ روم كه از چاه مدفوعات كانت و هگل را در مي ‌آورد و به خورد شما مي ‌دهد.»فرديد در جائي مي ‌گويد من امروز و فردا را در افق پس فردا مطرح كرده‌ ام و چشم انداز من انقلابي است كه آقاي خميني، زنگ آن را به صدا درآورد و به زودي بانگ آن را در سراسر جهان خواهيد شنيد، من به انقلاب جهاني مي ‌انديشم كه حضرت حجت رهبري آن را عهده‌ دار است و انشاءالله خداوند كمك مي ‌كند كه ما در ركاب حضرتش باشيم. آن «رندي» كه فرديد از آن دم مي‌ زند تنها در صحنه سياست فعليت پيدا مي ‌كند، آن هم سياستي كه به قول خميني عين دين است. اسلام ناب انقلابي محمدي همان بستري است كه فرديد را همراه با مصباح يزدي در آن مي‌ غلطاند و شگفتا اين مصباح كسي است كه پيش از انقلاب به علت ارادت بسيار به شيخ محمود ذاكر زاده تولائي ملقب به «حلبي»، اسلام سياسي را رد مي ‌كند و يكبار هاشمي رفسنجاني و شيخ فضل ‌الله محلاتي مرحوم را كه براي گرفتن امضاي او جهت انتشار اطلاعيه ‌اي در تأييد نظر خميني آمده بودند، شبانه از خانه بيرون مي ‌اندازد. در طول حكومت خميني، احمد فرديد از هر روزنه‌ اي كه مي‌يابد براي اظهار ارادت و تقرّب به رهبر معظم استفاده مي‌ كند و چون مراتب سرسپردگي رضا داوري را به جماران و حومه خوب مي ‌داند هر بار با او برخورد مي‌ كند ستايش تازه ‌اي از خميني را بر زبان مي ‌آورد و چند معلّقي به سلامتي امام امت در برابر شاگرد مجذوبش مي‌ زند. مصباح اما مغضوب است. خميني اصلا از او خوشش نمي ‌آيد. به‌ خصوص كه مكرّر به او گفته ‌اند شيخ محمدتقي از سرسپردگان شيخ حلبي است كه به صراحت دربرابر ابو القاسم خزعلي، ولايت او (خميني) را با ولايت دجّال قبل از ظهور حضرت مقايسه كرده است. با اين همه مصباح كه دريافته است فعلا تا اطلاع ثانوي بر سفره شيخ محمود به جز نان و پيازي نخواهد يافت در حالي كه در حضرت امام، حتي اگر خرده ريزهاي سفره نصيبش شود روزگاري خوش خواهد داشت تقريبا از اواسط دهه 80 ميلادي قرن پيش، از هرفرصتي براي رساندن پيام سرسپردگي‌ خود به آقاي خميني سود مي ‌جويد. در سخنرانيها و نوشته‌هايش سر خميني را به عرش مي ‌رساند و از مدايح خود پيش پاي اورا فرش مي‌ كند. مصباح نيز مثل فرديد به دنبال مرد برتر است. آنكه مي ‌تواند چنان شمشيري در دست او باشد و گردنهاي سرفرازان را قطع كند. فرديد از ابرمردهاي متعددش سرانجام خميني را در جايگاه مهدويت مي ‌نشاند. و اگر فخرالدين حجازي زيتونه‌هاي مبارك را در لفظ مورد مرحمت قرار مي ‌دهد، فرديد هم در لفظ و هم در معني، به شاگردانش ياد آور مي‌ شود، مبادا ظاهر و مظهر را يگانه فرض كنيد. ظاهر ‌آقاي خميني را نبينيد كه ممكن است فردا به فنا برسد. او مظهر حقيقتي جاودانه است. او آمده است تا شما را براي ظهور مهدي آماده كند. و من احمد فرديد وظيفه دارم تا شما را از ميكربهاي فكري كه وجودتان را پر كرده و اذهان شما را آلوده نموده تطهير كنم تا در پشت سر سپه سالار ـ خميني ـ براي استقبال از «آقا» حاضر شويد
ولايت مصباحي
تا خميني زنده است، مصباح افتان و خيزان از يكسو خود را از گزند مصون مي‌ دارد و از سوي ديگر آنقدر مدح ولي فقيه را مي‌كند كه خيلي‌ها مي ‌پذيرند كه طرف واقعا خواب نما شده و تب ولايت جانش را پر كرده است. (اينكه مصباح مؤسسه امام خميني را علم مي‌كند، آنهم بعد از درگذشت خميني، خود گوياي ابعاد نفاق و فريبكاري شيخ است). بعد از خميني است كه درهاي خوشبختي براي مصباح باز مي‌شود. چرا كه اوتاد و اركان مرجعيت و حوزه، حاضر به بيعت آشكار با ولي فقيه منتخب هاشمي رفسنجاني و ريشهري و احمد خميني و مهدوي كني نيستند. مرجع اعظم «گلپايگاني» كه بر جنازه خميني نماز مي‌ گزارد اصلا سيد علي بن جواد را در حدي نمي ‌داند كه ولايتش را حتي تحمل كند. اراكي نيز در حالت غيبوبه ـ بيهوشي ـ است و هنوز گمان مي‌ كند پهلوي حاكم ايران است. الباقي مراجع نيز يا مرعوبند و يا مشغول دكان داري، شيرازي را با گرفتن فرزندان و شكنجه آنها خانه نشين مي ‌كنند و سيد محمد روحاني را دق مرگ، سيد صادق نيز تقيه پيشه مي ‌كند و منتظري را كه حاضر به سكوت نيست سرانجام بعد از سيزده رجب، با شكستن دندانش و ويران كردن حسينيه ‌اش، به زندگي در حصار وا مي ‌دارند. در چنين فضائي، خيلي طبيعي است كه محمد تقي مصباح يزدي شيخ المدرسين شود و صافي گلپايگاني شيخ المجتهدين. ناصرابوالمكارم شيرازي، در چنين فضائي قرينه شيخ صدوق مي‌شود و اراذلي از نوع احمد جنتي، با علامه حلّي از يك كوزه آب مي‌خورند.عطاءالله مهاجراني امروز از حكومت و عهد كوتوله‌ها مي ‌گويد. حال آنكه اين ولايت از فرداي مرگ خميني برقرار بوده است و اگر در اين ميان كسي سركشيده و طول قامت خود را به ديگران نمايانده است، يا بر صندلي چرخدارش مي ‌نشانند و يا همشيره ‌اي را به اميد دست يافتن به كيسه زر، مأمور بي‌اعتبار كردنش مي‌كنند. در واقع دكتر مهاجراني دير به گفتن آمده است. اين بساط كوتوله‌ها ديرگاهي است برپاست. از همان روزي كه كوتوله‌هائي از نوع احمد فرديد و شيخ محمد تقي مصباح يزدي بر سفره كوتوله ‌اي ديگر آستين بالا زدند و به بلعيدن مشغول شدند

٣.٣.٠٦

حضور جوانان ايرانی در سازمان ملل متحد برای آزادی زندانيان سياسی

جوانان برگزيده ايرانی در دهم آوريل دوهزار و شش به سازمان ملل متحد می روند تا از اين طريق از همه انسان های صلح دوست و آزادی خواه بخواهند که به رهبران حکومت ايران بگويند همه زندانيان سياسی را آزاد نمايند و حقوق بشر را در ايران رعايت کنند
نامه به دوستان صلح، مدافعان حقوق بشر و آزادی در اين دنيا
قرار است، که 5 جوان ايرانی در 10 آوريل 2006 از گوتنبرگ به نيويورک پرواز کنند تا در 12 آوريل با مسئولان بخش حقوق بشر سازمان ملل متحد و روز 17 آوريل با آقای جان الياسون، رئيس نوبتی مجمع عمومی سازمان ملل ديدار کنند. جوانان در اين سفر، از طريق سازمان ملل متحد، می خواهند آرزوها و رنج های جوانان ايرانی را به گوش مردم دنيا برسانند. قبل از همه اجازه می خواهيم اين 5 دانشجوی ايرانی را به شما معرفی کنيم:1. زويا زرافشان،دانشجوی دانشگاه برلين، فرزند دکتر ناصر زرافشان، وکيل مدافع سرشناس ايرانی که اکنون 5 سال است به خاطر اطلاع از جزئيات قتل هايي، که به صورت زنجيره ای توسط ماموران وزارت اطلاعات انجام، سپس رسما به آن اعتراف شد، در زندان بسر می برد. 2. سهراب مختاري، دانشجوی دانشگاه برلين، آلمان، فرزند محمد مختاري، نويسنده نامدار ايرانی که در سال 1998 در جريان قتل های زنجيره ای توسط ماموران وزارت اطلاعات ترور شد. 3. بهمن عبداللهي، دانشجوی ممتاز دانشگاه استکهلم، سوئد، فرزند بهزاد عبداللهی زندانی سياسی که در سال 1988، به همراه هزاران زندانی ديگر، بدون محاکمه و مخفيانه اعدام شد. 4. مارال توحيدي، دانشجوی دانشگاه در اوپسالا، سوئد 5. سمين صادقي، دانشجوی دانشگاه در لين شوپينگ، سوئدسفر جوانان به نيويورک با همکاری نهادهای اجتماعی و فرهنگی ايرانيان مقيم سوئد و اروپا در تابستان 2005 سازمان يافته است. جوانان در جريان يک کنسرت پاپ که برای حمايت از صلح و دوستی و حقوق بشر اجرا شد، از ميان دهها داوطلب به قيد قرعه انتخاب شدند که برای جلب حمايت دنيا از آزادی دکتر ناصر زرافشان و اکبر گنجی و ساير زندانيان سياسی و عقيدتی ايران تلاش کنند.جوانان به سازمان ملل می روند تا از اين طريق حمايت انسان های صلح دوست و آزادی خواه دنيا را، برای آزادی همه زندانيان سياسی و رعايت حقوق بشر در ايران، جلب نمايند.سفر جوانان در عين حال يک سفر دوستی و صلح است. اکثريت بزرگ جوانان ايرانی از نفرت داشتن از يک ديگر متنفرند و دوست داشتن را دوست دارند. آنها از پيروان هيچ يک از دين ها نفرت ندارند و با تقسيم دنيا به "مسلمانان" و "ضد مسلمان ها" عميقا بيگانه اند. برای ما تحقير ديگر ملت ها، نژادها و دين ها، و يا دامن زدن به ترس از آنان مثل تروريسم، جنگ و نسل کشی هولناک است. آرزوی ما اين است که همه مردمان روی کره زمين امکان داشته باشند از زيبايی زندگی بيشتر لذت ببرند، گرسنگی و مرض در همه جای دنيا کمتر شود و لبخند عشق و شادی روی لبان دختران و پسران در همه جای دنيا فراوان تر شود.ما هيچ کجا نمی بينيم که نسل ما اسلحه و آدم کشی و جنگ را دوست داشته باشند. جوانان ايران، مثل ديگر جوانان، آرزو دارند همه سلاح های کشتار جمعی در همه جا نابود شوند. در کشور ما با اوج گرفتن بحران هسته ای مردم هر روز بيشتر نگران می شوند. برای اکثريت بزرگی از ايرانيان اتمی شدن مهم تر از صلح نيست.ما از اين که اکنون بيش از 60 سال است که جنگ جهانی جهان ما را ترک کرده، بسيار خوشحاليم و اين موهبت بزرگ را محصول وجود سازمان ملل متحد می بينيم. ما به پاس همين خدمت بزرگ به بشريت است که تصميم گرفتيم با مراجعه به سازمان ملل متحد، نگرانی ها، آرزوها و قبل از همه اعتراض خود به نقض حقوق بشر در ايران را با آن در ميان بگذاريم. ما از همه شما دوستان صلح، آزادی و حقوق بشر در چهارگوشه دنيا درخواست کمک داريم. با پخش خبر سفر جوانان به نيويورک و هدف های آن، از اين ابتکار حمايت کنيد. شبکه فرهنگی ايرانيان اروپا، اتحاديه سراسری ايرانيان سوئد و واحدهای آن در گوتنبرگ و استکهلم؛ کانون پژوهش فرهنگ ايران -؛ مرکز آموزشی ايران -؛ جامعه دفاع از دمکراسی و حقوق بشر در ايران -؛ انجمن سوسيال دمکراتهای ايرانی -؛ انجمن چند فرهنگی راديو های محلی در گوتنبرگ؛ انجمن ايران و سوئد در مالمو ... با همکاری سازمان آموزشی
ABF
علاقمندان به اطلاعات بيشتر می توانند با شماره موبيل
0046-707856649
تماس بگيرند
e-mail:ikfc@eucn.org