١٥.١٢.٠٦

برای مقابله با خطر فاشیسم ، من به علی اکبر فلاحیان رای می دهم

اگر فکر می کنید که تیتر بالا خیلی تند است ، بگذارید برایتان بگویم که من دیروز صبح سه مقاله ،‌ خواندم که مردم را تشویق می کردند ،که بروید رای بدهید ، حتی تاکید که خصوصا در انتخابات خبرگان شرکت کنید ، بعد دیدم که دوستی در نشریه ایران امروز و پیک نت به نمایندگی از توده ای ها و فدایی ها و جمهوری خواهان برای « شیخ پیش کسوت مهدی کروبی » آرزوی موفقیت کرده است آنهم به مدد ملائکه و فرشتگان. بسیار خوب. به احترام ایشان رفتم ، سایت حزب اعتماد ملی تا ببینم ، کاندید های رهبر جدید اصلاحات آقای کروبی البته برای تدام راه پر سنگلاخ اصلاحات کیست ؟ لیست نامزدهای حزب اعتماد ملی را دیدم ،‌ شما هم ببینید :- محمد رضا واعظ طبسی- محمود هاشمی شاهرودی- محمد رضا فاکرو وحشتناک ترین کاندیدای حزب آقای کروبی - علی رازینی - نام دارد از استان همدان.بعید می دانم آن دوست من نداند ، پایین تقریبا همه احکام اعدام رفقایش ، نام و امضای آقای رازینی به چشم می خورد ، بساط غریبی شده ، کارگزاران به شیخ علی رازینی ای نزدیک شده که سعید مرتضوی و نومیری را کشف و شهرداران را ۶ ماه در خیابان وصال از لنگ آویزان کرده بود ، حزب توده به واعظ طبسی رای می دهد ، این صدای چکمه فاشیسم چه ها که نمی کند.
صبح امروز ،‌از خواب که بیدار شدم باید از « فونشال » که شهر بزرگ « جزیره مادیرا» است ، جایی در اقیانوس اطلس بیشتر نزدیک به آفریقا - آماده می شدم برای بازگشت به لیسبون ، پایتخت پرتغال.پایین خیابان ، قهوه اول صبح را می خواستم که بگیرم ، چشمم افتاد به چند روزنامه مختلف که تقریبا همه ، خبر « هو کردن محمود » را صفحه اول کار کرده بودند. حالا شما به من بگویید چه حالی دست می دهد به آدم ، وقتی عکس بزرگ چند دانشجو را می بیند ، بر صفحه اول روزنامه ها ، جایی در اقیانوس اطلس.دانشجویان ‌عکس محمود را وارونه گرفته اند ، یا آن یکی که بزرگ نوشته است « رئیس جمهور فاشیست ، پلی تکنیک جای تو نیست »

برای چند ثانیه ، همه وقایع دهسال گذشته ، با سرعت از مقابل چشمانم - گذشت. از ماجرای دکتر سروش ، بازداشتها و بازجوییها ی قبل و بعد خاتمی ، می دانید بعضی مواقع اسامی یکهو می جهند میان افکار آدمی، سه چهار چهره آمد در نظرم ،‌ اولی صورت محجوب طواف بود و آخری علی افشاری. اسم دو نفر میانی را نمی گویم چون اطمینان دارم که راضی نیستند.
بعد یکهو دیدم ، که بقای این انجمن به معجزه می ماند ، همین دهسال گذشته را که بگیریم. محمدرضا شمس نقدی شمشیر بر کشیده بود ، راست امنیتی پرونده می ساخت و راست سنتی سناریو می نوشت ، چپ خط امام تکفیر می کرد و چپ امنیتی تهدید.امیر محبیان مقاله می نوشت که انجمن امیرکبیر « مخل امنیت ملی » است و سعید حجاریان از ویتفوگل و مارکس شاهد می آورد که « تحکیم مضر توسعه سیاسی » است.امیدوارم حالا دیگرش نظرش این نباشد لااقل.گوهر اراده آدمی پر ارزش است اما ، با قدرتی عظیم و باورنکردنی ، قدرتی که در اندام انسان دربند ، روح می دمد. تا همه زنجیرها را به ضربتی بگسلد. باور ندارید ، شهر رم را بنگرید و بارگاه عظیم و خیره کننده حکومت پاپها را و بعد بیاد آورید که این آدمی بود ، انسان تنها بود که یک تنه ایستاد در مقابل این حجم خیره کننده سنگ و سپاه ، « جردانو برونو » را به خاطر آورید. چه کسی پیروز میدان بود؟ پاپ یا انسان آزاد ؟حالا من از شما می پرسم ، کجا ایستاده است ، جماعت اصلاح طلبی که هم ریاست جمهوری را گرفت ، هم شورای شهر را و هم مجلس را ، و هشت سال تمام صبح تا شب کوشید ، تا همین تکصدای انجمن امیرکبیر را خاموش کند ، توانست ؟ البته که خیر.برای شما یک مثال می زنم ، در ایام « مجلس ششم » ، نایب رئیس مجلس اصلاحات - آقا بهزاد - مسابقه گذاشته بود با « برادر محسن آرمین » نماینده شجاع و غیور مجلس اصلاحات و « آقای منتجب » برای طراحی و تقویت طیفی قرار بود گورکن پروژه دفن تحکیم باشد ، آوردند و بردندشان ، پول و موبایل و امکانات دادندشان ، جلسه گذاشتند و تصمیم راهبردی گرفتند ، چه شد ؟ آقا بهزاد کجاست ؟ محسن آرمین کجاست ؟ طباطبایی کو ؟ منوچهری کجا رفت ؟ حجتی چه شد ؟ عین همین پروژه دوباره تکرار شد با آن سه نفر دیگر ، این به کجا انجامید ؟ معین کو ؟ هاشمی چه شد؟ حالا قسمت خنده دار ماجرا اینجاست که بعد از ۸ سال - من واقعا نمی دانم که چه اتفاقی افتاده برای آن خلق بی شمار ، چهره های حامی اصلاحات که بازگشته ایم به « روح الله اوحدی » و کسانی که سر سوزنی با مجموعه تحکیم آشنایند معنای حرف مرا خوب می فهمند. آمدند ، حقوق گرفتند ،‌ ماشین و زمین و موبایل خریدند ، بورس فرانسه و انگلستان گرفتند و بله :‌ « آقای خاتمی عجب فرد فرهیخته و منحصر به فردی است » ، سالهای سختی بود ، فریب و دورنگی می فروختند خروار خروار به اسم عقلانیت و سیاست ورزی. هنوز هم می فروشند منتهی دیگر خریدار ندارد ، آنقدر می ماند تا ماشین شهرداری بیاید.باید می رفتیم همراه و همقدم با علی اکبر فلاحیان به فردی که چند دادگاه مستقل اروپایی و بین المللی در به در به دنبالش هستند ، به اتهام قتل و آدم کشی رای می دادیم ،‌ برای آنکه فاشیسم نیاید. اما خوب حالا زمان خوبی است برای بازکردن چشمها ، علی مانده است و حوضش و شمار حامیانی که تازه به زور رای چهار رقمی می سازد و نه بیشتر.همه کلام من این است ، سرمایه گذاری روی « انار دانه کرده ساوه » و « عبای شکلات » و «جشن یاس را پاس بداریم » ‌جواب داد؟ میدان دادن به آدمهای متملق و سوء استفاده چی موبایل به دست، حاصل آورد ؟ دوستان به جای این بازیهای لوس کودکانه ، که نتیجه اش را دیده اید و بد هم دیده اید ، گوهر آزادی را پاس بدارید . یک هزارم بچه های امیرکبیر شهامت داشته باشید ، شهامت ندارید ؟ آنهم چاره دارد.در یک کشور هفتاد میلیونی ، که لیستهای چند صدنفری و چند هزارنفری روزنامه نگار شاغل و فعال سیاسی کارمند حمایت کننده از فلان و بهمان کاندیدای اصلاح طلب منتشر می شد ، هیچ وقت از خود پرسیده ایم ، کجایند این آدمهای امضاء کننده حالا؟ می توانیم ده نفرشان را در یک سالن جمع کنیم تا لااقل انتقاد خیلی آرام کنند از وضع موجود؟ فقط انتقاد و نه بیشتر.در یک کشور هفتاد میلیونی ، چند دانشجو که هشت سال بدترین تهمتها را تاب آورده اند ، بدون هیچ پشتوانه ای با صدای بلند ایستاده اند در برابر عالیجناب معظمی که بسیاری از دوستان اصلاح طلب سالهاست حتی جرات بر زبان آوردن نامش را ندارند.خلاصه اینکه دست آن چند دانشجو را ببوسیم ، خجالت بکشیم از آنچه گفته ایم و نوشته ایم و کرده ایم سالها و ماههای گذشته.دیروز صبح کودکی گفت که « آی این که لخت است …» و شما می دانید لحظه ای نگذشت و خلق فریاد برآوردند « حاکم لخت است ، لخت است …»

٢٢.١١.٠٦

Saddam: Danke

In den Neuentwicklungen im Versuch von Saddam Hussein, der führende Richter des Tribunals Saddam erklärt, daß er nicht ein Diktator war, aber daß jenes umgebend du dich zu einen gemacht hattest. Diese Anmerkungen durch Richter Amiri, jemand, das vom Sein sympatisch zum ehemaligen Präsidenten beschuldigt worden ist, verdienen Aufmerksamkeit.Bis vor kurzem wurde es geglaubt, daß nur Iranier glaubten, daß ihre Führer normalerweise normale Leute waren und daß es die war, die sie umgaben, die verdorben und übel waren. Jetzt sieht es wie andere sieht auch Sachen ähnlich aus. Aber Richter Amiri und die, die den Finger der Schuld auf `umgebenden' Einzelpersonen zeigen, haben ein Problem. Es scheint, daß sie einen Diktator erwarten, einen Spaten durch seinen Namen zu benennen und zu bestätigen, daß er ein Diktator ist! Die Wirklichkeit ist, daß Diktatoren wie jeder sonst in vielen Weisen sind. Sie lieben ihre Kinder und sind zu ihrer eigenen Familie freundlich, gerade wie jeder sonst ist. Saddam, der das Blut von Tausenden auf seinen Händen hat, ist keine Ausnahme in dieser Hinsicht. Wir rufen die Bilder zurück, als er würde Nächstenliebehäuser besichtigen und sein freundlich, während des Krieges mit dem Iran Völker. Haben wir nicht Hitlers von freundliches Herz außerdem gehört? Oder von der Liebe Gerings für Anstrich und klassische Musik? Und hat Saddam Hussein nicht zwei romantische Romantausenden geschrieben, von denen auf vielen Regalen in den irakischen Häusern noch sitzen? Östliche Versionen Daniel Steeles der Romane. Nicht wissen wir von den freundlichen Relationen Familie Saddam Husseins jordanischen von den Beschreibungen des Königs Husseins des Kebabs, das Hussein pflegte, auf den Bänken des Dijlah Flusses (das Tigris) während des 8jährigen Krieges mit dem Iran persönlich zu bilden?Viele Diktatoren haben solch eine Seite. Wir sollten nicht das Gemetzel, das shah Nader des Irans während 2 Tage in Delhi Indiens, aber festlegte das Machen zu die freundlichste Person vergessen, nachdem wir mit einem indischen Mädchen verliebt haben, in dessen Armen er schließlich Tod gegenüberstellte.In einer Richtung hat der Richter Recht, wenn er, daß die Leute, die einen Diktator umgeben, ihn als solcher sehen, aber nicht selbst sagt. Ein Diktator ist jemand ohne dessen Meinung Leute nicht nichts tun und die nicht lassen, andere alles tun. Ein Diktator ist jemand dessen Ansichten nicht und nicht ohne Kosten herausgefordert werden können.Aber was ist der irakische Richter sucht nach, um zu zeigen, daß Saddam ein Diktator war? Die 100%-Stimmen, die er in seinen letzten Wahlen empfing, kurz bevor amerikanische Soldaten in Baghdad marschierten, ist möglicherweise der beste Beweis. Bis überließ ihn geheim seinem Palast Fell, jeder um ihn einschließlich Tariq Aziz verweigerte das, daß Amerikaner auf irakischem Boden waren. Und niemand trauten, das herauszufordern, obwohl sie ihre Gewehren und Schritte gehört hatten, oder sogar gesehen ihnen in ihrem Schlachtzahnrad.Ein Diktator bedeutet nicht jemand, das notwendigerweise eine starke Person und ein Mörder ist. Die meisten Diktatoren hatten nicht den Willen, zum sogar eines Vogels zu töten, aber sie schützten ein System, das leicht Rechtfertigung für Gewalttätigkeit fand. Haile Selassie von Äthiopien war wie ein Huhn, das von einer Zeichenkette hängt.Jene Einzelpersonen, die der irakische Richter erwähnt, sind für das Herstellen eines Diktators verantwortlich. Aber sie sind nicht zu dem Diktator selbst unterschiedlich. Sie werden ineinandergegriffen. Alle sie glauben an die gleiche Sache und umgeben den Diktator, also kann er frei atmen. Diese Einzelpersonen, die der Richter erwähnt, sind die, die chemische Bomben auf Tausenden ohne irgendein Zögern fallenließen. Sie mußten nicht warten, daß seine Zustimmung dies tut. Sie konnten sehr gut, er dachte, was er für wünschte. Sie glaubten, daß das, das tut, was er wünschte, patriotisch war. Und nach ihrem mörderischen Brief, würde der Diktator sie auf ihrer Rückseite tappen, wenn er sie pries.Eine andere Eigenschaft der Diktatoren ist, daß sie immer Epose verursachen. Keine ihrer Entscheidungen und Taten ist kleine Briefe. Sie verursachen ständig Stolz unter ihren Nachfolgern, indem sie, im Rennen (Blick verkünden und behaupten auf die Slavs, die Deutschen, die Araber, die Franzosen, die Briten, die Serben, die Samurais, das usw.) überlegen zu sein.So finden und sehen, daß ein Diktator man nicht nach einigen kosmischen Wesen wie die suchen sollte, die in hundert Jahren Einsamkeit von Gabriel Garcia Marquez beschrieben werden. Wir finden sie in unseren eigenen Häusern, in denen sie das Brot holen, aber nehmen alle Rechte von ihren Kindern und von Gatten weg. In ihren Relationen mit ihren Vorgesetzten sehen sie schüchtern und, während in ihren Umgang mit ihren Nachfolgern sie heftig sind, stark und rauh ergeben aus.Ein französischer Verfasser schrieb einmal, daß die ägypter verursachend waren und einen Diktator gleichzeitig zerstörend, den er sagte, ihre angenehmste Tätigkeit war.Aber die guten Nachrichten sind, daß dieser Kreis der Gewalttätigkeit nicht Energie hat fortzufahren. Es hat seine wichtigste Anforderung verloren, die Schwärzung und Unwissenheit ist. Die Welt ist heute freier und transparenter als überhaupt vorher. Es ist die Welt der Nachrichten und des Weckens. Obwohl Milosevic tragen kann, können die kostspieligsten Klagen in seinem Gericht oder Saddam einen Bart tragen, um sein zutreffendes Gesicht zu verkleiden.Nicht die mit jedem Kuß vergessen, den die loyalen Einzelpersonen um einen Diktator auf dem Superman schenken, lassen Sie uns sie tatsächlich drücken ihn näeher an dem Abgrund.

١٩.١٠.٠٦

اگر احمدي نژاد نميآمد، آبراهام لينکلن ميآمد؟

فحش را ميتوان پاسخ نداد، نقل قول را به وظيفه، بايد. ..... از خودم
پريشب ها در ميزگرد بهنود و بهارلو - صداي آمريکا- که نقلي از من شد (همان تيتر بالا) و آقاي مسعود بهنود خواست يادي را که بهارلو کرده، با ابراز محبتي به من کامل کند، گفت من علاوه بر اينکه هادي عزيز را ...... (فلان) ميدانم، ميدانيد که هادي تازگي ادعا ميکند که در چهار پنجسالگي با هم همکلاس بوديم. بنابر اين يک علقه قديمي به او دارم ....خيلي خوشم آمد که اقاي بهنود از من تعريف کرد، اما از آنجا که معدودي هموطنان خيال ميکنند من ادعاي الکي نميکنم، و لحن آقاي بهنود يکجوري بود که انگار ميکنم، اما در عين حال ادعاي الکي مرا در صداي آمريکا بازگو کرد و از آن نتيجه اثباتي و علقه اي هم گرفت، پس براي جلوگيري از گيج شدن ديگران (حالا خودم به درک)، در اين گوشه که صفحه خصوصي خودم هست گوشه اي از تاريخ مطبوعات معاصر را روشن ميکنم. حالا خودم جهنم، بهنود که روزنامه نگاري قَدَر و برجسته که هست.راستش با اين لحن که من «تازگي» اينجور «ادعا» ميکنم که «در چهار پنجسالگي» من و آقاي بهنود همکلاس بوده ايم، يک کم قضيه کوچکتر از آن ميشود که در صداي آمريکا با آن عظمتش بازگو شود. خصوصاً که آن کسي که معمولاً در آن سن و سال با آقاي بهنود و ديگران همکلاس ميبوده دکتر عليرضا نوري زاده است نه من
ماجرا اين است من چون ديده بودم که آقاي بهنود تاريخ تولد خودش را 1325 نوشته است، و باعث شده که در مورد سن و سال خودم به شک بيفتم، يکجائي اين معماي رياضي افتخارآميز را با او مطرح کرده بودم که پس چطور ما در يازده دوازده سالگي (نه چهار پنجسالگي) همکلاس بوده ايم؟ در کلاس چهارم ابتدائي دبستان هاتف، انتهاي عباسي خاکي، تهران.البته همان يک سال بود وگرنه معلوم است که ما باهم يکجا درس نخوانده ايم
سعديا چند خوري چوب شترداران را؟
ميتوان قطع نظر کرد شتر ديدي؟ نه

دکتر کامرانی از فعالین سیاسی تبریز در بند 350 به سر میبرد

دکتر کامرانی از فعالین سیاسی تبریز در بند 350 به سر میبرد. بر اساس گزارشات محدود رسیده از زندان اوین ،دکتر کامرانی که از فعالین سیاسی با سابقه در آذربایجان میباشد و از جمله چهره های محبوب مردمی است، پس از 4 ماه بازداشت در بند 209 به بند 350 زندان اوین منتقل گشته است. دکتر کامرانی در این مدت، 2 ماه در انفرادی بند 209 و 2 ماه نیز در بند عمومی 209 بوده است. همچنین بنا بر خبری دیگر دکتر عوده افری از جمله چهرهای سرشناس در شهر اهواز که پسرش علی افری چندی پیش به اتهام بمب گذاری به اعدام محکوم شد. از سوی دادگاه به 20 سال حبس و تبعید به زندان اردبیل محکوم گشته است. این در حالی است که دکتر افری اعتقاد دارد که اعتراضات و فعالیتهای انها کاملا مدنی و مسالمت آمیز و جزء حقوق تعریف شده ی شهروندی آنان است

کیوان رفیعی بدون وکیل محاکمه می شود

به نام آزادی آقای کیوان رفیعی که در روز 18 تیر ماه سال 85 در خیابان بدون هیچ دلیلی دستگیر و به بند 209 زندان اوین منتقل گردید وبیش از 100 روز در سلول های انفرادی تحت شکنجه های روحی و جسمی قرار داشت وی در اعتراض به بازداشت بی دلیل خود دوبار تا کنون دست به اعتصاب غذای خشک زده است.در روز دستگیری آقای کیوان رفیعی ، راسخ (قاضی پرونده) به دلیل اینکه بازداشت آقای رفیعی بدون دلیل بوده است قرار بازداشت وی را به وثیقه تبدیل کرد . ولی مامورین وزارت اطلاعات " بدون توجه به تبدیل قرار بازداشت به قرار وثیقه " او را همچنان در بازداشت نگاه داشتند.در همین راستا مامورین وزارت اطلاعات و قاضی حداد که جدیدا پرونده را بدست گرفته است قصد پرونده سازی علیه آقای رفیعی را دارند.علی رغم اینکه آقای عبدالفتاح سلطانی پس از بازداشت کیوان رفیعی وکالت ایشان را به عهده گرفتند . با مخالفت های دادگاه انقلاب مواجه گردیدند . روز چهارشنبه گذشته کیوان رفیعی به دادگاه انقلاب منتقل گردید و اجازه نداند که وکیلش در این دادگاه حضور یابد . و از طرف دیگر آنها کاغذ و قلم نیز از آقای رفیعی دریغ کردند تا از تنظیم دفاعیات ایشان جلوگیری کنند.آقای رفیعی نسبت به عدم حضور وکیلش در دادگاه و پرونده سازی علیه خود اعتراض نمود و خواهان یک پروسه عادلانه گردید . فعالان حقوق بشر در ایران ضمن محکوم کردن بازداشت بی دلیل آقای کیوان رفیعی و همچنین پرونده سازی بر علیه او خواهان آزادی فوری و بی قید شرط او هستند و همچنین از تمام سازمان های حقوق بشری می خواهیم بر رژیم فشار وارد آورند تا موجب آزادی آقای کیوان رفیعی شوند

سردارسرلشگرسپاه محسن رضائي وزيرنفت ميشود

درخبرآمده بود، محسن رضائي دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام جايگزين مهندس سيد كاظم وزيري هامانه شده ودرآتيه نزديك بمجلس شوراي اسلامي معرفي خواهد شد. بنا براين گزارش نيزدكتر پرويزداوودي ازسمت معاون اولي رئيس جمهوري كنار رفته وبعنوان رئيس كل جديد بانك مركزي رژيم منصوب خواهد شد
اين گزارش بنقل ازمنابع آگاه ونزديك به گردونه قدرت حكايت دارد كه: معاون اجرائي احمدي نژاد نيزپس ازانحلال سازمان مديريت وبرنامه ريزي (( سازمان برنامه وبودجه سابق)) وادغام اين سازمان با حدود شصت سال قد مت كه وظيفه مطالعاتي وبرنامه ريزي كشور رابعهده داشته درمعاونت اجرائي رئيس جمهوري، عهده دار مسئوليت جديد خواهد بود
نظر: آنطور كه ازمجموعه اقدامات دولت اصولگرا برمييا يد، چنين بنظر ميرسد كه سرداران سپاه بعد ازتصا حب مراكز قدرت در دوقوه مقننه ومجريه، مصمم هستند تا باچنگ اندازي به اركان اقتصادي و نهادهاي برنامه ريزي كشور ويران شده، مابقي شالوده هاي اقتصادي كشوررا نيزنابودوتتمه ثروتهاي مملكت را بغارت ويغما ببرند

اختلاف بر سر تمرکززدايی در بودجه ايران

محمود احمدی نژاد، رئيس جمهور ايران طی ابلاغيه ای سازمانهای مديريت و برنامه ريزی را در استانها به استانداريها ملحق کرده است، اين تصميم تاکنون به استعفای سه تن از معاونان سازمان مديريت و برنامه ريزی انجاميده است
آقای احمدی نژاد دليل تصميم خود برای الحاق سازمانهای مديريت و برنامه ريزی استانها به استانداريها را تمرکززدايی، تسريع در امور استانها، پيشرفت در سازندگی و عمران استانها و حسن اجرای امور اعلام کرده است
از فرهاد رهبر، رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزی به عنوان يکی از مخالفان اين تصميم ياد می شود و روزنامه جام جم متن نامه ای از او خطاب به رئيس جمهور را چاپ کرده که در آأن استعفای سه تن از معاونان سازمان مديريت و برنامه ريزی در اعتراض به اين تصميم اعلام شده است
برخی از نمايندگان مجلس نيز اين تصميم را دارای ابهام قانونی دانسته و گفته اند که وظايف سازمان مديريت و برنامه ريزی از سويی با وظائف استانداريها سازگار نيست و از سوی ديگر فلسفه وجودی سازمان مديريت و برنامه ريزی، مستقل بودن آن از وزارتخانه هاست و ملحق کردن آن به وزارت کشور با فلسفه وجودی اين سازمان مغايرت دارد
ابهام ديگری که مطرح شده بر سر اين است که آيا رئيس جمهور بدون تصويب مجلس می تواند سازمان مديريت و برنامه ريزی را به استانداريها انتقال دهد يا نه
در صورتی که پانزده نماينده مجلس خواهان تفسير تصميم رئيس جمهور شوند، کميسيون برنامه و بودجه مجلس مأمور تفسير آن می شود و اين تفسير بايد به رأی مجلس گذاشته شود
قرار است فراکسيون اصولگرايان مجلس نيز برای بررسی تصميم رئيس جمهور جلسه ای تشکيل دهد
سازمان مديريت و برنامه ريزی وظيفه تهيه و تنظيم بودجه کشور و نظارت و ارزيابی دستگاههای اجرائی را به عهده دارد و برخی از نمايندگان ابراز نگرانی می کنند که سپردن اين وظائف و اختيارات نهادی اقتصادی به نهاد ديگری که نوع فعاليتش سياسی و امنيتی است باعث شود که برنامه ريزيهای اقتصادی که ماهيتی بلندمدت و کلان دارند فدای تصميمگيريهای سياسی شوند که عموماً به صورت مقطعی و کوتاه مدت اتخاد می شوند
به گفته الياس نادران، نماينده تهران در مجلس شورای اسلامی، موضوع الحاق سازمان مديريت و برنامه ريزی به استانداريها ابتکار تازه ای نيست و طی ده سال گذشته هر گاه رئيس تازه ای برای اين سازمان منصوب شده، اين موضوع مطرح گرديده اما پس از بحثها و اظهارنظرهای مخالفان و موافقان کنار گذاشته شده است
از طرف ديگر موافقان تصميم رئيس جمهور ايران معتقدند که الحاق سازمان مديريت به استانداريها به امور اجرائی سرعت می بخشد، بين مديران سياسی و برنامه‌ ريزان هماهنگی برقرار می کند و استانداريها را کارآمدتر می کند.
مسئله ديگری که در ارتباط با تصميم رئيس جمهور مطرح می شود اين است که او با اينکه سازمانهای مديريت و برنامه ريزی استانها را به استانداريها ملحق کرده، مديريت کل اين سازمان را که در حيطه اختيارات رئيس جمهور قرار دارد به وزارت کشور نسپرده است، بدين ترتيب در حالی که مسئولان سازمان مديريت در استانها از اين پس تحت عنوان يکی از معاونان استاندار فعاليت خواهند کرد، رئيس کل اين سازمان به جای اينکه معاون وزير کشور شود، معاون رئيس جمهور است و اين موضوع از ديد عده ای از آگاهان ايجاد تناقض قانونی می کند
در حالی که نمايندگان اکثريت محافظه کار مجلس بر سر تصميم اخير رئيس جمهور دچار اختلاف شده اند، اقليت اصلاح طلب در مخالفت با اين تصميم با يکديگر يکصداتر بوده و در ابراز مخالفت خود لحن تندتری داشته اند
به گفته ايرج نديمی، نماينده لاهيجان، با ادغام سازمان مديريت و برنامه ريزی با استانداريها بايد فاتحه برنامه ‌ريزی را در ايران خواند، استاندارها بر اساس نظام چانه ‌زنی، ارتباط، توصيه، روابط و فشار برای استانها بودجه اخذ خواهند کرد و در مصرف بودجه نيز، تمايلات استاندارها و تأثير افرادی همچون امامان جمعه، نمايندگان مجلس و احزاب سياسی تعيين کننده خواهد بود

مرخصي 48 ساعته باطبي با چه هدفي داده شد؟؟

مرخصي 48 ساعته احمد باطبي آنهم باوثيقه يكصد وبيست ميليون توماني بسيار سئوال برانگيزبود . تصور بسياري ازهمرزمان احمدباطبي وهمينطورديگرفعالين ومبارزين سياسي برآن بود كه شايد اخذ وثيقه يكصد وبيست ميليوني بااحتساب وثيقه قبلي يعني وثيقه 200 ميليون توماني جمعا بمبلغ 320 ميليون تومان، بعنوان تاكتيكي امنيتي – اطلاعاتي وبعنوان شمشيرداموكلس بالاي سراحمد باطبي قرارداشته باشد تا اين مبارزخستگي ناپذيرپس ازآزادي موقت اززندان چون ديگرزندانيان بظاهرآزاد شده سكوت پيشه كند ودردستورالعملي نانوشته ازهرگونه مصاحبه يامكاتبه بارسانه ها و... پرهيز بنمايد

اماحالا وبعد از48 ساعت آزادي كه احمد را مجددا" به زندان بازگرداندند، يگانه برداشت ازتحليل قضيه درنزد دوستان ومبارزين درون مرزبراين واقعيت استواراست كه اين مرخصي 48 ساعته بجزتله گذاري وگستردن دام براي ردگيري ديگرمبارزين وفعالين سياسي نبوده ومسئولين مربوطه باچنين ترفندي درنظرداشته اند تادرهنگاميكه همرزمان باطبي براي ديداراو به منزلش مي آيند، يا ازطريق تلفن ارتباط برقرارميكنند، آنها را شناسائي كرده تادرزمان مناسب به دستگيري آنان اقدام نمايند . والا هيچ دليل وهيچ سابقه اي وجود ندارد كه براي يك مرخصي 48 ساعته آنهم براي يك زنداني كه باوثيقه 200 ميليون توماني درمرخصي استعلاجي بوده، وثيقه ديگري آنهم بمبلغ يكصد وبيست ميليون تومان گرفته شود

١٨.١٠.٠٦

تجمع و درگیری در پلی تکنیک

صحن و آمفی تاتر دانشگاه پلی تکنیک تهران روز سه شنبه صحنه درگیری میان دانشجویان حامی انجمن اسلامی منتخب دانشجویان،نیروهای انتظامات و اعضای بسیجی انجمن خودخوانده این دانشگاه بود.دانشجویان این دانشگاه که روز دوشنبه در تجمع و راهپیمایی در اعتراض به وضعیت دکتر کیوان انصاری عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک اعلام کرده بودند روز سه شنبه برای جلوگیری از برگزاري برنامه سياسي انجمن اسلامي نامشروع در صحن دانشگاه حاضر شده و درخواست هايشان را پيگيري ميكنند، با تجمع در مقابل آمفی تاتر این دانشگاه از برگزاری این مراسم که مدعوین آن مجيد انصاري, عضو مجمع روحانيون مبارز؛ محسن قمي، نماينده ولي فقيه در دانشگاه‌‏ها و كعبي، نماينده مجلس خبرگان بودند جلوگیری کردند و در نهایت اعضاي برگزاركننده مراسم مجبور به ترك سالن و برگزاري برنامه خود در مسجد دانشگاه شدند. خبرگزاری ایلنا در گزارش مفصلی از تجمع در دانشگاه امیرکبیر آورده است : در ابتدا دانشجويان حامي انجمن اسلامي با حضور در صحن دانشگاه و با خواندن سرود يار دبستاني و راهپيمايي در دانشگاه، اعتراض خود را ابراز داشتند و پس از آن با حضور در مقابل در سالن آمفي تئاتر خواستار حضور در سالن شدند كه انتظامات دانشگاه از اين اقدام جلوگيري كرد كه اين ممانعت باعث ايجاد درگيري‌‏هايي بين دانشجويان و مسوولان انتظامات دانشگاه شد. در زمان حضور دانشجويان در مقابل آمفي تئاتر تعدادي از دانشجويان به وضعيت حاكم بر دانشگاه اعتراض كردند. دانشجويان با در دست داشتن پلاكاردهايي با عناوين «انجمن بسيجي تعطيل بايد گردد» و با شعارهاي همچون «دانشجو مي‌‏ميرد، ذلت نمي‌‏پذيرد» انتقادات خود را اعلام كردند. سپس انتظامات دانشگاه اجازه داد تا دانشجويان در سالن آمفي‌‏ تئاتر حضور يابند كه به اين ترتيب همه دانشجويان وارد سالن شدند و تقريبا سالن پر شد. پس از چند دقيقه‌‏اي،كعبي در سالن حضور يافت اما ساير سخنرانان از حضور در مراسم خودداري كردند. در ادامه اين مراسم، اعضاي انجمن اسلامي منتخب مسوولان دانشگاه روي سن رفتند تا آغاز برنامه را اعلام كنند اما اعضاي انجمن اسلامي منتخب دانشجويان با حضور روي سن مانع برگزاري برنامه شدند. اعضاي انجمن اسلامي منتخب مسوولان دانشگاه خواستار گفت‌‏وگو با دانشجويان بودند اما اعضاي انجمن اسلامي منتخب دانشجويان با تاكيد بر اينكه آنها را انجمن اسلامي نمي‌‏دانند، حاضر به گفت‌‏وگو نشدند.همچنين دانشجويان به محض شروع به صحبت يكي از اعضاي انجمن اسلامي منتخب مسوولان دانشگاه، وي را «هو» مي‌‏كردند اما اظهارات اعضاي انجمن اسلامي منتخب دانشجويان با سوت و كف حاضران همراه بود. همایش انجمن خودخوانده به این شکل برگزار شد. سرانجام اعضاي انجمن اسلامي منتخب مسوولان -كه تعداد آنها بسيار اندك بود- با اعلام اينكه برخي افراد باعث اخلال در برگزاري مراسم شدند، سالن را به همراه كعبي ترك كردند و با حضور در مسجد دانشگاه، برنامه خود را برگزار كردند. اعضاي شوراي مركزي انجمن اسلامي منتخب دانشجويان اميركبير نيز با قرار گرفتن در پشت تريبون به تشريح وضعيت فعلي دانشگاه و انتقاد از برخوردها و احكام كميته انضباطي در قبال اعضاي انجمن پرداختند. علي صابري، دبير انجمن اسلامي منتخب دانشجويان با اشاره به تهديد خود در شب گذشته، گفت: دوشنبه شب در حسينيه ارشاد ماموران با تهديد به من اعلام كردند كه فردا نبايد در دانشگاه حضور يابم. وي همچنين به غيرقانوني اعلام كردن انجمن اسلامي توسط مسوولان دانشگاه اشاره كرد و ادامه داد: اگر بناست قانون رعايت شود، اين همه بي‌‏قانوني براي چيست؟ چرا از ما مي‌‏خواهند قانون را رعايت كنيم اما خود مسوولان اين چنين خلاف قانون رفتار مي‌‏كنند. صابري احكام صادره كميته انضباطي براي دانشجويان را غيرقانوني خواند. وي با اشاره به جمع‌‏آوري سه نشريه دانشجويي در روزهاي اول مهر ماه، گفت: زماني كه روز شنبه براي ثبت نام آمديم، فايل همه ما را بسته بودند در حالي كه تا چهارشنبه هفته پيش از آن، همه فايل‌‏ها باز بود. روز اول, دوم و سوم سه نشريه دانشجويي را جمع كردند و روز چهارم هم مي‌‏خواستند نشريه «خط صفر» را جمع كنند كه نگذاشتيم. همه اين اقدامات مسوولان دانشگاه غيرقانوني است و اگر فردا هم به من بگويند ديگر حق حضور در دانشگاه را ندارم، فقط يك معني دارد، اينكه دانشگاه باز هم كار غيرقانوني مي‌‏كند. دبير انجمن اسلامي منتخب دانشجويان اميركبير افزود: يكي ديگر از اقدامات مسوولان دانشگاه برداشتن تابلوي روابط عمومي و سر در مسجد است كه روي آن نوشته شده بود: «بنا شده توسط انجمن اسلامي». وي با اشاره به تشكيل انجمن اسلامي توسط مسوولان دانشگاه، گفت: زماني كه شوراي عمومي انجمن اسلامي در دانشگاه وجود دارد، دليلي ندارد كه مسوولان به كسان ديگري مجوز تشكيل انجمن اسلامي بدهند. طبق آيين‌‏نامه زماني كه شوراي مركزي انجمن اسلامي غيرقانوني اعلام مي‌‏شود، يك ماه بايد به شوراي عمومي فرصت دهند تا انتخابات را برگزار كند اما اين فرصت به ما داده نشد و خود مسوولان انجمن اسلامي را تشكيل دادند. همچنين عباس حكيم‌‏زاده، ديگر عضو شوراي مركزي انجمن اسلامي منتخب دانشجويان گفت: طبق آيين‌‏نامه دانشجو حق دارد در جلسه بررسي كميته انضباطي حضور يابد و دفاعيات خود را به صورت شفاهي بيان كند اما بسياري از احكام تعليقي كه كميته انضباطي براي دانشجويان صادر كرده، بدون حضور آنها بوده است زيرا اعضاي كميته انضباطي دانشگاه اميركبير با اين شرط حاضر به حضور در اين كميته شدند كه اسامي آنها فاش نشود، وقتي هم كه ما اعتراض كرديم، دبير هيات نظارت گفت كه مي‌‏توانيم كار غيرقانوني انجام مي‌‏‏دهيم. شما هم به هر جا خواستيد شكايت كنيد. حكيم‌‏زاده گفت: بحث بر سر اقدامات قانوني و غيرقانوني نيست، مساله اين است كه پروژه‌‏اي براي پلي‌‏تكنيك و دانشگاه تهران تدارك ديده شده است و مديريت دانشگاه هم در اين پروژه فقط يك مهره است. وي با بيان اينكه مديريت فرهنگي از جمع شدن نشريات دانشجويي ابراز نگراني مي‌‏كند، گفت: مساله اين است كه در پروژه در دست اقدام، نشريات دانشجويي نبايد توزيع شوند، مديريت دانشگاه هم در اين باره هيچ‌‏كاره است. حكيم‌‏زاده ادامه داد: اگر بحث بر سر قانونمندي است، آقايان خود را در معرض راي مي‌‏گذاشتند. موجوديت انجمن به ساختمان نيست بلكه در ذهن همه دانشجويان جاي دارد. بر اساس اين گزارش، در پايان اين مراسم قطعنامه‌‏اي قرائت شد كه در آن از اقدامات مديريت دانشگاه انتقاد شد. در اين قطعنامه آمده است: ما دانشجويان پلي تكنيك بدين‌‏وسيله انزجار خود را از اقدامات خلاف شرع, عرف و قانون رياست دانشگاه و نهادهاي امنيتي ابراز مي‌‏داريم و اعلام مي‌‏كنيم كه هيچ تشكل و نهادي را جز انجمن اسلامي دانشجويان پلي تكنيك با سابقه 47 ساله به عنوان نماينده خود در اين دانشگاه نمي‌‏شناسيم و از غاصبان انجمن كه به ناحق بر كرسي اين تشكل مبارز تكيه داده‌‏اند، مصرانه مي‌‏خواهيم كه چهره رسواي خويش را بيش از پيش در جمع دانشجويان آزاده پلي تكنيك رسوا نسازند

٢٧.٩.٠٦

Gewalt gegen Studenten in Iran zu Beginn des neuen Studienjahres

Mindestens 11 Studenten der Bou-Ali Sina Universität in der Stadt Hamedan wurden für ein bzw. zwei Semester vom Studium ausgeschlossen, so die regierungstreue Tageszeitung Aftab-Yazd am Montag. Die Zeitung schreibt, dass die Suspendierungen durch "politische Aktivitäten" der Studenten gegen Führer des Regimes bedingt seien. Es wird von etwa 30 aktiven Studenten von der gleichen Universität berichtet, die vor einem Disziplinarkomitee zur Verantwortung gezogen werden sollen. Die Hälfte von ihnen erhielt bereits die Nachricht vom Ausschluss vom Studium.Am 5. September, Mahmoud Ahmadinejad ordnete eine unvorhergesehene Säuberungsaktion an den Universitäten des Landes an und erklärte: "Das Schulsystem ist in den letzten 150 Jahren durch den Säkularismus beeinflußt worden. Der Kolonialismus wurde möglich, nachdem er sein eigenes säkulares System ausdehnte. ... Heute sollten die Studenten zu einem Präsidenten kommen und fragen, warum es an den Universitäten liberale und säkulare Universitätslektoren gibt."Der Iranische Widerstand verurteilt die zunehmende Unterdrückung der Studenten und appelliert an die internationalen Menschenrechtsorganisationen, kulturellen Institutione und Studentenvereinigungen, diese grausame Gewalt zu verurteilen und ihre Solidarität mit den iranischen Studenten zu bekunden.

٢٦.٩.٠٦

همهٌ راهها به قم ختم نمیشود

رامین كامران
رفرم اسلام دو راه داشته كه هر دو در ایران شكست خورده است
مانع اصلی رفرم ساختار روحانیت است نه اعتقاداتش
خاصیت اصلی ساختار روحانیت تضمین دوام این گروه است نه كمك به تحول مذهب
خیالپردازی راجع به تحول پذیری اسلام راه خمینی را هموار كرد
ناسازگاری اسلام با دنیای امروز و اینكه شرط بقای اجتماعی اسلام پیدایش یك چنین سازگاری است، حرفی است كه هر آخوندی هم میفهمد. به همین دلیل عمدهٌ مشغلهٌ دلبستگان به این مذهب از ابتدای تماس با تجدد تا به امروز ایجاد این سازگاری بوده ؛ محض نجات اسلام كه در مخاطره بوده و نه دنیای امروز كه برجاست و خطری هم تهدیدش نمیكند
این كار منطقاً دو راه داشته كه هر دو در ایران معاصر مورد آزمایش قرار گرفته است و عملاً هر دو هم شكست خورده. ببینیم به چه ترتیب
راه اول كوشش در منطبق كردن اسلام است با دنیای امروز كه از شریعت سنگلجی تا معركه گیرانی كه امروز هر كدام در یك گوشهٌ ایران اسلام زده بساط خود را پهن كرده اند، مدعی آن بوده و هستند. این روش كه كلاً عنوان «رفرم مذهبی» گرفته است و در حقیقت آش هفت جوشی است از اوهام عرفانی و آیات قرآنی و خیالات پروتستانی، در طول زمان بسیاری را به دنبال خود كشیده است. وجه اشتراك این برنامه های گاه بسیار غیر شبیهی كه تحت عنوان رفرم مذهبی عرضه شده و میشود این است كه معیار روزآمد كردن اسلام را در خارج آن میجویند. البته مروجان این برنامه ها به هیچوجه حاضر نیستند كه به این نكته اعتراف كنند، زیرا پذیرش اینكه تفسیر و تصفیهٌ مذهب را به اعتبار امری كه خود خارج از مذهب قرار دارد انجام میدهند، اصلاً پابندیشان را به مذهب از اساس مورد شك قرار میدهد و مستوجب تف و لعنت مسلمینشان میكند. به همین دلیل كج دار و مریز میكنند و گاه حتی مدعی میشوند كه دیگران از اسلام اقتباس كرده اند
این معیار خارجی كه همیشه هم از «كفار» به وام گرفته میشود در ابتدا علم نوین بود كه قرار بود مدعاهای مذهب را محك بزند و در نهایت تبدیل شد به تفسیر این آیه و آن حدیث در جهت اثبات انطباق آنها با دستاوردهای دانش امروز از چرخش زمین گرفته تا شكستن اتم. بعد از علم هم نوبت این مكتب و آن مكتب سیاسی باب روز شد، از سوسیالیسم سابق گرفته تا لیبرالیسمی كه امروزه جهانگیر شده. حاصل این كار هم یك دفعه شد سوسیالیسم علوی و دفعهٌ دیگر دمكراسی نبوی. استحكام این سخنان هم بیش از تفسیرهای عجیب و غریبی نبود كه برای قرآن و حدیث میتراشیدند. در حقیقت نه گفتار اول به اثبات اعتبار علمی مذهب كه اصلاً فایده اش هم معلوم نیست، كمكی كرد و نه گفتار دوم به تحقق هیچكدام این نظامهای خیالی انجامید. ولی در عوض هر دو با اعتبار بخشیدن به اسلام و با ترویج این رؤیا كه میتوان اسلام را به هر مكتب فكری و سیاسی پیوند زد و میوهٌ مأكول از آن چید، راه به قدرت رسیدن خمینی را هموار كرد كه دستمایهٌ اصلیش جز قواعد فقهی نبود
راه دوم راهی بود كه همین خمینی در پیش گرفت و درست عكس قبلی بود. یعنی به جای انطباق اسلام با دنیای امروزین متوجه منطبق كردن این دنیا بود با اسلام ؛ جا دادن این جهان وسیع در چارچوب تنگ شریعت محمدی و حذف و نابودی هر چه كه در این قالب جا نمیگرفت. خمینی با این ادعا به میدان آمد كه اسلام برای همه چیز راه حل دارد، همهٌ قدرت حكومتی را به خدمت برنامهٌ اجتماعی خود گرفت و طرفدارانش را هم با چماق به جان همه انداخت تا جهانی را كه میخواست، شكل بدهد. همان «هَمَه و هَمَهٌ» شیرینی كه در خاطر همه مانده. طی این كلنجار قالب متحجر اسلام از همه سو ترك برداشت و خود خمینی هم تا زنده بود نه توانست شكافی را ترمیم كند و نه حتی جلوی عمیق شدن آنرا بگیرد و در نهایت ناچار شد بر تحولی كه علیرغم خواست خویش موجدش شده بود صحه بگذارد، یعنی اینكه حاصل كار را از نظر اسلامی تأیید كند و ریق رحمت را سر بكشد
سر آخر هم برای خود وی و هم دیگر «عاشقان ولایت و امامت» روشن شد كه قالب اسلامشان همانقدر تغییر كرده كه جامعهٌ تحت حكمشان. بارزترین نماد این امر مسئلهٌ قوانین اسلامی بود كه همیشه دستمایهٌ اصلی آخوندها بوده. هر چند هستهٌ وحشیانهٌ جزایی این قوانین به مرحلهٌ اجرا گذاشته شد، باقیش به قدری تغییر كرد و به ناچار عوامل خارجی را در خود جا داد كه ارتباطش به فقه سنتی مورد تردید همگان قرار گرفت. درس تاریخ كه برای هزارمین بار برای این گروه كودن تكرار شد این بود كه جنس واقعیت از ایدئولوژی سخت تر است، امام خمینی! طبعاً این درس از فرمایشات امام خمینی نبود، خطاب به وی بود
البته در این میان كمتر كسی حاضر شد كه بپذیرد تغییراتی كه خمینی به سبك خود در اسلام ایجاد كرده مستحق نام «رفرم» است، فقط به این دلیل كه با خواب و خیالهای دیگران تفاوت داشت و برخی همانطور كه تصور میكردند اگر انقلابی نتیجهٌ مطلوب نداد نباید انقلابش خواند، فكر میكردند رفرمی هم كه حاصلش دلخواه نباشد نباید رفرم نامید
به هر حال طنز تاریخ در اینجا بود كه مدعیان رفرم مذهبی هیچكدام در تحقق بخشیدن به رؤیای خود كامیاب نشدند و آن كسی عملاً به راه رفرم رفت كه از بن و بنیاد با این كار مخالف بود. شكست هر دو گروه هم بارز بود، دستهٌ اول قادر به كاری نشدند و كار دستهٌ دوم حاصلی به بار آورد كه اصلاً و اساساً جا نیافتاد، یعنی ترتیبی پیدا نكرد كه خود اهل مذهب كلاً آنرا بپذیرند، تا جایی كه اعتراض به باطل بودنش از دهان شیخ منتظری هم كه شهرتی به سرعت انتقال ندارد، درآمد
ولی مسئلهٌ جالبتر این بود كه هر دو گروه در حقیقت از یك عامل شكست خوردند. این عامل كه به گروه اول اصلاً فرصت عرض اندام نداد و حاصل كار گروه دوم را در معرض تهدید و نهایتاً شكست قرار داد، گفتار سنتی مذهب اسلام یا تشیع نبود، ساختار روحانیت شیعه بود كه گروه اول توان تغییر دادنش را نداشت و دستهٌ دوم هم با تمام مساعی حریفش نشد. به قول مكتب رفته ها مانع كار متافیزیكی نبود جامعه شناختی بود، برای یافتنش هم آنقدر جستجو در «سپهر اندیشه» لازم نبود كه نگاه كردن به آنچه جلوی دماغ همه جریان داشت. همان رابطهٌ مجتهد و مقلد و چند مركزی بودن ساختار روحانیت شیعه كه هنوز ریشه اش در آب است و به احتمال بسیار قوی پس از سقوط حكومت اسلامی دوباره شاخ و برگ خواهد داد و اوضاع روحانیت را به حالت قبل از انقلاب بازخواهد گرداند. اول دو كلمه راجع به خود این ساختار بگوییم تا برسیم كه با آن چه میتوان كرد
این ساختار در دورانی شكل گرفته كه روحانیان شیعه سخت ترین دوران حیات خویش را میگذرانده اند، یعنی از سقوط صفویه تا برآمدن قاجاریه كه طی آن، به همت و درایت نادر شاه افشار و كریم خان زند، تشیع موقعیت ممتاز خویش را از دست داد و روحانیان شیعه هم به كلی از پشتیبانی دولتی محروم شدند. خاصیت اصلی این ساختار هم استقلال آن و مقاومت نسبی اش در برابر ضرباتی است كه از بیرون به آن وارد میاید، نه كرامات بیجایی كه سالهاست مبلغان دروغپرداز به آن نسبت میدهند و به افراد خوشباور میقبولانند. این ساختار نه میگذارد كار روحانیت ترتیب درستی بگیرد و نه ارتباطی با دمكراسی دارد. نمیگذارد كار روحانیت نظم و ترتیب درستی پیدا كند چون سلسله مراتبش سست است، تقسیم كار در آن ابتدایی و دیمی است و از این هر دو بدتر، در آن تقسیم كار با سلسله مراتب ارتباط منظم و منطقی ندارد. یك دسته مجتهد دارد كه همه مدعی ریاستند و یك عده خرده پا كه تكلیفشان معلوم نیست و در حكم ابواب جمعی این یا آن مجتهد هستند. با دمكراسی هم ارتباط ندارد چون هرچند مقلد در انتخاب مرجع تقلید آزاد است در تعیین حدود اطاعت از او آزاد نیست. قدرتی دمكراتیك است كه در تفویض آن هم محدودیت زمانیش مشخص شده باشد و هم دایرهٌ وسعتش. مقلد میتواند مرجع تقلید خود را عوض كند اما اساساً نمیتواند بگوید در این حد از او تبعیت میكنم و بیشتر نه. برده ای هم كه میتواند ارباب خود را عوض كند آدم آزاد نیست همان برده است كه در حیاتش مختصری تنوع هست
این ساختار، بر خلاف آنچه كه شهرت دارد، نه تنها موجد تحول مذهب نیست بلكه اساساً مانع هر تحولی است. توضیح چند و چون این ممانعت در كتاب «ستیز و مدارا» آمده است و چون طولانی است از ذكرش در اینجا صرفنظر میكنم. خلاصه اینكه «در اجتهاد باز است» حرفی است در حد شعار و اگر خوب نگاه كنید میبینید كه پشت این در خبری نیست
آنهایی كه میخواستند رفرم مذهبی راه بیاندازند، از قماش شریعتی و سروش، و آن كسی كه عملاً رفرم راه انداخت، یعنی خمینی، در مقابل این مانع عظیم دو راه در پیش داشتند كه مثل رفرمهایشان هر دو به بن بست خورد. اول اینكه به طرف بالا بروند، یعنی سعی كنند كه روحانیت را زیر چتر اقتداری واحد گرد بیاورند. این راه خمینی بود و تا خودش زنده بود به یمن استفاده از زور دولت توانست ریاست خود را به همه تحمیل كند. ولی وی نه اصلاً شعور سازماندهی داشت، نه طرح درستی برای ارائهٌ ساختار جدید و نه اراده و همتی برای این كار. مضافاً به همهٌ اینها تكیه اش به روحانیت برای ایجاد و سرپا نگه داشتن حكومت اسلامی بیش از آن بود كه بتواند خود را میان زمین و هوا معلق نگه دارد و این پایه را ترمیم كند. تكلیف جانشین محبوبش هم كه از ابتدا روشن شد و این امام علی البدل به ناچار از همان ابتدا ادعای مرجعیت خود را محدود كرد
راه دوم رفتن به طرف پایین بود، یعنی پخش كردن اقتدار مجتهدان در بین عامهٌ مسلمین و همان حكایت «اسلام منهای آخوند» كه هر از چندی خبر میرسد در جایی رؤیت شده ولی تا علاقمندان برسند ناپدید میشود. دلیل اقبال به این رؤیا تصور پوچ حذف كردن متخصصان امر مذهب از حوزهٌ جامعه است. بی توجه به این كه تقسیم كار اجتماعی كه وجودش از مظاهر تمدن است و توسعه اش یكی از نشانه های تجدد، مستلزم وجود این گروه و گروه های مشابه است. حذف متخصصان امر مذهب به دو صورت ممكن است. یكی این كه اصلاً مردم از مذهب صرف نظر كنند تا حاجتی به چنین گروهی نباشد كه نقداً به نظر ممكن نمیاید. دیگر اینكه هر كدام یك پا متخصص بشوند كه احتیاجی به نظر دیگری نداشته باشند كه این هم در حكم ترویج آخوندبازی است نه حذفش. البته رفرمیستهای امثال سروش و… در حقیقت خودشان مدعی ریاست مذهبی اند و خیال براندازی كلی این نهاد را ندارند، فقط مایلند مرجعیت به خودشان برسد. در این میان البته نفع آنها معلوم است ولی نفع دیگران خیر
خلاصه اینكه رفرم اسلام، كه نه ممكن بودن و نه مفید بودنش هیچكدام هنوز به اثبات نرسیده، در درجهٌ اول مستلزم تغییر بنیادی ساختار سنتی روحانیت است تا بعد نوبت به الهیات و كلام و فقهش برسدو اگر اولی موجود نباشد باقی حرف است و باد هوا. تغییر این ساختار هم به تمركز قدرت و كاربرد خشونتی نیاز دارد بیش از آنچه كه خمینی داشت و كرد و با هر نظامی هم سازگار باشد با دمكراسی حتماً نیست.
در این وضعیت روشن است كه رها كردن كار به امان خدا و باز گذاشتن دست روحانیت كه هر چه میخواهد بكند شرط عقل نیست، به خصوص پس از بلایی كه این قشر بر سر ملت ایران نازل ساخته است. یك راه معقول باقی میماند كه هم با دمكراسی سازگار است و هم با خیر مردم، چه مؤمن و چه غیر از آن. آن هم فرستادن اسلام است به قرنطینهٌ سیاسی تا جامعه را مبتلا نكند، این كار هم اسمی جز لائیسیته ندارد
در سیاست را به روی اسلام ببندیم، در اجتهاد خواه باز باشد و خواه بسته

٢٣.٩.٠٦

از گونتر تا پیاز بی پوست گراس


کامبیز گیلانی

"من عضو نیروی ویژه ی هیتلر بودم"

برنده ی جایزه ی نوبل ادبی سال هزار و نهصد و نود و نه، که پایه و اساس دریافت آن، به نوع نگرش و شخصیت اجتماعی نویسنده بر می گردد، در یک برنامه ی تلویزیونی، در مقابل مردم جهان، از کتاب تازه اش صحبت می کند و این جمله را به آن می چسباند

کسی که نه به عنوان یک نویسنده ی چیره دست، بلکه به عنوان کسی شهرت دارد، که نه تنها روی پایه های علمی ی عدالت اجتماعی ، پای فشرده، بلکه، بر روبناهای اخلاقی هم تکیه داشته است
کسی که با نگرشی دموکرات، با ساختاری تیز و روشن، در کنش های اجتماعی شرکت کرده، جهان را از نظر خود آگاه کرده است

گونتر گراس، در ارتباط با کتاب تازه اش می گوید
"من از این که وارد ارتش آلمان شده بودم، احساس غرور می کردم. قصدم این بود که وارد نیروی دریایی شوم و در زیر دریایی خدمت کنم، که چون امکانش نبود، سر از این نیروی ویژه در آوردم. با این حال، یک نفر را هم مجروح نکرده بودم
هرچند که بعد ها با مفاهیم دیگری آشنا شدم و شرم بجا مانده از آن را، هم چنان با خود کشیده ام

وقتی از او در رابطه با انتخاب اسم کتاب می پرسند، می گوید
"پیش از اسم، پیچیدگی، در انتخاب شکل آن بود. من می خواستم داستان، از شکل یک خاطره نویسی ی ساده خارج شود و با حسی ملموس تر گره بخورد. حسی که هر چه از آن بگذرد، از پیچیدگی اش بکاهد و به روشنی نزدیک شود. درست مثل پیاز، که وقتی شروع به پوست کندن آن می کنی، آرام آرام، لایه های ضخیم و تیره ی آن، جای خود را به ورقه های تازه و شفاف تر می دهند

به همین دلیل، این اسم را برای کتاب انتخاب می کند.
اما این اسم در برگردانش به فارسی چیست؟
من این اسم ها را در جاهای مختلف خوانده ام:" کندن پوست پیاز" ، " پوست پیاز را کندن" و " با پوست های پیاز
از آنجا که واژه ی بکار گرفته شده از سوی نویسنده، فعل نیست، پس دو نمونه ی اول منتفی هستند
نویسنده از اسم استفاده کرده است؛ از دو اسم و یک حرف اضافه، در ابتدای اسم اول. حالت دستوری آن، مفعول بواسطه به اضافه ی مضاف و مضاف الیه، که متناسب با قواعد زبان آلمانی، صرف شده است. از این رو، مورد سوم درست است

" با پوست های پیاز "
این کتاب چهار صد و هشتاد صفحه ای، در ماه سپتامبر امسال، وارد بازار کتاب آلمان شده است. فروش آن، همان گونه که پیش بینی می شد، فوق العاده است. در این کتاب، نویسنده از کودکی اش می نویسد؛ از آنچه درون خانواده می گذشت، شرایط اجتماعی و دلایلی که او را به سویی نا معلوم می کشاندند
برای او، مفهوم کودکی، از امروز به فردا، تغییر می کند. و، او سعی می کند با وارد کردن شخصیت هایی که هنوز هم هستند، بر تایید آورده هایش در داستان، بیافزاید

بخش دیگر داستان را روی هفته های آخر جنگ متمرکز کرده است. نشان می دهد که پس از مجروح شدن و به اسارت درآمدنش توسط نیروهای آمریکایی، چگونه همه ی رویاهایش را بر باد رفته می بیند.

گونتر شول، که گراس او را در کتابش آورده و چهار سال هم بزرگتر از اوست، در جواب این سئوال که نظر او در مورد نقشهایی که گراس به او و لویی آرمسترانگ داده است، چیست، می گوید: گراس ذهن آماده ای دارد، حوادث را در آن ضبط می کند، می پزد، و، وقتی لازم دانست، آنرا مطرح می کند. و البته باید بگویم، من از اینکه، آن که باشم که او به تصویر کشیده اش، خوشنودم

نویسنده، در مورد کارایی های اجتماعی کتاب و اعتراف دیرهنگامش، که جهان روشنفکری را به تلاطم در آورده و آن را بیش از پیش، تکه و پاره کرده است، می گوید
" من این حق را دارم که بعضی مسائل را برای خودم نگه دارم. یا دست کم آنها را وقتی بیرونی کنم که آمادگی ی بیان شان را دارم. در این مورد هم امروز این موضوع و موارد دیگر را با این شکل به میدان آورده ام

او که پدر پنج فرزند است، و دو بار ازدواج کرده است، به نویسنده ای شهرت دارد، که با سیاست، و به ویژه، آن نوعش که در جریان و به روز است، با چشمی منتقد برخورد می کند
در مورد آمریکا، و نقش کنونی اش، همواره، به روشنی و آگاهانه موضع گیری کرده است. و در مقابل این پرسش که آیا او، خود رادشمن آمریکا می داند، می گوید
" من دوستان بسیاری در میان آمریکاییها دارم و هرگز چنین احساسی نداشته ام، تازه برعکس اش منطقی است. به این معنا که من با انتقاد به این عملکردها، دوستی خودم را با آن مردم و فرهنگ، آشکارتر می کنم. از آن گذشته، اگر موضوع به دولت آمریکا بر گردد، من که کار غیر اصولی ای انجام نداده ام؛ چرا که همین ها هم از آزادی صحبت می کنند، و طبیعی است که پایه ای ترین اصل آزادی، آزادی بیان است


جان ایروینگ، نویسنده ی شناخته شده ی آمریکایی، در ارتباط با اعتراف او، می گوید:"گونتر گراس برای من هنوز هم قهرمان است."
رالف ژردانو، نویسنده ی یهودی آلمانی، در مورد او می گوید:" فراموش نباید کرد که ما از نویسنده ای صحبت می کنیم که روی منافع سرکوب شده ی یهودیان، تا جایی که توانسته، ایستاده، نوشته و پای فشرده است

گونتر گراس که در شانزده اکتبر هزار و نهصد و بیست و هفت، در شهر گدانسک لهستان بدنیا آمده است، تا پانزده سالگی با فرهنگ مسیحی کاتولیکی مادرش رشد کرده بود. او از ده تا چهاره سالگی در مدرسه ی موسوم به" نوجوانان هیتلری" مشغول تحصیل شد. ولی در آن زمان که هیتلر سه سال و خرده ای از به قدرت رسیدنش می گذشت، از خود چهره ای سازنده نشان داده بود. و توده های عام جامعه، مسائل سیاسی را پی نمی گرفتند و شاخص های قضاوتشان، به رفاه اجتماعی گره می خورد. به این دلیل، مدارس و امکاناتی از این دست، برای مردم جذاب بودند
و این درست همان برنامه ای بود، که هتیلر، آگاهانه پیش می برد؛ بره های بی جان را فربه می کرد، تا هنگام سلاخی، گوشتشان دندانگیر باشند
گونتر گراس، تمام این صحنه ها را در کتابهایش از جمله همین آخری ترسیم کرده است. در همین ارتباط، او خود را کودکی معمولی نمی دید. در این باره می گوید
"من کودکی آواره بوده ام، یعنی که هنوز هم که تقریبا به هشتاد رسیده ام، همان هستم. بسیاری از دوستان و هموندان من که در نورنبرگ و جاهای دیگر زندگی می کنند، وقتی از کودکی شان حرف می زنند، دست شان پر است، در حالی که از کودکی من، بجز چند عکس که پیش مادرم مانده بود، چیزی بجای نمانده است

مارسل رایش رانیسکی، که هفت سال از گراس بزرگتر است، یکی از بزرگترین منتقدان ادبی اروپاست. او هم مثل گراس، جوایز بسیاری، در سطوح بالای ادبی، بدست آورده است. این دو، در سال هزار و نهصد و پنجاه و هشت، در ورشو، با هم آشنا می شوند. دو عضو گروه ادبی ی موسوم به " گروه چهل و هفت
گراس سی و یک ساله، از کار هایش می گوید؛ از جمله، از رمان تازه اش.
قرار می شود که در نشست بعدی که چند ماه بعد بر گزار می شد، او به عنوان نویسنده ای جوان، جایی که نویسندگانی مثل هاینریش بل، گونتر آیش، اینگه بورگ باخمان، مارتین والسا، ایلسه آیخینگا و دیگران حضور دارند، بخش هایی از رمانش را بخواند
پس از برگزاری آن و نقد محکم و پر تشویق رانیسکی، رمان بر سر زبان ها می افتد. رمانی که دروازه ی ورود او به عرصه ی قدرتمند ادبیات خلاق جهان می شود
"طبل حلبی" به اکثر زبانهای جهان، برگردانده می شود

او که از سال هزار و نهصد و هشتاد، وارد حزب سوسیال دموکرات آلمان می شود، و مثل همه ی سال هایی که عضو ش نبوده ، اما تبلیغش را می کرده، ده سال بعد، از آن خارج می شود. دلیلش را، تن دادن این حزب به قبول قوانین ضد پناهندگی، اعلام می کند
هر جند که او امروز هم، در مقابل حزب نایستاده است، و هنوز هم، در چارچوب امکاناتش او را مورد حمایت قرار می دهد
این داستان بر می گردد به ویلی برانت که گراس او را در مسیر سیاسی، مثل یک معلم قبول داشت. و این ارتباط به سال شصت و یک بر می گردد. با اینکه سوسیال دموکرات ها در این سال و سال شصت پنج، برنده نشدند، اما گراس دست از مبارزه نکشید و به فعالیتش ادامه داد، تا اینکه بالاخره حزب در سال شصت و نه برنده شد و برانت به صدارت رسید
البته وقتی که سالها بعد، اسم برانت با ماجراهای جاسوسی در ارتباط با آن سوی مرز گره خورد، و برانت مجبور شد استعفا دهد، گراس بشدت خشمگین شده بود

او می داند که با حضور در عرصه ی سیاسی، هم خودش را بارورتر می کند، هم به تحولات اجتماعی یاری می رساند
به عنوان نمونه، در دوره ای که آمریکا برای حمله به عراق، تبلیغات گسترده ای راه انداخته بود و با استفاده از شگرد های گوناگون، به دنبال شریک و کارگزار می گشت، او، با راه انداختن برنامه های مختلف، دعوت از نویسندگان، هنرمندان و سیاستمدارها، به دنبال فشار آوردن به آمریکا و وادار کردنش به عقب نشینی، مشغول شد

آنچه به زندانی و شکنجه شدن نویسندگان جهان بر می گردد، او را آرام نمی گذارد. و نام او در تمام تومار هایی که علیه این جنایات، جمع می شوند، دیده می شود
او در این راستا تا آنجا پیش می رود که از امکان و عنوان هم صرف نظر می کند
در سال هزار و نهصد و هشتاد و نه، از مقام ریاست خود، در دانشکده ی هنر برلین، کناره گیری کرد. دلیل: عدم برگزاری برنامه های اعتراضی، برای همبستگی با سلمان رشدی، به بهانه ی رعایت مسائل امنیتی. او که دستور قتل رشدی از سوی خمینی و دیگران را ، ضد انسانی و بر خلاف تمام دستاورد های انسان متمدن ارزیابی می کرد، در نشست ها و نوشته هایش ، این اعتراض را عمومی کرد. یعنی، او، هم خود را در یک کوران سرد، که مرگ آن را می دمید، قرار داده بود، و هم به آن موقعیت اجتماعی، جواب رد داده بود

در سال هزار و نهصد و نود و هفت، وقتی که اتحادیه ناشران آلمان، یاشار کمال، نویسنده ی توانمند و مبارز کرد ترکیه را، برای اهداء جایزه ی صلح، به آلمان دعوت کرده بود، گراس، به عنوان کسی که در این ارتباط قرار گرفته بود، ضمن قدر دانی از قلم و آموزش های او در جهان ادبیات و نقش موثر او، در مبارزه برای آزادی، نه تنها دولت ترکیه را به بسیاری از شگردهای ناجوانمردانه، اقدام به اعمال شکنجه و نقض حقوق بشر علیه مردم کرد، متهم می کند، بلکه دولت آلمان را هم شریک این سرکوب می شناسد

در کارنامه ی شغلی او، دربانی و کشیک شب ایستادن هم، جا گرفته است. او این کار را در مدت چهار سالی انجام می داد، که در دانشکده ی هنر دوسلدورف، مشغول یاد گیری گرافیک و مچسمه سازی بود
گراس، حرکت هنری اش را، با این هنر، و از این شهر شروع می کند
یک سال پس از پایان این دوره، یک دوره ی سه ساله را در برلین شروع می کند که استادی آن را، مجسمه ساز شناخته شده ی آن روزگار، کارل هارتونگ به عهده داشت
یک سال بعد، نمایشگاههایی در برلین و اشتوتگارت، کارهای او را به نمایش می گذارند

از این زمان به بعد، شکوفایی او، در عرصه ای دیگر، و نه آنچه او در آن، با آموزش دانشگاهی، ورزیده شده بود، چهره می گشاید. از سال هزار و نهصد و شصت و شش، شروع به فعالیت در زمینه ی تئاتر و شعر می کند. آثاری که از او روی صحنه می آیند، چندان خودی نشان نمی دهند. اما، او در حال پخته شدن است. و این میوه، با شروع سال پنجاه و هشت، به بار می نشیند
با" طبل حلبی" شروع می شود؛ بعد، نوشتن" سال های سگی "را شروع می کند. هنوز به درستی روی آن سوار نشده است، که حس می کند، این رمان درحال زاییدن رمان دیگری است. آن را زمین می گذارد، و مشغول زایمان می شود، رمانی که به دنیا می آید، " موش و گربه " است. دو سال بعد، "سال های سگی" را در کنار آن دو قرار می دهد. در ارتباط با دو رمان بعدی ، دو نظریه ی برجسته وجود دارد. گروهی معتقدند که از نظر توانایی در ساختار ادبی، انتخاب موضوع، روانی و بیان حس، همان قدرت رمان اول را با خود حمل می کنند. و نظریه ی دیگر، ضمن اینکه این توانایی را نمی بینند، نویسنده را در رابطه با دیدش در باره ی مقولات جنسی و متناسب نبودنش در جامعه، زیر سئوال می برد.

اما این همه، او را در راهی که می پیمود، قوی تر می کرد.چرا که، هم در عرصه ی هنری، مثل پیشرفت در زمینه های گرافیک، حکاکی روی مس و سنگ، مجسمه سازی و نقاشی؛ هم در عرصه ی ادبی، مثل رمان، داستان کوتاه، شعر و نمایشنامه نویسی؛ و، هم درحوزه ی سیاسی، خود را بالاتر می کشید

و ، این روند را می توان در مفهوم کتاب آخرش، حس کرد
او به آن گروه از دسته بندی های انسان تعلق ندارد که با چهره ای قهرمان، پا به جهان گذاشته باشد؛ یا با بی اعتبار کردن این و آن، کسب شهرت کرده باشد. اما آنجا که لازم دانسته است، و تا آنجا که به ساختار اندیشه اش برگشته، از گفتن، نوشتن و به خیابان آمدن، دریغ نکرده است. او، همانطور که می گوید، هنوز هم کودکی آواره است. او می داند و حس می کند که تا زمانی که حتا یک کودک آواره در جهان وجود داشته باشد، تا جایی که آزادی در انحصار این یا آن قدرت، شماره گذاری می شود، و، تا روزی که عدالت اجتماعی را با رنگ و ملیت و مذهب، قیمت گذاری می کنند، هیچ انسان آگاه و مسوولی، از آوارگی نرسته است

او قهرمان نیست. او از کاری که در نوجوانی کرده، آنقدر وحشت زده بود، که شصت سال آن را با خود کشید. شصت سالی که لحظه ای از حرکت در جهت عکس راهی که رفته بود، فرو گذاری نکرد
چه بسا همین رنجش وجدان، او را لحظه ای آرام نگذاشته باشد. آرامشی، که بسیاری از وجدان های دیگر، در خواب با آن برخورد می کنند؛ خوابی به وسعت گذر عمری بی حاصل؛ عمری که تنها سویی که می شناسد، سویی است که آب در آن جاری است؛ آبی که آبشار گونه، سقوط را تکرار می کند.

او حتا مثل یک قهرمان، زندگی هم نکرده است، اما مثل یک انسان، راه پیموده است. راهی که هنوز هم در جریان است
بسیاری از روزنامه ها، مجلات و کانون های ادبی و هنری آلمان، و تمام جهان، گونتر گراس را بزرگترین چهره و نوسنده ی آلمان بعد از جنگ می شناسند؛ کسی که صدای دیگری از آلمان را در دوره ای حساس به گوش جهان رساند.

اما، گونتر گراس، نقش جدی ترش را در ارتباط با آزادیخواهان جهان ایفا کرده است. در کشورهایی که اختناق، هیچ پنجره ای را باز نمی گذارد، مطرح شدن اسم او، پیامش و اینکه او هم در کنار آنها ایستاده است، معنایش امید است. و او آگاهانه این امید را منتقل کرده است.

آنها که دنبال این هستند که حق شهروندی این یا آن شهر را، یا نگه داشتن جایزه ی نوبل را از او بگیرند، فراموش می کنند، که او کارش را کرده است. کاری که به شصت سال زندگی پر حرکت، گره خورده است.
از سوی دیگر، تا آنجا که به برخوردهای طیف های گوناگون، از راست تا چپ، با او بر می گردد، او همیشه مرکز توجه بوده است؛ و همیشه مورد تشویق و انتقاد قرار داشته است. گاهی او را کمونیست طرفدار شوروی سابق می خواندند، گاهی حامی منافع سرمایه داری، که از مجرای سوسیال دموکراسی، گذشته است

عده ای هم او را فرصت طلب و زمان شناس می خوانند. و در ارتباط با همین اعتراف اخیرش،می گویند که او گرچه آگاهانه این زمان را برای باز گویی این موضوع انتخاب کرده است، اما نه به این دلیل که می خواسته با خودش تعیین تکلیف کند، بلکه به این دلیل، که برفروش کتابش بیافزاید

او، درآمد این کتاب را به تمام قربانیان گدانسک تقدیم کرده است

گونترگراس، نماینده ی بخشی از انسان است که با همه ی کمبودهایش، هنوز هم"روی هر دو پایش" ایستاده است و فلسفه ی مرگ را از کارنامه اش خط زده است
از او، فقط می شود آموخت

تقدیم به گونتر گراس:


روزگار
بیمار انبوه حاشیه
است
و
عشق
این آواز قدیمی
اسیر پروازی
که هیچ رنگ زندگی را
نمی ماند

باغ را
که جارو کردیم
بوی گل
نمی داد دیگر

خاک را
که شستیم
زمین
پر از استخوان شد
همه
روی هم
انباشته

من اما
با کودکی ام
آشتی می کنم

با دروغ می جنگم

آفتاب را
به خانه می برم

و
شب را
در تاریکی اش
تنها می گذارم




١٢.٧.٠٦

٩.٧.٠٦

قرمه سبزی، صداقت و سیاست

کامبیز گیلانی
جنبش دموکراسی خواهی ایران زمین، یک قصه ی شنیدنی دارد: قصه ی لیبرال های شرمنده از خورشت قرمه سبزی
اکبر گنجی، با این جمله، سخنرانی اش را آغاز می کند. سخنرانی، در مراسم دوم خرداد هزار و سیصد و هشتاد و پنج، با عنوان"دوم خرداد بدون خاتمی
او در ابتدا از خورشت قرمه سبزی صحبت می کند. می گوید که این خورشت مطبوع و سنتی ایرانی، ترکیبی است از : "لوبیا ، گوشت، پیاز، روغن، آب، نمک، تره، جعفری و شنبلیله
بعد، ادامه می دهد که کسانی هستند که این غذا را می خورند، اما وقتی از آنها می پرسند که چه می خورند، می گویند: بستنی
سپس، سه بیمار را مثال می زند که به خودشان دروغ می گویند و از فرط شکمبارگی و "جهل و بی سوادی"، اصول پزشکی را رعایت نمی کنند و خودشان را به خطر می اندازند، آن هم فقط به این دلیل، که از واقعیت و پذیرش آن تفره روند
در ادامه، اضافه می کند
" با ذکر این مقدمه، می توان نگاهی گذرا به دموکراسی خواهی امروزیان انداخت. داستان دموکراسی خواهی روشنفکران، چپ ها و احزاب دوم خردادی، کاملا مشابه سه بیمار یاد شده است. نظریه پردازان سیاسی در مقام نظر می گویند:« دموکراسی یعنی لیبرال دموکراسی»،« لیبرالیسم تقدم تاریخی ـ وجودی بر دموکراسی دارد». بدون لیبرالیسم نمی توان دموکرات بود. و از جهت عملی می گویند: لیبرالیسم شرط لازم برای ایجاد دموکراسی است. اول جامعه تان را لیبرال کنید تا بعد جامعه تان دموکرات شود. اما روشنفکران، چپ ها و احزاب و فعالین سیاسی دقیقا مشابه سه بیمار یاد شده اتخاذ موضع می کنند
یک گروه به شدت از آموزه های لیبرالی دفاع و در راه تحقق آنها گام بر می دارد. اما به دلیل جهل و عدم آشنایی با مکاتب سیاسی، مدعی است که آرمانش لیبرالیسم نیست، بلکه تمامی آموزه هایی که باور دارد و آنها را تبلیغ و ترویج می کند، آموزه های دمکراتیک است. نه لیبرلی
گروه دوم می داند که لیبرالیسم مسائل و مشکلات او را حل و رفع خواهد کرد، لذا آگاهانه از آموزه های لیبرالی دفاع می کند، اما آگاهانه از سر شرمندگی مدعی می شود که اصول مقبولش، اصول دمکراتیک است
گروه سوم افرادی هستند که می دانند لیبرالیسم با فرهنگ و دین شان تعارض بنیادین دارد و لیبرالیسم باورهای ریشه ای شان را متزلزل و نابود می کند. اینان هم از آموزه های لیبرالی دفاع می کنند، اما آن آموزه ها را آموزه های دموکراتیک می خوانند
بعد، ادامه می دهد
" دوم اجزاء لیبرالیسم: لیبرالیسم، مثل خورشت قرمه سبزی، مولف از اجزایی است که از ترکیب آنها، این نظام فکری ساخته می شود
" اول: بدبینی به قدرت؛ الف: دموکرات کردن دولت؛ ب: رواداری، تساهل و تسامح؛ پ: نفی پدر سالاری. دوم: جدایی نهادی قوای حکومتی. سوم: حاکمیت قانون. چهارم: فرد گرایی. پنجم: آزادی. ششم: برابری. هفتم: جدایی کلیسا از دولت. هشتم: سرمایه داری. نهم: تفکیک جامعه ی مدنی از دولت. دهم: تفکیک عرصه ی خصوصی از عمومی. یازدهم: پلورالیسم. دوازدهم: خرد باوری. سیزدهم: حقوق بشر. چهاردهم: اصلاح گری در مقابل انقلابیگری."
گنجی، ضمن این که هر کدام از موارد بالا را توضیح می دهد، برای روشن شدن مطلب، از نویسندگان، تئوریسین ها و اندیشمندان گوناگون هم سخن به میان می آورد، کسانی مثل: جان لاک، مونتسکیو، جان استوارت میل، توکویل، فون هایک، کارل پوپر، بودلر، فوکو، راولز، رورتی، پاتنام، دورکین، برینگتون مور، آیزیا برلین، کانت، هابرماس، هانا آرنت، مارکوزه، مارکس، کائوتسکی، برنشتین، دیوید بیتام، آندره لوین و بالاخره خاتمی، سروش و کدیور
او در توضیح لیبرالیسم، به ویژه در ارتباط با تعریف" سرمایه داری" و "اصلاح گری در مقابل انقلابیگری"، بیشترین نام هایش را بکار می بندد. در بخش سرمایه داری حتا از مارکس مثال می آورد و می گوید:" مارکس بهتر از هر کس دیگری به نقش انقلابی بورژوازی واقف بود."یا در بخش" اصلاح گری " که اساس گفته هایش را هم تشکیل می دهد و با پنج تبصره این بخش را می بندد، می گوید:" از خود مارکس سالخورده در دهه ی آخر زندگی اش نقل قول هایی شده که در چند سخنرانی و نامه های سیاسی اش، از امکان قدرت یابی پرولتاریا از راه مبارزات پارلمانی و قانونی دفاع کرده و حتی از گناه انقلاب در شرایطی که روش های مسالمت آمیز برای قدرت یابی ممکن و میسر هستند حرف زده. کسانی چون برنشتین وکائوتسکی ـ یعنی درست همان کائوتسکی که لنین او را خائن و مرتد می دانست ـ از امکان به قدرت رسیدن پرولتاریا از طریق قانونی یاد می کردند
و در پایان، ضمن انتقاد به چپ های مذهبی، که آنها هم خط لیبرالی را دنبال می کنند، اما خود را از آن جدا نشان می دهند، پای واژه ی صداقت را به میان می کشد و می گوید
"غرض از تاکید بر عنصر صداقت چیست؟
چرا این اصل اخلاقی را در این مقام تا این حد مهم دانسته ام؟ اصل مشهور هرمنوتیکی صداقت ما را در ارائه ی هر تاویلی از متن، یا رخداد، یا فعل دیگران چنین می داند: تاویلی باشد متوجه ی کل مسئله. حکمی باشد که نه با یکی یا چند تا از اجزاء، بل با کل متن خوانا باشد. هم خوانی درونی پدیده با متن را فراموش نکند. کسانی که انبوهی از آموزه ها و باورهای لیبرالی را می پذیرند، اما حاضر نیستند آن ها را به نام خودشان بخوانند، ادعا می کنند که برای حقوقی مبارزه می کنند که در اصل حقوق لیبرالی آدم هاست، اما قبول نمی کنند که این حقوق را به نام خودشان لیبرالی بخوانند، یا نمی دانند یعنی به درستی لیبرالیسم را نمی شناسند یا از ترس یا بنا به ملاحظه کاری این همه را نه در کل و نه به نام خودشان، بل به نامی یا نام های جعلی می خوانند. صداقت حکم می کند که وقتی ما از آموزه های لیبرالی یاد می کنیم یا ادعای دفاع از آنها را داریم ـ یا در عمل از آنها دفاع می کنیم ـ خود را لیبرال بدانیم. آن آموزه ها را هم به نام راستین شان بخوانیم. نه این که در جهت آشتی دادن آن ها با عقاید و اعمالی برآییم که سرانجام در حکم نفی آنها هستند
با توجه به شرایط امروز ما، در فضایی که زندگی می کنیم، شرایطی که تضمین بسیاری از حقوق ابتدایی انسانی ما وجود ندارد، چه سودی دارد که علیه لیبرال دموکراسی قلم فرسایی کنیم؟
نگرش چپ گرایی که خود را رادیکال می خواند و مدام به کاستی دیدگاه لیبرالی شهادت می دهد، در لذت خود چه دارد؟
جز آن همه خصومت مارکس با دموکراسی بورژوازی؟
جز این که مارکس از بیماری پارلمانی و سفاهت دموکراتیک یاد می کرد؟
جز این که مارکس دموکراسی را در مانیفست حزب کمونیست فقط به معنای به قدرت رسیدن پرولتاریا می دانست و منکر امکان پیدایش دولت دمکراتیک بورزوایی می شد؟
آن چه با توجه به دوران تاریخی زندگی مارکس تا حدودی خطای نظری او را نه توجیه بلکه کم رنگ می کند ـ هر چند می توان پرسید که چرا جان استوارت میل و توکویل دچار این خطا نشدند ـ در شرایط کنونی به صورت« تراژیک ـ کمیک» نمایان می شود. این که شرایط دردناک امروزی ما این راه نزدیک به مقصود ـ اگر قصد به راستی تضمین آزادی و برابری باشد ـ نفی شود و مدام از آموزه هایی یاد شوند که تاریخ گولاک و استبداد استالینی حکم به بطلان آنها داده اند
وقتی شروع به خواندن مطلب می کنم، راستش نمی دانم بخاطر قرمه سبزی جذب آن می شوم، اکبر گنجی یا واژه ی شرمندگی؛ ولی با خواندن مطلب، مجمومه ای از افکار و احساس، مرا با خود همراه می کنند؛ که به هرحال مرا به این نتیجه می رسانند، آن را نقد کنم
فکر می کنم، خوب است نکات مختلفش را باز کنم، با این نیت که کمکی باشد، به کمی جلوتر رفتن؛ و به بیشتر دیدن
گنجی، موضوع مورد نظرش را با تعریف قرمه سبزی شروع می کند
تعریف مثال، یعنی قرمه سبزی، اشتباه است
گو که او اجزاء آن را برشمرده است، اما از چگونگی درست کردن آن حرفی نزده است، شاید اصلا نمی دانسته ؛ شاید هم به این دلیل که خودش تا به حال آن را درست نکرده است
خرد کردن سبزی، سرخ کردن آن، زمان روی حرارت ماندن و هم زدنش، آموزشی دارد، که کار هر شیفته ی خوردن این خورشت نیست. یعنی آن اجزاء، قرمه سبزی را تعریف نمی کنند، بلکه کاری که روی آن انجام می شود، آن را به قرمه سبزی تبدیل می کنند
بنابر این، اگر مورد پایه ای ترین عنصر تشکیل دهنده ی یک غذا، مخدوش باشد، حرکت های بعدی آن، شما را به درست کردن غذای دیگری هدایت می کند. و البته، این سوال مطرح می شود که شما این غذا را برای که پخته اید؛ چون اگر براستی همانطور که گنجی از صداقت گفته است، و من هم با این کلمه، و البته با محتوای انسانی اش موافقم، اگر ما قول قرمه سبزی را به کسی بدهیم، و بعد، آب دوغ خیار به خوردش دهیم، و توقع مان این باشد که او آن را بستنی ننامد، با صداقت خودمان دچار مشکل شده ایم
و، اما بیماران مورد نظر
از بیرون تر که به "جنبش دموکراسی خواهی" ایران نگاه کنیم، گنجی با دید انتقادی به عناصر مختلف تشکیل دهنده ی جامعه نگاه کرده است؛ مولفه های تشکیل دهنده ی این ساختار را هم با توجه به مخاطبین اش انتخاب کرده
کسانی که همه شان هم آنجا حضور ندارند، و همه شان هم بطور قطع، فارسی زبان نیستند
نگاهی به ماده ی هشتم تعریف لیبرالیسم، می اندازیم
"هشتم ـ سرمایه داری: مطابق تعریف دایره المعارف آکسفورد، سرمایه داری: « یک نظام سازماندهی اقتصادی، مبتنی بر رقابت بازار، که در آن ابزار تولید، توزیع و مبادله تحت مالکیت خصوصی است و افراد یا شرکت ها آن را مدیریت می کنند.» از نظر لیبرالها، پایبندی به آزادی مستلزم تایید نهادهای مالکیت خصوصی و بازار آزاد است
اقتصاد بازار طی دو دوره ی ریاست جمهوری هاشمی ـ خاتمی، مبنای برنامه ریزی قرار گرفت و تقریبا از سوی همه ی فعالین، احزاب دوم خرداد، روشنفکران و نیروهای چپ پذیرفته شد. رشد سریع و بالای چین از سال هزار و نهصد و هفتاد و نه تا کنون، ناشی از رد اقتصاد سوسیالیستی و پذیرش و اجرای اقتصاد بازار و خصوصی سازی است. اگر از منظر دموکراسی به این رویکرد نگریسته شود، حق با برینگتون مور است که گفت:« بورژوازی نباشد، دموکراسی نیست.
مارکس بهتر از هر کس دیگری در مانیفست کمونیسم، نقش انقلابی بورژوازی در تحول مغرب زمین را عیان کرد
خب، اگر این حرف ها، از دهان آدمی در می آمد که از امور جهان، گذشته و حالش بی اطلاع می بود، یا کسی آن را نمی گفت که خودش دیگران را به " جهل و بی سوادی" متهم می کند، مرا در جواب دادن، دچار مشکل نمی کرد
اما از آنجا که مورد، هنوز مورد قرمه سبزی است، و ما هنوز به دنبال تعیین تکلیف کردن سبزی آن هستیم، باید در پی پاسخی برایش بود، که هم چنان بر پایه ی صداقت باقی بماند
مثلا با پاسخی از این دست
نظام سرمایه داری، روشن است که در دوره ی گذارش، انقلابی ـ و نه اصلاحی ـ در جهان بوجود آورده بود. و روشن است که نه مارکس، بلکه هر اندیشمند دیگری، اعم از "صادق" و غیر صادق، آن را تایید کرده بود. و اساسا، مارکس، همین انقلاب را، پایه ی عملی انقلاب
بعدی دانسته است
اما نکته این است که آیا عملکرد سرمایه داری جهانی، امروز هم همان است که آن روزگار بود؟ آیا پس از آن تا هنوز، این نظام در تکامل خودش، توانسته است بدون استثمار مردم جهان، به بقای خودش ادامه دهد؟ آیا اوج بیکارهای جوامع صنعتی ، اعتراضها، اعتصابها و رنج های روحی رو به گسترش این جوامع، بر همین مدعا صحه نمی گذارد؟ آیا این که جنگ های بسیاری، نه در گذشته، که امروز در جریانند، به حفظ سیطره ی سرمایه داری، گره نخورده اند، و اساسا حضور ندارند، چون بقای این نظام، به آن وابسته است؟
برای پذیرش درستی این مطلب، نیازی نیست، که از ده صفحه ی پنج کتاب، بیست اسم جمع آوری و آنها را ردیف کنم که بگویم درست می گویم، در حالی که هر کدام از این نامها پرونده و زندگی ای دارند که با آوردن اسم شان به تنهایی نمی توان آنها را ملاک گفته ای قرار داد، که اساسا پایه ی حرکتش غیر علمی است
هابرماس و مارکوزه را در کنار کانت و برنشتین بگذاریم؛ از مکتب فرانکفورت بگوییم، بدون آنکه به تضاد های عمیق درونی اش اشاره کنیم؛ از جان استوارت میل بگوییم و با استناد به او، مارکس را زیر سوال ببریم.
برای استناد به حرفمان، حتا از او به عنوان « مارکس سالخورده » یاد کنیم، انگار که مثلا او بعدها دریافته بود که ارزش اضافی و روابط تولید تغییر کرده اند، و اینها همه به شور و شوق جوانی او بر می گشتند.
و با این نتیجه گیری، طلوع یک انقلاب را زیر سوال ببریم که جهان را به جلو رانده است، و دقیقا به دلیل قانونمند بودن عمق آن اندیشه، ظرف نا هنجاری را که آن را در خود فرو بلعیده بود، خرد کرد و خود را از آن گسست.
یا، زور بزنیم که بگوییم، اصلاح گری بهتر از انقلاب است، در حالی که جهان را انقلاب ها ی گوناگون زیر و رو کرده اند؛ چه بطور طبیعی و چه از نظر اجتماعی.
از آن گذشته، اگر در ارتباط با لیبرالیسم ، اسم هایی مثل کانت، جان لاک، منتسکیو، و خاتمی را در یک ردیف قرار دهیم، یعنی که نفرت ابدی خودمان را نسبت به آزادی نشان داده ایم. و در نهایت، آنچه می گوییم، همان موردی است که شرمندگی را به روی خودمان بر می گرداند. یعنی، نمی توانیم باور کنیم این حاکمیت، همه ی آن و در همه ی اندازه هایش، تنها با یک انقلاب اجتماعی می تواند، جایش را به نظامی دهد که شما در چهارده بخش و پنج تبصره، سعی در باز کردنش داشته اید.
از طرف دیگر، اقتصاد ایران که هرگز سوسیالیستی نبوده است، که مثال از چین بیاوریم، که بگوییم اینها هم با عوض کردن کارشان، موفق شده اند؛ درست مثل دوره ی هاشمی ـ خاتمی!
و تازه، اگر در این دوره ی در مجموع شانزده ساله، آن اقتصاد بازار آزاد خوب پیش رفته بود، که مردمی که احمدی نژاد را پذیرفتند ـ دست کم آنها که ظاهرا به دنبال عدالت می گشتند ـ او را بخاطر حمایتش از اقشار ضعیف جامعه، و مبارزه با فساد اقتصادی، انتخاب نمی کردند.
بعد، در تبصره ی پنجم بند چهاردهم، می آید:
" آرمان خواهی و دموکراسی طلبی نه تنها به شجاعت که به صداقت هم نیاز دارند. لیبرالیسم ترکیبی است از آنچه گفته شد. آموزه های لیبرالی را نمی توان و نباید به نام دموکراسی ترویج و از آنها دفاع کرد. جوامع غربی طی چند قرن رفته رفته لیبرال گردیدند. وقتی ساخت لیبرالی شکل گرفت، دموکراسی در آغاز قرن بیستم و طی چند موج به طور طبیعی بر آن ساخت نشست و جوامع غربی، جوامع لیبرال دموکرات شدند. می توان و باید لیبرال دموکراسی را نقد کرد...
لیبرالیسم اگر خوب است، لیبرالیسم است. و اگر بد است، باز هم لیبرالیسم است. یک سوسیال دموکرات اخلاقی هم فردی است که شجاعانه و صادقانه اعتراف می کند که لیبرال است.
خاتمی، سروش، کدیور و بسیاری از چپ های مذهبی به درستی گوشزد می کنند که لیبرالیسم با دین تعارض دارد، اما صداقت حکم می کند که آنها در مقام یک فرد دیندار به صراحت لیبرالیسم را نفی و طرد کنند، نه اینکه تمام آموزه های لیبرالی را بپذیرند، اما آن را دموکراسی بنامند و مدعی شوند که دموکراسی با اسلام سازگار است و از مردم سالاری دین دفاع کنند."
از همین قسمت آخر نظر سخنران، به سه اسم نامبرده که شروع کنیم، به تناقض دیگری برمی خوریم. او می گوید که این سه نفر، برخوردشان صادقانه نیست، چون همه ی آموزه های لیبرالی را می پذیرند، اما اسم دموکراسی بر آن می نهند.
طبق تعریف چهارده ماده ای خود گنجی از لیبرالیسم، این آقایان اساسا از نظر گنجایش اندیشگی حتا ، و نه عملی، توان این پذیرش را نداشته اند. هشت سال دولت خاتمی، قتل های زنجیره ای، پشت کردن به جنبش دانشجویی و مثال هایی از این دست، دلیل این مدعاست. و عجیب است که ملاک صداقت، حرف آدم ها باشد، و نه عملکردهای اجتماعی شان.
و اما در ارتباط با تعریف لیبرالیسم، و گستره ی آن در جوامع غربی و جدا کردن آن از دموکراسی، سخنران به خودش زحمت زیادی می دهد، که بگوید:
" انقلابیگری از آموزه های چپ و اصلاح گری از آموزه های لیبرال هاست. در اواخر دهه ی شصت میلادی گفت و گویی با مارکوزه و پوپر صورت گرفت که تحت عنوان انقلاب یا اصلاح منتشر شد. آن گفت و گو دو رویکرد مختلف برای حل مسائل اجتماعی را نشان می دهد. چپ های ایرانی هم انقلابی بودند. اما سالهاست که در اثر مطالعه ی آثار هانا آرنت، کارل پوپر، دیگر لیبرالها و مشاهده پیامدهای انقلاب پنجاه و هفت، به صراحت تمام انقلابیگری را نفی می کنند و از اصلاح گری دفاع می کنند. چپ اگر می خواهد چپ باشد، باید همچنان انقلابی باقی بماند. اما اگر « ضد انقلاب» است، باید بداند که لیبرال است، نه چپ. لیبرال ها، انقلاب به معنای تغییرات دفعی بنیادین ساختارهای سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی ـ اقتصادی و... را نا ممکن و نا مطلوب می دانند. اما چپ ها و روشنفکران شرمنده در این زمینه هم تصور روشنی ندارند. اولا هانا آرنت فقط انقلاب های کل گرایانه، که در صدد تغییر همه چیزند، را نفی می کرد. او از انقلاب معطوف به تاسیس آزادی دفاع می کرد. ثانیا پوپر هم به طور مطلق انقلاب را نفی نمی کند. "
به راستی آدم باید به خودش خیلی زحمت دهد که تعریف هایی از این دست، از مفاهیم ارائه دهد. یعنی پای آرنت را وسط بکشد، که چپ های ایران را اخته شده نشان دهد، آن هم حتا نه به علت سرکوب، بلکه انتخاب شان از روی آگاهی ؛ بعد هم آنها را زیر سوال ببرد، که کور خوانده اند، و منظور فلانی از فلان مورد، فلان بود.
حالا می خواهم سعی کنم طور دیگری با این تعریف ها برخورد کنم؛ چرا که قصد من این نیست که جزء به جزء نکته گیری کنم، و با سخنران به برخورد تن به تن برسم ، بلکه می خواهم از طریق این موضوع، به راهیابی ای منطقی برسم؛ طوری که بیشتر به صداقت نزدیک باشد تا به سیاست.
و، منطقی که نه منافع خصوصی، در همه ی ابعادش، بلکه منافع انسان آزاد را در بر گیرد.
لیبرالیسم، دموکراسی و بورژوازی، به هم گره خورده اند.
اداره ی جهان امروز، ربطی به پیشبرد آزادی ندارد؛ بازار آزاد هم، مفهوم آزادی را با خود یدک نمی کشد. مفاهیم، آگاهانانه مخدوش شده اند.
نظام حاکم، فراگیر و قدرتمند سرمایه داری، هر جا لازم باشد، هر کاری را که مناسب با حفظ منافعش بداند، انجام می دهد؛ و، اتفاقا ، توجیه گران صف اولش هم، همان لیبرال ها هستند.
اینکه کسی بگوید، اینها لیبرال های واقعی نیستند، خود را فریب می دهد. چرا که مفهوم آزادیخواهی، با سمت گیری های سیاسی، گره خورده است. و چه بسا کسانی که خود را آزادیخواه می دانند، اما در عمل، راه را برای حضور گسترده تر اختناق آماده می کنند.
در جهان امروز، این مرز ها باریک تر شده اند و عملا آن لیبرالیسم ایده الی، ابزاری است برای حفظ نظام فراگیری که جهان را اداره می کند.
مذهبی ها، چه "چپ" هاشان، چه بقیه، تا جایی که به این ساختار احترام بگذارند، می توانند، سهمی از قدرت داشته باشند. حالا اینکه کدام مذهبی، در کدام موقعیت، حوزه ی قدرت خود را تا کجا می گسترد، بستگی به توانایی هایی دارد ، که پیشنهاد می کند؛ اما در نهایت، حرف تازه تری برای گفتن ندارد.
اما تا آنجا که به اخلاق بر می گردد، قرار است در درون جامعه، هم چنان، اهرم قدرت باقی بماند.
چپ هایی که به اصول مارکسیستی اعتقاد دارند، و نه به خیال بافی و خود محور بینی، و در این راه مبارزه می کنند، با وجود شکل های مختلف سرکوب، به کارشان ادامه می دهند. چرا که به قانونمندی آن آموزش ها معتقدند و این اعتقاد، نه پایه ی اخلاقی، که زیر بنای علمی، یعنی قابل اثبات دارد.
این حرکت، متناسب با سازماندهی تشکیلاتی، پیش می رود. حرکتی که دنبال الگو نمی گردد و خلاقانه راه و ابزار مناسب را پیدا می کند. ابزاری که به سلاحی بدل نشود، که رو به روی توده ها بایستد.
البته، وقتی از چپ صحبت می شود، همانطور که از اندیشه ی مذهبی، منظور فقط در ارتباط با ایران نیست.
و از آنجا که این چپ، پس از فرو پاشی قانونمند نظام منحرف شوروی سابق و دنباله روهایش، با چهره و قد و قامت جوانتری وارد میدان شده است، در عرصه های گوناگون، در حال اعتراض به این حاکمیت، یعنی حاکمیت فریبکار موجود جهان است. و اینجا دیگر، کسی نمی تواند او را متهم به هم دستی با قدرت دیگری کند. یعنی ، او مشروعیت حضورش را از تواناییهای تازه اش می گیرد. توانایی ای که در قانونمندی آشکار حرکت جهان، ملموس است.
و آنجا که به عرصه ی داخلی و برخورد مشخص با حرکت در ایران بر می گردد، با پیچاندن لیبرالیسم به دموکراسی و وقت دادن به آن، و با صحبت از رفته رفته جا افتادن لیبرالیسم و سپس رسیدن آن به دموکراسی، نه تنها از صداقت فاصله می گیریم، که با چسباندن سردمداران رژیم به آن، و منحرف کردن حرکت جامعه ی ایران، از برخوردی ریشه ای با موجودیت ضد انسانی و غیر اصلاحی حاکم، به همدستی با آن هم متهم می شویم.
و این سوال پیش می آید که براستی صحبت از آزادی واقعی برای همه ی جامعه ی نفرین شده ی ماست، یا آزادی برای گروه دیگری از درون همان حاکمیت ، که اختلافش با آن نه عمقی، که بر بستری سطحی و نا پایدار استوارست.
برخورد صادقانه ی آزادیخواهانه، یعنی پذیرش اصولی که جهان را یک دست می خواهد، جهانی که در آن، همه بطور یکسان از مواهب زندگی بهره مند شوند.
جهانی با همه ی امکاناتش برای همه، بدون گرسنه و بی خانه مان؛ بدون زندان و زندان بان.
برخورد صادقانه، یعنی اعتراض به هر اندیشه، نظام و انسانی که در عمل، در مقابل این خواسته، ایستاده است.
تعریف گنجی از قرمه سبزی ، که به عنوان مثال آورده است، اشکال دارد؛ چرا که با ریختن همه ی این مواد غذایی در قابلمه، نمی توان مدعی شد که قرمه سبزی درست شده است؛ و اتفاقا، او مثالی آورده است که ساختن اش از دانشی نشات می گیرد که بدون تجربه ی دراز مدت ، نمی توان از عهده اش برآمد.
تعریفش از مکتبی که آزادی را به طور گسترده تری تبلیغ می کند و گسترش می دهد هم، با همان مکانیزم تبدیل مواد خام، به مقوله ای ساخته شده و آماده ی عرضه، با واقعییت های عملی جهان امروز، هماهنگی ندارد و از مرحله ی تایید حاکمیت سرمایه، با همه ی بی عدالتی اش، فراتر نمی رود؛ هرچند که، با بزک ظاهر، باعث خوشایند زیبا پسندان مست شود.
اما، اگر نه به عنوان یک عنصر صادق، بلکه به عنوان یک عنصر خشک سیاسی و تشنه ی عرضه ی خود، که معتقدست، جای خالی قدرت را، قدرت پر می کند، به قضیه نگاه کنیم، بدیهی است که دست در دست هر کسی می توان گذاشت. اینجا دیگر وارد صحنه ای شده ایم، که برایمان آماده کرده اند. صحنه ای که در آن برد و باخت می شود و توده های عظیم انسانی، بازندگان آنند.
اینجا دیگر موضوع، صداقت نیست؛ موضوع، جنگ است.
جنگی که در آن باید به هدف رسید؛ و این هدف، هر چیزی می تواند باشد. در مورد قیمت اش هم می توان چانه زد. اینجا دیگر، صداقت هم، مثل هر کلمه، حس، اندیشه و موجود زنده، به عنوان وسیله، شناسایی می شود.
کار را باید تمام کرد، بهایش مهم نیست. مهم به قله رسیدن است. پس از رسیدن به قدرت، کسی از تو نخواهد پرسید، چرا؟
اما از آنجا که چنین قدرتی ، به سرعت، با آزادی مردمش در تقابل قرار می گیرد، دچار تضاد جدی می شود و کارش به جایی می کشد، که حتا نیروهای خودش را هم تاب بر نمی آورد؛ یا، نیروهای خودش، در مقام انتقاد از او بر می آیند.
و، سوال این برهه از حرکت، این است که این انتقاد، تا کجا خود را می گسترد؟ تا اعتراضی که از مرز های نظری و بعضی رو دربایستی ها می گذرد، و خود را زخمی روزگار اعتماد، بر هر دیواری می کوبد، و در جریان مبارزه ای پی گیر، آبدیده تر می شود و ذره ای هم با پلیدی سازش نمی کند، یا در پیچ و خم درک سبزی قرمه سبزی خود را دفن می کند؟

٧.٧.٠٦

To: Mr. Kofi Annan, the Secretary General of the United Nations


جناب آقای کوفی عنان، دبیر کل محترم سازمان ملل
ما ایرانیان امضاء کننده این نامه سرگشاده، بدین وسیله اعتراض و انزجار شدید خود نسبت به پذیرش قاضی سعید مرتضوی در هیئت فرستاده شده از سوی حکومت نا مشروع ایران برای شرکت در شورای نوپای حقوق بشر، از سوی سازمان ملل و شخص شما که دبیر کل آن هستید، را اعلام می داریم. بر پایی این شورای تازه حقوق بشر سازمان ملل، نور امید زیادی در جان های خسته و درهم شکسته میلیون ها ایرانی که از زور و ستم گری های حکومت خودکامه "جمهوری" اسلامی که در مدت 27 سال ابتدایی ترین حقوق شهروندی آنها به ویژه زنان و جوانان را با خشونتی وصف ناشدنی زیر پا نهاده است، به وجود آورد اما چه سود که در همآن نخستین گام و با پذیرش شرکت یک قاضی متهم به شکنجه و قتل و جنایت بر علیه بشریت برای حضور در مراسم گشایش این شورا، همه امید ها را به یأس مبدل ساخت و نشان داد که این شورا حتا بیش از سازمان گدشته حقوق بشر سازمان ملل، دستخوش زد و بندهای پنهان و بازی های سیاسی است.(شما خود به خوبی آگاه هستید که این قاضی متهم به شکنجه و قتل زیبا کاظمی خبرنگار ایرانی ـ کانادایی و متهم به پرونده سازی برای بستن دهها روزنامه و دستگیری، شکنجه و سرکوب وحشتناک روزنامه نگاران و خبرنگاران در ایران است.) ما از شما به عنوان مسئول نخست سازمان ملل می خواهیم که چگونگی این ماجرای شگفت آور که ضربه سنگینی بر اعتبار سازمان ملل وارد آورده است و میلیون ها ایرانی رابه شدت متأسف، اندوهگین و بیش از گذشته نسبت به سازمان ملل ناامید نموده است، به روشنی برای ما ایرانیان و همه دیگر آزادی خواهان در سراسر جهان روشن نمایید. ما امضا کنندگان این نامه اعتراضی سرگشاده تا دریافت پاسخ رسمی و قانع کننده از سوی شما دست از تلاش خود بر نخواهیم داشت و تا روشن نشدن ریشه این رویداد تلخ، آن را همچنان تازه و زنده می دانیم
با احترام
از همه آزادیخواهان و پشتیبانان حقوق بشر در سراسر جهان می خواهیم که از این خواست بر حق ما ایرانیان پشتیبانی نموده و سازمان ملل و شخص آقای کوفی عنان را برای پاسخ گویی زیر فشار قرار دهند
شیوا مقدم - کوروش گلنام- کیومرث نویدی- کامبیز روستا- جواد اسدیان- فریدون فارسی- کیانوش توکلی- آرش مهدوی- سارا سفیری- هادی یوسفی- م.مقدم- منوچهرشجاعی، حمید رضا ظریفی نیا، ایمان فروتن، مرتضی میرآخوری، بیژن مهر- تورج پارسی - شهرام ناصری- داریوش مجلسی- فرزاد محمودی- محمد رضا براتی- شهرام ایران پور- هوشمند- مهناز داراب زاده- مهراب فرساد- احمد زاقیان- مهرداد بیگدلیان- پرویز هراتی نژاد- رویا تیموری- حسن ماسالی- ناصر مستشار- آرسام آزاد-ابراهیم آهنیان- بیژن مشاور-فرحناز- سایت ایران ب ب ب -کیا جاوید-مسعود لقمان- مهرداد لوائی- بهداد کاظمی-کارلا فرهوف- رامین مولائی - نادید وصال - احمد تقوی - پوریا تقوی- امین طالبی- س- کفائی- ساسان رضویان - نادره تیموری- حسام وثوقی- محمد شمس - ساغر به نیا -جواد مفرد- ناصر کرمی- دامون گلریزـ حبیب تبریزیان- -ناصر آقاجانی و سایت ایران ب ب ب دات ارگ


Friday, July 07, 2006
Mr. Kofi Annan
Secretary General
United Nations
New York
United States

Dear Mr. Kofi Annan, the Secretary General of the United Nations,

We, the undersigned, who are fighting for achieving democracy in our country, would like to have your attention for the following serious matter:

Recently, you accepted Mr. Saeed Mortazavi (a government prosecutor widely known to have sanctioned the torture and the execution of political prisoners)as a part of Iranian delegation to the UN's new Human Rights Council.

Saeed Mortazavi is responsible for the custody and interrogation of many prominent Iranian political prisoners.Among them the canadian photojournalist Zahra Kazemi of Montreal, who died while in prison in Iran, of wounds suffered at the hands of her jailers.

At first, the news about the creation of United Nations' new Human Rights Council offered us a new hope. That finally you are doing something to help those Iranians who are seeing their basic human rights shattered to pieces everyday by the despotic regime of Ayatollahs in Iran. That finally you will support Iranian people in their fight for having freedom in their country.

But unfortunately, our hope for a change was destroyed by the fact that you accepted a torturer and a grand human rights abuser as a part of Iranian delegation for the opening ceremony of UN's new Human Right Council.

Dear Mr. Secretary!

This is a totally shameful incident that has to be addressed by you appropriately otherwise the credibility of the new Human Rights Council will be in a serious doubt.

Please give us an explanation on how something like this can happen and how a number one enemy of human rights in Iran can be accepted as a part of UN's new Human Right Council meetings.

We the undersigned, urge you to give us an official and acceptable explanation. Until such a time comes,we will not stop our activities and will remember this bitter incident as lively as possible.

Shiva Moghadam - Kourosh Golnam - Kiomars Navidi - Kambiz Rousta - Javad Asadian - Ferydoun Farsi - Kianoosh Tavakoli - Arash Mahdavi - Sara Safiri - Behdad Kazemi - Hadi Yusefi -M. Moghadam -Manouchehr Shojaie -H. Zarifi Nia -Iman Froutan -M. Mir Akhori -Bijan Mehr - Touraj Parsi- Shahram Nasseri - Dariush Madjlessi- Farzad Mahmoodi - M. Barati - Shahram Iran pour - Houshmand - Mahnaz Darab Zadeh - Mehrab Farsad,- A.Zaghiyan.- Mehrdad Big Delian, -Parviz Harati Nezhad,- Rouya Teimouri - Hassan Massali - Nasser Mosteshar - Arsam Azad- Ibrahim Ahanian - Bijan Moshaver - Farahnaz- Kia Javid - Masoud Loghman - Mehrdad Lavaie - Carla Verhof - Ramin Molai - Nahid Vessal -Ahmad Taghavi - Pourya Taghavai -Amin Talebi - S. Kafaie - Sassan Razavian - Nadereh Teimourieh - Hessam Vossoghi - Mohammad Shams - Saghar Beh Nia,- Javad Mofrad - Nasser Karami -Damon Golriz -Nasser Aghajani- Habib Tabrizaian- Majid Zahiri & iranbbb.org

Sincerely,

٥.٧.٠٦

اولويت شعار به "همه چيز

فرح کريمي
در نيويورک، حدود يک هفته است که به ميزباني سازمان ملل متحد، کنفرانسي در رابطه با "سلاح هاي قابل حمل" برگزار شده است. نخستين کنفرانس در اين زمينه، در سال 2001 تشکيل شده بود و کنفرانس فعلي، دومين گردهم آيي با اين موضوع است که به بررسي نتايج عملکرد 5 ساله کشورهاي جهان در خصوص مبارزه با کاربرد سلاح هاي قابل حمل در منازعات داخلي، منطقه اي و فرامنطقه اي مي پردازد. اين نوع سلاح ها، که دامنه آنها از اسلحه کمري گرفته تا موشک اندازهاي قابل حمل ضد تانک و ضدهوايي را در بر مي گيرد، به عقيده بسياري از کارشناسان مصداق واقعي "سلاح هاي کشتار جمعي" محسوب مي شوند! چرا که تا کنون، در مناطق گسترده اي از جهان از آفريقا گرفته تا خاورميانه موجب قتل و نقض عضو هزاران هزار انسان شده اند. سهولت دسترسي و استفاده از همين سلاح هاست که در نقاط بحران خيز جهان ورود کودکان به ميدان هاي جنگ را تسهيل مي کند، به جنايات جنگي دامن مي زند، و مهار گروه هاي تبهکار مسلح را دشوار مي سازد. در مورد خاص کشور ايران، تاثيرات منفي سلاح هاي قابل حمل از اهميت بسيار بالايي برخوردارند. به عنوان نمونه، قاچاق سلاح هاي قابل حمل به داخل کشور از خاک عراق و دسترسي قاچاقچيان مسلح مواد مخدر به اين سلاح ها در مرزهاي کشور با پاکستان و افغانستان، همواره از جمله مشکلات امنيتي جدي ايران بوده اند. احتمالاً به دليل همين اهميت، سطح حضور ايران در نشست نيويورک، بسيار بالا بود و در شرايطي که بسياري از کشورها ديپلمات هاي داراي سطح پايين تر از وزير را به اين نشست اعزام کرده بودند، از طرف جمهوري اسلامي وزير امور خارجه يعني منوچهر متکي در نيويورک حاضر شده بود. سخنراني آقاي متکي در نشست مزبور، که من شخصا به عنوان يک شرکت کننده در کنفرانس شنونده آن بودم، به طور طبيعي سوژه اي مهم براي رسانه هاي گروهي محسوب مي شد. چرا که با توجه به تحولات پرونده اتمي و وضعيت حساس ايران در معادلات امنيتي منطقه، قاعدتاً هر موضوع گيري اين کشور در بحث هاي مرتبط با امنيت و خلع سلاح، از پتانسيل بالاي جلب توجه افکار عمومي جهان برخور دار بوده و هست. در عمل نيز، از ميان مجموعه موضع گيري هاي بيان شده در اجلاس نيويورک، آنهايي که بيش از همه مورد توجه رسانه هاي گروهي قرار گرفتند، مواضع دو کشور ايران و آمريکا بودند. اما در اين ميان، آنچه از مجموعه سخنان وزير امور خارجه ايران مورد انعکاس گسترده رسانه هاي آمريکايي قرار گرفت، حملات وي به اسراييل بود. در حالي که حداقل در زمينه سلاح هاي قابل حمل، منافع و حساسيت هاي ايران هيچ ارتباط و اصطکاکي با اسراييل پيدا نمي کنند. البته، اين روزها موارد بسيار زيادي براي انتقاد از عملکرد دولت اسراييل وجود دارد (به ويژه به واسطه عمليات نظامي ارتش اسراييل در غزه)، اما قابل فهم نيست در جايي که قرار است مواضع ايران در ارتباط با سلاح هاي قابل حمل بيان شود، شعار دادن عليه اسراييل از چه فايده و موضوعيتي برخوردار است. بي ترديد، اصرار بر اين نوع شعارهاي بي پشتوانه، کوچکترين کمکي به بهبود وضعيت مردم فلسطين و کاهش رنج هاي آنها نمي کند. از سوي ديگر، چنين شعارهايي، حتماً به مردم ايران هم هيچ نفعي نمي رسانند. آن هم در شرايطي که اولاً با توجه به اتهام وارد بر حکومت ايران مبني بر تلاش براي تهيه سلاح هاي اتمي براي تهديد موجوديت اسراييل، تمام شعارهاي ضد اسراييلي مسوولان ايراني به سرعت ابعاد رسانه اي وسيع پيدا مي کند، و ثانياً همگان بي تابانه منتظرند تا ببينند جمهوري اسلامي چگونه از آخرين فرصت هاي ممکن براي اجتناب از رويارويي شديد با جامعه جهاني بر سر پرونده اتمي استفاده مي کند. در چنين شرايطي، بايد پرسيد که آيا مسوولان ايراني، به راستي متوجه اولويت هاي "واقعي" پيش روي خود در مهلت زمان کوتاه باقي مانده تا تعيين تکليف نهايي پرونده هسته اي هستند؟ و آيا تصميم گيرندگان سياست خارجي جمهوري اسلامي، مي دانند که در بحراني ترين شرايط پيش روي دستگاه ديپلماسي ايران، چگونه فرصت اندک موجود را صرف شعارهاي بي حاصل و موج سازي هاي پي در پي عليه خود مي کنند؟

٤.٧.٠٦

استقبال گسترده از پیشنهاد اکبر گنجی مبنی بر اعتصاب غذا

پس از فراخوان اكبر گنجى نويسنده و روزنامه‌نگار معترض و دگرانديش، كه از تمام ايرانيان داخل و خارج از كشور خواسته است تا از تاريخ ۲۳ تا ۲۵ تيرماه (۱۴ تا ۱۶ جولاى) براى فشار آوردن بر حكومت ايران جهت آزادى زندانيان سياسى بخصوص منصور اسانلو، دكتر رامين جهانبگلو و على‌اكبر موسوى خويينى در سراسر جهان دست به اعتصاب غذا بزنند، تعداد زيادى از شخصيتهاى سياسى، فرهنگى و حقوق بشرى و نيز جريانهاى سياسى و نهادهاى مدنى از اين فراخوان استقبال كرده و اعلام كرده‌اند كه به اين حركت اعتراضى خواهند پيوست. نخستين واكنش منتشرشده در رسانه‌ها به فراخوان اكبر گنجى، پاسخ مثبت سيمين بهبهانى شاعر سرشناس، فعال حقوق زنان و عضو «كانون نويسندگان ايران» به اين دعوت بود: ”من هر اقدامی را که براى رهایی زندانیان سیاسی و حضور آزادی در ایران انجام بگیرد مورد تایید قرار می‌دهم و بسیار خوشحالم آقای اکبر گنجی که خودشان ۶سال در زندان مانده‌اند و انواع آزارها را تحمل کرده‌اند این پیشنهاد را عرضه داشته‌اند. من کاملا با آن موافقم“. جبهه ملى ايران نيز يكى از جريانهاى سياسى‌يى ست كه پس از بررسى اين فراخوان در شوراى مركزى خود، حمايت خود را از آن اعلام كرده است. دكتر پرويز ورجاوند از اعضاى شوراى مركزى جبهه ملى در همين رابطه مى‌گويد: ”بطور دقیق این مسئله مورد بررسی قرار گرفت و از آنجایی که جبهه ملی در تمامی مواردی که تا بحال افرادی از سوی حکومت به اعتبار اظهارنظرها و موضع‌گیری‌هایشان، چه در جریان حرکتهای تلاشگرایانه برحق کارگران و دستگیری پرشمار آنها و در زندان نگهداشتن طولانی‌مدت چهره‌ای چون آقای اسانلو، چه در مورد دستگیری وکلای مختلف از آقای زرافشان گرفته تا آقای سلطانی و تا مسئله دستگیری گسترده دانشجویان پرشمار در طی این سالها، چه در مورد بازداشت زنان در قبال روز تلاش‌شان برای مسئله‌ی حقوق زنان و بالاخره بازداشت آقای جهانبگلو، در تمام موارد جبهه ملی موضع خیلی روشنی دارد و کوشیده است که از پیشگامانی باشد که در راه دفاع از حقوق این زندانیان واینکه باید این زندانیان هرچه سریع‌تر آزاد بشوند، بتوانند حق استفاده از وکیل را پیدا بکنند، به اینها اتهاماتشان تفهیم بشود. در حالی که در بسیاری از موارد آقایان افراد را بازداشت می‌کنند و بعد با بازجویی‌های گسترده‌ای که انجام می‌دهند، از حاصل این بازجویی‌ها برای این افراد موارد اتهام را ساماندهی می‌کنند. در حالیکه باید تفهیم اتهام بگونه‌ای بسیار روشن انجام بگیرد و به جامعه اعلام بشود و همان‌زمان هم وکیل باید بتواند در کنار موکل خودش در جهت طرح مسئله و پاسخ‌گویی و دفاع حضور پیدا بکند. به این اعتبار جبهه ملی در تمامی زمینه‌ها کوشا بوده و کوشا خواهد بود و اینکه از حقوق تمامی شهروندانی که در تمام این جریانهای مختلفی که آنها واکنش‌هایی نشان داده‌اند، حاکمیت را نقد کرده‌اند، مورد اعتراض قرار داده‌اند برخوردهای خشونت‌آمیز حکومت را و به این اعتبار زندانی شده‌اند و در زندانها بصورت بلندمدت نگهداری شده‌اند، مدافع اینها خواهد بود و از هر تلاشی در جهت رهایی این افراد و برقراری یک شیوه منطقی حقوقی که حقوق هر شهروندی در آن رعایت شده باشد کوشش خود را دنبال خواهد کرد و بهمین اعتبار هم از برنامه ۲۳ تا ۲۵ تیر حمایت همه‌جانبه به‌عمل خواهد آورد“. يكى از فعال‌ترين شخصيتهاى ديگرى كه از فراخوان اكبر گنجى حمايت كرده، دكتر فاطمه حقيقت‌جو نماينده پيشين مجلس است كه اكنون مقيم آمريكاست: ”پس از اعلام خبر اعتصاب جهانی برای آزادی سه زندانی سیاسی بعنوان نماد زندانیان کارگری، دانشجویی و روشنفکری، من هم آمادگی خود را براى شرکت و حضور در اعتصاب غذا در شهر نیویورک مقابل سازمان ملل متحد بهمراه بقیه دوستان اعلام می‌کنم و فکر می‌کنم اینکار از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. گرچه تعداد زندانیان سیاسی ما فقط معطوف به این سه نفر نمی‌شود و تعداد زیادی از دانشجویان در زندان هستند، تعداد زیادی از چهره‌های سیاسی در زندان هستند و اعتراضاتی که در شهرهای آذربایجان اتفاق افتاد، تعداد زیادی از هموطنان ترک‌زبان ما در زندان هستند و دعا می‌کنیم که تمام این زندانیان سیاسی هرچه سریعتر رهایی پیدا بکنند و دعا می‌کنیم که کشور ما هرچه زودتر به دمکراسی نزدیک بشود“. دكتر حقيقت‌جو همچنين از حمايت وسيع ايرانيان مقيم آمريكا از فراخوان اعتصاب غذا جهت آزادى زندانيان سياسى سخن مى‌گويد: ”برنامه‌ای در نیویورک مقابل دفتر اصلی سازمان ملل آقای گنجی اعلام کرده که تمام دوستان ایرانی و غیرایرانی که در شرق آمریکا زندگی می‌کنند اعلام آمادگی خود را براى شركت در این برنامه نشان داده‌اند و شرکت شان را در این برنامه برای ۱۴، ۱۵ و ۱۶جولای اعلام کرده‌اند و در این برنامه حضور می‌یابند و سایتی هم تدارک دیده شده زير این آدرس
که فکر می‌کنم از فردا این سایت آماده بهره‌برداری‌ست و تمام اخبار مربوط به اعتصاب غذا در تمام نقاط جهان که دوستان ایرانی تدارک دیده‌اند در این سایت به اطلاع عموم خواهد رسید و فراخوانی هم آماده شده برای این اعتصاب جهانی که امیدوارم همه بتوانند با مراجعه به این سایت استقبال بکنند از اعتصاب غذایی که آقای گنجی اعلام کرده و امیدوارم تمام ایرانیان در هر جایی که هستند بتوانند با این اقدام نمادین حمایت خودشان را از زندانیان سیاسی اعلام بکنند و گامی کوچک در جهت آزادی این زندانیان بردارند“. از دكتر فاطمه حقيقت‌جو در مورد ميزان حمايت ايرانيان كشورهاى ديگر مى‌پرسيم: ”ایرانی‌ها در آلمان، ترکیه، بلژیک، فرانسه، انگلستان، کانادا و آمریکا از اعتصاب غذا اعلام حمایت کرده‌اند و مراسمی در روزهای ۱۴ تا ۱۶ جولای در یکی از شهرهای این کشورها برای اعلام همبستگی با زندانیان سیاسی برگزار خواهند کرد“. طبيعى‌ست كه سازمان دانش‌آموختگان ايران اسلامى (ادوار دفتر تحكيم وحدت) نيز كه دبيركل آن على‌اكبر موسوى خويينى، در تجمع ۲۲ خرداد در دفاع از حقوق زنان دستگير شده و يكى از خواستهاى مطرح شده در فراخوان اكبر گنجى براى اعتصاب غذا، آزادى خود اين نماينده مجلس ششم مى‌باشد، به استقبال اين حركت اعتراضى برود. عبداله مومنى سخنگوى «ادوار دفتر تحكيم وحدت» در مورد تصميم اين نهاد مدنى مى‌گويد: ”سازمان دانش‌آموختگان ایران اسلامی (ادوار دفتر تحکیم وحدت) در راستای فراخوانی که اکبر گنجی برای حمایت از زندانیان عقیدتی‌ـ سیاسی طرح کرده‌اند، دیروز پس از اجلاس شورای مرکزی به این جمعبندی رسید که حمایت خودش را از ایده‌ای که اکبر گنجی مطرح کرده اعلام کند و با حمایت از ایده ایشان آمادگی خودش را برای دفاع از حقوق شهروندان و فعالان سیاسی و منتقد که به انحاء مختلف توسط حکومت محبوس شده‌اند اعلام بکند و فارغ از گرایش‌ها و سلیقه‌های سیاسی و اختلاف‌نظرها خود را موظف به دفاع از حقوق شهروندان و حقوق انسانی و حقوق مدنی آنها بداند. از اینرو، ضمن حمایت از ایده اکبر گنجی مبنی بر اعتصاب غذا از ۲۳ الی ۲۵ تیر که قرار است ایشان در برابر دفتر سازمان ملل داشته باشند، خودش را موظف می‌داند که حمایت جدی هواداران و اعضای خودش را نسبت به اين ایده جلب کند“. عبداله مومنى در ادامه، نيروهاى اصلاح‌طلب را به كنار گذاشتن اختلاف‌نظرها در عرصه‌هاى كلان سياسى و جمع شدن حول دفاع از حقوق شهروندى فرامى‌خواند: ”اگر اصلاح طلبان و مدافعان حقوق بشر و دمکراسی در ایران می‌خواهند نسبت به سرنوشت و وضعیتی که جامعه ایران به آن مبتلا شده است و در نتیجه یک حکومت اقتدارگرا، وضعیت شهروندان را هر روز وخیم‌تر می‌کند، اگر می‌خواهند از این وضعیت برونرفتی بیابند، لازمه آن توافق و اجماع نظر بر سر مسئله حقوق شهروندی‌ست. یعنی به‌نظر می‌رسد اگر اصلاح‌طلبان نمى‌توانستند پیرامون سوژه‌ها و استراتژی‌ها سیاسی به اشتراک نظر برسند، در مورد دفاع از حقوق شهروندی و دفاع از حقوق انسانی و اجتماعی افراد، این اجماع و این جمعبندی قابل دست‌یافتن هست. و از این نظر ما معتقدیم که اصلاح طلبان بایستی در دفاع از حقوق طیف ها و لایه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی کوشا باشند و حساسیت خودشان را به نمایش بگذارند. اگر این توافق در زمینه پروژه‌های سیاسی حاصل نمی‌شود، در زمینه دفاع از حقوق شهروندی می‌شود که میان اصلاح‌طلبان و تحول‌خواهان ایرانی یک توافقی صورت بگیرد. و از آن منظر فکر می‌کنیم هرگونه اقدامی که در راستای دفاع از حقوق شهروندی و دفاع از کسانی که توسط حاکمیت مورد تعقیب قرار گرفته‌اند بخواهد صورت بگیرد، قابل دفاع است و بایستی مورد حمایت قرار بگیرد“. دكتر محمد ملكى نخستين رييس دانشگاه تهران پس از انقلاب ۵۷ و از فعالان سياسى، يكى ديگر از شخصيتهايى‌ست كه با قاطعيت از فراخوان براى آزادى زندانيان سياسى حمايت مى‌كند: ”من شخصا براى رسيدن به آزادى و دمكراسى در ايران، و در مرحله اول آزادى تمامى زندانيان سياسى نه تنها از اين كارى كه آقاى اكبر گنجى پيشنهاد كرده‌اند با كمال ميل استقبال مى‌كنم، بلكه تا هر مرحله‌اى، تا دستگير شدن، تا زندان رفتن، تا زير شكنجه قرار گرفتن، و حتا تا دم مرگ حاضرم ادامه بدهم“. فعالان دانشجويى كه در هفته‌ها و ماههاى اخير براى رسيدن به خواستهاى خود، بارها دست به اعتراضهاى مسالمت‌آميز زده‌اند، اين بار نيز از نخستين جريانهايى هستند كه از فراخوان اكبر گنجى پشتيبانى كرده‌اند. «دفتر تحكيم وحدت» به‌عنوان فراگيرترين تشكيلات دانشجويى ايران، ضمن استقبال از فراخوان مزبور، در حال بررسى شكل اجرايى‌كردن آن است. محمد هاشمى دبير تشكيلات «دفتر تحكيم وحدت» در همين زمينه مى‌گويد: ”ما از اینکه آقای گنجی از جایگاه و موقعیت خودش بخوبی استفاده می‌کند و سعی می‌کند نگاه جهانیان و اعتراض به وضعیت نقض حقوق بشر در ایران را جهانی بکند تا یک خاستگاه جهانی داشته باشد، بخوبی از آن استقبال می‌کنیم و تمام تلاش‌مان را نیز می کنیم که در کنار ایشان این پیشنهادشان را عملی بکنیم. کلا آنچه در سیاست ایشان هست، همان نگاه و اعتراضهای مدنی‌ و روشهای مسالمت آمیز است. اعتصاب غذا يكى از بهترین روشهاست. تحصن و تجمع از بهترین روشهاست. ما قطعا از روشهایی مثل اعتصاب غذا استقبال می‌کنیم. منتها در این مورد بخصوص و در رابطه با این پروژه بخصوص در ایران، یعنی در آن سه‌روزه، اینکه بخواهیم آن را عملی بکنیم، داریم کار می‌کنیم و امیدواریم بتوانیم عملی‌اش بکنیم“. علاوه بر جريانها و شخصيتهايى كه نامشان برده شد، در رسانه‌ها به نام شخصيتهاى ديگرى نيز برمى‌خوريم كه حمايت خود از فراخوان اكبر گنجى به اعتصاب غذا جهت آزادى زندانيان سياسى منصور اسانلو رييس سنديكاى كارگران شركت واحد، دكتر رامين جهانبگلو فيلسوف، و مهندس على‌اكبر موسوى خويينى نماينده پيشين مجلس شوراى اسلامى و دبيركل سازمان دانش‌آموختگان (ادوار تحيكم وحدت) را اعلام كرده‌اند: على افشارى از فعالان دانشجويى، خانم هنگامه شهيدى فعال حقوق زنان و اجلال قوامى روزنامه‌نگار كرد از همين دسته‌اند. همچنين نام ليلا زانا از چهره‌هاى سرشناس فعال حقوق بشر در تركيه و برنده جايزه ساخاروف در سال ۲۰۰۴ ميلادى نيز در ميان حاميان فراخوان اكبر گنجى ديده مى‌شود

١٦.٦.٠٦

دادگاه پنج بازداشت‌‏شده روز جهاني كارگر در سقز برگزار مي‌‏شود

جلسه رسيدگي به اتهامات پنج متهم پرونده بازداشت‌‏شدگان روز جهاني كارگر، روزهاي بيست و هفتم و بيست و هشتم ماه جاري در شعبه اول دادگاه انقلاب سقز برگزار مي‌‏شود. محمد شريف، وكيل مدافع محمود صالحي، محسن حكيمي‌‏پور، جلال حسيني، برهان ديوارگر و محمد عبدي‌‏پور، از بازداشت‌‏شدگان روز جهاني كارگر در سال 83 با اعلام اين مطلب، اتهامات موكلين خود را اجتماع و تباني جهت ارتكاب جرم مرتبط با قضيه تلاش جهت برگزاري روز جهاني كارگر در سال 83، عنوان كرد و گفت: طبق احضاريه‌‏هاي واصله بايد در روزهاي بيست و هفتم و بيست و هشتم خرداد ماه جاري در شعبه مزبور، حاضر و به دفاع از خود موكلان خود بپردازم.وي افزود: اين پرونده دو متهم ديگر نيز داشت كه پيش از اين ضمن رسيدگي بدوي از اتهامات انتسابي برائت حاصل كرده بودند. شريف تصريح كرد: پنج موكل ديگر بنده نيز كه پيش از اين به حبس‌‏هاي از دو سال تا پنج سال و محروميت از حقوق اجتماعي محكوميت يافته بودند، در رسيدگي تجديدنظر برائت حاصل كردند اما با اين حال دادگاه بدوي آنها را دوباره در رابطه با اتهامات مزبور تحت پيگرد قرار داده است

دولت‌‏ها حق ندارند مردم را از حق قانوني برگزاري تجمع محروم كنند

عضو كانون مدافعان حقوق بشر، برگزاري تجمع را از حقوق حقه مردم دانست و تأكيد كرد كه دولت‌‏ها حق ندارند مردم را از اين حق قانوني خود محروم كنند. محمد سيف‌‏زاده در گفت‌‏وگو با خبرنگار "ايلنا" با اعلام اين مطلب، گفت: طبق اصل 27 قانون اساسي و ماده 20 اعلاميه جهاني حقوق بشر، برگزاري هرگونه تجمعي از حقوق حقه مردم است و اينكه گفته شود برگزاري تجمع نيازمند اجازه از فلان وزارتخانه و مقام است، غيرقانوني و فاقد جنبه حقوقي است. وي افزود: اجازه از مقامات و نهادها براي برگزاري تجمع‌‏ها صرفاً به خاطر تأمين امنيت شركت‌‏كنندگان در تجمع از سوي نيروي انتظامي است. سيف‌‏زاده در مورد پيگيري موضوع ضرب‌ ‏و شتم افراد در تجمع‌‏ها، گفت: ضرب ‌‏و شتم افراد در تجمع‌‏ها از موارد عمومي جرم است و مدعي‌‏العموم بايد وارد موضوع شود، در اين‌‏گونه موارد نيازي نيست كه شاكي خصوصي وجود داشته باشد تا جرمي قابل تعقيب باشد. عضو كانون مدافعان حقوق بشر ادامه داد: چندي پيش به دنبال برگزاري تجمع از سوي دراويش گنابادي در قم و نيز تعدادي از فعالان عرصه زنان در پارك دانشجو، تعدادي از موكلان بنده مورد ضرب و شتم قرار گرفتند كه نه تنها اقدامي در جهت پيگيري موضوع ضرب و شتم آنها از سوي مدعي‌‏العموم صورت نگرفته بلكه دادسرا به حتمي‌‏ترين وظيفه خود نيز عمل نكرده است

١٥.٦.٠٦

بر علیه سیاست های ضد انسانی فاشیستی و فاشیست پرور جمهوری اسلامی ایران اعتراض نمائیم

هموطنان گرامی
همچنان که میدانید آقای احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران به کرات مدعی شده است, که کشتار یهودیان توسط رژیم فاشیستی هیتلر "افسانه ائی" بیش نیست و عزم خودرا جزم کرده است که با پاک کردن اسرائیل از نقشه ی جهان این "افسانه" را به واقعیت تبدیل نماید. اخیرا" گزارشات متعدی مبنی بر پشتبانی های مالی و لجیستکی گروه های نئونازی آلمانی از جانب رژیم جمهوری اسلامی منتشر و به تائید مقامات وزرات کشور آلمان نیز رسیده است. حتی گفته میشود, که یکی از رهبران محکوم شده نازی ها هم اکنون در پناه جمهوری اسلامی در ایران اقامت دارد. ما عده ائی از شهروندان هانوری از شما هم میهنان گرامی استدعا داریم که مراتب انزجار خودرا از سیاست های آزادی ستیز و غیر دمکراتیک جمهوری اسلامی چه در صحنه ی ملی (سرکوب بی رحمانه و بازداشت بیش از هفتاد نفر در جریان تجمع مسالمت آمیز زنان در میدان هفت تیر به تاریخ 22 خرداد امسال که خواستار برچیده شدن قوانین زن ستیز شده بودند, سرکوب کارگران, معلمان, اقوام و ملیت ها و تمام اقشار اجتماعی و محدویت های شدید فرهنگی....) و چه در صحنه ی بین لمللی با صدای متحد ابراز نموده و در گرد همآئی که بدین منظور برگزار می گردد, شرکت نمائید
محل: Holocaustdenkmal: Windmühlenstr. Ecke Georgsplatz
زمان: روز شنبه 24.06.2006 راس ساعت 10 بامداد
با آوردن شعار های مناسب و دسته های گل و ابزار صوتی ( سوت..شیپور...دف...تنبک...) به این حرکت اعتراضی شور و رونق بیشتری دهید

٢٤.٤.٠٦

اعتراض سازمان ادوار دفتر تحکيم وحدت به حکم نا عادلانه و سنگين مهدي اميني زاده

در پي صدور احکام سنگين قضايي براي فعالين دانشجويي ، آقاي مهدي اميني زاده به دو سال حبس تعزيري از سوي دستگاه قضايي محکوم شد . اين محکوميت در شرايطي صورت مي گيرد که پس از يکپارچه شدن حکومت و تصرف دولت توسط مدعيان مهرورزي ، سياست برخورد و مهار جنبش مستقل دانشجويي و فعالين سياسي- اجتماعي مستقل و دموکراسي خواه در دستور کار بخشهاي افراطي دستگاه قضايي قرار گرفته است .حبس هاي تعليقي و تعزيري گسترده ، حکم هاي تعليقي ، محروميت از تحصيل در کميته هاي انضباطي ، ممانعت از برگزاري مراسم و برنامه ها ، اخراج اساتيد و زمزمه پاکسازي دانشگاهها ، انتصاب شخصيتهاي غير دانشگاهي در سمت مديريت مراکز آموزش عالي از جلوه هاي اين سياست اقتدار گرايانه مي باشند . آقاي مهدي اميني زاده پس از تحمل چند ماه بازداشت غير قانوني و بسر بردن در سلول انفرادي و تحمل فشارها و تضييقات فراوان مجبور شد در دادگاهي غير طبيعي و از پيش تعيين شده نظاره گر روند دادرسي تحميلي باشد بدون آنکه مجالي براي دفاع از خود و موجه بودن اقداماتش داشته باشد .اينک در تداوم همان سناريو ايشان به همراه ديگر متهمان پرونده موسوم به " جمعيت غير قانوني " در دادگاهي غير علني و غير صالح به دلايل سياسي متهم به دوسال حبس تعزيري شدند و دادگاه فاقد عدل و داد حتي تلاشي براي يافتن ظاهري قانوني براي حکم سياسي خود نکرد و نهادي مدني شناسنامه دار که مجوز قانوني نيز داشت را جمعيتي غير قانوني خواند تا زمينه برخورد با ايشان را فراهم کند. مواضع و عملکرد آقاي مهدي اميني زاده به عنوان يکي از رهبران سابق جنبش دانشجويي مورد وثوق جامعه دانشجويي کشور در راستاي عمل به وظيفه اجتماعي و استيفاي حقوق شهروندي بوده است و انتساب اقدام عليه امنيت ملي به ايشان فاقد وجاهت قانوني و منطقي است . سازمان ادوار تحکيم وحدت با محکوم کردن صدور احکام غير قانوني و سياسي براي آقايان رضا عليجاني ، هدي صابر ، تقي رحماني ، مهدي اميني زاده و علي اصغر صادقي ، ميکاييل عظيمي و محمد رضايي در اين پرونده که مصداق بارز نقض حقوق بشر مي باشد ، به مسئولين حاکميت اعلام مي نمايد همانگونه که گذشته نشان داده است ، چنين احکامي نه تنها مانع فعاليتهاي دموکراسي خواهانه نيروهاي آزاديخواه و طالب پيشرفت ميهن و ملت نخواهد شد ، بلکه آنها را در تداوم مسيرشان پابرجا تر خواهد ساخت

١٧.٤.٠٦

ATTAC-Köln -Info

Liebe Freundinnen und Freunde von ATTAC-Köln

heute sind es drei Termine, die wir Euch ankündigen wollen, dazu eine Bitte bei zwei Infoständen mitzumachen:
====================================
"Barmer wird heißer"
====================================

Schon Heute am 17.4. nachmittags - für diejenigen unter uns, die wieder einmal unsere Kölner Musiker erleben wollen und für alle diejenigen die das Barmer Viertel mit den besetzten Häusern schon immer einmal besuchen wollten, es aber bisher nicht geschafft haben:

"Barmer wird heißer"
Spontanes Open Air Solikonzert im Innenhof des besetzten Barmer Blocks Deutz-Mühlheimerstr. 31

mit :
- Klaus dem Geiger & Freunden
- Den Magic Street Voices (Singer/Songwriter)
- Markus von Wrochem
- Bijan Mahjub
- Basti
Es berichtet über die aktuelle politische Lage: Rainer Kippe SSM Mühlheim

Beginn ab 16.00 Uhr
Zugang fast allseits von Aussen - Veranstalter SSK/SSM/ - Einzritt 1 Euro ! =======================================
"Vom Unmut über Ärger zum Massenprotest"
=======================================Mittwoch 19. April – 18 Uhr – Raum S79
Philosophikum der Uni Köln (Albertus-Magnus-Pl.)
Der Raum ist ausgeschildert!!

In Frankreich war die außerparlamentarische Bewegung erfolgreich. Eltern gingen gemeinsam mit Ihren Kindern aus den Schulen und den Universitäten auf die Straße und besetzten Hörsääle oder auch Bahnstationen.

Aus Frankreich kommt zu uns:
Die französische Aktivistin Claire Dumontier (attac Rouen)

Sie berichtet über den neoliberalen Umbau der europäischen Gesellschaften, über die Notwendigkeit des Protests und den Erfolg der französischen Bewegung gegen das CPE, die neoliberale Arbeitsmarktreform der Regierung.Vortrag und Diskussion in deutscher Sprache.
mehr: http://www.attac.de/aktuell/neuigkeiten/cpe1.php

=======================================
ATTAC-Plenum
=======================================
Donnerstag, 20.4.2004
Alte Feuerwache - Melchiorstraße 5

Themen diesmal:
1. ATTAC-Basics - Teil 1
Eine Stunde zu den grundlegenden Arbeitsfeldern von ATTAC in Deutschland und weltweit (besonders interesant, die bei uns aktiv werden wollen)
2. Anträge an den ATTAC-Ratschlag
- Einführung eines Rotationsprinzipes beim ATTAC
-Rat und beim bundesweiten KoKreis- Einführung einer Quotierung beim ATTAC-Rat und beim bundesweiten KoKreis, die über die VertreterInnen der ATTAC-Mitglieder hinausgeht.
3. Verschiedenes und Org (15 Min)=======================================
Zwei Bitten:
=======================================
Am 1. Mai wollen wir nicht nur auf der Demo mit unseren Fahnen sondern auch mit einem Stand vertreten sein. Dafür suchen wir noch tatkräftige Unterstützerinnen zur Standbetreung.
Das gleiche gilt für den Geburtstag der Feuerwache, wo wir wenn es geht an beiden Tagen, dem 6. und 7. Mai mit einem Infostand vertreten sein wollen. Das wird garantiert lustig und auch dafür suchen wir UnterstützerInnen.
Wer mitmachen möchte: Eine Kurze Mail an attac@netcologne.de

So, das wär's wieder einmal
viele Grüße von unserer vergrößerten Aktivengruppe bei ATTAC-Köln