٣٠.١.٠٦

اسب هسته ای در عرصه شطرنج جهانی

روزهای حساسی است برای پرونده هسته ای ايران که تاکنون و در پی نزديک سه سال از آغازش هيچ گاه چنين موضوع اصلی خبری جهان نشده بود. در دو سوی ماجرا کسانی هستند که بيش تر خوش دارند همين روند رو به اوج تا نزديکی احتمال مخاصمه ايران و ترکيب اروپا و آمريکا پيش برود. اين هر دو نگرش سودهائی برای خود در چنان درگيری می بينند. آيا چنين احتمالی وجود دارد
اما در ميانه تحليلگران مستقل و مطلعی هم وجود دارند – چنان که دکتر احمد زيدآبادی – که اعتقاد دارند در روند فعلی احتمال ارجاع پرونده هسته ای به شورای امنيت زياد است و در صورت امتناع باز هم بيش تر دولت ايران از سازش، "در نهايت پيامد آن چيزی جز رويارويی نظامی با قدرتهای تصميم ‌گير در شورای امنيت سازمان ملل نخواهد بود" من با همه احترامی که برای دانش و بينش دکتر زيدآبادی قائلم با اين نظر موافق نيستم
به باور من احتمال چنان تندشدن فضا که "گفتگو" جای خود را به "اقدامات نظامی" بدهد، بسيار کم است. برای چنين نظری، نه اين که فريب تبليغات رايج سياسی را بخورم که می گويم حمله نظامی در دستور ما نيست، بلکه چند دليل ديگر دارم. اول آن که شرايط جهانی آماده نيست چنان که در آغاز بهار دو سال قبل وقت حمله نظامی نيروهای تحت رهبری آمريکا به عراق وجود داشت. حتی در مرتبه پائين تر، شرايط خاصی که امکان فشاری خردکننده به سوريه را فراهم آورد، اينک برای ايران وجود ندارد
همين آماده نبودن فضا برای تاباندن تنور مخاصمه، دو طرف – هم ايران و هم آمريکا و متحدانش – را وادار می سازد تا با احتياط بيش تر و خردمندی و تدبير افزون تر رفتار کنند
از سوی ديگر بعضی گروه های سياسی – بيش تر مخالف جمهوری اسلامی – بر اين تصورند که رقابت ها و مجادلاتی از اين دست را، برد و باختی کامل محتمل است و چون امکان برد طرف غربی قوی تر و مجهزتر را بيش تر می بينند لامحاله تنها پيش بينی شان برای ايران باخت است. در حالی که سياست ورزی ميدان امکان پذير کردن اعمالی است که به نظر محال می آيد، اين تنها ميدانی است که در آن باخت و باخت و برد و برد وجود دارد و بيش تز از نتيجه معمول باخت و بردست. از همين رو تا زمانی که باب مذاکره بازست، احتمال راه های بينابينی هم در مجادله با اروپا و هم در سپر کردن روسيه وجود دارد. در ميان مخاصمات فضاهای خالی بسياری وجود دارد که معمولا برای يافتن آن بايد اطلاعاتی کامل داشت و اين عمل از دور و بر اساس استنتاج های عملا سطحی مقدور نيست
ايران وقتیث يک بخش با عنوان بحران [ يا پرونده ] هسته ای به سياست خارجی خود افزود – نزديک سه سال قبل – امکان داشت که ده ها راه ديگر را بپيمايد که امروز اثری از بحران و يا پرونده هسته ای ايران در سطح رسانه های جهانی نباشد. آغاز اين مرحله آن هم با شفافيتی کم سابقه سياستی بود که طبعا زمانی استخدام شد که قطعی گرديد که بابت آن موجوديت نظام به خطر نمی افتد. اگر چنين خطری در آن مضمر بود، قطعا انتخاب نمی شد
تحليلگران مستقل مانند دکتر زيدآبادی به درست ضريب خطاهای تصميم سازان را محاسبه می کنند. اما مخالفان جمهوری اسلامی معمولا در جای غلطی سرمايه می گذارند. سه سال پيش يک راه ديگر برای مديران جمهوری اسلامی اين بود که مطابق نظر بعضی از مخالفان خود و برخی از تحليلگران بين المللی از تجربه صدام و ليبی درس بگيرند و بپذيرند که جهانی در منطقه ای که اسرائيل در آن وجود دارد به کشوری مسلمان - مگر در شرايط خاصی مانند پاکستان – امکان دسترسی به تکنولوژی نمی دهد. بنابراين زمين شوره سنبله بر نيارد در آن تخم عمل ضايع مگردان. که اگر چنين می کردند هم کسی از آن ها بازخواستی نمی کرد. فعاليت های هسته ای نان شب که نبود و اصلا می توانستيم مانند دو دهه اول انقلاب، به آن بی اعتنا بمانيم
اما تصميم سازان در تهران به اين نتيجه رسيدند که جهان در وضعيتی نيست که به اين بهانه خطری برای نظام به وجود آيد. از نظر آنان مساله فراموش شده فعاليت های هسته ای، شانس اين را داشت که مانند بحران های خارجی جامعه را متحد کند و مطالبات [ از نظر حکومت زياده خواهانه ] جامعه را به فراموشی سپارد. از ديدگاه آنان در زمانی که حضور نظامی نيروهای متحد آمريکا در دو – بلکه چهارطرف - ايران، به اعتماد به نفس عمومی به ميزان زيادی لطمه زده بود، اين اسب [ تکنولوژی هسته ای ] می توانست با ايجاد نوعی عرق و غرور ملی، مانع از خودباختن ها شود. همين بود که اسب را از خزانه به در آورده و در عرصه شطرنج سياست جلو راندند. هنوز نيز چه نيک بنگری حداکثر زيان اين بازی برايشان از دست دادن اسبی است که از ابتدای انقلاب عملا ربع قرن در اصطبل مانده بود. در ابتدای انقلاب مديران تازه کار بر اين تصور بودند که اصولا ساخت نيروگاه عملی نابخردانه و از سر وابستگی به غرب است که شاه بدان مصمم شده است. در طول جنگ کم کم مديران دريافتند که صنايع هسته ای می تواند يکی از وزنه های حفظ تعادل کشور شود. کم کم به صرافت اسب افتادند تا امروز که آن را در بازار شرط بندی جهانی به قيمتی خوش به حرکت آورده اند
دانستن اين نکته که مديران جمهوری اسلامی، خودخواسته به ميدان اين بحران درآمده اند برای تحليل و گمانه زنی ها نقش مهم دارد. بعد از يازده سپتامبر که فضای منطقه خطرناک شد، امکان محو کردن آن چه توسط نيروهای وابسته به سپاه در زمان جنگ، از گوشه و اطراف گردآوری شده بود، وجود داشت. همان کاری که بعد از حمله اسرائيل به عراق، صدام حسين تصميم گرفت و امروز که درهای عراق گشوده شده، حتی برای اشغالگران که دنبال چيزی می گردند که با بزرگ نمائی اش بتوانند از زير بار سرزنش جهان بيرون بيايند که می پرسند پس کو آن سلاح های کشتار جمعی، چيزی در عراق يافت نشده و سرشکستگی به بار آورده چنان که ژنرال پاول گفت
اما مديران جمهوری اسلامی چنان نکردند. تحليلشان که تاکنون نادرست از کار نيامده، اين بود که نيازی به قربان کردن اسب نيست، بلکه برعکس نيازی هست به داشتن عامل تازه ای برای معامله و گفتگو با جهان، گفتگو و معامله ای که شرط ضمن عقد آن پذيرش قدرت ايران، و پذيرش اين واقعيت است که ايران با عراق و افغانستان تفاوت ها دارد. پرونده هسته ای به اين منظور گشوده شد. در دو سال دولت خاتمی، با تدبيری کارآمد، اسب هسته ای ايران آرام آرام وارد عرصه جهانی شد
آن چه در چهار ماه گذشته نگرانی هائی را در درون و بيرون کشور دامن زد، شمايل رييس دولت جديد و دستياران کم تجربه وی بود که با هياهوئی به قصد اظهار وجود، کار را بر روند پرونده هسته ای سخت کردند. ولی در همين مدت کوشش اصلی مسوولان پرونده هسته ای اين بود که به طرف های مذاکره در جهان بفهمانند که تبليغات رييس دولت، جدا از تصميم گيری سياست خارجی و از جمله هسته ای است. اين اقناع هنوز نيروبر و هزينه سازست و ادامه دارد. مهم ترين هزينه اش هم ورود روسيه به صحنه است که تا چيزی نستاند بازگشتنی به مقام اول خود نيست
برای اين که سخن را واضح کرده باشم يادآوری کنم که وقتی جمهوری اسلامی اسب هسته ای را جلو راند. پس از دو بار مذاکرات، سه کشور اروپائی فهرستی به ايران ارائه دادند تا در مقابلش از غنی سازی دست بدارد. تا همين جا تصميم سازان می توانستند به خود غره باشند که آهوی ناگرفته را فروخته اند، چه رسد که تازه صدا از تهران برآمد که در غلطان را به آب نبات نمی دهيم، معلوم شد که اسب چنان در صحنه خوب دويده که کسانی را به وجد آورده که با آن رکوردی بهتر هم بگذارند. در همان زمان زمزمه ای در فضای جهانی پيچيد که ايران با معاهده عدم تعرض و تضمين امنيتی که آمريکا امضايش کرده باشد حاضرست به معامله. اين صدائی که پاسخش در ميکروفن ها نپيچيد بدان معنا بود که آمريکا بايد طرح "خاورميانه بزرگ" را به بايگانی بفرستد. به نظر می رسد که از نظر واشنگتن بهای گرانی بود
باری آن فهرست که اروپائی ها دادند در گذر يک سال گذشته نمی توان گفت کوتاه تر شده است، بلکه درست تر اين است که سخنان رييس جمهور جديد، ناگهان فضای داد و ستد را به هم ريخت و مدتی لازم است تا چراغ هائی قرمزی که با سخنان احمدی نژاد روش شده دوباره رنگ های ديگر بگيرد
اما تا همين جا پيداست که احمدی نژاد ديگر به اين وادی باز نخواهد گشت. همان تقسيم يارانه های نفتی و سفرهای احساساتی به مناطق محروم، حداکثر کاری است که از يک دولت پوپوليستی بر می آيد، اگر قرار باشد مانند اين بار وجودش هزينه ساز نشود
به ويژه که اين اسب اينک به وسط صحنه جهانی رانده شده، گرچه کسانی در تهران معتقدند که به پای قلعه حريف رسيده است. اغراق آميز می نمايد، اما به هر حال در وسط ميدان هم اسب مهره کم ارزشی نيست و پياده ها در پناهش به حرکت در می آيند
باری روزهای آينده باز هم يکی از گره گاه هاست. بر خلاف تصور بعضی قرار نيست سرنوشت نظام و مردم ايران و تاريخ در اين فاصله معين شود. پرونده هسته ای هم مانند هر ماجرای سياسی ديگری شعاع و بردی دارد که با تبليغ تندروهای تهران و وحشت افکنی مخالفان تندرو جمهوری اسلامی، تغيير نمی کند. به ويژه که حضور روسيه – با هيبت تاريخی دهشت آورش – می توان گفت که خود موهبتی بود تا اگر امکان خطا و زياده بينی لذت همآغوشی با کرملين در سری بود، به در رود
در پايان کار پرونده هسته ای، به باورم، فقط خطر و ريسک نيست که برای ايران می ماند، بلکه سرمايه ای است که در مورد ميزان، و زياد و کمش، می توان گفتگوها داشت. شايد مهم تر از همه تربيت ذهنی جامعه، مديران و فعالان سياسی و فرهيختگان و تحليلگرانش باشد که يک نمونه زنده و تا اندازه مقدور شفاف از نوع تعامل ها و اثرگيری و اثرگذاری ها در جهان امروز را آزمودند. اين ها همه کاری است که در مجموع آموخته اش نبوديم
به باورم آن روز که رييس جمهور سابق ايستاد و شفاف اعلام داشت که مراکزی در صنايع هسته ای داريم و قصد توليد سوخت، روز مهمی بود. برای کشوری که تصميم های سرنوشت ساز و مهمش معمولا در پسله و اتاق های دربسته گرفته شده و تاريخش گواهی است که نگرانی از روز محاسبه در دلی نبوده است. اما امروز با شفاف شدن، نقش ها روشن است و مسووليت ها هم، چنان که خوانده ايد هم اکنون مسئول پرونده هسته ای مدام با اين سئوال روبروست که مروارید و آب نبات چی شد
از اين همه نتيجه می گيرم که خيابانی که اسب هسته ای دارد در آن می تازد باريک و يک طرفه نيست که دور زدن و مانور در آن دشوار باشد. جاهای خالی بسيار دارد و برای جامعه ثروتمندی که مردم برای شعارهای خود ربع قرن است که هزينه ای سنگين می دهند و برای واکنش های انتخاباتی خود نيز هزينه های گران بر دوش جامعه می گذارند، مجموعه اسب هسته ای کم هزينه بود و احتمال فايده ای هم در آن هست. از همين روست که خطر را زياد نمی بينم