٢٠.٣.٠٦

چگونه جمهوری اسلامی به حکومت مطلقهً ولايی مبدل گرديد

بهداد کاظمی
عبارت "تئوری راهنمای عمل" واژه ای بود که در اوايل انقلاب بر سر زبان بسياری از نيروهای فعال سياسی افتاده بود. بکار گيری اين قاعدهً درست از جانب هر نيروی مطلق انديش ايدئولوژيک و مذهبي، که در پی تئوريزه کردن ايدئولوژي، تاکتيک و استراتژی خود باشد، می تواند به نتايج زيانبار و مخربی در جامعه بيانجامد. تئوری های معبتر در علوم اجتماعی نيز، مانند ساير علوم، حاصل تجارب عينی ناشی از آزمايش و خطاست. دخيل نمودن موًلفه های ارزشی مذهبی و ايدئولوژيک که منجر به پيش داوری در مورد حاصل يک تاکتيک، يک استراتژی و يا آزمايش گردند، اعتبار علمی تئوری مذبور را زير سئوال می برد. بهمين دليل افراد و نيروهايی که جامعه را عرصهً آزمايش برداشتهای تئوريک مذهبی و ايدئولوژيک خود می کنند، هرگز نمی توانند به نتيجهً مطلوب خود نائل گردند. بعبارتی تئوری علمی از ايدئولوژی و يامذهب خاصی نشأت نمی گيرد، بلکه اين باورمندان به مذاهب و ايدئولوژی ها هستند که بايد با بکار گيری تئوری علمي، راه انطباق خود با شرايط دائما متحول شونده را هموار سازند

توضيح درست و تئوريک چگونگی تبديل جمهوری اسلامی به حکومت مطلقهً ولايی می تواند ما را از ماهيت و چگونگی کارکرد اين جريان بنيادگرای اسلامي، از تاکتيک های عملی آن و در نتيجه چگونگی مقابله و خنثی کردن آن آشنا سازد. برخی روشنفکران اصلاح طلب داخل و خارج از نظام، از حجاريان و تاج زاده گرفته تا محسن سازگارا، به توضيح مرحله بندی مراحل حيات جمهوری اسلامي، مانند دوران انقلابی گري، دوران جنگ، دوران سازندگي، دوران اصلاحات پرداخته اند، ولی از توضيح ادامهً منطقی اين پروسه که لاجرم بايد به گشايشی در اصلاحات می انجاميد، بازمانده اند. چرا که برخلاف تصور و انتظارشان دوران انقلابی گری و جنگ طلبی باند مدعی حاکميت مطلقهً ولايي، بطور بسا عريانتری از دوران خميني، از سرگرفته شده است. چرا اينگونه روشنفکران و صاحب نظران، که خود زمانی طولانی جزئی از حاکميت بوده اند، نيز نمی توانند آنچه که اتفاق افتاده و خود در شکل گيری آن سهيم بوده اند، را بلحاظ علمی فهم کرده و هضم نمايند. بعبارتی پروسهً صعود و نزول يک پديده، مانند مراحل رشد يک بيماري، خارج از ارادهً عناصر حامل آن، راه رشد طبيعی خود را طی می کند. شناخت علمی مراحل رشد پديده و يا هر مرض بما کمک می کند تا با بکار گيری دارو و درمان درست و بموقع، فرد و جامعه را در مقابل عواقب خطرناک آن درد و بيماری واکسينه نماييم

بعنوان مثال اين روزها شاهد بالاگرفتن بحث تقابل بين جمهوری اسلامی و حکومت ولايي، در ميان جناحهای مختلف درونی حاکميت، بوديم. اگر چه نظريه پردازان اصلاح طلب فوق الذکر باز هم بدنبال ترسيم تصويری بی يال و دم و اشکم از ولايت فقيه هستند، ولی در اين ميان مصباح يزدی بدرستی اذعان می کند که ولايت فقيه، بی برو بگرد و هيچ تعارفی يعنی همين که هست، کما اينکه منظور خمينی از همان اول هم همين بوده و جز اين نمی توانست باشد. بدرستی بقول درست مصباح يزدي، يک دست شدن حاکميت، تداعی تحقق آرزوهای خمينی و خامنه ای يعنی حاکميت مطلقه ولايی می باشد. حاکميتی که مراحل بروز تمام عيار خود را طی ربع قرن گذشته طی نموده است

مراحل تبديل جمهوری اسلامی به حاکميت مطلقهً ولايی شامل تسخير سنگر به سنگر مرکز و منابع قدرت در حاکميت بوده است که عبارتند از
اولين سنگر، جا انداختن رهبری پوپوليستی خمينی (روحانی مدعی ولی فقيه) با حمايت تمام نيروهای سياسی و اقشار جامعهً ايران، می باشد. روشنفکران و فعالان سياسی آن دوران، گوئيا بکلی از تجارب ويرانگر حاکميت مذهب و روحانيون در تاريخ ايران بی اطلاع و يا حد اقل از کنار آن با مسامحه گذشتند. آنها مردم و بويژه نسل جوان را از عواقب رهبری سياسی يک روحانی مذهبی مطلع نساختند. عموم نيروهای سياسی و نيز روشنفکران مذهبی و غير مذهبي، منجمله شريعتی و بازرگان و نيز سازمانهای انقلابی آنروز رويکردی ايدئولوژيک به مسائل داشتند و ای بسا بطور کلی چشم بر تجارب تاريخی مردم ايران که گواه کارکرد منفی حاکميت روحانيون مذهبی در ايران می باشد، بسته بودند

سنگرً دوم، بدست گرفتن سپر دفاعی يعنی فرماندهی کل نيروهای نظامی و امنيتی به ولايت فقيه. تشکيل کميته های انقلاب، سپاه پاسداران و بسيج مستضعفين در واقع با تسخير سفارت آمريکا و در خلال جنگ ايران و عراق شکل گرفته و قوام يافتند

سنگر سوم: تسخير قوه قضائيه و اطلاعات بويژه بدنبال سرکوب تظاهرات مجاهدين در سی خرداد سال شصت و سرکوب های خونين متعاقب آن که منجر به جا افتادن دادگاههای انقلاب و دادگاه ويژه روحانيت شد. لازم به ذگر هست که همين اهرم قدرت در دست ولايت فقيه مهم ترين عامل مبارزه با پروژه اصلاحات درونی در دوران خاتمی نيز بوده است

سنگر چهارم، قانونی کردن ولايت مطلقهً فقيه در روزهای آخر عمر خمينی در مجلس خبرگان قانون اساسي. تصويب قانونی ولايت مطلقهً فقيه عملاً قوای مقننه و مجريه را از حيث اعتبار انداخته آنها را به اهرمهايی در خدمت منويات ولی فقيه مبدل می ساخت. با استفاده از اين اختيارات مطلقهً قانونی و در دست داشتن اهرم شورای نگهبان، قوهً قضائيه و نيروهای امنيتی و انتظامی بود که خامنه ای توانست جلوی هر گونه تحرک و مانوری توسط اصلاح طلبان درونی نظام، در عين حاليکه کنترل قوهً مقننه در مجلس ششم و مجريه در دورهً خاتمی را بعهده داشتند، را عملاً و بطور کامل مسدود نمايد. بعبارتی با قانونی شدن ولايت مطلقهً فقيه هر گونه ادعا و تلاش برای استحاله و رفرم در درون نظام، آب در هاون کوبيدن و يا شيره ماليدن بر سر مردم ايران بود و بس. از آن پس بود که رژيم اصلاح ناپذير گرديد و افعی ولايت مطلقه نمی توانست کبوتر بزايد

سنگر پنچم، تسخير عملی و تمام عيار قوای مقننه و مجريه ای بود که هم مردم ايران در دوران خاتمی به عدم کارآيی آنها واقف گشتند و هم تماميت خواهان، با استفاده از اهرمهای قدرت قانوني، قضايی و امنيتی شان، اسباب تسلط بر آنها را، در دوران خاتمی تدارک ديدند

با تسخير اين پنچ سنگر، ولی مطلقهً فقيه و نظاميان تحت امرش عملاً قدرت کنترل قوای چهار گانه کشور(مجريه، مقننه، قضاييه و امنيه) را بلحاظ سياسي، قانوني، قضايي، و امنيتی بدست گرفت. در ادامهً اين پروسه سنگر های باقيمانده کدام ها هستند و نظام ولايی چه برنامه هايی برای تسلط برآنها تدارک ديده است؟ سنگرهايی که بطور کامل تسخير نشده اند عبارتند از منابع و سرمايه های اقتصادي، اجتماعی و فرهنگی جامعه که هنوز بطور کامل به انحصار تماميت خواهان در نيامده اند. بهمين دليل شاهديم که دولت نظامی امنيتی احمدی نژاد برای تسخير اين سنگر ها خيز برداشته و با برنامه های مشخص در هر زمينه، کنترل آنها را در دستور کار و اولويت برنامه های دولت بنيادگرای خود قرار داده است

بهمين دليل لازم است که نيروهای دموکرات اپوزيسيون، اعم از داخل و خارج از کشور، حمايت از مقاومت های فرهنگي، اقتصادی و اجتماعی داخل را، منجمله مقاومت روشنفکران، هنرمندان، نويسندگان، خبرنگاران، کارگران، صاحبان صنايع و حرف، نهادهای مستقل توليدي، و نيز خيزش های اجتماعی مانند جنبش های دانشجويي، زنان، اقوام و مليتها) را در صدر اولويت های خود قرار دهند

تجربهً تسخير سنگر به سنگر منابع و مراکز قدرت در ايران، توسط بنيادگرايی اسلامی موسوم به ولايت مطلقهً فقيه الگويی است که رژيم در پی پياده کردن قدم به قدم آن ، جهت صدور انقلاب، توسط مزدوران خود در ساير کشورهای اسلامي، بويژه عراق دنبال می کند. چرا که در عراق هم، بدليل خلاً وجود يک آلترناتيو دموکرات و سراسري، روحانيت شيعه و گروه های شبه نظامی ساخته سپاه پاسداران ايران، کنترل قدرت و جامعه را بدست گرفته اند. انفجار حرمين امامان شيعه در سامرا در واقع به اين شبه نظاميان وابسته به رژيم ايران فرصت سازماندهی عملياتی داد تا در آستانهً تشکيل دولت جديد حوزهً تحت کنترل خود را بسط دهند. از شرايط کنونی عراق چنين برمی آيد که قدرت سياسی عملا در معادلهً تعادل قوای اين شبه نظاميان شيعی و سنی و کردی رقم خورده است. در چنين وضعيتی روشن است که ساير اقليت های قومی در کردستان، و اقليت های مذهبی در مرکز و جنوب عراق، بطور سازمانيافته اي، قلع و قمع می شوند.

نيروهای ائتلاف، دولت آمريکا و نيز ساير کشورهای منطقه موظفند که هرچه زودتر جلوی اين فجايع انسانی را گرفته و با خلع سلاح شبه نظاميان قومی و مذهبي، امنيت و آرامش را به عراق برگردانند. بعلاوه همانطور که سفير آمريکا در عراق خاطر نشان ساخته است بايد کنترل نيروهای امنيتی و انتظامي، يعنی وزارت خانه های داخله و دفاع را از کنترل اقليت های قومی و مذهبی دور نگهداشت. آنها با تسخير اين اهرم های قدرت، بکمک شبه نظاميان مسلحشان به تصفيه قومی و مذهبی دامن زده و عملا امکان و شانس دستيابی به حاکميت قانون و امنيت را از مردم عراق سلب می کنند