١٤.٢.٠٣

بيار امضا کنم

شعری از سيمين بهبهانی به ناصر زرافشان
بيار امضا کنم
چگونه با دشمنت به دوستی تا کنم؟
تو وقف زندان تنت و من تماشا کنم



چگونه با دشمنت به دوستی تا کنم؟
تو وقف زندان تنت و من تماشا کنم
تو وقف زندان تنت و من بمانم خاموش
قسم به زن، نازنم اگر محابا کنم
اگر چه تلخ است حق نمی توانم نگفت
زبان از آن بايدم که آشکارا کنم
زبان سرخ مرا غم سر سبز ديد
بپای حق می روم زسر چه پروا کنم
ببين دل تنگ من خدای خوبم
بگو که با کدامين دعا دو دست بالا کنم
ز نور يک آيه بس که با گلی روشنی
به شام زندانيان دريچه ای وا کنم
گروه دور از خدا، مدار جهلند و ظلم
خدای من، کافرم اگر مدارا کنم
هزار يوسف ببين به بند اينان اسير
نه باعث لعنتی که بر زليخا کنم
نه موجب تهمتی که گرگ را بسته اند
بگو که از اين گناه، که را مبرا کنم؟
ببين با بنديان، برادران زمان
چه کرده اند از ستم، چگونه حاشا کنم
به حکم ديوان بلخ چه نارواها رواست
نقيض احکامشان بيار امضا کنم،
بيار امضا کنم