٣٠.١٢.٠٥

NASA مصاحبه با مدیرکل اکتشافات فضائی

مهمترين بخش اكتشافات فضايي ناسا در سال 2005 در پانزدهم ژانويه رخ داد. سفينه كوچكي از كاسيني كه سالها است به دور مدار زحل مي گردد جدا شد و بر سطح تيتان يكي از ماه هاي آن نشست. اين سفينه كوچك كه با باتري كار مي كرد به علت سردي فوق العاده هواي تيتان تنها دو ساعت دوام آورد. دكتر فيروز نادري، مديركل ايراني تبار برنامه هاي اكتشافات فضايي ناسا در مصاحبه با راديو فردا مي گويد: دانشمندان حدس مي زنند محيط جوي تيتان چيزي شبيه زمين است و ممكن است اتفاقاتي كه پيش درآمد وقوع حيات در كره زمين هست، در تيتان بوجود بيايد، ملكول هاي كوچكي هم كشف شده كه كربن دارد و براي ايجاد حيات لازم است. در مصاحبه با دكتر فيروز نادري مهمترين فعاليت هاي ناسا در سال 2005 را بررسي مي كند
ژانویه: مهمترین بخش اکتشافات فضایی ناسا در سال 2005، در پانزدهم ژانویه رخ داد. در این روز سفینه کوچکی از سفینه کَسینی که سالهاست بدور مدار زحل می گردد، جدا شد و بر سطح تیتان یکی از ماه های سیاره کیوان نشست. این سفینه کوچک که با باطری کار می کرد، به علت سردی فوق العاده هوای تیتان، تنها دو حدود دو ساعت بر روی این ماه دوام آورد. دکتر فیروز نادری مدیر کل ِ ایرانی تبار برنامه های اکتشافات فضایی ناسا، از اهمیت این رویداد می گوید: فیروز نادری (مدیرکل اکتشافات فضائی ناسا): دانشمندان حدس می زنند که محیط جوی ماه تیتان، چیزی شبیه 4.5 میلیارد سال پیش است و ممکن است اتفاق هایی که قبلا پیش درآمد وقوع حیات در کره زمین هست، در تیتان بوجود بیاید. جزو چیزهایی که کشف کردند، مولکولهایی پیچیده ای حاوی کربن بود و برای شکل گرفتن حیات لازم است، در تیتان دیده می شود. سوم ژوئیه: سفینه ای که ناسا بطور هدفمند برای برخورد با یک ستاره دنباله دار به فضا فرستاده بود، با این ستاره دنباله دار برخورد کرد. اندازه این سفینه یا شئی، معادل وزن و اندازه یک ماشین لباسشویی بود. هدف از اینکار بدست آوردن بخشی از مواد و ترکیبات ستاره دنباله دار بود که بر اثر برخورد سفینه با آن، در فضا پخش شد. فیروز نادری: مواد آن کامت با بالا پخش شد و ما از طریق طیف سنج و با دوربین های مخصوص، آنها را بررسی کردیم تا بیشتر به ترکیب این کامت ها پی ببریم. علت اینکه این موضوع ایندر مهم است این است که حدس می زنیم در چهار و نیم میلیارد سال پیش که خورشید و منظومه شمسی و غیره بوجود آمده، بسیاری از این مواد اولیه، بصورت دست نخورده در این کامت ها موجود است. اگر بفهمیم این کامت ها از چه ساخته شده اند، می توانیم به ترکیب مواد اولیه منظومه شمسی نیز پی ببریم. بیست و نهم ژوئیه: در بیست و نهم ژوئیه 2005، دهمین سیاره منظومه شمسی از طریق تلسکوپ رصدخانه پالومار در نزدیکی شهر سن دیه گو کشف شد. تا آنزمان تعداد سیاره های منظومه شمسی را 9 عدد ارزیابی کرده بودند، اما با کشف جدید، این تعداد به 10 رسید. فیروز نادری: این سیاره جدید که وزنش از پلوتو هم بیشتر است، در حدود صد برابر بیش از زمین، از خورشید دورتر است. پروژه کسینی: در سال 2005، سفینه کسینی که در مدار کیوان می گردد و به بررسی حلقه های اطراف این سیاره و فعل و انفعال های ماه های آن مشغول است، ماه های جدیدی کشف کرد. در پانزدهم ژانویه سال 2006، سفینه ای که ناسا 6 سال پیش به فضا فرستاده بود، اطلاعات مهمی به زمین خواهد آورد. این سفینه، هنگامی که در حدود 250 کیلومتری یک ستاره دنباله دار می گذشت، چتر مخصوصی باز کرد و مقداری از ترکیبات آن را به خود جذب کرد. در پانزدهم ژانویه سال 2006، این پرده به زمین باز خواهد گشت. فیروز نادری: این پرده را ما داریم به زمین بازمی گردانیم. سفینه که یک سفر شش ساله رفته، در پانزدهم ماه ژانویه با چتر نجات به کره زمین بازگردانده می شود و ما می توانیم این ذرات را در آزمایشگاه های مخصوص ازمایش کنیم و بیشتر از ساخت و بافت کامت ها و در نتیجه، ترکیب منظومه شمسی با خبر شویم. نهم اوت: سفینه فضایی دیسکاوری که بازگشت آن به علت چند اشکال مهم، با تاخیر روبرو شد، سرانجام پس از دو هفته پر اضطراب به زمین بازگشت. برج مراقبت از بازگشت دیسکاوری خبر می دهد. پس از انفجار سفینه کلمبیا در سال 2003، ناسا پرواز همه سفینه های فضایی را متوقف ساخت. سفینه دیسکاوری اولین سفینه ای بود که پس از انفجار کلمبیا به فضا پرتاب شد. مشکل اینجا بود که سفینه دیسکاوری نیز به هنگام پرتاب با همان مشکلی روبرو شد که سفینه کلمبیا روبرو شد، یعنی قطعه ای از عایق مخزن سوخت سفینه کنده شد. دو تن از سرنشینان سفینه دیسکاوری سوار بر دست آهنی سفینه، قطعه آویزان را از پوشش محافظ مخزن سوخت سفینه کندند تا از ایجاد اصطکاک به هنگام بازگشت به زمین جلوگیری کنند. اما سرانجام سفینه دیسکاوری با موفقیت به زمین بازگشت. با وجود آنکه دست اندرکاران اکتشاف های فضایی و پروازهای کوتاه مدت شاتل های فضایی در حوزه های متفاوتی فعالند، اما به گفته دکتر فیروز نادری، همه آنها متعلق به خانواده فضایی هستند. فیروز نادری: با وجود آنکه شعبه جی پی اِل ناسا که من در آن کار می کنم، اغلب کارهای رباتیک (بدون سرنشین) را انجام می دهد و شعبه دیگری از ناسا که در شهر هوستون تگزاس است، کارهای شاتل را انجام می دهد، اما بسیاری از برنامه های ناسا بستگی به کارهای فضانوردان و سفینه های سرنشین دار دارد. به خصوص بعد از حادثه انفجار سفینه کلمبیا و این مسئله که دیسکاوری، اولین پرواز پس از این انفجار بود، همه ما جلو تلویزیون میخکوب شده بودیم. عمر پرواز شاتل های فضایی، سی سال است و بدین ترتیب دیگر قدیمی به حساب می آیند. در سال 2010، شاتل های فضایی بکلی بازنشسته خواهند شد. اکنون طرح های در دست تحقیق، مربوط به نسل بعدی شاتل های فضایی ست که اولین پرواز آن در سال 2012 انجام خواهد شد

٢٧.١٢.٠٥

نوعي حكومت نظامي در دانشگاه اعمال مي شود

عباس حكيم زاده از فعالين دانشجويي دانشگاه صنعتي اميركبير(پلي تكنيك تهران) از سوي كميته انضباطي به يك ترم تعليق از تحصيل محكوم شد. به گفته اين دانشجو حدود يك ماه پيش احضاريه اي از طرف كميته انضباطي دانشگاه براي وي ارسال شده است. عباس حكيم زاده در خصوص اين احضاريه گفت: «متن احضاريه كاملا مبهم بود و صرفا در آن درج شده بود‌ "به منظور گفت وگو و تبادل نظر با كارشناس اين واحد مراجعه فرماييد." در همان زمان بنده نامه اي را خطاب به آقاي دكتر شاكري‏، معاونت دانشجويي وقت، نوشته و از ايشان خواسته بودم تا عنوان شكايت و شاكي بنده را مشخص نمايند. در آن نامه ذكر كردم كه هيچ گونه تمايلي به گفت وگو و تبادل نظر با كارشناس كميته انضباطي را ندارم و تاعنوان شكايت و شاكي به طور دقيق مشخص نشود، به كميته انضباطي مراجعه نخواهم نمود.» حكيم زاده در ادامه افزود: «متاسفانه پس از مراجعات مكرر هيچ پاسخي به درخواست من داده نشد. تا اين كه روز شنبه سوم ديماه حكمي از سوي كميته انضباطي به بنده ابلاغ شد و در آن اينجانب را به صورت غيابي به يك ترم تعليق از تحصيل محكوم نموده بود.» به گفته اين دانشجو در حكم هم هيچ اشاره اي به عنوان شكايت نشده است. در همين راستا روز يكشنبه مورخ 4 ديماه حكيم زاده به منظور اطلاع از عنوان شكايت خود، همراه چند تن از دانشجويان، به كميته انضباطي مراجعه نمودند. به گفته همراهان آقاي حكيم زاده در ابتدا آقاي نادري كارمند كميته انضباطي از حضور ايشان در دفتر كميته جلوگيري نمود و پس از ورود آنها به آنجا طاهري، ديگر كارمند اين دفتر، حكيم زاده را به اتاق ديگري فراخواند و از نادري خواست اسامي اين دانشجويان را يادداشت نمايد و وقتي ايشان از ارائه اسامي خود خودداري نمودند، به نادري دستور داد تا با انتظامات دانشگاه تماس بگيرد. يكي از همراهان آقاي حكيم زاده در كميته انضباطي گفت: «در مدت حضور ما در دفتر كميته انضباطي برخوردهاي دو كارمند كميته انضباطي بسيار تحقيرآميز و دون شان دانشجويان بود.» آقاي حكيم زاده ضمن تشكر از همراهي دوستان با وي و ابراز نارضايتي از برخورد بسيار بد كارمندان كميته انضباطي با وي و همراهانش گفت: «بنده در كميته انضباطي ابتدا از عنوان شكايت خود سوال كردم كه آقاي طاهري در پاسخ گفت: حكمي صادر شده است و شما حق اعتراض داريد، اعتراضتان را بدهيد و برويد! كه بنده در پاسخ گفتم: آيا بنده حق دارم عنوان شكايتم را بدانم كه اعتراض و دفاع كنم يا نه؟! ايشان در پاسخ گفت: در حكمتان آمده كه تخلف شما مصداق كدام بند آيين نامه انضباطي است، برويد آيين نامه انضباطي را مطالعه نماييد. من گفتم: آيين نامه را مطالعه نموده ام اما بندي كه در حكم اشاره شده است در آيين نامه انضباطي كه من دارم وجود ندارد! سپس وي بندي را در آيين نامه پيدا كرد و گفت جرم شما اين است‏، كه در آن بند اشاره به "اخلال، وقفه و مزاحمت در اجراي برنامه هاي دانشگاه" شده بود. سپس بنده از ايشان خواستم عمل مجرمانه خود را كه مصداق اين ماده است را ذكر نمايد كه طاهري پس از كمي طفره رفتن گفت: جنابعالي شبي را تا صبح در دفتر انجمن اسلامي دانشجويان مانده ايد و حتي با تذكر انتظامات هم آن جا را ترك نكرديد!» عباس حكيم زاده در ادامه با اشاره به مسئله مورد ادعاي كارمند كميته انضباطي گفت: «در آن شب بنده تنها نبودم و به همراه یکی از دوستانم در حال آماده سازي نشريه بوديم و ماندن ما با هماهنگي شوراي مركزي انجمن اسلامي بود. پس از اتمام كار نيز از آن جا كه كليد درب انجمن همراه ما نبود تا آنجا را قفل نماييم، مجبور شديم تا صبح آن جا بمانيم كه اين مسئله را به نگهباني كه مراجعه نموده بود هم گفتيم. علاوه بر اين در حالي كه برنامه هاي متعددي در طول سال در دانشگاه اجرا مي شود و به خاطر آن برخي از دانشجويان بعضا تا صبح در دانشگاه حضور دارند، اما اخيرا نوعي حكومت نظامي در دانشگاه از سوي انتظامات اعمال مي شود و چنانچه عملكرد دانشجويان به مذاق اقتدارگرايان خوش نيايد به بهانه هاي واهي به كميته انضباطي احضار و بي جهت احكام سنگيني چون تعليق از تحصيل براي ايشان زده مي شود!» لازم به ذكر است برخوردهاي اين گونه كميته هاي انضباطي دانشگاه ها حتي از برخوردهاي قوه قضاييه نيز بدتر و تحقيرآميزتر است. در احضاريه ها و احكام صادره توسط دادگاه ها عنوان شكايت و شاكي صراحتا عنوان مي شود، حال آن كه دانشجويان تا در دفتر كميته انضباطي حاضر نشوند از عنوان شكايت خود مطلع نمي شوند و بلافاصله پس از اطلاع از اتهام خود موظفند در همان جلسه به دفاع از خود بپردازند. لازم به ذکر است نادری، کارمند کمیته انضباطی فردی است که چندی پیش در تجمع انجمن، دانشجویان را در مقابل دیدگان مسوول حراست دانشگاه مورد ضرب و شتم قرار داده بود که این موضوع باعث شد 50 نفر از دانشجویان و انجمن اسلامی از وی شکایت کنند . در ضمن خبر ماجرا را روزنامه دانشجویی واژه به سردبیری عباس حکیم زاده منتشر کرده بود که شکایت نادری را از روزنامه واژه در پی داشت و به نظر می رسد که حکم صادر شده ربطی به اتهام وارده ندارد و فشار این کارمند کمیته انضباطی علت اصلی صدور حکم باشد

٢٤.١٢.٠٥

٢١.١٢.٠٥

شب یلدا

گونه هایش سرخ سرخ بود چون تکه آهنی که درعمق کوره ای سوزان لحظه به لحظه می گداخت. لیک این ردی بود که تازیانه های بی ترحم وپیاپی باد برچهره اش به تصویرکشیده بود. دیدگانش هم حکایتی بازمی گفت . . نگاهش نه آرزوی نهفته داشت نه خواهش والتماسی . نه نفرت نه مهر نه غم نه شادی ....گویی ازروزی که چشم بازکرد یک تصویر اززندگی برای همیشه دردیده اش یخ بسته بود. و شاید درهمان دم که نگاهش جان گرفته بود دیدگانش بی روح گشته بود. نگاهش به همه چشم می دوخت اما کسی را نمی یافت . هرکس لحظه ای با یک نگاه دراو توقف می کرد اما گویی هیچکس هم نمی دیدش. نگاه بی رنگ او چون گونه های سرخش بجای لبها سخن ها می پراکند. انگارهیچوقت گرمی دست نوازشی اورالمس نکرده بود. گویی زندان خیالش بوسه های مادرانه را با حکم حبس ابد برای همیشه ازاو جدا می کرد . جامه مندرسش که رنگ خاک را با بوی تهی دستی بهم می آمیخت سبکبالانه درزوزه باد می رقصید و بی پروا برجامه های رنگارنگ وفاخر که ازکنارسوزسرما صامت وسنگین می گذشتند طعنه می زد. دستان کوچکش درفضا این سو و آنسو می رفت چون تکه کاغذی که دردامن باد گرفتارشده و به هرسو که باد بخواهد می رود. نمی دانم چه مدت بود که به او زل می زدم . کی دست یاری رساندم .... تنها به خاطر می آورم که دست بالا برد تا نم گونه اش را بسترد . اما دیدگانش خشک بود . وهوا هنوز قطراتی برزمین جاری نساخته بود ... بخود آمدم تا چشمانم را به اختیاربگیرم. ساعتی بیش از شب نگذشته بود .. .. گویی شب خیال پایان ندارد ...فردا کودکانی همچو او چه سان شب را سحرمیکنند فردا که درازترین این شبهاست . شبی که گویی بی سحراست
...شب یلدا

سخنان دکتر هاشم آغاجری در همایش آکادمی علوم انسانی

هاشم آقاجري گفت: در جامعه‌ي ما ابتدايي‌ترين شرايط رشد علوم انساني، آزادي است و مقدمه‌ي اين آزادي، آزادي آكادميك است، اما علاوه بر آزادي آكادميك، آزادي در عرصه‌ي عمومي است. وي در همايش آكادمي علوم انساني در دانشكده‌ علوم اجتماعي دانشگاه تهران، سخن مي‌گفت، اظهار داشت: مدعاي اصلي آكادمي علوم انساني اين بود كه علوم به ويژه علوم انساني را اسلامي كنند. گذاره‌ي بنيادين آكادمي مبتني بر چيزي بود كه آنها به آن علم اسلامي مي‌گفتند. آنها داعيه‌ي اين را داشتند كه دو نوع علم اسلامي و غيراسلامي داريم و شگفت اين‌كه آنها در مدعاي خود علوم طبيعي، تجربي و رياضي را نيز مشمول اين تقسيم‌بندي قرار مي‌دادند.البته منظور آنها از علوم اسلامي اين نبود كه بايد عالمي باشد كه مسلمان باشد، مي‌گفتند ما خواهان علمي هستيم كه ابعاد اخلاقي را نيز مورد نظر قرار دهد. وي گفت: مراد اين نبود كه يك پزشك اسلامي و غير اسلامي هر دو پزشك هستند و تا آنجا كه به علم مربوط مي‌شود در مبناي واحدي تحقيق مي‌كنند، پزشكي اسلامي است كه اطلاعات خود را در اختيار مردم قرار دهد و در كار طبابت ارزش‌هاي اخلاقي و ديني را رعايت كند. آنها از فيزيك و رياضي و پزشكي اسلامي سخن مي‌گفتند تا جامعه‌شناسي و روان‌شناسي و تاريخ اسلامي. اما هيچ‌گاه مشخص نشد كه تفاوت علوم اسلامي با غير اسلامي چيست؟ آقاجري ادامه داد: حاصل اين تلاش بيست و چند ساله چه بوده است؟ با بررسي كارهاي آنها مي‌توان دريافت كه آيا شعار علم اسلامي معناي درستي دارد يا خير؟ به نظر من اين شعار در بهترين حالت يك توهم است. البته گاه پرسيده مي‌شد كه شاخص‌هاي علم اسلامي و غير اسلامي چيست؟ اما آنها جواب‌هاي نادرستي مي‌دادند. آنها مي‌گفتند پزشكي موجود مبتني برعلمي است كه در اصول خود عنصر ايمان را در نظر نگرفته، درحالي كه پزشكي اسلامي عنصر ايمان را در ذات خود دارد. از نظر آنها انسان‌ها به تناسب تفاوت ايماني كه دارند عكس‌العمل‌هاي متفاوتي در برابر همه‌ي انسان‌ها براساس ويژگي‌هاي مشترك مطالعه دارند. آقاجري ادامه داد: نسبت علوم انساني با ارزش‌ها و جهان‌بيني‌ها و ديدگاه‌هاي تعبيري و تفسيري چيزي است كه صاحبان علم آن را دارند. قطعا امروز كمتر دانشجوي فرهيخته و معلمي پيدا مي‌شود كه به نحوه‌ي قرن پانزدهمي بلكه پوزيتيويستي آن هم به نحو عام و سطحي از علوم گرايش داشته باشد. وي ادامه داد: قرار است دانش جامعه‌شناسي و ساير علوم معطوف به تغيير و عمل باشد، علوم طبيعي نيز چنين‌اند. علوم طبيعي بر اساس علاقه‌اي كه مي‌خواست جهان را تغيير دهد ايجاد شد. دانش در ذات خود داراي نوعي رابطه‌ي قدرت هم هست، بايد از نوعي دانش قدرت سخن بگوييم. آقاجري با بيان اينكه «علوم طبيعي از آنجا كه در سطح روبنايي‌تري حركت مي‌كنند مشكلات كمتري دارند»، گفت: صاحبان آن ديدگاه كه مزه‌ي قدرت و سلطه تا اعماق جان‌شان نفوذ كرده اين را دريافته‌اند كه اگر مي‌خواهند هم‌چنان داراي سلطه باشند بايد علوم طبيعي را در اختيار خود بگيرند. وي با بيان اينكه «گاه از يك مقدمه‌ي درست نتيجه‌ي غلط گرفته مي‌شود»، گفت: امروز در بخشي از زمينه‌هاي علوم انساني آن هم بيشتر از سوي كساني كه گرايش‌هاي سنتي دارند علمي كه خود مي‌خواهند ترويج مي‌شود. علم در اين منظر بازي است كه نتيجه‌اش از پيش مشخص شده است، بازي علمي كه نتيجه‌اش از پيش مشخص شده باشد يك فريب و تبليغ سياسي است. آقاجري اظهار داشت: اگر نظريه به ايدئولوژي تبديل شود و ايدئولوژي بگويد كه ما بايد واقعيت و تاريخ را در قالب آنچه كه خود مي‌گوييم بريزيم، اين كار بستن ارابه‌ي تاريخ به اسب دگماتيسم است، اين علم نيست، اگر به تعارض با واقعيت رسيديم فرمان دهيم كه واقعيت خود را اصلاح كند! اينجا چيزي كه نابود و قرباني مي‌شود معرفت و علم است و آنچه كه مي‌ماند نوعي آوازه‌گري سياسي است. فاجعه وقتي مضاعف مي‌شود كه اين ايدئولوژي و تفكر با سلطه و قدرت گره مي‌خورد و اين جا علم و ايدئولوژي نوكران و غلامان حلقه به گوش سلطه مي‌شوند. وي ادامه داد: هم‌نوايي و وحدت دانش و قدرت چيزي است و تحميل فرامين و احكام سلطه‌ بر دانش چيز ديگري است، گاه به غلط اولي را مقدمه‌ا‌ي براي استنتاج نتيجه‌ي غلط و ضد انساني دومي مي‌كنند. اين عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، ادامه داد: آزادي آكادميك در جامعه‌اي اتفاق مي‌افتد كه براي سلطه فرقي نكند كه نتيجه‌ي اين تحقيق علمي چه مي‌شود. مگر اينكه بخواهد خودفريبي كند و از ايدئولوژي آگاهي كاذبي براي فريب مردم بسازد. اما بشر به اين نتيجه رسيده است كه خودفريبي به سودش نيست و ما ناچاريم قواعد بازي آكادميك را به خصوص در علوم انساني بپذيريم، زيرا قرار است علوم انساني واقعيت را بشناسد و تفسير كند و چگوني تغيير رهايي‌بخش و سازنده را در خدمت بشر قرار دهد. علوم انساني براي اينكه بتواند به اين امور برسد بيشتر نياز به آزادي دارد. گاه اين سخن توسط برخي مطرح مي‌شود كه مثلا چرا فلان استاد فلان حرف‌ها را در دانشگاه مي‌زند، دانشگاه جاي اين سخنان نيست، اين سخنان را نبايد در عرصه‌ي عمومي گفت، بايد در حجره به آنها پرداخت. به نظر آنها جاي علم در حجره است و در منبر نيست، اتفاقا علوم انساني مي‌خواهد ديوار بين حجره و منبر را بردارد، آن تفكر حجره‌اي به زماني مربوط بود كه بين جامعه و علم ديوار بود، امروز عرصه‌ي عمومي آزمايشگاه علوم انساني است، اگر در دانشگاه بخواهيد آن را محدود كنيد و علايم راهنمايي بگذاريد كه ديگر دانشگاه نيست. اساتيد و دانشجويان بايد در عرصه‌ي عمومي به بيان نظرات‌شان بپردازند و در عرصه‌ي عمومي آنها را به چالش بكشند. آقاجري ادامه داد: عجيب است گاهي مردم آن قدر نامحرم مي‌شوند و گاه جاهل و ساده كه بايد آنها را قيراندود كرد و بانداژ كرد كه مبادا چيزي تراوش و نفوذ كنند كه از چيزي مطلع شوند، در جامعه‌ي ما ابتدايي‌ترين شرايط رشد علوم انساني، آزادي است و مقدمه‌ي اين آزادي، آزادي آكادميك است، اما علاوه بر آزادي آكادميك آزادي در عرصه‌ي عمومي است. اگر ما امروز شاهد اين هستيم كه نظريه‌ها و چالش‌هاي نظري در كشورهاي پيشرفته به سرعت پيش مي‌روند به دليل آزادي در حوزه‌ي علمي و آكادميك و عرصه‌ي عمومي است

١٧.١٢.٠٥

یلدا را در نبرد نور با اهریمن شب، جشن بگیریم

زمستان سنبل مرگ و میرایی طبیعت است و با تیغ سرما و بلعیدن نور، تاریکی و ظلمت را بر جان طبیعت، فزون می کند. جدال نور با ظلمت در این فصل مرگبار به آنجا راه می برد که جبهه نور هر چه ضعیف تر و کوتاه تر می شود و شب در بلندای زمان و وسعت خود، نیشتر جهالت و تیرگی را بر جان بی رمق نور فرود می آورد. ( 1 ) روز، بیمار اما باردار، نطفه بهار را در بطن و جان خود می پروراند و فرسودگی شب را به نگاهی در انتظار، نظاره گر است که عربده دیو سرشت خود را کف بر دهان، در فضای ظلمت، نعره می کشد. یلدا تقابل و نقطه عطف جشن َ مرگ َ شب و تولد نور است. پایان َ پایداری ظلمانیت شب و آغازگر اقتدار روز است. جشن تاج گزاری خورشید و پادشاهی نور است. از این جهت است که ما ایرانیان چنین شبی را به انتظار می نشینیم تا مرگ شب و تولد فزونی نور را جشن بگیریم. در شب یلدا نیاکانمان با بر افروختن آتش، قلب تیرگی ظلمت را می دریدند و به تماشای بر افتادن جنازه شب با نوشیدن شراب ارغوانی و شکستن آجیل و خوردن انار و هندوانه و...لحظات شورانگیز مرگ اهریمن َ تیرگی و ضلالت و چیرگی نور را شادکامی مستانه می بخشیدند. شادمانی و شادخواری و شاد رقصی در این شب زایش میترا و مهر یا زایش خورشید، تو دانی چه شور و شیدایی برانگیزد و چه رسوایی را در سرسرای هر خانه و کاشانه ای و در رخسار هر جنبنده ای آواز می دهد؟ و چه شیرین منظری است که در کنار خم و شراره های آتش بنشینیم و با شراب ارغوانی، گونه های انارگون مستان شب را جلوه ای از یکرنگی و نشاط َ عاشقانه ببینیم. آه! چه می گویم و چه حالی مرا به آن سرای دل و جان در پرواز است؟ من گم شده در این غربت غریب غرب آرزوی یلدای رهایی وطنم را به درازای ربع قرن به انتظار نشسته ام و با اهریمن شب طولانی َ فرود آمده بر جان جامعه ام با چنگ و نی و می و قلم و قدم در ستیزم تا مرگ شب َ وطن را به نظاره رها شدن نور سحر کنم. و چه عاشقانه به زلالی عشق کبوتری که گردن فراز معشوق جگرسوز را چرخشی مستانه می زند. و در ظلام شب تاریک و از خود بیگانگی، نور را در شریان جانش جاری و عشق را در سرسرای هر منزلی ساری می کند. جان می بخشد و جانان به جای جای جامعه، جار می زند تا عشق سپید َ پیروزی نور را به تماشا بنشینند. ما جبهه فرو رفتگانیم و با رمق حرکت بیمار اما تبدار و باردار بر فرسودگی شب می تازیم تا بر افتادن جنازه اش را در بیکران سرای ایران، سرزمین جاوید َ جانان به تماشای شورانگیز مستان، گریان اشکی شوق انگیز اما گل چهره ای خندان بنشینیم. یلدا زایش است و تولد نور. و چه چشم نواز است که این زایش از پس اهریمن شب رخ نماید و روشنایی و امید و رعنایی را در هر بام خانه ای آواز دهد و شادابی و شادکامی را در رخسار و کام هر جنبنده ای، شور و شیدایی و شیرینی شکربار بنشاند. چرا به شب یلدا، شب چله می گویند؟ شب اول زمستان را به این دلیل " شب چله " می گویند. زیرا در پندار ایرانیان، کشف آتش توسط هوشنگ، پادشاه پیشدادی در دهم بهمن ماه صورت گرفته است و فاصله اول دی تا دهم بهمن چهل روز است و این چهل روز اول زمستان را نیاکانمان چله بزرگ می گفتند. پس از آن چله کوچک شروع میشود که بیست روز از بهمن و بیست روز از اسفند ماه را شامل می شد. همچنین در فرهنگ مردم عامیانه بیست روز آخر ماه بهمن به چله کوچک معروف است. از نظر نجومی در کوتاهترین روز سال، خورشید در دورترین نقطه جنوبی از استوا قرار می گیرد و شب در بلندای وسعت تیرگی، میدان دار جهالت است. به باور نیاکان ما در شب یلدا که بلند ترین و شوم ترین شب سال است، نبرد سنگینی میان نور و تاریکی در می گیرد که سر انجام به شکست تاریکی و زایش دوباره نور می انجامد. بطوریکه امروز در ادبیات شعری ما این ضرب المثل برای نبرد ظفرنمون نور رایج است " پایان شب سیه سپید است ". زیرا در فردای این نبرد زندگی بخش طبیعت َ جان، روز با دمیدن خورشید َ روشنایی آفرین، بزرگ و بزرگتر می شود و تابش نور ایزدی افزون تر می گردد تا در تولد بهار به تعادل دلخواه می رسد و طبیعت را نشو نمایی از بر انگیختگی زندگی در مداری نوین فرا می گیرد. به همین منظور است که نیاکان ما شب آخر پائیز را شب زایش مهر و یا زایش خورشید می نامیدند و به یمن آن جشن باشکوهی بر پا می کردند. و رسم بر این بود که پیران و پاکان نیاکان ما به تپه ای می رفتند و با لباس نو طی مراسمی از آسمان می خواستند که آن " رهبر بزرگ " را برای رهایی آدمیان گسیل دارد. زیرا باور داشتند که نشانه شب یلدا، ستاره ای است که بالای کوهی بنام کوه پیروزی پدیدار خواهد شد و همراه موبد بزرگ دعایی می خواندند که هنوز قسمتی از آن در کتاب " بهمن یشت " برجای مانده است. آن شب که سرورم زاید نشانه ای از ملک آید ستاره از آسمان ببارد هم آنگونه که رهبرم در آید ستاره اش نشان نماید از نظر لغوی، یلدا واژه ای است سریانی به معنای تولد و یا زاده شدن است که ابوریحان بیرونی آن را " شب زادان " ترجمه کرد ه اند. جالب است بدانیم که رومیان پس از گرویدن به دین مسیحیت تا سیصد سال، روز مشخصی را برای تولد عیسی مسیح نمی شناختند تا اینکه کلیسا، جشن تولد مهر را به عنوان زاد روز عیسی پذیرفت. دلیل اینکه امروز بابا نوئل با لباس و کلاه موبدان ظاهر می شود و همچنین برپا داشتن درخت سرو و ستاره بالای آن در ایام کریسمس همگی یادگار و یادمان و یاد آور جشن مهر و مهربانیها و مهرورزی هاست. در شب یلدا نیاکانمان در کنار آتش گرد آمده و به ترانه خوانی و پایکوبی می پرداختند. امروز هم ایرانیان در گوشه و کنار پهن دشت ایران زمین آئین شب یلدا را به خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه های خشک و تر دیگر در پرتو روشنایی شمع و یا نور چراغ، با شکوه هرچه تمامتر در سرسرای َ خانه و کاشانه شان جشن می گیرند و به رقص و آواز و پایکوبی می پردازند. در غربت غریب غرب و شرق ایرانیان باورمند و عاشق به آداب و رسوم زندگی بخش نیاکانمان که سراسر شاد خواری و شاد خوانی و شاد رقصی و شاد گویی بوده است با جمع شدن در هیئت یک کنسرت و یا محفل َ رقص و آواز این شب نبرد نور با اهریمن شب را تا صبح به پایکوبی مشغول می شوند و با نوشیدن خون رگ َ تاک، گونه ها را ارغوانی عاشقانه نقش می زنند. با هم این بیت شعر را که از دل بر آمده است، بخوانیم: امشب ز شراب َ شهر َ یاران، مستم با یار نشستم و به او، دل بستم ای! می، تو گواه باش که من از دل و جان از شوق وصال َ رخ َ یار سر مستم در پایان این نوشته جشن گون، شما را به یکی از روستاهای شهر " ملایر " به نام " دره میانه " می برم و مراسمی را در این شب به تماشا می نشینیم و شادی و شادخواری خودمان را با روستاهیان دیار یاران و جانان تقسیم می کنیم. در این روستا دو سه روز پیش از شب چله به خانه تکانی و شستشوی ظرف و وسائل خانه می پردازند تا شب چله که آن را چلهء پائیز یا شب چله زری می نامند، فرا رسد. در این روز مردمان رخت های نو یا شسته خود را می پوشند. نزدیک های غروب آفتاب کدبانوی هر خانه جامی از آب چشمه پر کرده و در تاقچهء اتاق می نهد. پس از صرف شام همهء اهل خانه به دور کرسی که روی آن یک سینی با دو بشقاب پر از نقل های رنگارنگ گذاشته شده است، گرد می آیند. سپس هر یک از اهل خانه به این باور که تا سال دیگر هم چون شمع روشن بماند، شمعی روشن کرده، درون سینی جای می دهند. بخش بسیار زیبای مراسم گزینش دختری است از میان دختران شوی نکردهء روستا که پس از گزینش، زنان با کل زدن و هلهله به همراه نوازندگان محلی، این ترانه را می خوانند: چله زری، چله زری امسال و سال دگری اروس کیه، اروس کیه چله زری می باشد چو ماه تابان رخش چهره پری می باشد چشمش چو چشم آهو چه میگه تاق ابرو دختر به نام زری ابروی او یک وری چله زری، چله زری عزیزم ماه تابان مبارک، مبارک شب چله مبارک سپس چله زری را همچون اروس، رخت سپید پوشانیده بر تختی که روی پشت بام نهاده شده، می نشانند و هر خانواده به سهم خود شمعی در کنار تختی که اروس روی آن نشسته است، روشن می کند. مردان و زنان با گرمای شمع دستان خود را گرم کرده به صورت می کشند و می خوانند: زردی من از تو سرخی تو از من ( این نغمه در جشن چهارشنبه سوری هنگام پریدن از روی بوته های آتش که جلوه ای از شرارهای شفق گون آتش را در رخسار پرنده نقاشی می کند، شور و شیدایی دیگری را آواز می دهد. ) جشن با نقل پاشون بر سر چله زری ادامه می یابد، چله زری نقل هایی که روی سر و دوربرش ریحته شده است، جمع می کند و یک دانه نقل به زن و یک دانه به مرد می دهد. زن نقلش را به مردش می دهد و مرد نیز نقل را به زنش. سپس دو زن چله زری را از روی تخت بلند می کنند، پدر چله زری در سمت جلو و برادرش در پشت سر و مادرش در سمت چپ، چله زری را رو به سوی خانه اش می برند و نوازندگان می نوازند و مردم پایکوبان می روند تا به خانه چله زری برسند. در خانه، پدر اناری به دست چله زری می دهد. چله زری انار را دون می کند، نخست خود چند دانه می خورد. باور چنین دارند که دختر شوی نکرده اگر یک دانه از این انار به نیت شوهر کردن بخورد، حتماً در سال آینده به خانهء بخت خواهد رفت... این مراسم در واقع یک جشن نور است که با رقص و پایکوبی و خواندن ترانه: چله زری نشونه اروس کهکشونه میون گلرخونه تاوسون او دخوره زمستون او وتوره زمستون او وروده تا ایسیه او خو کرده چله زری دکاره پشت سرش بهاره ادامه پیدا می کند. ( 2 ) همانطوریکه تاریخ باستان ایرانیان گواهی می دهد، سراسر زندگی مردم پهن دشت ایرانزمین بر بستر شاد خوانی و شاد خواری و شاد گویی و شاد رقصی، سفره شادمانی پهن کرده بود و غم را در سرسرای کاشانه نیاکانمان مکانی نبوده است و حتی در مرگ عزیزان خود لباس سفید می پوشیدند و باور داشتند که شادمانی فروخفته در عزیز از دست رفته را باید در زندگان شکوفا کرد. به همین مناسبت سراسر ایام سال را با جشن و سرور بدرقه می کردند. اما افسوس و صد افسوس با حمله تازیان به ایران، اعراب بی فرهنگ مهاجم این فرهنگ غنی شاد را به ماتم و ناله و لابه و عزا تبدیل کردند. بطوریکه سکان دار این فرهنگ عزا از طایفه تازی شده، امام محمد غزالی در کیمیای سعادت سفارش می کند که: " ایرانیان جشن نوروز و سده را نگیرند! چراغانی نکنند! لباس نو نپوشند! بر عکس عزاداری کنند تا مجوس از بین برود!" اما بر خلاف خواست او مردم فرهنگ دوست ایرانی آن جشن ها را به کوری چشمان ذلت پرست و عزا دوست، زنده نگاه داشتند. بویژه از جشن های ملی، سه جشن نوروز، مهرگان و سده، امروز هم با شکوه هر چه تمامتر در پهن دشت بی کران سرای ایران زمین برگزار می شود و در کنارشان جشن های سوری و یلدا با جلوه های خیره کننده چشمان در هر سرا و مکانی از ایرانیان با شادی و شادمانی و شادخواری برگزار می شود. ( 1 ) در سال شمار ایران باستان، سال به دو بخش تقسیم می شد. 1- تابستان بزرگ 2- زمستان بزرگ تابستان بزرگ شامل بهار و تابستان فعلی باضافه ماه مهر از فصل پائیز را شامل می شد. اما زمستان بزرگ در برگیرنده ماههای آبان و آذر و فصل زمستان امروزی را شامل می شد. ( 2 ) بر گرفته از مقاله ادیبانه و پر درس و دانش استاد دکتر تورج پارسی که ایشان هم از کتاب انجوی شیرازی در باره جشن و آداب زمستان،جلد دوم،رویه یکصدوپنجاه وسه ازانتشارات امیرکبیر سال 1354 بهره جسته اند
همچنین برای غنا بخشیدن به این نوشته از کتاب پر بار دکتر فرهنگ مهر تحت عنوان " فلسفه زرتشت " یا " دیدی نو از دین کهن " بهره جسته ام

١٣.١٢.٠٥

انتقاد اتحاديه اروپا از وضعيت حقوق بشر در ايران

اتحاديه اروپا وضعيت حقوق بشر در ايران را "وخيم شونده" توصيف کرد و از جمهوری اسلامی خواست که برای آزادی و دموکراسی احترام بيشتری قائل شود
وزيران امور خارجه اين اتحاديه در گزارش سالانه خود درباره وضعيت حقوق بشر در دنيا اعلام کردند که اگر حکومت ايران خواهان روابط بهتری با اروپاست بايد حقوق بشر را رعايت کند
اقدام اتحاديه اروپا در محکوميت وضعيت حقوق بشر در ايران در موقعی مطرح می شود که روابط دو طرف هر چه بيشتر به سوی تيرگی می رود
در هفته گذشته اين اتحاديه در اقدام ديگری اظهارات ضد اسرائيلی محمود احمدی نژاد، رييس جمهوری ايران را محکوم دانست
اروپا که در سه سال اخير در باره برنامه های هسته ای ايران با جمهوری اسلامی مذاکره می کرده حال از مواضع دولت احمدی نژاد در اين باره ناراضی است و به همراه آمريکا فشارهای خود را بر دولت ايران افزايش داده است
اتحاديه اروپا در گزارش سالانه خود در باره وضعيت حقوق بشر در دنيا به ايران توجه خاصی دارد و می گويد وضعيت حقوق بشر در اين کشور وخيم تر شده است و می افزايد که عدم اقدام مقامات در اصلاح قوانين و تغيير طرز رفتارهای مسئولان باعث شده که نقض حقوق بشر ادامه يابد
اين اتحاديه نتيجه می گيرد که اين وضعيت نشان می دهد دولت ايران هيچ احترامی برای آزادی های اساسی شهروندان خود قائل نيست
اتحاديه اروپا در حالی وضعيت حقوق بشر در ايران را وخيم شونده توصيف می کند که در دوره رياست جمهوری محمد خاتمی بين دوطرف گفتگوهايی در زمينه حقوق بشر در جريان بوده است
وزيران امور خارجه اتحاديه اروپا در اين گزارش از اينکه دولت ايران به خواست اين اتحاديه برای ادامه گفتگو ها در باره حقوق بشر پاسخ منفی داده است، ابرازتاسف کرده اند
اتحاديه اروپا به ايران هشدار داد که اگر ثابت نکند که به رعايت حقوق بشر متعهد است در آن صورت کشورهای اروپايی تلاش خواهند کرد که سازمان ملل با صدور قطعنامه ای جمهوری اسلامی را محکوم کند
محکوميت وضعيت حقوق بشر در ايران از سوی اتحاديه اروپا در کنار اقدامات ديگر اروپايی ها در ماه های اخير و به خصوص تلاش آنها برای محدود کردن برنامه ها ی هسته ای ايران نشان می دهدکه روابط نسبتا حسنه ای که بين ايران و اتحاديه اروپا در دوره حکومت اصلاح طلبان در ايران وجود داشته هر چه بيشتر به تيرگی می گرايد
در سالهای گذشته ايران در مواردی چنان می توانست نظر مثبت اروپا را به خود جلب کند که حتی بين آمريکا و اروپا اختلاف بيندازد. ولی در چند ماهی که محمود احمدی نژاد بر سرکار آمده سياست های اروپا نسبت به ايران چنان به مواضع واشنگتن نزديک شده که اين روزها اساسا اختلاف جدی بين آنها وجود ندارد

١٢.١٢.٠٥

EU kritisiert Iran

Verstösse gegen die Menschenrechte

Die Europäische Union hat fortdauernde schwere Verstösse gegen die Menschenrechte in Iran kritisiert. Die EU-Aussenminister verabschiedeten am Montag eine entsprechende Erklärung.

(sda/dpa) «Der Ministerrat bekräftigt, dass ein grösserer Respekt der Menschenrechte in Iran von entscheidender Bedeutung für eine Verbesserung der Beziehungen zwischen der EU und Iran ist», heisst es darin. Seit Juni 2004 habe Teheran keine Zeit mehr für den Menschenrechtsdialog mit der EU gefunden.
Die «sich verschlechternde Menschenrechtslage» und das Ausbleiben von Reformen liessen «ernsten Zweifel» an der Absicht der iranischen Führung aufkommen, die Rechte und Grundfreiheiten des iranischen Volkes zu respektieren. Die EU bleibe dennoch für einen Dialog mit Teheran über Menschenrechte offen.

١٠.١٢.٠٥

لیست اسامی تعدادی از زندانیان سیاسی به مناسبت 10 دسامبر ، روز جهانی حقوق بشر

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی
شماره 150- 2005
تاریخ 19/9/1384
لیست اسامی تعدادی از زندانیان سیاسی به مناسبت 10 دسامبر ، روز جهانی حقوق بشر: 1.غلام حسین کلبی مجاهد،اعدام، ابد-2. سعید شاه قلعه ای(مجاهد، اعدام،ابد) 3.خلیل شالچی(مجاهد، بلاتکلیف) 4. بهنام وفا سرشت(مجاهد) 5. دکتر سعید ماسوری(مجاهد ؛ اعدام) 6. حجت زمانی(مجاهد، اعدام) 7. ولی الله فیض مهدوی(مجاهد، اعدام) 8. جعفر اقدامی(مجاهد، 15 سال) 9. افشین بایمانی(مجاهد) 10. رضا محمدی عضو حزب دموکرات کردستان، 15 سال- 11. عباس دلداراعدام، 15 سال- 12. ابراهیم مومنی جاسوسی،15 سال- 13. حسن خبیری نیا(بلاتکلیف، به اتمام نوشتن نامه ای به خامنه ای، مترجم زبان انگلیسی) 14. مصطفی جوکار( روزنامه نگار، بلاتکلیف) 15. حسن ناهید( امنیتی، مهندس مخابرات، به اتهام افشای اطلاعات محرمانه ، 3 سال) 16. حسین غضنفری( از اعضای انجمن پادشاهی ایران " جنبش تندر"، در شیراز دستگیر شده، بلاتکلیف) 17. بهرام مشهدی( بهایی، به اتهام نوشتن یک تظلم نامه به رهبر، 1 سال) 18. مهران کوثری(بهایی، به اتهام نوشتن یک تظلم نامه به رهبر، 3 سال) 19. حمید پورمند (افسر نیروی دریایی ، کشیش پروتستان، بلاتکلیف) 20. عبدالصمد کریمی (سرهنگ پاسدار، ارتباط با بیگانگان) 21. هوشنگ قاسمی(جاسوسی) 22. علیرضا شریعت پناه ( مجاهد ، معلول جسمی) 23. مهرداد حیدرپور(3 سال) 24. مهردا لهراسبی( اعدام، 15 سال) 25. امیر عباس فخرآور( دانشجو، 8 سال) 26. منوچهر محمدی( اعدام، 15 سال، دانشجو) 27. اکبر محمدی(اعدام،15 سال،دانشجو) 28. احمد باطبی اعدام ، 15 سال، دانشجو- 29. مهندس حشمت الله طبرزدی( 14 سال،فعال سیاسی) 30. ارژنگ داوودی جاسوسی، چهارده سال - 31. بینا داراب زند 5/3، عضو حزب دموکرات ایران 32. بهروز جاوید تهرانیعضو حزب دمورات ایران، 7 سال - 33. دکتر ناصر زرافشان(وکیل قتلهای زنجیره ای، 3 سال) 34. پیمان پیران ( 8 سال) 35. اکبر گنجی( روزنامه نگار، 3 سال) 36. امیر ساران( جبهه اتحاد ملی، 15 سال) 37. مهندس احمد رشید نیا ( از مهندسین تاسیسات اتمی ایران، به اتهام جاسوسی هسته ای، بلاتکلیف) 38. رضا شیر رضا ( مترجم زبان روسی، مترجم کارشناسان روسی در تاسیسات محرمانه اتمی ایران، به اتهام جاسوسی هسته ای، بلاتکلیف) 39. امیر پرویزی( بلاتکلیف، به اتهام بالا بردن عکس مسعود رجوی در تظاهرات مقابل دانشگاه) 40. دکتر سعید کمالیها 41. مجتبی سمیعی نژاد( وبلاگ نویس، دانشجو، 2 سال و 10 ماه زندان) 42. افشین زارعی( وبلاگ نویس، بلاتکلیف) 43. حسین رئیسی(وبلاگ نویس، بلاتکلیف) 44. عبدالفتاح سلطانی( عضو کانون مدافعان حقوق بشر، بلاتکلیف) 45. احمد سراجی(وبلاگ نویس، بلاتکلیف در زندان تبریز) 46. دکتر جمشید امینی 47. بهروز عزیزی توکلی(209، به اتهام بهاییت،بلاتکلیف) 48. دکتر علی ساسانی(کاشف واکسن اوریون در ایران ،بلاتکلیف، 209) 49. رضا ملک0( معاون سابق امنیت استان تهران، بلاتکلیف، به مدت 4 سال در 209 میباشد،) 50. اسد شقاقی( عضو جبهه اتحاد ملی، 3 سال) 51. خالد حردانی( به اتهام هواپیما ربایی، اعدام) 52. شهرام پورمنصوری( به اتهام هواپیما ربایی، اعدام) 53. فرهنگ پور منصوری( اتهام هواپیما ربایی، اعدام) 54. دکتر ایرج فرجادی( فعال سیاسی، زندان مشهد، وضعیت نامعلوم) 55. امیر لاجوردی( دانشجو، مکان نگهداری نامعلوم، احتمال کشته شدن وی وجود دارد) 56. علی اکبر اقدسی 57. مصطفی سنگ تراش ( مجاهد ) 58. سیامک پورزند 59 .عباس امیر انتظام ( حبس ابد ) 60. محمد ابراهیم بهبودی 61. عباس عبدی 62. حسین رضاییان 63. یوسف قاسمی 64. علیرضا عبداللهی 65. تقی پاشاپور 66. کریم نوروزی مقدم 67. حسین قابلی 68. محمد قابلی 69. مقصود ورمزیار 70. پرویز یکانی زارع(ائلیار). 71. بابک آذر اغلو. 72. علی پور علی 73. صابر بیت اللهی 74. کریم یوسفی عدل 75. كمال نويدي 76. حسين فيضي 77. مسعود باستانی( روزنامه نگار ، محکوم به 6 ماه ) اسامی زندانیان سیاسی کرد: عثمان مصطفی پور، ابراهیم خورندی، محمد وارونه، خالد استاد قادری، عزیز محمدجانی، حسین کرمی، محمدامین فروتن، اسعد مازوجی، خالد فریدونی، عمر تقی پور، محمد نظری، سید طاهرعبداله پور، رسول عبداله پور، سعید سنگر، حسین حمزه ولی شجاع، حسن محمودی، حامد مینازاده، ناصر ساطوری، مهدی زایله، مجید رحمانی، محمود رحمانی، محمد ویسی، حبیب اله نادری، مسعود حسین پناه، جمال زارعی، آزاد صادقی، توفیق مرادی، ناصرصدقی، سیدحجت ابراهیمی، جمال حسینی، انور عزیزی، جهانگیر بادوزاده، جمال پرعبداله، صلاح احمدی، لزگین شعبانی، کریم معروف، سیامند شابوی، شهرام گورکانی، عبدالخالق طلوعی، افشین شیخ السلام، پیمان پیران، دهقان محمدی، فاروق سامانی، هژار مامندی، مصطفی رسولی نیا، ولید درودی، رسول رشیدی و قادر جولا تنها تعدادی از این زندانیان سیاسی و مدنی اند که عمداتا محکوم به اعدام با درجه ای تخفیف به حبس ابد و یا دارای محکومیت ازیک الی 20 سال زندان هستند. محمدصدیق کبودوند، محمود صالحی، سید جلال حسینی، محمد عبدی، محسن حکیمی، برهان دیوانگر، رضا امینی، هلمت حسن آذرپور، عبداله محمدی و مرتضی سلیمانی به زندانهای از یک تا 20 سال محکوم شده و در انتظار اجرای حکم بسر میبرند رویا طلوعی، ثریا عزیزی، تونیا کبودوند، زینب بایزیدی و آقایان اجلال قوامی، سعید ساعدی، مادح احمدی، حسین احمدی نیاز، سامان رسولپور، کاوه حسین پناهی، جمشید وزیری، جهانگیر هاشمی، امیر عبداله زاده، محمدظاهر احمدی پور، هژار رضوی، ناصر یوسفی، علی پاسبار، سمکو پاسبار، محمدحسنخالی، آزاد لطف پوری، جلیل آزادیخواه، صدیق مینایی و برهان لهونی و چندین نفر دیگر هریک با داشتن پرونده های در محاکم قضایی، با خطر زندانی شدن روبرو میباشند

٢.١٢.٠٥

جنبش رفراندوم باز هم سبز‌تر می‌شود

مخالفان طرح رفراندوم با زنده شدن ناگهانی آن بنظر ميرسد كه هنوز گيج گيجند و نمی‌خواهند چشم‌شان و گوش‌شان را باور كنند كه دوباره سر و كله اين غول بی شاخ و دم ظاهر شده است. آنان كه از روی وسواس و دلسوزی با اين طرح مخالفت كرده بودند، فعلآ سكوت اختيار كرده‌اند ولی از آنجائيكه غم وطن به دل دارند چه بسا در ته دل آرزوی موفقيت اين جنبش را نيز داشته باشند و حتی بعضـآ در كنگره‌ای كه در بيش است نيز شركت كنند چون در مخالفت‌شان از جای ديگری يعنی از عشق به وطن و آينده وطن‌شان آب ميخورده است. اما آنانی كه به هزار و يك دليل دوست ندارند دست به تركيب جمهوری اسلامی خورده شود و هوشيارند و دريافته‌اند خصم جان سود پرست‌شان باشد سخت در تكاپو هستند كه حالا كه سازگارا همراه اين گروه نيست و حالا كه در اطلاعيه‌های رفراندم صحبت از كنگره رفراندم است و نويد بررسی مجدد طرح در اين كنگره، مانده‌اند كه ديگر از چه چيز ايراد بگيرند و سر گرم كار شكنی و دو بهم زنی هستند و منصرف كردن دو دلان و البته كاملا بی نتيجه. واقعيت اين است كه اين جنبش از زمان اعلام و تشكيل كميته‌های جهانی آن، در سكوت و تنهائی خود مانند نهالی روز به روز به شاخه‌ها و يرگهايش افزوده شده و سبز‌تز و سبز‌تر كرده و چنان قامت رسائی پيدا كرده است كه هر كسی آنرا خوب بشناسد ديگر نمی‌تواند از آن دل بر كند. جنبشی است مانند رودخانه‌ای بی سرو صدا در طول مسيرش جويبارهای كوچك ريز و درشت به آن می‌‌پيوندند و ميروند كه در آينده نه چندان دور به جريانی خروشان بدل شود. اين رودخانه ماندنی است، فرا گير است، آبش زلال و هدفش آبياری است و با باروری دشتها و دره‌ها و خرمی بخشيدن و روياندن ماندنی. اين جنبش نقطه عطفی است در ميان همه تقلاهای سياسی ملتی كه برای رسيدن به آزادی بهای سنگينی تا به امروز برداخته است. اين جنبش نقطه راهی است كه اگر امروز هم نتوانيم آنرا درست دنبال نمائيم، بوجود آمدن آن خود بزرگترين دست آورد همه تلاشهای تا به امروزمان است و چراغ راه هميشگی‌مان در آينده. ماه‌های متوالی است كه افرادی اكثرا جوان اما اگاه و با گرايشهای سياسی كاملا متفاوت ،‌تقريبا همه روزه ساعتها وقت‌شان را صرف همين مهم يعنی جنبش فراخوان رفراندم كرده‌اند. از رهبری تظاهرات و اعتصاب غذا در زمان انتخابات رياست جمهوری، تا دادن اعلاميه‌های متناسب با اتفاقات در ايران و تا تداركات تشكيلات كنگره‌ای كه قرار است در روزهای ٢ و ٣ و ٤ دسامبر در بروكسل بر پا شود، همه را بدوش كشيده‌اند و بوق و كرنائی نداشته‌اند. علاوه بر اينها، بر بائی چندين تارنمای پر بيننده، كليپ‌های تبليغاتی پر كار، تنظيم تارنمای جديد 60000000 كه توسط چهار نفر با تمايلات سياسی مختلف كنترل ميشود (تا جای شك و ترديدی نگذارد و به‌لبه تيغ بهانه جويان سپرده نشود)، تصفيه و بررسی رای‌های دريافت شده توسط تارنمای قديمی برای اطمينان از درست بودن امضاها، فرستادن هزاران نامه به همه آنهائی كه امضايشان را بر اين طرح گذاشته‌اند، ارسال دعوت نامه خصوصی برای متخصصين در رشته‌های مختلف و ارباب جرايد و راديو‌ها و تلوزيون‌ها برای دعوتشان به كنگره، طرح ريزی الفبای جلسات كنگره با الهام از پيشنهادات ارسالی، جمع آوری كمكهای نقدی از بشتيبانان رفراندم، ووو... ثمره زحمات عده ايست كه بدون هيچ چشم داشتی و به‌دليل ايمان بدون خللشان باين جنبش و عشقی كه به وطن‌شان و آينده فرزندان ايران زمين دارند، شب و روزشان را نمی‌شناسند. اين اشخاص از نخبگان نيستند، افرادی هستند معمولی مانند بسياری از ما كه در محيطی كاملا دمكراتيك همه تصميمات خود را گرفته‌اند و در يك جريان كاملا افقی تمرين دمكراسی كرده و نشان داده‌اند كه ياد گرفته‌اند چگونه راحت و بدون ترس و دلواپسی آنچه فكر ميكنند را به زبان بياورند و آموخته‌اند كه رای ديگران به اندازه رای آنها اهميت دارد و اگر با رای اكثريت تصميمی گرفته ميشود بايستی به آن احترام بگذارند حتی اگر خواسته آنان چيز دگر باشد. مشاورانی از بلند ‌پايگان و آنان كه موی‌شان را در راه مبارزات بی امان برای رسيدن به آزادی وطن سفيد كرده‌اند نيز با خلوص نيت و با سعه صدر و با رعايت كامل دمكراسی، مقررات را پذيرفته و بدون آنكه عقيده شخصی خود را تحميل كنند در تمام اين ١١ ماه با كميته‌ها همكاری كامل داشته‌اند. اين جنبشی است از بطن مردم و راهبرد آن نيز توسط مردمانی است دلسوز كه تنها هدفشان يافتن راهی است برای نجات وطن بدون دخالت دادن احساست شخصی و كم مايگی‌‌ها‌ئی كه بسيار ناظر آن بوده‌ايم. اين جنبشی است به‌معنی واقعی فرا حزبی و فرا مسلكی. حال چرا اين طرح به دل بعضی‌ها نشسته، كاملا ساده است. --- طرح فراخوان رفراندم ، تنها سند بيشنهادی در سال‌های بعد از جمهوری اسلامی است كه برای اولين بار هزاران ايرانی تشنه آزادی وطن آن را امضا كرده‌اند.اينها از هر دسته و طبقه‌ای هستند با گرايش‌های سياسی و قومی و زبانی گوناگون. مضافا امضای صدها ايرانی فرهيخته خوشنامی كه سالهاست برای نجات وطن فعاليت ميكنند نيز در ميان هزاران امضا مشاهده ميشود. چنين چيزی در تاريخ مبارزات اين ٢٦ سال سابقه نداشته است. ---- صرف نظراز يكی دو مواد اين طرح كه بهانه به اين و آن داد، طرح رفراندم بدون شك بيشرفته‌ترين بيشنهادی است كه در مقابل مردم ايران گذاشته شده است. مفاد آن بر اساس مفاد اعلاميه جهانی حقوق بشر نوشته شده و كم و كاست‌های آن به‌زودی مورد بررسی قرار خواهد گرفت كه شك و شبهه و بهانه‌ای دست بهانه گيران ندهد. طرحی خواهد بود كه فقط عاشق جمهودی اسلامی آنرا نخواهد پسنديد. اين طرحی است كه هر ايرانی كه معتقد به تماميت ارضی كشورش باشد و از صميم قلب خواستار وطنی آزاد و سيستمی دمكرات را راضی خواهد كرد. رفراندم برای جهان و جهانيان قابل فهم است. از اين روش در كشورهای بسياری استفاده شده و نتيجه مثبت داشته است. با خشونت سرو كاری ندارد و متمدنانه، آن كاری را ميكند كه هيچ انقلابی و كودتائی و حمله نظامی نمی‌‌تواند بكند. هموطنانی كه صميمانه بدنبال راه حلی بر اين كلاف سر در گم بوده‌اند و اهميت اين جنبش را دريافته‌اند در كنگره‌ای كه در بروكسل در ٢ تا ٤ دسامبر برگزار خواهد شد حضور بهم خواهند رساند كه در رقم زدن و يافتن بهترين بيشنهاد برای آينده وطن‌شان سهيم باشند. اينان به اين حد از بلوغ فكری و سياسی رسيده‌اند كه دريافته باشند كه زمان زمان همكاريست و توافق بر كليات و فراموش كردن موقتی خواسته‌های شخصی‌شان. كنفرانس برلين مقدمه‌ای كوتاه و دلپذير بود بر حركتی كثرت گرا، بی نظير، ‌آينده نگر و مترقی. بدون شك اين كنگره نقطه عطفی خواهد بود در ميان همه تلاش‌ها‌ی اين‌همه سال. جنبش رفراندم بر خلاف تصور بد انديشان و مغرضان هرگز نمرد و هيچگاه نيز نخواهد مرد و ثبت‌ش بعنوان يك حركت بی نظير در تاريخ معاصر ايران حتمی است. بزرگترين دستاورد اين گرد همائی اين بيام است كه می‌شود خواست متفاوت داشت ولی ايران و آينده فرزندانمان می‌بايستی بالا‌ترين و والاترين اين اهداف و خواسته‌ها باشد. بشتيبانان اين طرح كسانی هستند كه بدرستی دريافته‌اند كه با فشاری ايدوئولوژيكی و قومی و مسلكی بيش از اين می‌تواند به قيمت تماميت ارضی وطن‌شان تمام شود، كسانی كه خطر خود محوری‌های مريض گونه را درك كرده‌اند و خردمندانه دريافته‌اند كه ايران متعلق به تمام ايرانيان است و ملك خصوصی هيچ فرد، گروه و دسته‌ای نيست كه بتواند فقط به خودی‌‌ها اذن دخول بدهد و ديگران را به بيرون برتاب كند. ايران از آن همه ايرانيان است و سرنوشت آينده آن نيز می‌بايستی به دست همه ايرانيان رقم بخورد. درود بر خوش فكران و به آنانی كه روحا شجاع هستند و از خطر كردن در راه وطن هراسی ندارند و پی ضربه‌های كوته نظران زبون را به تن ماليده‌اند. آنانی كه تنها ادعای دمكراسی ندارند و از صميم دل دمكراتند و از نهايت قلب، پاك باخته وطن. جا ماندگان از اين نوع حركتها يقينا محتاجند كه كلمه دمكراسی و معنای آن يكبار ديگر برای آنان توجيه شود

٢٢.١١.٠٥

ديپلمات روزهاى تب آلود

گفت وگو با دكتر پرويز ورجاوند درباره كارنامه دكتر فاطمى
بخش اول
آقاى دكتر ورجاوند! ويژگى هاى دكتر فاطمى به عنوان روزنامه نگار منتقد و اصلاح طلب چه بود و جايگاه او در تاريخ مطبوعات ايران چيست؟ دكتر فاطمى به شهادت سرمقاله ها و نوشته هاى مختلفش، يك روزنامه نگار بى پروا و جسور و بسيار شجاع بود اما نكته مهم اين است كه بين قلم فاطمى و قلم ديگر روزنامه نگارانى كه در ايران بى پروا قلم زدند و جسارت كردند و با معضل مواجه شدند و جانشان را هم از دست دادند يك تفاوت عمده وجود داشت و آن تفاوت عبارت از اين بود كه دكتر فاطمى مى كوشيد برمبناى شناخت مسائل و تجزيه و تحليل آنها، موانعى را كه بر سر راه حركت مثبت جامعه قرار داشتند و عوامل و عناصرى كه سد راه استقلال واقعى كشور و توسعه گسترده و همه جانبه سياسى كشور بودند، مورد نقد و خطاب قرار دهد و در قالب يك تفكر ملى و نه در قالب برخورد با يك شخص، سعى داشت با همه جريان ها و گروه هاى مخالف منافع ملى رودررو شود و در واقع به افشاگرى نقش اين عناصر و روند فعاليتشان بپردازد كه اين امر در كار روزنامه نگارى آن زمان ايران در نوع خودش قابل توجه بود. در واقع دكتر فاطمى با يك نگرش ملى در تمام ابعاد و زمينه ها با مسائل ميهن و جامعه اش برخورد مى كرد
دكتر فاطمى در عرصه مطبوعات، روزنامه نگار منتقد و در برخى مواقع تندرو شناخته مى شود كه تاختن بى پرواى او به دربار و حتى شخص شاه و سياست هاى انگليس شاهد اين مدعا است. آيا اين مشى را مى توان مورد اعتراض قرار داد؟ با حركتى كه به رهبرى دكتر مصدق در مجلس آغاز شد و با بنيانگذارى جبهه ملى به رهبرى او، تداوم پيدا كرد و اقداماتى كه قدرت هاى استعمارى زمان به ويژه انگلستان براى حفظ سلطه خود در ايران به كار مى بردند، دكتر فاطمى در پى پيشنهاد ملى شدن صنعت نفت به گونه اى شفاف، نقش و توطئه بيگانگان را در ابعاد مختلف طرح و مورد حمله قرار داد. بايد توجه داشت كه حمله به سياست هاى انگلستان از طرف حزب توده و طيف روزنامه هاى وابسته به آن حزب با حمله و افشاگرى هايى كه از سوى دكتر فاطمى صورت مى گرفت تفاوتى اساسى داشت. زاويه اى كه آنها براى حمله به سياست هاى انگلستان انتخاب مى كردند بر مبناى ديدگاه ايدئولوژيك خاصى بود كه با سياست هاى انگلستان رودررو بود. در حالى كه دكتر فاطمى به عنوان كسى كه عمق فاجعه حضور استعمارى انگلستان را در ايران درك كرده بود با سياست هاى انگلستان به عنوان عامل ضربه به منافع ايران به مقابله برخاست. فاطمى با اعتقاد به اينكه منابع ايران طى چندين ده سال از سوى انگلستان مورد بهره بردارى غارتگرانه قرار گرفته و بيش از يك قرن نقش سلطه گرانه او بر منافع ايران تا مرز تجزيه بخش هاى عمده اى از اين سرزمين، لطمه وارد ساخته بود با استعمارگر پير به نبرد برخاست. او با آگاهى از قدرت و نفوذ انگلستان در بدنه حاكميت ايران و اينكه قادر بود تا همه چيز را در جهت منافع خود به ايران تحميل كند، مى كوشيد با عوامل وابسته به قدرت انگلستان كه در جاى جاى ساختار سياسى و حكومتى ايران، از دربار گرفته تا مجلس و مجلس سنا و ارتش مبارزه كند و به افشاى آنها بپردازد. بنابراين راستاى حمله و مبارزه او برمبناى شناخت دردشناسانه اى شكل گرفته بود كه هدف آن كوتاه كردن دست بيگانگان و سرسپردگان آنها از منافع ملى ايران بود
پس از دوره روزنامه نگارى صرف، در ادامه فعاليت هاى سياسى دكتر فاطمى، شاهديم او در تشكيل جبهه اى فراگير نقش آفرين است، به اعتقاد شما چه تحليلى دكتر فاطمى را واداشت به حركتى جبهه اى همت گمارد و نقش او را در سازمان سياسى اى چون جبهه ملى چگونه ارزيابى مى كنيد؟ با حضور موثر دكتر مصدق در صحنه مبارزات ملى ايران، فاطمى يك نوع شيفتگى خاص نسبت به دكتر مصدق پيدا مى كند و مى كوشد زير پرچمى كه بر دوش مصدق است توانمندتر حركت كند و به اين تحليل مى رسد كه مبارزه با انگلستان و عوامل وابسته به آن بايد در چارچوب يك جريان سازمانى گسترده و در قالب جريانى ملى تداوم پيدا كند. به اين ترتيب او براى شكل گرفتن جبهه ملى به عنوان موتورى نيرومند دست به كار مى شود. دكتر فاطمى و ديگر رهبران جبهه ملى آگاهانه از ايجاد يك سازمان حزبى منسجم پرهيز مى كنند و بر آن مى شوند تا همه كسانى را كه براى حفظ منافع ملى ايران به مجموعه اى از اصول بنيادين پايبندند زير يك چتر گرد بياورند. شورايى باشد و هيات اجرايى كه مصوبات شورا را به اجرا درآورد. دكتر مصدق و فاطمى با شناختى درست از شرايط زمان و جامعه ايران، بر آن بودند تا جريان گسترده و فراگيرى را سامان دهند تا بيرون از قالب هاى محدود حزبى بتواند گروه هاى فراوان و مجموعه اى از سازمان هاى سياسى و صنفى را دربرگيرد. آنها با توجه به طرح ديدگاه هاى ايدئولوژيك از سوى سازمان هاى مختلف كه عامل موثرى در واگرايى جامعه ايران مى توانستند باشند، بر آن بودند تا با توجه به نياز مبارزه ملت به همه جريان ها و همبستگى وسيع تر مردم، جامعه را حول محور هدف هاى اساسى ملى و قابل پذيرش از سوى مردم بسيج كنند و به ميدان بياورند. فاطمى در اين مرحله براى به اجرا درآوردن ديدگاه هاى مبارزاتى اش در برابر انگلستان و عوامل و گروه هاى وابسته به آن به ضرورت و نياز به وجود آمدن يك جريان سياسى فراگير، بركنار از طرح ديدگاه هاى ايدئولوژيك تنش آفرين اعتقاد داشت، پديده اى كه دكتر مصدق نيز بدان باور داشت. سرانجام تبادل نظرهاى آنها با چهره هايى چون دكتر سنجابى، دكتر صديقى، مهندس زيرك زاده و شمارى ديگر از شخصيت هاى ملى، منجر به تولد نيرومندترين جريان سياسى اثرگذار دوران معاصر ايران يعنى جبهه ملى شد
چه شرايطى منجر به نخست وزيرى دكتر مصدق شد و با توجه به تركيب كابينه اول به اعتقاد شما چه عواملى منجر به حضور فاطمى در اين كابينه شد و نقش او چگونه بود؟ با به وجود آمدن جبهه ملى و به دنبالش تصويب قانون ملى شدن صنعت نفت و خلع يد در مجلس شوراى ملى، عوامل انگليسى تمهيدى انديشيدند تا به گونه اى مصدق را وادار نمايند از مركز اين حركت و رهبرى آن كنار گذارده شود. براين اساس به او پيشنهاد نخست وزيرى دادند و تصور مى كردند كه او شانه خالى خواهد كرد و آنها مى توانند جريانى را كه موردنظرشان است روى كار بياورند و نهضت ملى را در همان مرحله متوقف سازند. ولى مصدق با واقع بينى هوشمندانه مسئوليت را پذيرفت. طبيعى است در چنين شرايطى مى بايست هر چه سريع تر تركيب دولت ساماندهى شود. دولت اول دكتر مصدق برخلاف انتظار، دولتى نبود كه تمامى افرادش از چهره هاى برجسته اى باشند كه به هدف ها و راه و روش و منش مصدق و جبهه ملى وفادار باشند. دليل چنين امرى خود نياز به تحليلى همه جانبه دارد تا چرايى آن بازشناخته شود. از جمله مى دانيم كه دكتر مصدق عواملى را كه آگاهى دارد داراى پيوندهايى با جريان هاى مرتبط با انگلستان هستند در كابينه اش شركت مى دهد. زيرا كه بيرون نگاه داشتن آنها سبب مى شد بر نگرانى هاى شديد آنها افزوده شود و در همان آغاز دست به توطئه ها و موضع گيرى هاى شديدى بزنند. دكتر مصدق آگاهانه بر آن بود كه اخبار از طريق عوامل وابسته، بدون واسطه و بدون يك كلاغ چهل كلاغ از درون دولتش بيرون برود. او اين شيوه رو بازى كردن را در شرايط حساس مبارزه ملت ايران ضرورى مى دانست. در آن شرايط حساس، مصدق نياز به چهره هاى قابل اعتمادى داشت كه بتوانند بخش عمده اى از بار مبارزه را با توانمندى بر دوش بكشند. دكتر فاطمى به دليل داشتن جسارتى كه پيش از اين گفته شد، و ارادت خاصى كه به دكتر مصدق داشت و وفادار بودنش به نهضت ملى و مبارزه ضداستعمارى آن از جمله چهره هاى معدودى بود كه دكتر مصدق بر روى او حساب مى كرد و حضورش در كابينه حائز اهميت بود
در كابينه نخست دكتر مصدق، فاطمى علاوه بر معاونت سياسى و پارلمانى نخست وزير، به عنوان سخنگوى دولت نقش بسزايى در حفظ ارتباط دولت با مردم از طريق رسانه ها ايفا مى كرد. فعاليت هاى دكتر فاطمى در اين سمت با توجه به ويژگى ها و توانايى هاى او كه پيش از اين ذكر كرديد چگونه توانست در پيشبرد اهداف دولت ملى اثرگذار باشد؟ دكتر فاطمى به عنوان معاون سياسى و پارلمانى نخست وزير، نقش سخنگوى دولت را برعهده گرفت و اين نقش عاملى بود تا وى در هفته چندبار با روزنامه نگاران تماس داشته باشد. از آن جايى كه او خودش يك روزنامه نگار چيره دست بود، توانايى اين را داشت تا از اين طريق مسائل و مشكلاتى را كه دولت با آن روبه رو بود و اقدامات و تصميمات صورت گرفته در دولت و تلاش هايى را كه در جريان خلع يد صورت مى گرفت، در اختيار رسانه هاى آن زمان قرار دهد و از طرح مسائل توطئه آميز و جنجال آفرين تا حد ممكن جلوگيرى كند. از سوى ديگر او مى توانست آنها را با تمهيداتى وادار كند تا از برخى شيطنت ها بپرهيزند. وى در مقابل بخشى از مطبوعات وابسته به حزب توده و آنهايى كه با عناصر انگليسى در ارتباط بودند، توفيق يافت تا تعدادى روزنامه را كه به جريان نهضت ملى وفادار و يا علاقه مند بودند، به صحنه آورد
با توجه به نقش پررنگ فاطمى در كابينه اول، به اعتقاد شما فاطمى با استعفا از سمت معاونت و شركت در انتخابات مجلس هفدهم چه اهدافى را دنبال مى كرد؟ و يا چه شرايط سياسى و يا عواملى باعث اين اقدام دكتر فاطمى شدند؟ پس از جريان ترور ايشان بر سر مزار محمد مسعود، وى با بيمارى و ناراحتى شديدى مواجه گشت و با جراحى هاى چندگانه بر روى او در ايران و آلمان به نظر مى رسيد كه براى مدت ها از صحنه فعاليت هاى سياسى دور بماند. ولى دكتر فاطمى بى درنگ پس از بازگشت از آلمان خود را براى حضور در مجلس در تهران آماده كرد. فاطمى با كسب اجازه از دكتر مصدق خودش را كانديداى مجلس كرد. قصد او آن بود كه عناصر سرسپرده و وابسته را در مجلس با مانورهاى بهنگام فلج نمايد و نگذارد آنها صحنه را در اختيار بگيرند. اين نظر با توجه به تجربه مجلس هاى قبلى بود كه اشخاصى نظير بقايى، مكى و حائرى زاده، از يك طرف و جمال امامى و دكتر طاهرى ها از طرف ديگر و يكى دو سه نفر از عناصر وابسته به حزب توده كه سكاندار بودند و از پس پرده مجلس را مى گرداندند، اقدام درستى بود. بنابراين شركت دكتر فاطمى در مجلس هفدهم به عنوان چهره معتبرى كه صداقتش در قبال مسئله نهضت ملى ايران و موضع اش در قبال استعمار انگلستان و عناصر وابسته به آن و طيف وابسته به حزب توده مشخص بود، اقدامى انديشيده به شمار مى رفت و او مى توانست در مجلس نقش آفرين بزرگى باشد
در كابينه دكتر مصدق كه پس از پيروزى ملت در قيام سى ام تير تشكيل مى گردد، فاطمى سمت وزير خارجه را عهده دار مى شود. به نظر شما چه ضرورتى باعث مى شود كه فاطمى از مجلس به كابينه بازگردانده شود و مسئوليت وزارتخانه مهمى چون وزارت خارجه را قبول كند؟ در اين مرحله كه دكتر فاطمى بار ديگر در كابينه حضور پيدا كرد، حضورش يك ضرورت بى چون وچرا بود. زيرا كه هيات دولت بر مبناى رويدادهايى كه در جامعه ايران به وقوع پيوسته بود و براساس اطلاعات دقيقى كه از حركت هاى گسترده و توطئه هاى پس پرده انگلستان و دربار به دست آمده بود، نقش بسيار حساس ترى را مى بايست برعهده بگيرد. دولت جبهه ملى مصدق در آن مرحله در يك هماهنگى اعلام نشده از سوى جريان هاى انگليسى، دربار و حزب توده در معرض تهاجم قرار داشت. اعتصاب ها در اينجا و آنجا سازماندهى مى شد و برنامه آن بود تا به هر نحو كه شده است دولت را به شدت درگير مسائل داخلى سازند. همزمان روند مذاكره با هيات هاى انگليسى و آمريكايى روشن ساخت كه انگلستان بر آن است تا به اصل ملى شدن نفت در ايران به معناى واقعى كلمه تن در ندهد. بنابراين دكتر مصدق تصميم گرفت تا در برابر توطئه ها و سازماندهى هاى انگلستان موضع گيرى كند و راه را بر اقدامات او سد سازد. از اين رو به قطع رابطه با انگلستان تصميم گرفت. با اشاره اى كه به ناهمگونى دولت اول مصدق داشتم، وزير خارجه اى كه در دولت بود پيوند لازم با جريان ملى شدن صنعت نفت و نهضت ملى نداشت، از اين رو زمانى كه در هيات دولت تصميم بر آن گرفته شد كه قطع رابطه با انگلستان به مرحله اجرا درآيد و مى بايست اعلاميه مربوطه را وزارت خارجه تنظيم كند، نواب وزير خارجه وقت زيربار نمى رفت و تعلل مى كرد. بنابراين مصدق با قاطعيت نواب را كنار گذاشت و از دكتر فاطمى خواست سمت وزارت را قبول كند. مى بينيم كه بار ديگر در برهه اى بسيار حساس، بارى را كه به دوش كشيدنش براى خيلى ها مشكل بود فاطمى برعهده گرفت و با هوشيارى آن را به سامان رسانيد
عملكرد دكتر فاطمى در وزارت خارجه را چگونه ارزيابى مى كنيد. با توجه به آنكه دكتر فاطمى پيش از آن سابقه فعاليت ديپلماتيك نداشته است اقدامات مثبت و منفى فعاليت هاى او در وزارتخانه را چه مواردى مى توان برشمرد؟ دكتر فاطمى در فاصله چند روز پس از آنكه به وزارت خارجه آمد، اعلاميه مربوط به قطع رابطه را نوشت و با يك اولتيماتوم ۴۸ساعته، به انگلستان ابلاغ كرد و اين مسئله انگليسى ها را به شدت شوكه كرد. به دليل اينكه آنها تصور نداشتند ناگزير شوند بدين ترتيب مقدار زيادى از اسناد و مدارك سرى سفارت را به صورت كوهى از كاغذ به آتش بكشند. البته اينها مهمترين و معتبرترين اسناد نبود. مهمترين و معتبرترين اسناد با يك كاميون به سفارت آمريكا منتقل شد. بنابراين دكتر فاطمى با وضعى غافلگيركننده در جريان قطع رابطه ضربه اى محكم بر انگلستان وارد كرد و به آنها امكان اين را نداد كه فرصت كافى براى جمع وجور كردن خود و عواملش به دست آورد. اقدام غافلگيرانه دكتر فاطمى سبب شد تا انگلستان فرصت لازم براى انتقال هيات نمايندگى اش به كشور موردنظر را از دست بدهد. انگلستان كه تمام اميدش را به اين بسته بود تا هيات نمايندگى ديپلماتيك خود را از ايران به بغداد، جايى كه پايگاه هميشگى اش بود ببرد در نهايت تعجب با جواب منفى بغداد مواجه شد. دولت دست نشانده انگليس در بغداد به علت مواضع گسترده و تاثيرگذار نهضت ملى ايران از ترس دچار مشكل شدن در روابط با ايران جرات نكرد كه هيات كاركنان سفارت انگليس را بپذيرد و به ناچار انگليس ناگزير شد بيروت را انتخاب كند و گروه ديپلماتيك خود را به آنجا منتقل كند. به اين ترتيب دكتر فاطمى اولين حركت مثبتى را كه در نخستين روزهاى قبول مسئوليتش به مورد اجرا گذارد كار مشكل و پيچيده و حساس قطع رابطه با انگلستان بود. اقدام ديگرى كه ايشان انجام داد و از موارد تقريباً كم سابقه بود و يا لااقل به اين شيوه اى كه فاطمى عمل كرد در ايران بى سابقه بود، عبارت بود از تشكيل دو جلسه توجيهى با شركت ديپلمات هاى ايران. دكتر فاطمى معتقد بود افرادى كه مسائل سياسى ايران را در خارج از كشور نمايندگى مى كنند، مى بايست با استراتژى سياسى دولتشان در تمامى ابعاد همگام و هم خوان باشند. از اين رو، وى در دو مرحله تمام سفرا و كاردارها را در نشستى جمع كرد. در يك مرحله كليه سفرا و كاردارهاى اروپاى مركزى، شرقى و غربى را در نشستى سه روزه فرخواند و در آن تمامى مسائل سياسى در ابعاد مختلف مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. در مرحله ديگر هم اين نشست را در بغداد ترتيب داد. تشكيل اين جلسه در بغداد بيشتر به اين نيت انجام گرفت تا عمده رسانه هاى آن روز دنيا را متوجه خود نمايد. اين جلسه مى توانست در ايران تشكيل شد، ولى انجام آن در بغداد باعث شد رسانه هاى دنيا به ويژه رسانه هاى عربى كه خيلى تا آن زمان فعال نبودند، در اين چند روزى كه دكتر فاطمى نشست سفراى ايران و سپس كنسول هاى سفارت ايران را در عراق تشكيل داد، توجه خاصى به آن داشته باشند. به اعتبار اين فعاليت ها همان طور كه با مراجعه به يادداشت هاى مصور رحمانى در كتاب «كهنه سرباز» آمد، درمى يابيم كه وزارت خارجه يك باره به كانون فعاليت هاى موثر تبديل مى شود. آن زمان در سفارتخانه هاى ايران بسته به اهميت و موقعيتشان از آدم هايى استفاده شد كه صاحب نظر بودند. مصور رحمانى عضو گروه افسران ملى و ناسيوناليست ايران به عنوان وابسته نظامى ايران به بغداد مى رود و گزارش هايى را كه از او مى خوانيم حكايت از آن دارد كه دستگاه ديپلماسى ايران در دوره دكتر مصدق با همه تنگناها به دليل شناخت شخص دكتر مصدق از يك سو و به دليل فعال بودن دكتر فاطمى از سوى ديگر از حالت سفارتى كه تنها پاسپورت صادر نمايد و يا ويزا بدهد، درمى آيد و سفارتخانه به معنى واقعى كلمه به محفل فعاليت هاى سياسى و ديپلماتيك تبديل مى شود و محل جمع آورى اطلاعات مى شود. به طورى كه مى توانند دريابند كه عليه منافع ايران در آن حوزه چه اقداماتى صورت مى گيرد و آن اطلاعات را به وزارتخانه منتقل مى نمايند تا دولت و وزارت خارجه در مقابل موضع مطلوب بگيرند. بنابراين بدون آنكه توانسته باشم به همه مسائل و فعاليت ها اشاره كنم، خواستم بگويم در زمان وزارت دكتر فاطمى در وزارت خارجه از نظرهاى مختلف تحولاتى به وجود آمد و وزارتخانه از حالت ركود خارج شد و شمارى ديپلمات ملى در سفارتخانه ها حضور يافتند

٢٠.١١.٠٥

یاد بود داریوش و پروانه فروهر

زمین تهی ز رندان است
زمین تهی ز رندان است
همین تویی؟ تنها که عاشقانه ترین نغمه ها را دوباره بخوانی
بهار آمده، از سیم خاردار گذشته ، تو خامشی ، که بخواند؟ تو گر روی که بماند؟
یاران و عزیزداران ایران زمین نمیشود از دل تاریکیهای زندان اوین به یاد داریوش قهرمان و پروانه ی عزیز قلم بزنی و اشک امانت را نبرد. سخت است که در اولین شب آذرماه در گوشه ی زندان اوین باشی و بلندای آه, همتای نفسهایت بغض بشود و راه گلویت را نگیرد. هیهات که در این بیغوله ی تنهایی در غل و زنجیر شب پرستان حتی اجازه نیابی که از دل بسرایی و به یاد عزیزان پرپر شده ات شمعی روشن کنی و دندان به هم سایی. یاران ؛کیفر دگر اندیشی اگر خنجری شد و به سینه ی آن مبارزان خورشید صفت فرود آمد ، اینک زنجیری است بر دل و دست ما که رهرو آن بزرگانیم و در مکتب عشق به میهن ، طوق شاگردی را بر گردن خود داریم. داریوش عزیز و پروانه ی عاشق ؛ آن مبارزان آزادیخواه و خستگی ناپذیری که نیم قرن بی خدشه و سازش و تسلیم به مجاهدت در راه نهضت ملی ایران کوشیدند و به پیروی از مقتدایشان " زنده یاد دکتر محمد مصدق" بی سستی و انحراف و پنجه در پنجه ی دشمنان ایران و ایرانی انداخته و به رزمی غیورانه پرداخته اند، اگرچه به خنجر همان دشمن در حجاب جسمانی شده و از چشم دنیایی دور شده اند لیکن باور کنیم که در حضوری روحانی هنوز در کنار ما هستند و هر شب بر دستهای فرزندان ایران زمین مرهم محبت میکشند و به صورت شکسته ی زندانیان وطن سرود ای ایران را سر می دهند. " ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم....... جان من فدای خاک پاک میهنم...... در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما.... پاینده باد خاک ایران ما" ما ضمن گرامیداشت یاد و خاطره ی آن دو فرزانه و آن دو مبارز از دوستان و عزیزانی که اینجا گرد آمده اند و از عاشقان ایران در سراسر دنیا مجدانه می خواهیم که به نام ایران و غیرت ایرانی نگذارند که خون پاک این دو شهید اهل آبادی وطن ملعبه ی شارلاتانیزم قضایی رژیم شده و همچنان در پرده ی اسرار بماند. ایران دوستان به خدا صبر و بردباری بیش از این حرام است، چگونه انتظار دارید که حکومت حاضر و در این شرایط که به قول آن زنده یاد طوسی ( زمستان است ..... سرها در گریبان است.... و گر دست محبت سوی کس یازی.... به اکره آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است) بیاید و خورشید حقیقت را به ما هدیه کند. وقتی حکومتی پیگیری و کشف حقیقت قتلها(زنجیره ای) را تاب نمی آورد چگونه از او انتظار انتشار خود حقیقت را میشود داشت. ما که در احیای خون آن دو عزیز استواریم ولو اینکه دست و پایمان در زنجیر باشد ، شما نیز چنین باید که راه همین است
با دورد به ایران و ایرانیان
مهرداد حیدرپور- مصطفی جوکار- بهنام وفاسرشت- بند 350 زندان اوین

١٩.١١.٠٥

Uno verurteilt Menschenrechtslage im Iran

Die Vollversammlung der Vereinten Nationen hat die iranische Regierung scharf kritisiert. Sie wirft ihr unter anderem die Verfolgung von Andersgläubigen und Folter vor.
Der Iran ist von den Vereinten Nationen wegen schwerer Verstöße gegen die Menschenrechte getadelt worden. In einer Resolution wirft die UN-Vollversammlung der Regierung in Teheran unter anderem vor, Menschenrechtsvertreter, Andersgläubige, die politische Opposition sowie Journalisten einzuschüchtern und zu verfolgen.
Die Entschließung wurde auf Initiative Washingtons mit 77 Stimmen verabschiedet. 51 Länder, unter ihnen Simbabwe, Sudan und Kuba lehnten die Resolution ab. 46 Staaten enthielten sich der Stimme. Anstoß nahm das UN-Plenum auch daran, dass der Iran internationalen Normen in der Justiz zuwider handele, Folter und brutale Strafen wie die Amputation von Gliedmaßen anwende sowie Hinrichtungen öffentlich ausführe.
Die Resolution ermahnt Teheran darüber hinaus, die Diskriminierung des weiblichen Geschlechts und ethnischer, religiöser sowie anderssprachiger Minderheiten abzuschaffen.

مجمع عمومی سازمان ملل نقض حقوق بشر در ایران را محکو م کرد

به گزارش خبرگزاری فرانسه از نیویورک، مجمع عمومی سازمان ملل متحد امروز با تصویب قطعنامه ای، از نقض مستمر حقوق بشر در ایران ابراز نگرانی عمیق کرد و از رژیم تهران خواست به پایمال کردن حقوق انسانی در ایران خاتمه دهد
این قطعنامه با 77 رای موافق، 51 رای مخالف و 46 رای ممتنع به تصویب رسید
ایالات متحده آمریکا ضمن استقبال از تصویب این قطعنامه، آن را یک پیروزی برای مردم ایران توصیف کرد
خانم آن پاترسون، معاون سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد ابراز امیدواری کرد که مردم ایران این قطعنامه را پیامی از سوی جامعه بین المللی برای حمایت از آنان تلقی کنند
جمهوری اسلامی تلاش زیادی بعمل آورد که از تصویب این قطعنامه جلوگیری کند، اما موفق نشد
در بین کشورهايی که به این قطعنامه رای مخالف دادند، همدستان رژیم همچون بلاروس، کوبا، ونزوئلا، زیمبابوه و روسیه دیده می شوند
قطعنامه مزبور از سوی کانادا ارایه شد و از حمایت 38 کشور از جمله ایالات متحده آمریکا برخوردار بود
در این قطعنامه استمرار شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی و صدور احکام وحشیانه و غیرانسانی از قبیل شلاق زدن و قطع اعضای بدن به شدت محکوم شده است
همچنین در این قطعنامه موج اعدامهای علنی بخصوص اعدام نوجوانان زیر 18 سال، نقض آزادی بیان و آزادی اجتماعات، نقض حقوق زنان و اقلیتهای مذهبی و قومی توسط فاشیسم اسلامی حاکم بر ایران، شدیدا محکوم شده است

١٦.١١.٠٥

TEHERAN

هشدار 674 فعال سياسی نسبت به 'سياست بحران آفرينی در ايران

ششصدوهفتادوچهار تن از فعالان سياسی و فرهنگی در ايران با انتشار بيانيه ای خطاب به ملت ايران هشدار داده اند که اين کشور با نافرجام ماندن اصلاح طلبی از درون حاکميت بسوی بنيادگرايی سوق داده شده با پريشانی اجتماعی و آشفتگی اقتصادی بنيادين روبروست و شرايط روز به روز بدتر می‌ شود
امضاکنندگان بيانيه حکومت ايران را متهم کرده اند که بحران آفرينی و سرکوب اجتماعی را به سياست خود برای ادامه سلطه بر کشورتبديل کرده و اين سياست را از راه تنشزايی در روابط خارجی و تنگ و امنيتی کردن فضای سياسی و کاربرد تهديد و خشونت دنبال می کند
از ديد نويسندگان بيانيه، رسانه ‌های همگانی دولتی در ايران به دنبال شستشوی مغزی ملتند، درهم آميختگی نهادهای دينی دو دولتی به ازبين رفتن يا سست شدن باورهای دينی مردم انجاميده، اعتياد به صورت افسارگسيخته ای رواج يافته، ارزشهای اخلاقی و خانوادگی سقوط کرده و عملکرد حکومت در حوزه ‌های فرهنگی و اجتماعی باعث رواج جرائمی همچون تجاوز به عنف، قتل، خودکشی‌، ترورهای سياسی، تجاوز به حقوق شهروندی و دست اندازی به حوزه خصوصی افراد و حاکم شدن يأس و نوميدی بر نسل جوان و بسياری ناهنجاريهای ديگر شده است
در بعد اقتصادی نيز در اين بيانيه از ناهنجاريهايی همچون رواج انحصارگرايی، اشاعه بيکاری، تورم، فرار مغزها، پولشويی، فساد گسترده مالی بويژه در نزديکان هرم قدرت، برخورد قضائی گزينشی و دوگانه باحيف و ميل کنندگان ثروتهای ملی خبر داده شده و همه اينها به ناکارآمدی ساختار حکومت نسبت داده شده است
صادرکنندگان بيانيه، سياست خارجی ايران را ديپلماسی واکنشی، دشمن ‌تراش، بی‌ برنامه و ضدملی توصيف کرده و آن را نيز به "ناکارآمدی ساختار حکومت" نسبت داده اند
نويسندگان و امضاکنندگان اين بيانيه معتقدند که مردم ايران در سال ١٣٥٧ انقلاب کردند تا حاکميت ملت جايگزين استبداد شود، عدالت اجتماعی به جای تحقير و تبعيض برقرار گردد و جامعه مدنی و حکومت قانون استقرار يابد اما اين خواسته ‌ها هنوز تحقق پيدا نکرده و با وجود ساختار حقوقی موجود ايران امکان تحقق آنها وجود ندارد چراکه به باور آنها در ايران مراکز قدرت فراقانونی، روحيه قانونگريزی و حاکميت فردی و فقهايی آميخته با سرشت خودکامگی وجود دارد
در اين بيانيه خطاب به مردم ايران که هفده ميليون تن از آنان محمود احمدی نژاد را به عنوان رئيس جمهور خود برگزيده اند هشدار داده شده که دولت آقای احمدی نژاد نمی تواند به شعارهای مهرورزی، مبارزه با فساد، نيل به عدالت و رفع محروميت عمل کند چراکه به باور نويسندگان بيانيه، اعضای اين دولت افرادی نظامی - امنيتی اند که دست به تفتيش عقايد می زنند و در ساليان گذشته نبض اقتصاد کشور را در بنيادهای غير پاسخگو به ملت و ديگر مراکز اقتصادی در سايه در دست داشته ‌اند، از مزيت فرودگاهها و اسکله‌ های پنهان و آشکار و قاچاق بهره برده ‌اند و نتيجه عملکردشان، مردم را به تباهی و سيه روزی نشانده است
در مورد پرونده هسته ‌ای ايران، صادرکنندگان بيانيه با آنچه زورگويی قدرتهای بزرگ خارجی و استانداردهای دوگانه خوانده اند اعلام مخالفت کرده اما در عين حال دولت را متهم کرده اند که با جاه ‌طلبی، ندانمکاری و پنهانکاری، حقوق ملت ايران را ضايع کرده و رفتاری نسنجيده داشته که باعث شده تعليق موقت غنی سازی اورانيوم در کشور به توقف کامل و دائم منتهی شود
رويارويی ايران و غرب بر سر برنامه اتمی اين کشور از سوی صادرکنندگان بيانيه اقدامی برای مصرف داخلی و انحراف جنبش آزاديخواهی و دموکراسی در ايران ارزيابی شده است
در اين بيانيه در عين حال، تأمين آزادی و استقرار حکومتی مردمسالار، مهمتر از دستيابی به فناوری هسته ای قلمداد شده، چراکه به عقيده صادرکنندگان بيانيه، با استقرار حکومت ملی برخاسته از مردم، "نه نگرانيهای ادعايی قدرتمندان جهانی موردی خواهد داشت، نه اولويتهای اصلی برنامه‌ های پيشرفت علمی و عمرانی کشور زير سؤال خواهد رفت و امکان دسترسی به بخشهای گوناگون علوم و فنون فراهم خواهد آمد"
امضاکنندگان بيانيه در پايان خواستار اصلاحات راستين ساختاری بر مبنای اعلاميه‌ های جهانی حقوق بشر و الحاقيه ‌های آن و تأمين آزايهای اساسی، عدالت و حکومت قانون شده، و از تمامی آزاديخواهان ايران که به استقلال و آزادی کشورشان می ‌انديشند، ‌خواسته اند پيش از آنکه تماميت ارضی، استقلال، آزادی و امنيت اين کشور "بر اثر سياستهای ويرانگر و واپسگرايانه‌ حکومت در معرض خطر بيشتر قرارگيرد و خسارات جبران ناپذيری بوجود آورد"، به تلاش همه جانبه در اين راه برخيزند
در ميان امضاکنندگان بيانيه اين نامها به چشم می خورد
بهاء الدين ادب، فاطمه حقيقت جو، لطيف صفری و سيدعلی اکبر موسوی خوئينی نمايندگان پيشين مجلس، عبدالعلی اديب برومند رئيس شورای مرکزی جبهه ملی ايران، علی افشاری از رهبران جنبش دانشجويی ايران، عباس اميرانتظام سخنگوی نخستين دولت ايران پس از انقلاب، داوود هرميداس باوند استاد دانشگاه تهران، سيمين بهبهانی شاعر و عضو کانون نويسندگان ايران، فرهاد بهبهانی نويسنده و فعال سياسی، عليرضا جباری، مترجم و عضو کانون نويسندگان ايران، محمدصادق جوادی حصار و فريبا داوودی مهاجر روزنامه نگار و فعال سياسی، علی اشرف درويشيان نويسنده و عضو کانون نويسندگان، فريبرز رئيس دانا اقتصاددان و عضو کانون نويسندگان، ناصر زرافشان وکيل دادگستری و عضو کانون نويسندگان، عبدالفتاح سلطانی و سيدمحمد سيفزاده وکيل دادگستری، محمد شانه چی بازرگان، حسين شاه اويسی استاندار کردستان در زمان نخستين دولت پس از انقلاب، حسين شاه حسينی رئيس سازمان تربيت بدنی در نخستين دولت پس از انقلاب - استاد دانشگاه و فعال سياسی، ناصر فربد رئيس ستاد ارتش در زمان نخستين دولت پس از انقلاب، مرتضی فيروزی روزنامه نگار، علی اکبر معين فر وزير نفت و پرويز ورجاوند وزير فرهنگ و هنر در نخستين دولت پس از انقلاب، محمد ملکی نخستين رئيس دانشگاه تهران پس از انقلاب، يوسف مولايی استاد دانشگاه و وکيل دادگستری، عبدالرضا هوشنگ مهدوی استاد دانشگاه و مترجم و ابوالفضل ميرشمس شهشهانی، حقوقدان و فعال سياسی

١٥.١١.٠٥

کاریکاتوریست و کاریکاتور مطبوعاتی


وقتی از کنار دکه روزنامه فروشی رد می‌شوید، یا نه وقتی با اتوبوس از خانه تا محل کار را طی می‌کنید و زیر چشمی سرکی هم به روزنامه بغل دستی خود می‌کشید احتمالاً با اینگونه تصاویر برخورد کرده‌اید. منظور همان طنزهای تصویری است که در گوشه و کنار هر مطبوعه ممکن است به صورت یک ستون ثابت تحت عناوینی چون: نگاه روز، مقاله‌های بی‌متن، آخرین برنده و... خودنمایی می‌کنند. اما... نکته‌ای که قرار است به آن بپردازیم فرای تاریخ، تکنیک و چگونگی به وجود آمدن آن می‌باشد. ـ یک کاریکاتوریست به جرم رسم تصویر... از کشور اخراج شد. ـ فلان کاریکاتوریست به علت رسم یک کاریکاتور توهین‌آمیز به... بازداشت شد. ـ نشریه... به علت درج... کاریکاتور... محکوم به پرداخت... شد. هر کدام از موارد فوق ممکن است چه مبحثی را در خود نهفته داشته باشد که بعضاً فرد، عده یا جامعه‌ای را به آن وا می‌دارد که خالق اثر را در بعضی موارد مورد نکوهش یا سرزنش قرار دهند. معمولاً کاریکاتور مطبوعاتی به دو شکل بدون شرح و با شرح در لابه‌لای نشریات مختلف خودنمایی می‌کند، که مقوله با شرح آن به خاطر عجین بودن با نوشتار نزد مردم راحت‌الحلقوم‌تر به نظر می‌رسد. چرا که پیش از این که شخص بیننده خودش را به زحمت بیندازد و در مورد مساله فکر کند نوشتار اثر خود را انتقال می‌دهد. اصولاً در حالت معمول یک کاریکاتوریست مطبوعاتی، روزانه می‌بایستی تورقی به مطبوعات کشور و یا با نگاهی روزتر گذر و نظری نیز به خبرگزاری‌ها و روزنامه‌های الکترونیکی مختلف نیز داشته باشد، تا بتواند سوژه یا موارد مورد نظر خود را پیدا و در دفترچه یادداشتی که اغلب به همراه دارد، یادداشت نماید. پس از جستجو و یادداشت عناوین مختلفی از خبر یا متون مورد نظر، مجدداً شروع به انتخاب بهترین مورد عناوین یادداشت شده خود نموده و اولین اتودهای خود را از زوایای مختلفی که مردم کمتر به آن توجه داشته‌اند، خلق می‌کند. در این راستا برای ارایه مفهوم مورد نظر و هرچه عامه فهم‌تر، کلام را به خدمت گرفته و طرح نهایی را ارایه می‌دهد. اما... نکته‌ای که در اینجا حایز اهمیت است و کلیت جان کلام این نوشته را حول خود می‌خواند، این است که، از زمان کنکاش ذهن هنرمند کاریکاتوریست در ماورای حال، تا مرحله چاپ اثر، چه اتفاق‌هایی ممکن است برای او و اثر به وجود آمده روی دهد. ـ آیا این اثر خلق شده، یک اثر، کاملاً تراوش شده فقط از ذهن خلاق کاریکاتوریست است!؟ ـ آیا تولد این اثر، خود تابع شرایط خاص نبود!؟ ـ آیا خود هنرمند نیز در موقع خلق اثر، محصور شرایط زمانی شده!؟ آیا اثری که توسط شخص کاریکاتوریست به وجود آمده، آگراندیسمانی از گفتمان یک گروه و حزب نیست؟ ـ آیا کاریکاتوریست، تنها برای رسیدن به مقاصد شخصی خود، تابع تبعات مختلف شده؟ یا در نگاه کلی‌تر باید دید که هنرمند کاریکاتوریست؛ خود وسیله بوده یا وسیله ساز؟ و نیز...، خود موثر بوده یا متاثر...!؟ پاسخ دادن طراح طنز تصویری به هر کدام از سوالات فوق، او را برای رسیدن به خلق یک اثر هر چه مانی‌تر و تاثیر گذارتر کمک خواهد کرد. هر اثر هنری که یک تنش و تضاد در جامعه ایجاد کند و یا این که در نگاه دیگری تنها فاصله دو گوش مخاطب را بپیماید، نمی‌توان به عنوان یک اثر ماندگار و تاثیرگذار از آن یاد برد. اثری را می‌توان مانی خواند که حداقل، چوب خطی برای لحظه‌هایی باشد که شخص بیننده در تنهایی خود بر دیوار زندگیش نقش می‌کند. آن وقت است که می‌خندد...، می‌خند...، به خودی که در خیل ای از زمانش دور مانده است. می‌خندد...، به خودی که هر چه او را خرکش می‌کند، دو دستی زمین پدری‌اش را گرفته و رها نمی‌کند! می‌خندد...، به خودی که آن بالا ایستاده و غرق شدن خودش را می‌بیند و چرتکه زمان مانده را می‌اندازد. و نه شاید... می‌گرید،! به خنده‌ای که نمی‌انست برای چه بود؟ و می‌گرید برای این که چرا...،؟ چشمهایش اشک را نمی‌فهمند؟ و گونه‌هایش وقتی خیس می‌خورد که باران اسیدی قرن، تمام شهر را محل تاخت خود قرار می‌داد. در قریب به اتفاق جوامع مدن کنونی، معمولاً پیش از این که مطبوعات تریبون مردم باشد، تریبون گروه، حزب و یا در راستای مقاصد اشخاص هستند. در این میان ـ تیتر، متن و تصویر نیز در جهت تفکر و دیدگاه‌های از پیش تعیین شده آن پیش می‌رود. حال هنرمندا ما...،! در این مسیل سیل آسا چگونه و تا چه اندازه خواهد توانست ـ نظر باشد یا منظر ـ جای تعمق دارد. خوب یا بد،! مهم این است که در این کش و قوس، چه تعریفی برای خود، اثرش و هدفش را در پی خواهد داشت. و در نهایت برگشت به خود، چه وقت توانسته اثری خلق کند که برای جامعه زمزمه شده باشد. در غیر این صورت، خالق نقش‌های بهترین کار بست‌های دسته‌های سبزی و لفافه‌های خشکشویی و... خواهد بود. چرا! دور بچرخیم برای سکه‌ای که هنوز تعریف جیبمان نشده و دور بچرخیم برای بودنی که هنوز هستمان نشده و احساس می‌کنیم سایه‌هامان را قلم می‌زنیم، پیش از این که در دست گفته باشیم قلم خود را!؟ پس، رسام یک طنز تصویری پیش از این که بخواهد خطوط را مصلح کند و بخواهد دوباره‌ای خلق کند، به واقع باید پیشتر خودرا مصلح کرده باشد، و خودی بسازد تا تکراری برگذشته مخاطب نباشد. مخلوقی باشد فی احسن الخالقین، همانطور که پیشتر سجده کرده بودند، امروز نیز...، نه بر منیت وجودی ـ هنر او ـ بارقه‌ای از روح حضرت باری تعالی که به او عطا شده

١٤.١١.٠٥

وكيل مجتبي سميعي‌‏نژاد: بنده انتقال موكلم به زندان قزل حصار را غيرقانوني مي‌‏دانم

وكيل مجتبي سميعي‌‏نژاد از وبلاگ نويسان بازداشت شده از انتقال موكلش به زندان قزل حصار خبر داد. محمد سيف‌‏زاده در تماس با خبرنگار "ايلنا" اعلام كرد كه موكلش به زندان قزل حصار كه عموم اتباع افغاني با اتهام‌‏هاي سنگيني نظير قتل در آن نگهداري مي‌‏شوند، منتقل شده است. وي با بيان اين كه سميعي‌‏نژاد يك دانشجوست و اتهامش سياسي است، گفت: شايسته نيست با يك دانشجويي كه اتهامش سياسي است و قانون امتيازات ويژه‌‏اي براي رسيدگي به اين گونه اتهامات قائل شده است، اين گونه برخورد مي‌‏شود. بنده انتقال موكلم به زندان قزل حصار را غيرقانوني مي‌‏دانم

تله خانم انگليسي براي نيروهاي امنيتي ايران

ليندا به محض مشاهده افسران نيروي دريايي ايران فيلم عكاسي خود را از دوربين خارج كرد تا مأموران ايراني به اين نويسنده رمان‌هاي جنايي و پليسي، مشكوك شوند.شيوخ عرب نيز از فرصت استفاده كرده و تلاش كردند به فرضيه او كه در آب‌هاي مورد اختلاف بين ايران و امارات دستگير شده!، دامن بزنند. «ليندا ديويس»، نويسنده معروف انگليسي، ادعا كرده كه با همسرش «روپرت وايس» ـ بانكدار مشهور ـ در آب‌هاي مورد اختلاف بين ايران و امارات به صورت غيرقانوني بازداشت شده است. به نظر مي‌رسد اين زن ماجراجو و داستانسراي انگليسي قصد دارد با آب و تاب دادن به بازداشت 13 روزه خود، يكي از پرفروش‌ترين رمان‌هايش را طي يك سال آينده وارد بازار كند. ديويس پس از فارغ‌التحصيلي از دانشگاه آكسفورد، به كار رمان‌نويسي روي آورد. سه سال پس از آن‌كه او اولين كتاب خود «آشيانه افعي‌ها» را به رشته تحرير درآورد، يك عضو سرويس امنيتي ادعا كرد كه «MI6» جاسوسي در بوندس‌بانك با كد «اوركاوا»‌دارد كه اطلاعات نرخ بهره پيشنهادي دولت آلمان را اطلاع مي‌داده است. اين ادعا دقيقا از صفحات كتاب «لانه افعي‌ها» گرفته شده بود. در سال 1999، يكي ديگر از مأموران سيستم جاسوسي انگليس ادعا كرد كه روس‌ها در بانك «سيتي‌او» لندن جاسوس دارند و اين موردي بود كه در كتاب وي ذكر شده بود. او سپس يك تحقيق ديگر مورد كتابش به نام «آينه‌هاي بياباني» كه ماجراي سفر او به هنك‌كنگ و ويتنام است را بیرون داد. اين رمان ارتباط با سرويس‌هاي امنيتي قاچاقچيان مواد مخدر، دلالان اسلحه، صنايع الماس و بازار سياه را به نمايش مي‌گذارد كه در دو كشور بريتانيا و آمريكا در سال 1996 به چاپ رسيد. اين گزارش مي‌افزايد: هياهوي زن و شوهر انگليسي و حمايت رسانه‌هاي خارجي از آنان‌، موضوع جزاير سه‌گانه ايراني را در صدر اخبار قرار داده است.اين در حالي است كه نزديكي به پايگاه‌هاي نظامي و پايگاه‌هاي دريايي در قلمرو دولت بريتانيا، نه تنها براي اتباع خارجي كه براي انگليسي‌ها نيز بازداشت در زندان‌هاي مخوف حومه لندن را در پي دارد و هيچ‌گونه چشم‌پوشي در اين موضوع وجود ندارد. سال گذشته، «ليندا ديويس» با شوهر و سه فرزند خود، لندن را به مقصد دبي ترك كرد تا در آنجا زندگي كنند. آنان در آنجا ويلايي را در كنار دريا گرفتند كه به اعتقادشان در كشوري است كه خيابان‌هاي بدون جنايت، دريايي زيبا و نقاطي براي اكتشافات دارد. به اعتقاد وي، اين منطقه در امارات، جايي بسيار مناسب براي ماجراجويي است. به نوشته «ديلي‌تلگراف»، «ديويس» ماجراي اخير خود را اين‌چنين شرح مي‌دهد: من و شوهرم به همراه يك ناخداي استراليايي در ساعت 3:40 دقيقه بعدازظهر به جزيره ابوموسي نزديك مي‌شديم. شوهرم در دوربين نگاه مي‌كرد و متوجه شد كه منطقه نظامي است و در همين زمان، سه قايق نظامي به طرف ما مي‌آيند. آنان به ما گفتند كه خود را تسليم كنيم و ناگهان دو قايق نظامي ما را محاصره كردند و ده مرد ـ كه اغلب آنان نظامي بودند ـ به سمت قايق ما آمدند. من مثل فيلم‌هاي سينمايي در گوشه‌اي خزيده و ساكت ماندم و آنان قايق ما را تصرف كردند. من تلاش كردم با آنها مجادله كنم، اما قايق‌ها و اسلحه‌هاي سياه آنان من را ترساند. نظاميان دوربين عكسبرداري كهنه من را آزمايش و با زبان فارسي از من سؤالاتي مي‌كردند. ابتدا فكر كردم، ممكن است با بيرون آوردن فيلم از دوربين و تسليم آن، مشكل حل شود، اما اين، مشكل بزرگي براي من ايجاد كرد. آنان به من ‌گفتند كه چرا حلقه فيلم را از دوربين بيرون آوردي؟ با اين كار، فيلم در معرض نور قرار مي‌گيرد و از بين مي‌رود. تو مي‌خواستي مسائلي را از ما پنهان كني. سپس چند بار توسط افرادي كه كمي انگليسي مي‌دانستند، بازجويي شديم. قايق ما به وسيله نيروهاي ايراني اسكورت شد و به منطقه‌اي نظامي كه 1000 يارد با ساحل فاصله داشت، رسيديم. در اين نقطه گمان كرديم كه يا ما را آزاد مي‌كنند و يا اين‌كه ما را خواهند كشت. ناگفته نماند كه تعداد بيست نفر از افسران نيروي دريايي ايران نيز در آنجا بودند. تا آن زمان، هيچ‌كدام از ما سه نفر نخوابيديم. سپس دو افسر كه به زبان انگليسي نيز مسلط بودند، از ما بازجويي كردند و بعد با ما دوست شدند. اولي به ما گفت كه به خانه‌تان بازمي‌گرديد، ولي بعدا گفتند كه شما بايد براي بازجويي بيشتر با هواپيما به بندرعباس برويد و به اين ترتيب، ما به بندرعباس رسيديم. در آنجا براي نخستين بار در زندگي‌ام از پله‌هاي هواپيما كه پايين آمدم، سوار يك جيپ ارتشي شدم. در آنجا، تعداد زيادي سپاهيان پاسدار با لباس سبز حضور داشتند. چندي پيش من در پرو زندگي مي‌كردم. البته در كشورهاي بلوك شرق نيز زندگي كرده‌ام، ولي تاكنون در فاصله سي دقيقه‌اي كشور امارات، اينچنين فقر و بيچارگي را نديده بودم و به خاطر همين، در كنار كشور ثروتمندي مانند امارات، انسان‌هاي فقير و بيچاره‌اي كه من در جزيره ابوموسي ديدم، برايم باعث تعجب بود. سپس ما به نقطه‌اي اعزام شديم كه براي هشت روز آينده محل نگهداري ما بود و گاه دسته‌جمعي از ما سؤال مي‌شد و گاه به تنهايي؛ ولي ما تروريست يا جاسوس نبوديم و از ما فيلم و عكس گرفته شد. به ما هر روز گفته مي‌شد كه به زودي آزاد مي‌شويد، ما هم مداركي امضا كرديم كه هيچ‌گونه بيماري نداريم. بازجوهاي ما هيچ‌وقت با من دست ندادند، زيرا آنان مقيد بودند كه نبايد به زن‌هايي غير از همسر خود دست بدهند. البته چندين نفر كه با ما احساس همدردي مي‌كردند، اجازه مي‌دادند به خاطر عاطفه مادري هم كه شده، با بچه‌هايم در امارات تلفني صحبت كنم، اما اجازه نمي‌دادند كه با سفارت انگليس تماس بگيرم. آنان سپس ما را به هتلي در بندرعباس بردند، در آنجا ما چند ديپلمات انگليسي و استراليايي ديدار كرديم و من از اين موضوع خوشحال شدم. اما صبح فردا كه مي‌خواستيم از هتل خارج شويم، فردي از قوه قضائيه با داشتن مداركي جلو ما را گرفت و گفت كه شما بايد به دادگستري برويد. ديپلمات‌ها هم در مقابل درخواست مقاومت كردند ولي او به ديپلمات‌ها گفت كه آنان را دستگير خواهد كرد و نيز ادامه داد كه ما بايد با پروازي به تهران برويم و ديپلمات‌ها هم نمي‌توانند با ما بيايند. در پايان، در فرودگاه تهران با سفير و همسرش ملاقات كرديم و پس از چهارده روز به دبي و كنار فرزندانم برگشتم. هم‌اكنون نيز قصد دارم كه به عفو بين‌الملل در اين زمينه شكايت كنم

١٢.١١.٠٥

نامه پیمان پیران از زندان اوین

از نوع ديگر
هستي و وجود من ـ يك ايراني ـ يك معترض سياسي در جامعه كنوني‌مان چگونه تعريف مي‌شود ؟ در اجتماعي كه ارزش‌هاي انساني در آن به شكل كالاي روزمره درآمده و به ابتذال كشيده شده ، در جامعه‌اي كه همه صاحب‌نظران داخلي و خارجي از انحطاط تدريجي زندگي عامة مردم صحبت به ميان مي‌آورند ، در كشوري كه شيفتگي عمومي‌، تنها و تنها نسبت به مصرف و روابط وسيع نزولخوار و محتكر و رانت و زد و بند اقتصادي و غيره و غيره موج مي‌زند ، آيا بحث آزادي‌هاي سياسي مرا نيز شامل مي‌شود ؟ يا اينكه آزادي سياسي در مورد افرادي چون من به حق نفس كشيدن آن هم در بازداشتگاه اوين و اندرزگاه 350 محدود مي‌شود ؟ البته كه همه ما به روشني روز مي‌دانيم كه حق آزادي سياسي و استفاده از تريبون‌هاي مختلف داخلي و خارجي و همچنين تأسيس حزب و گروه ، صرفاً براي بعضي طيف‌ها خصوصاً طيف‌هاي ليبرال يا شبه سكولار در ايران معنا مي‌يابد . افرادي چون من كه مناسبات اجتماعي در روابط توليد سرمايه‌داري را زير سؤال مي‌برند و به جاي دفاع از امنيت سرمايه‌گذاري داخلي و خارجي در شالودة تكامل اجتماعي ، خواهان دفاع از طبقات محروم و نفي نظام طبقاتي و نيل به عدالت اجتماعي مي‌باشند ، نه تنها هرگز در معادلات قدرت نمي‌گنجند ، بلكه تاكنون نيز همه دنيا شاهد بوده است كه چگونه نيروهاي چپ و دموكرات ايران (تنها نيروهاي فعال در عرصة اجتماعي) ، قبل از جابه‌جايي قدرت در سال 57 و بعد از آن در دهة 60 از همين لعنت‌آباد اوين و رجائي‌شهر به زير خاك فرستاده شدند . در ادامه بايد گفت در شرايطي كه منصب‌داران و سخنرانان رسمي‌و غيررسمي‌دولتي سالهاست كه آئين و راه و رسم هزار و چهار صد سال قبل را رنگ حضور مي‌بخشند و روي كرسي‌هاي خطابه ، ملغمه‌اي از فراموشي تاريخي و خداباوري اسلامي‌و عبارات و مفهومات تناقض‌آميز غرب را به خورد مردم مي‌دهند ، شكي ندارم كه اگر تفارق ماهوي و ايدئولوژيك با محافظه‌كاران مذهبي نداشتيم مردم ، ما را نيز بخشي از طيف كهنه‌انديش مذهبي در ايران مي‌انگاشتند . اما با توجه به اين شرايط آشفته اجتماعي مي‌خواهم بگويم چگونه است كه در نظر برخي شعار و آرمان ما تشابه بيشتري با محافظه‌كاران پيدا كرده (!) و با مواضع برخي حضرات كه مايلند اصلاح‌طلب ناميده شوند همخواني ندارد ؟ در جواب ، از همين ابتدا بايد روي اين نكته مكث كرد كه در سياست داخلي ، نظام حاكم به دليل خواستگاه اجتماعي عقب‌مانده و تضاد آشكارش با دنياي مدرن امروز ، داراي بافتي است تكامل نيافته كه تار و پودش تجسم واضح قرون وسطي‌ است و در طول 26 سال گذشته همواره شعارهايي زيبا به لب آورده كه گهگاه ممكن است انسان‌هاي خام را به سوي خود بكشاند . حمايت از محرومان ، مبارزه با فقر ، آوردن پول نفت به سر سفرة مردم ، اصلاحات اقتصادي و الويت دولت براي حل مسائل معيشتي مردم و بسياري از اين دست . شعارهايي كاملاً پوچ و تو خالي كه تنها براي توليد جذابيت كاذب آنهم در آستانه برگزاري انتخابات حكومتي هميشه مورد استفاده قرار گرفته اند . عبارات تبليغاتي و شعارهايي كه بنا به ماهيت وجودي هئيت حاكمه هيچ گاه فرصت فعليت يافتن نخواهند داشت چرا كه با ناديده گرفتن شكم بارگي نهادهاي متعدد انتصابي و هزاران هزار شاهرگ مكش ارز ملي و رانت‌هاي اقتصادي و سياسي و به يغما دادن آنچه كه از نفت به دست مي‌آيد ، هيچ گاه نمي‌توان با فقر و بدبختي رو به رشد خانواده‌هاي ايراني مبارزه كرد . اين ورشكستگي تنها در بخشي از كارنامه پرمايه‌ي اين طيف ، نمايان است و وقايع چند ماه گذشته به روشني نشان داده است كه اين ناتواني سياسي با نقش كمدي و عروسك‌وار محمود احمدي نژاد ، به حوزه عمل و گفتگوي سياست خارجي نيز كشانيده شده . فكر نمي‌كنم اين تصوير مبالغه باشد كه اگر بگويم نطق‌هاي احمدي نژاد در مجمع عمومي‌سازمان ملل ، مواضع جمهوري اسلامي‌در خصوص مسائل داخلي عراق و منطقه و سخنراني‌هاي اخير در مورد كشور اسرائيل نمونه واقعي حمله با نيزه به آسيابهاي بادي بوده است . چرا كه هيچ شكي نيست با سرشت واقعي افراطي‌گري مذهبي و رسالت ارتجاعي رهبران و پشتيبانان اصلي آن و مهمتر از همه بلاهت اقليتي ذينفع كه به پيروي از آن برخاسته هرگز نمي‌توان به تنش زدايي و يا مقابله با امپرياليسم و ديگر قدرتهاي دست‌انداز به منافع مردم منطقه پرداخت . آن هم در شرايطي كه سراسر دوران حكومت ايشان اثري از درك حقايق ديده نشده و همه اذعان دارند كه تمامي‌اقدامات صورت گرفته در اين كشور اعم از منع حق آزادانه انتخاب همگاني ، محروم ساختن مردم از حق برگزاري اجتماعات ، نابرابري افراد در برابر قانون و حذف و هدم مخالفين ، همگي و همگي استهزايي بوده به انسانيت و حقوق اوليه فرد اجتماعي . با چنين اوضاع و احوالي آقايان از يك سو با ارائه ژستي مردمي‌و صلح‌دوستانه پيوسته بقاياي تفكر استبداد مذهبي در دورة فئودالي را به جامعة خود القاء مي‌كنند و از سويي ديگر در سياست خارجي خود با موضع‌گيري‌هاي هيستري‌وار و سياست‌هاي تنش‌زا در منطقه مي‌كوشند تا پيچ كنترل را تنها و تنها به نفع حفظ و بقاء خود بگردانند . بدين ترتيب كاملاً طبيعي است كه در پي اين تشنج آفريني‌ها كه سبب تحريك و عمل متقابل از سوي ديگر كشورهاي منطقه و حتي غرب شده است ، بدعت اين نوع ديپلماسي كهنه و خشن شديداً محكوم شود و در نهايت اين مردم ايران باشند كه مي‌بايست تاوان جريمه رؤياپردازي عاليجنابان را بپردازند . و اما در طرف ديگر ، در طرف ديگر حضراتي هستند كه مايلند خود را اصلاح‌طلب بنامند . قهرماناني كه در نقش لنگر نجات در توهم پيوستن به جامعه جهاني ، روند رو به رشد نظام جديد سرمايه‌داري را الگوي عمل خود قرار داده و بالطبع جذب سرمايه‌گذاري خارجي ، رعايت قواعد بازي در مقياس بين‌المللي و فراهم كردن امنيت سرمايه‌گذاري را در پيش گرفته بودند . با توجه به اين رويكرد و كنار گذاشتن مردم و همچنين زد و بندهاي جاري در بالاترين سطح قدرت بود كه ديديم چگونه سياست و اقتصاد و تاريخ و مردم همگي دست رد بر سينة آنان گذاردند . بديهي است كه ماهيت اين جريان نيز به دليل گرايش مداوم به سوي ارتجاع و بي‌توجهي به خواستهاي تودة مردم نمي‌توانست نتيجة نهضتي از پائين و حركت لايه‌هاي زيرين جامعه باشد بلكه اين جريان صرفاً محصول انواع پيوندهاي نيرومند اقتصادي و ايدئولوژيك با ساختار اسلامي‌قدرت بوده است . در نتيجه اصلاح‌طلبان در طول ده سال گذشته نه مي‌خواستند و نه مي‌توانستند شعارهاي متنازع و تبليغاتي خود را جامة عمل بپوشانند . در چنين وضعيت آشفته‌اي طبعاً مردمي‌كه از بيست و شش سال گذشته تلاش كرده‌اند تا جايگاه خود را به گفتة آقايان در “اسلامي‌ترين” كشور دنيا جستجو كنند (!) در هر گام خود با تضادهاي فاحشي ميان آنچه كه در جوامع مترقي (حداقل برابري شرايط و عدالت) خوانده مي‌شود و “دموكراسي ديني” اي (!) كه ساخته و پرداخته پرگوئي‌هاي حضرات است و همچنين هزاران محدوديت واقعي و حيله و نيرنگي كه مردم را به يكي از عقب‌افتاده‌ترين جوامع دنيا بدل مي‌نمايد ، روبرو هستند . با اين شرايط ، واضح است كه مردم به تغييراتي اساسي و جدي و تفكري نو و نيروهاي مترقي و مستقل از قدرت نياز دارند كه به راستي سخنگوي آنان باشند و در برابر حق‌كشي‌ها ، بي‌مسامحه و بي‌تعارف موضع‌گيري كنند . تا پيش از انتخابات رياست جمهوري ، شوراهاي شهر و روستا و همچنين مجلس هفتم ممكن بود اين تصور پيش آيد كه مردم منفعل شده‌اند يا ديگر پتانسيلي براي حركت‌هاي جمعي ندارند. اما مطلب اينجاست كه (بدور از پرداختن به عامل كم‌تأثير تقلب) ، عدم حضور 42 درصد از واجدين شرايط در انتخابات و همچنين “نه” گفتن اكثريت شركت كنندگان به سياست‌هاي نو ليبرالي دو خردادي‌ها و شركاي آنان (گر چه يك واكنش كور بود) ، اما به طور عيني نشان داد كه جامعه ممكن است از روند سياسي پيش آمده در كشور دلسرد شده باشد و يا به طور تسلبي تصميم‌گيري كند ولي اين مسئله هرگز به معني انفعال آنان نبوده و نيست . آنها همواره پتانسيل ايستادگي و همچنين تكاپوي هر چند ضعيف سياسي در جهت رسيدن به خواست‌هاي معقول و منطقي‌اشان را دارند و اشتباه فاحشي است كه عده‌اي گمان برند طيف دو خردادي‌ها و يا تندروان مذهبي ، آلترناتيو و يا برآوردكنندگان اصلي خواست‌هاي اكثريت مردم‌اند . دقيقاً در چنين جايگاهي است كه ضرورت پيدايش الگوي مناسب فكري به علاوه وجود تشكل‌هاي سياسي در بين مردم و همچنين ترسيم مرزبندي‌هاي مشخص ، حتي اگر با ممانعت دستگاه سركوب ايران مواجه شود ،‌ ضروري است . جان كلام اينجاست كه تاريخ نيز نشان داده است شيوه‌هاي آبكي و نمايشي ، چهره‌سازي‌هاي كاذب و يا جنجال‌هاي توخالي بدون پشتوانة مردمي‌كه توسط رسانه‌هاي داخلي و خارجي ترتيب داده مي‌شوند ، هيچ كدام از اين راهكارهاي ليبرالي توانايي مقابله با حكومت‌هاي خودكامه را نداشته و ندارند . نسخه‌هاي درهم و برهمي‌هم كه اخيراً از سوي برخي آقايان در مورد نافرماني مدني و حركت‌هاي مسالمت‌آميز براي بازپس‌گيري نيازها و حقوق اوليه فرد اجتماعي پيچيده مي‌شود ، فقط در جوامعي امكان‌پذير است كه قدرت حاكم بر آنها حداقل ، فرصت متمدن شدن را يافته باشند . در نتيجه ، اين نوع نظرات ذهني كه هيچ ربطي با سير عيني تكامل ناقص جامعه‌ ما ندارد ، سرابي بيش نيست و طبيعتاً عامل هيچ تغيير و تحولي هم نخواهند بود
در پايان اين نوشته هر چند مختصر و با اين بضاعت كم از درون زندان مي‌خواهم چند مطلب كوتاه ديگر را نيز مطرح كنم : اول اينكه آيا در نهايت اكتفا به برگزاري تجمعات نيم‌بند بدون وجود گروهها و تشكل‌هاي واقعي سياسي و سردادن شعارهاي اعتراضي اغلب ناهماهنگ و بي‌هدف ، در جاي اصلي آيا تضاد بين نظام مذهبي عقب مانده و انتظارات مردم براي دموكراتيزه شدن را مي‌تواند بطور مسالمت‌آميز حل كند ؟ آيا نظام مذهبي ايران كه يكي از مراكز چماقداري جهان امروز به شمار مي‌آيد وقتي دريابد همين حركت‌هاي نصفه و نيمه و به اصطلاح آرام بنيانش را بر باد مي‌دهد ، به استفاده از خشونت و به حذف مخالفان خود نمي‌پردازد ؟ از طرفي ديگر مردم آسيب‌ديده از نوع كشورداري آقايان ، تا چه وقت و چه قيمتي را تنها براي اين حركت‌هاي ليبرالي بي‌فايده كه در نظر من بيشتر حاصل همزيستي رژيم با دو خردادي‌ها و امثال آنها بوده است ، پرداخته‌اند و بايد در آينده نيز بپردازند ؟ آيا بايد با اين جانبداري‌ها و اين نوع همزيستي موافقت كرد ؟ آيا … جواب اينگونه سؤالات و ماهيت جريانات انحرافي كه از آن صحبت به ميان آوردم بر من و امثال من كاملاً روشن شده بود ، اميدوارم كه بر ديگران هم هر چه سريع‌تر معلوم شود كه هر جا سر و صدا و رنگ و بو و جلوة ظاهري ، فراوان‌تر است ، حقيقت نيز در آنجا كمتر است
قلم تو قلم من است ـ قلم تو قلم ماست ـ به قلم سوگند ـ به خون سياهي كه از حلقومش مي‌چكد سوگند ـ به رشحه خوني كه از زبانش مي‌تراود سوگند ـ به ضجه‌هاي دردي كه از سينه‌اش مي‌آيد سوگند كه ……… تو قلم مقدسم را نمي‌فروشم
به دست زورش تسليم نمي‌كنم ـ به كيسه زرش نمي‌بخشم ـ به سر انگشت تزويرش نمي‌سپارم ـ دستم را قلم مي‌كنم ـ و قلمم را از دست نمي‌گذارم ـ چشمهايم را كور مي‌كنم ـ گوشهايم را كر مي‌كنم ـ پاهايم را مي‌شكنم ـ انگشتانم را بند بند مي‌برم ـ سينه ام را مي‌شكافم ـ قلبم را مي‌كشم ـ حتي زبانم را مي‌برم و لبم را مي‌دوزم ـ اما قلمم را به بيگانه نمي‌دهم
پيمان پيران
زندان اوين ـ اندرزگاه 350
14/8/84

١٠.١١.٠٥

سیزده آبان ۵۸ در گفت و گو با دكتر محمد ملكي

به نظرمن بسياري از ضربه‌هايي كه كشور متحمل شد، ناشي از همان گروگان‌گيري و اشغال سفارت است
اين قسمتي از اظهارات دكتر محمد ملكي اولين رئيس دانشگاه تهران پس از انقلاب است كه در زمان اشغال سفارت نيز در اين پست حضور داشت. با وي از آن روزها سخن گفته‌ايم
از واقعه ۱۳ آبان بگوييد
در آبان سال ۵۷ قبل از پيروزي انقلاب، سازماني تحت عنوان سازمان ملي دانشگاهيان در دانشگاه تهران بوجود آمد. اين سازمان سراسري از سوي استادان مبارز تشكيل شده بود و از دانشگاه ها و شهرستان هاي ديگر هم عضو داشت. در ۱۳ آبان ۵۷ اين سازمان درمسجد دانشگاه تهران يک مراسم سخنراني برگزار کرد. در آن روز عده زيادي در مقابل دانشگاه جمع شده بودند. گروهي هم با استفاده از موقعيت قصد داشتند سر در دانشگاه را كه بر آن نوشته بود "اين دانشگاه در زمان اعليحضرت همايوني ...." تخريب کنند. در اين ميان عده زيادي از دانشجويان و دانش آموزاني كه براي شركت در مراسم، به آنجا آمده بودند، کوشيدند وارد دانشگاه شوند. در آن زمان رياست دانشگاه به عهده دكتر عبد الله شيباني بود. به هر حال تجمع مردم و هجوم جوانان براي ورود به دانشگاه، منجر به برخورد با نيروهاي نظامي و در نهايت کشته شدن دو يا سه نفر شد. چندين نفر هم زخمي شدند. اين در زماني بود كه ديگر فضاي سياسي شكسته شده بود، و از اين رو دوربين تلويزيون كه در حال فيلمبرداري بود، همان شب ماجرا را پخش کرد. دكتر ابوالفضل قاضي، وزير وقت علوم، فرداي روزي كه فيلم از تلويزيون پخش شد، نامه اي به روز نامه ها نوشت و عنوان کرد كه ديگر تحمل اين وضعيت را ندارد و استعفاي خود ا به ازهاري نخست وزير دولت نظامي داد. در واقع ۱۳ آبان از اينجا مطرح شد، يعني روزي كه به دانشجويان و دانش آموزان در دانشگاه تهران حمله كردند. اين جريان به دنبال خود به تحصن ۲۵ روزه استادان دانشگاه تهران منجر شد و استادان ديگري نيز در وزارت علوم به متحصنين پيوستند، كه در آخر منتهي شد به شهادت استاد نجات الهي. پس از آن در ۲۳ دي ماه ۵۷ با حضور مرحوم طالقاني، استادان از تحصن دست کشيدند و دانشگاه بازگشايي شد. تا اينکه در ۱۳ آبان ۵۸، يعني در سالروز واقعه حمله به دانش آموزان، عده اي از دانشجويان دانشگاه هاي مختلف از ديوارهاي سفارت آمريکا بالا رفتند که داستان هاي بعدي و جريان گروگانگيري را به دنبال داشت
در واقع دو حرکت دانشگاهي در اين روز به هم پيوند خورده. ارزيابي شما از پيامدهاي اين حرکت چيست؟ اگر اولين حرکت، بعدي داخلي داشت، حرکت دوم موجب بسياري از وقايعي شد كه بعداً در ايران پيش آمد، از جمله جنگ با عراق، واقعه طبس و حتي مسايل اتمي كه امروز وجود دارد
آقاي دكتر، چرا دولت موقت نتوانست موفقيتي در حل اين مساله داشته باشد؟ دولت موقت پس از اين اتفاق استعفا داد. از سوي ديگر بهتر است اين مسايل را كساني كه در جريان آن قرار داشتند روشن كنند. البته خيلي از آن افراد، امروز به نادرست بودن اين حركت اذعان دارند و اظهار مي كنند كه ما از اين جريان بسيار متضرر شديم. اولين ضرر آن هم قرار دادي بود كه آقاي بهزاد نبوي در الجزاير امضا كرد كه هنوز ملت ايران تاوان آن را مي پردازد. همين تازگي ها، برخي از گروگان ها شكايت هايي را تنظيم كرده و ميليون ها دلار غرامت گرفته اند. من دقيقاً يادم مي آيد كه وقتي اين قرارداد امضا شد، بحث هاي زيادي بدنبال داشت و بخصوص برخي روي مسايل مالي تكيه مي كردند؛ اما آقاي بهزاد نبوي جمله اي گفتند که دقيقاً به ياد دارم، مبني بر اينكه "اينقدر چرتكه نندازيد". البته اين نکته را هم بايد گفت كه دولت بازرگان، به دليل آنکه اهرم هاي قدرت در اختيار كسان ديگري بود، از اين مساله به عنوان بهانه اي براي استعفا استفاده كرد
شما در زمان اشغال سفارت آمريكا رييس دانشگاه تهران بوديد. در آن زمان مناسبات بين دانشجويان و انجمن هاي اسلامي چگونه بود؟ اصلا چرا اشغال سفارت توسط دانشجويان پيرو خط امام اجرا شد؟ تقريبا تا سال ۵۴ فضاي دانشگاه آرام و بر آن، يكرنگي حاكم بود. اما مصادف با تجزيه گروه ها و قبول ماركسيسم از سوي برخي از مجاهدين، در دانشگاه ها دودستگي به وجود آمد و انجمن هاي اسلامي تشكيل شد، كه اغلب اعضاي آنها از مجاهدين خلق و تعداد معدودي هم از نهضت آزادي و جنبش مسلمانان مبارز بودند. گروه هاي تندرويي هم بودند كه هم موضع ضد مجاهد خلقي داشتند و هم خط امامي بودند. از آنجا كه مجاهدين خلق موضع ضد امپرياليستي داشتند، بنابراين جريان جديد براي اينكه ثابت كنند آنها نيز ضد امپرياليست هستند ترتيب اشغال سفارت آمريكا را دادند. اين چيزي بود كه در آن زمان مطرح بود، اما حالا نقش موسوي خوئيني ها و يا مرحوم احمد خميني يا اطرافيان ديگر امام چه بود، معلوم نيست. من شخصاً به اتفاق چند نفر ديگر فرداي روز اشغال سفارت به آنجا رفتيم و با آقايان گفت و گو كرديم. ما تأكيد داشتيم كه مواظب باشيد مبادا اين حركت بحراني شود و خطراتي را به دنبال داشته باشد. آن موقع بحث باز جويي ها و ... از اعضاي سفارت مطرح نبود. بعد ها وقتي از موضوع با خبر شديم، با اين كارها موافقت نكرديم
با اين حساب به نظر شما چريك هاي فدايي و مجاهدين خلق در ۱۳ آبان ۵۸ نقشي نداشتند؟ چرا عده اندكي بودند، اما بعد شرايطي بوجود آمد كه يا خودشان آمدند بيرون و يا آنها را بيرون كردند. برخي از اين افراد اعتراض داشتند كه تعدادي از اسناد به بيرون از سفارت منتقل مي شود
آيا امكان داشت مساله طوري اداره شود كه در دراز مدت در خدمت منافع ملي باشد؟ بله، حتما مي شد. کما اينکه خودشان هم مدام مي گويند قصد شان اين نبود كه تا اين حد ادامه داشته باشد
اين رويداد چه تاثيري در دانشگاه ها گذاشت؟ اولين تأثير و نتيجه اش اين بود كه ديديم اين افراد دفتر تحكيم وحدت را ايجاد كردند. بعد هم بحث تصفيه دانشگاه ها و اسلامي شدن دانشگاه ها را مطرح كردند و سپس به نام انقلاب فرهنگي مسايلي را ايجاد كردند كه در پي آن دانشگاه بسته شد. خسارات اين مساله هنوز ادامه دارد. در آن زمان رسانه ها و مطبوعات متعددي وجود داشت و اخبار هم آزادانه به چاپ مي رسيد
آيا پيش از آن اخبار و يا تحليل هايي مبني بر اشغال سفارت در مطبوعات و رسانه ها و حتي محافل سياسي مطرح نبود؟ نه با توجه به اينكه پيش از آن دوبار اشغال شده و مورد مخالفت دولت قرار گرفته بود، ما احتمال اشغال مجدد نمي داديم. وقتي هم در ۱۳ آبان ۵۸ اشغال شد گمان مي كرديم امري موقتي است. فکر مي كرديم فقط يك تو دهني به آمريكا است
يعني به نظر شما ابتدا مي توانست يك تو دهني به آمريكا باشد، اما بعدها به امر ديگري تبديل شد؟ بله، كش که پيدا كرد تبديل به چيز ديگري شد و مسايل ديگري را به دنبال خود آورد كه از جمله مي توان به جنگ و قرار داد الجزاير اشاره كرد. اكنون حتي مي توان گفت نقش انگليس هم در اين ماجرا قابل كتمان نيست
حدود ۲۶ سال از اشغال سفارت آمريكا، كه منجر به قطع روابط ديپلماتيك بين دو كشور شد، مي گذرد. به نظر شما اكنون در اين راستا چه بايد کرد؟ به اعتقاد من امروز مسايل جهان را مي توان با گفت و گو حل كرد. من اعتقادم بر اين است كه مشكلات ما با آمريكا، بيشتر از آن که واقعي باشد، انتزاعي است. بنابراين مي توان آنها را با مذاكره رفع كرد. ولي متأسفانه اكنون در شرايطي هستيم كه حل اين مشكلات با مذاكره و گفت و گو، بسيار دشوار شده است

٩.١١.٠٥

٧.١١.٠٥

نخستين مجموعه کتاب های ديجيتالی گوگل عرضه شد

نخستين مجموعه کتاب ها و اسناد ديجيتالی شده توسط پروژه "گوگل پرينت" در شبکه جهانی کامپيوترها عرضه شده است
در اين نخستين مجموعه، بسياری از آثار ادبی و تاريخی قرن نوزدهم آمريکا به چشم می خورد
از آنجا که اين پروژه در پی شکايت رسمی انجمن صنفی نويسندگان آمريکا که ادعا می کند طرح گوگل با "نقض گسترده حقوق تکثير" نويسندگان همراه است به موانعی برخورد کرده است، نخستين آثار ارائه شده از ميان کتاب هايی که دارای حق تکثير انحصاری (کپی رايت) نيستند برگزيده شده اند
کتاب هايی درباره جنگ داخلی آمريکا، اسناد دولتی و رمان های "هنری جيمز" در زمره آثاری است که توسط شرکت کنندگان در اين پروژه برای نخستين مجموعه آثار اينترنتی اهدا شده است
مری سو کولمن، رئيس دانشگاه ميشيگان، که کتابخانه اش در اين طرح شرکت دارد در بيانيه ای گفت: امروز، ما جهان را به کتابخانه خود دعوت می کنيم
متن کامل اين آثار توسط پروژه ديجيتال سازی گوگل در اينترنت قرار داده می شود. اين متون قابل جستجو هستند و کاربران می توانند تصاوير صفحات را ضبط کنند
گوگل اميدوار است با صرف 200 ميليون دلار، تا سال 2015 موفق به ايجاد يک آرشيو ديجيتالی از ميليون ها کتاب از کتابخانه دانشگاه های استانفورد، ميشيگان و هاروارد و کتابخانه عمومی نيويورک شود
گوگل که يک موتور جستجوی اينترنتی است گفت طرح ديجيتال سازی در مرحله نخست شامل کتاب های متعلق به قلمرو همگانی يا کتاب ها و عناوين به اصطلاح "يتيم" که از چاپ خارج شده اند خواهد بود
گوگل اميدوار است مجموعه ای که در نهايت در اينترنت عرضه خواهد کرد بس عظيم تر باشد
طرح ديجيتالی کردن کتابخانه های مهم يک سال قبل علنی شد اما به موانعی حقوقی برخورد کرده است که عمليات عکسبرداری اسکن از آثار را موقتا متوقف کرد
انجمن صنفی نويسندگان آمريکا در کنار پنج ناشر بزرگ به دادگاه شکايت برده اند تا از اقدام گوگل برای ديجيتالی کردن آثار تحت حفاظت حق تکثير، بدون مجوز صريح صاحب اثر، جلوگيری کنند
عليرغم اين چالش های حقوقی، گوگل در هفته جاری پروژه عکسبرداری از آثار را از سر گرفت
گوگل همچنين در اين زمينه با رقابت طرح مشابهی برای ديجيتالی کردن کتاب ها توسط او سی ای* که از حمايت مايکروسافت، ياهو و شرکت "آرشيوهای اينترنتی" برخوردار است روبروست
*Open Client Alliance

همسر اکبر گنجی نگران قتل اوست

همسر اکبر گنجی سرشناس ترين زندانی سياسی ايران شکايت کرده است که مقامات اکنون در تلاش اند که اکبر گنجی را با ندادن غذا و دارو بکشند
معصومه شفيعی با فکس بيانيه ای گفت که وزن همسرش در حال حاضر کمتر از زمانی است که به دليل اعتصاب غذا در بيمارستان بستری بود
اکبر گنجی که روزنامه نگار است به نماد نادری از مقاومت تبديل شده است زيرا از پس گرفتن حرفهای خود خودداری می کند.
همسر گنجی با لحنی بسيار منقلب از مقامات ايرانی خواسته است تا شوهرش را نجات دهند
او می گويد در اوج اعتصاب غذای اکبر گنجی که عکس های او به خارج از زندان قاچاق شد و او را در حالی نزار و بيمار نشان می داد او 58 کيلو وزن داشت اما اکنون وزنش به 51 کيلو رسيده است
خانم شفيعی مدعی است که به همسرش غذا و دارو در زندان داده نمی شود تا او بميرد
وی می گويد اکبر گنجی نمی تواند گرسنه بماند زيرا ديگر به اندازه کافی از ذخيره چربی برای زنده ماندن برخوردار نيست
او در بيانيه خود خطاب به مقامات می گويد: اگر شما می خواهيد او را بکشيد اين شيوه ای شيطانی برای اين کار است. به خاطر خدا راه ديگری پيدا کنيد که او بيش از اين رنج نکشد
همسر گنجی می گويد روحيه خانواده او نيز هر روز بدتر می شود زيرا هر گاه تلفن زنگ می زند يا کسی در را می زند فکر می کنند که قرار است کسی خبر مرگ گنجی را به آنها بدهد
هم آمريکا و هم برنده ايرانی جايزه صلح نوبل درروزهای اخير خواستار آزادی آقای گنجی شده اند و می گويند وضع سلامتی او خطرناک است
شون مک کورمک، سخنگوی وزارت خارجه آمريکا روز پنجشنبه در بيانيه ای اعلام کرد اين آزادی بايد همراه با دسترسی فوری آقای گنجی به امکانات درمانی و حقوقی باشد
او در عين حال از جامعه جهانی خواست به فشار بر دولت ايران برای آزادی اکبر گنجی و ساير زندانيان سياسی ادامه دهند
اما يک مقام بلندپايه زندانهای ايران گفته است که اکبر گنجی دارای مشکل خاصی نيست
وزارت خارجه آمريکا حبس آقای گنجی و هرگونه "رفتار غيرانسانی با او" را به منزله "نقض اصول اساسی حقوق بشر" دانست و خواستار "آزادی فوری و بدون قيد و شرط" اين روزنامه نگار ايرانی و دسترسی او به امکانات درمانی و وکلای مدافعش شد
بيانيه وزارت خارجه آمريکا يک روز پس از آن منتشر شد که گروه ديده بان حقوق بشر مقامات دولتی ايران را متهم کرد که آقای گنجی را شکنجه می کنند تا او را وادارند که نوشته های قبلی خود را تقبيح کند و پس بگيرد. ديدبان حقوق بشر وضعيت آقای گنجی را وخيم و بحرانی توصيف کرد
همسر آقای گنجی پيشتر گفته بود او در دوران زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و حتی زمانی که پس از اعتصاب غذا در بيمارستان بستری بود نيز اذيت و آزار می شده است
اکبر گنجی که واپسين ماههای دوران محکوميت حبس شش ساله خود را می گذراند اخيرا دست به اعتصاب غذايی زد که هفتاد روز به طول انجاميد و مدتی در بيمارستان ميلاد تهران تحت قرنطينه کامل بستری شد
مقامات قضايی ايران هيچگاه خبر اعتصاب غذا و وخامت حال جسمی اکبرگنجی را تأييد نکردند اما او حتی از توطئه برای قتل خود در زندان سخن گفته و اعلام کرده است که اگر در زندان اتفاقی برای او بيفتد مسئول مستقيم آن آيت الله خامنه ای است
از زمانی که آقای گنجی اعلام اعتصاب غذا کرد، گذشته از فعالان حقوق بشر در داخل و خارج ايران، شخصيتها و نهادهای مهمی همچون کوفی عنان، دبيرکل سازمان ملل متحد، دولت آمريکا و اتحاديه اروپا بارها خواستار آزادی او از زندان شده اند

٥.١١.٠٥

كانون مدافعان حقوق بشر:رسيدگي فوري به وضعيت گنجي و پايان دادن اين شرايط را خواستاريم

با نوشتن نامه‌‏اي به رييس قوه قضاييه و اعتراض به وضعيت گنجي در زندان؛ كانون مدافعان حقوق بشر در نامه‌‏اي به آيت‌‏الله سيدمحمود هاشمي‌‏شاهرودي، رييس قوه قضاييه، ضمن اعتراض به نحوه نگهداري اكبر گنجي، خواستار پايان دادن به آنچه كه آن را" وضعيت ناهنجار وي" مي‏ناميد، شد. در بخشي از اين نامه امده است: بر اين باوريم كه نامه تكان دهنده همسر آقاي گنجي را ملاحظه نموده‌‏ايد، در اين نامه اعلام شده كه ضمن ضرب و شتم متهم، او را به قرنطينه زندان اوين انتقال داده‌‏اند، اين اقدامات مصداق بارز شكنجه و آزار و اذيت روزنامه نگار در بندي است كه هيچ‌‏گونه امكان دفاع براي وي مهيا نيست. در ادامه اين نامه آمده است: از آن رو كه اين نحو رفتار خلاف صريح اصول قانون اساسي از يك سو و نقض آشكار مواد اعلاميه جهاني حقوق بشر است، كانون مدافعان حقوق بشر ضمن تأكيد بر رعايت اين موازين و اصول، اعتراض خود را به نحوه نگهداري آقاي گنجي و ادامه حبس ايشان در شرايط نامساعد اعلام مي‌‏دارد و رسيدگي فوري به اين وضعيت و پايان دادن اين شرايط را خواستاريم