هاشم آقاجري گفت: در جامعهي ما ابتداييترين شرايط رشد علوم انساني، آزادي است و مقدمهي اين آزادي، آزادي آكادميك است، اما علاوه بر آزادي آكادميك، آزادي در عرصهي عمومي است. وي در همايش آكادمي علوم انساني در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، سخن ميگفت، اظهار داشت: مدعاي اصلي آكادمي علوم انساني اين بود كه علوم به ويژه علوم انساني را اسلامي كنند. گذارهي بنيادين آكادمي مبتني بر چيزي بود كه آنها به آن علم اسلامي ميگفتند. آنها داعيهي اين را داشتند كه دو نوع علم اسلامي و غيراسلامي داريم و شگفت اينكه آنها در مدعاي خود علوم طبيعي، تجربي و رياضي را نيز مشمول اين تقسيمبندي قرار ميدادند.البته منظور آنها از علوم اسلامي اين نبود كه بايد عالمي باشد كه مسلمان باشد، ميگفتند ما خواهان علمي هستيم كه ابعاد اخلاقي را نيز مورد نظر قرار دهد. وي گفت: مراد اين نبود كه يك پزشك اسلامي و غير اسلامي هر دو پزشك هستند و تا آنجا كه به علم مربوط ميشود در مبناي واحدي تحقيق ميكنند، پزشكي اسلامي است كه اطلاعات خود را در اختيار مردم قرار دهد و در كار طبابت ارزشهاي اخلاقي و ديني را رعايت كند. آنها از فيزيك و رياضي و پزشكي اسلامي سخن ميگفتند تا جامعهشناسي و روانشناسي و تاريخ اسلامي. اما هيچگاه مشخص نشد كه تفاوت علوم اسلامي با غير اسلامي چيست؟ آقاجري ادامه داد: حاصل اين تلاش بيست و چند ساله چه بوده است؟ با بررسي كارهاي آنها ميتوان دريافت كه آيا شعار علم اسلامي معناي درستي دارد يا خير؟ به نظر من اين شعار در بهترين حالت يك توهم است. البته گاه پرسيده ميشد كه شاخصهاي علم اسلامي و غير اسلامي چيست؟ اما آنها جوابهاي نادرستي ميدادند. آنها ميگفتند پزشكي موجود مبتني برعلمي است كه در اصول خود عنصر ايمان را در نظر نگرفته، درحالي كه پزشكي اسلامي عنصر ايمان را در ذات خود دارد. از نظر آنها انسانها به تناسب تفاوت ايماني كه دارند عكسالعملهاي متفاوتي در برابر همهي انسانها براساس ويژگيهاي مشترك مطالعه دارند. آقاجري ادامه داد: نسبت علوم انساني با ارزشها و جهانبينيها و ديدگاههاي تعبيري و تفسيري چيزي است كه صاحبان علم آن را دارند. قطعا امروز كمتر دانشجوي فرهيخته و معلمي پيدا ميشود كه به نحوهي قرن پانزدهمي بلكه پوزيتيويستي آن هم به نحو عام و سطحي از علوم گرايش داشته باشد. وي ادامه داد: قرار است دانش جامعهشناسي و ساير علوم معطوف به تغيير و عمل باشد، علوم طبيعي نيز چنيناند. علوم طبيعي بر اساس علاقهاي كه ميخواست جهان را تغيير دهد ايجاد شد. دانش در ذات خود داراي نوعي رابطهي قدرت هم هست، بايد از نوعي دانش قدرت سخن بگوييم. آقاجري با بيان اينكه «علوم طبيعي از آنجا كه در سطح روبناييتري حركت ميكنند مشكلات كمتري دارند»، گفت: صاحبان آن ديدگاه كه مزهي قدرت و سلطه تا اعماق جانشان نفوذ كرده اين را دريافتهاند كه اگر ميخواهند همچنان داراي سلطه باشند بايد علوم طبيعي را در اختيار خود بگيرند. وي با بيان اينكه «گاه از يك مقدمهي درست نتيجهي غلط گرفته ميشود»، گفت: امروز در بخشي از زمينههاي علوم انساني آن هم بيشتر از سوي كساني كه گرايشهاي سنتي دارند علمي كه خود ميخواهند ترويج ميشود. علم در اين منظر بازي است كه نتيجهاش از پيش مشخص شده است، بازي علمي كه نتيجهاش از پيش مشخص شده باشد يك فريب و تبليغ سياسي است. آقاجري اظهار داشت: اگر نظريه به ايدئولوژي تبديل شود و ايدئولوژي بگويد كه ما بايد واقعيت و تاريخ را در قالب آنچه كه خود ميگوييم بريزيم، اين كار بستن ارابهي تاريخ به اسب دگماتيسم است، اين علم نيست، اگر به تعارض با واقعيت رسيديم فرمان دهيم كه واقعيت خود را اصلاح كند! اينجا چيزي كه نابود و قرباني ميشود معرفت و علم است و آنچه كه ميماند نوعي آوازهگري سياسي است. فاجعه وقتي مضاعف ميشود كه اين ايدئولوژي و تفكر با سلطه و قدرت گره ميخورد و اين جا علم و ايدئولوژي نوكران و غلامان حلقه به گوش سلطه ميشوند. وي ادامه داد: همنوايي و وحدت دانش و قدرت چيزي است و تحميل فرامين و احكام سلطه بر دانش چيز ديگري است، گاه به غلط اولي را مقدمهاي براي استنتاج نتيجهي غلط و ضد انساني دومي ميكنند. اين عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، ادامه داد: آزادي آكادميك در جامعهاي اتفاق ميافتد كه براي سلطه فرقي نكند كه نتيجهي اين تحقيق علمي چه ميشود. مگر اينكه بخواهد خودفريبي كند و از ايدئولوژي آگاهي كاذبي براي فريب مردم بسازد. اما بشر به اين نتيجه رسيده است كه خودفريبي به سودش نيست و ما ناچاريم قواعد بازي آكادميك را به خصوص در علوم انساني بپذيريم، زيرا قرار است علوم انساني واقعيت را بشناسد و تفسير كند و چگوني تغيير رهاييبخش و سازنده را در خدمت بشر قرار دهد. علوم انساني براي اينكه بتواند به اين امور برسد بيشتر نياز به آزادي دارد. گاه اين سخن توسط برخي مطرح ميشود كه مثلا چرا فلان استاد فلان حرفها را در دانشگاه ميزند، دانشگاه جاي اين سخنان نيست، اين سخنان را نبايد در عرصهي عمومي گفت، بايد در حجره به آنها پرداخت. به نظر آنها جاي علم در حجره است و در منبر نيست، اتفاقا علوم انساني ميخواهد ديوار بين حجره و منبر را بردارد، آن تفكر حجرهاي به زماني مربوط بود كه بين جامعه و علم ديوار بود، امروز عرصهي عمومي آزمايشگاه علوم انساني است، اگر در دانشگاه بخواهيد آن را محدود كنيد و علايم راهنمايي بگذاريد كه ديگر دانشگاه نيست. اساتيد و دانشجويان بايد در عرصهي عمومي به بيان نظراتشان بپردازند و در عرصهي عمومي آنها را به چالش بكشند. آقاجري ادامه داد: عجيب است گاهي مردم آن قدر نامحرم ميشوند و گاه جاهل و ساده كه بايد آنها را قيراندود كرد و بانداژ كرد كه مبادا چيزي تراوش و نفوذ كنند كه از چيزي مطلع شوند، در جامعهي ما ابتداييترين شرايط رشد علوم انساني، آزادي است و مقدمهي اين آزادي، آزادي آكادميك است، اما علاوه بر آزادي آكادميك آزادي در عرصهي عمومي است. اگر ما امروز شاهد اين هستيم كه نظريهها و چالشهاي نظري در كشورهاي پيشرفته به سرعت پيش ميروند به دليل آزادي در حوزهي علمي و آكادميك و عرصهي عمومي است