حديث مصباح و فرديد
آنچه در پيشدرآمد، ذكرش رفت، دنباله حديثم از مصباح يزدي و فرديد را به نيمه دوم سفر هفتگي ام با خبر انداخت. و گمان ميكنم اين بحث مجال بيشتري را مي طلبد و اميد كه قلم ياري كند تا عهدي را كه با خود نهاده ام تا اهل ولايت فقيه را يك به يك تا آنجا كه آگاهيهاي من امكان ميدهد معرفي كنم، تمام و كمال به انجام رسانم.هفته پيش تا حدودي با فرديد آشنا شديم و پيش از آن با مصباح، حال بايد ديد چه رشتههائي اين دو را به هم پيوند مي دهد. در واقع بايد روشن كرد چگونه آن پيوندي كه سيد خميني اميدوار به برقراري آن بين حوزه و دانشگاه بود (و اخيرا سيد علي خامنهاي با برگماردن عميد زنجاني از اهل حوزه به رياست دانشگاه تهران، در پي تحقق آن است)، سيد احمد مهيني يزدي ملقب به فرديد را به شيخ محمد تقي مصباح يزدي متصل ميكند. اين درست كه اين هر دو از اهالي يزد بوده و آب و هواي كوير در سينه كشيده اند، اما خاتمي هم از آن ولايت است و در نگاه مصباح، دشمن ترين دشمنان!فرديد همانگونه كه در مقاله قبلي اشاره كردم دهري مذهبي است كه هم سر به خانقاه ميزند و هم ره به حسينيه ميكشد. شبها بر سفره سرسپردگان دختر رز جام ارغواني به سلامت يار سر ميكشد و بامدادان نماز فجر را رو به قبله قدرت اقامه مي بندد. خود را برتر از ديگر آدميان مي داند كه وقت ظهورش نه حال كه پس فرداست. ولايت در نگاه او، جايگاهي است كه اگر بتواني اين جايگاه را در خدمت خود درآوري دولت و قدرت را يكجا قبضه مي كني و چون اين ولايت تا ظهور غايب موعود مي تواند ادامه داشته باشد بنابراين توي احمد فرديد مي تواني از حالا تا بينهايت مكنت و دولت و اقتدار و عزت را براي خود و مقلدين و سرسپردگانت، تضمين كني… به گفته يكي از شاگردان فرديد: «استاد اين آخريها قائل به كرامت براي خود شده بود. حتي اگر مثلا سر يكي از ما درد مي گرفت، دستي روي پيشانيمان مي گذاشت و مي گفت، اي درد رهايش كن! گاهي نيز ادعا ميكرد كه در منام (خواب) حضرت ـ مهدي موعود ـ به او فرموده اند پسر عمو من از خداوند خواستهام عمر پربركت ترا طولاني تر كند تا زمينههاي ظهور ما را كاملا فراهم كني. بارها در رد متافيزيك مي گفت: اگر غرق درقرآن شوي، علوم ظاهره و علوم باطنه را يكجا صاحب مي شوي، متافيزيك حيطه حكماي فلك زده است. من به اصلي رسيده ام كه محيط بر همه اين فروع است. من كدخدا را يافته ام بنابراين دنبال مشدي حسن مقنّي نمي روم كه از چاه مدفوعات كانت و هگل را در مي آورد و به خورد شما مي دهد.»فرديد در جائي مي گويد من امروز و فردا را در افق پس فردا مطرح كرده ام و چشم انداز من انقلابي است كه آقاي خميني، زنگ آن را به صدا درآورد و به زودي بانگ آن را در سراسر جهان خواهيد شنيد، من به انقلاب جهاني مي انديشم كه حضرت حجت رهبري آن را عهده دار است و انشاءالله خداوند كمك مي كند كه ما در ركاب حضرتش باشيم. آن «رندي» كه فرديد از آن دم مي زند تنها در صحنه سياست فعليت پيدا مي كند، آن هم سياستي كه به قول خميني عين دين است. اسلام ناب انقلابي محمدي همان بستري است كه فرديد را همراه با مصباح يزدي در آن مي غلطاند و شگفتا اين مصباح كسي است كه پيش از انقلاب به علت ارادت بسيار به شيخ محمود ذاكر زاده تولائي ملقب به «حلبي»، اسلام سياسي را رد مي كند و يكبار هاشمي رفسنجاني و شيخ فضل الله محلاتي مرحوم را كه براي گرفتن امضاي او جهت انتشار اطلاعيه اي در تأييد نظر خميني آمده بودند، شبانه از خانه بيرون مي اندازد. در طول حكومت خميني، احمد فرديد از هر روزنه اي كه مييابد براي اظهار ارادت و تقرّب به رهبر معظم استفاده مي كند و چون مراتب سرسپردگي رضا داوري را به جماران و حومه خوب مي داند هر بار با او برخورد مي كند ستايش تازه اي از خميني را بر زبان مي آورد و چند معلّقي به سلامتي امام امت در برابر شاگرد مجذوبش مي زند. مصباح اما مغضوب است. خميني اصلا از او خوشش نمي آيد. به خصوص كه مكرّر به او گفته اند شيخ محمدتقي از سرسپردگان شيخ حلبي است كه به صراحت دربرابر ابو القاسم خزعلي، ولايت او (خميني) را با ولايت دجّال قبل از ظهور حضرت مقايسه كرده است. با اين همه مصباح كه دريافته است فعلا تا اطلاع ثانوي بر سفره شيخ محمود به جز نان و پيازي نخواهد يافت در حالي كه در حضرت امام، حتي اگر خرده ريزهاي سفره نصيبش شود روزگاري خوش خواهد داشت تقريبا از اواسط دهه 80 ميلادي قرن پيش، از هرفرصتي براي رساندن پيام سرسپردگي خود به آقاي خميني سود مي جويد. در سخنرانيها و نوشتههايش سر خميني را به عرش مي رساند و از مدايح خود پيش پاي اورا فرش مي كند. مصباح نيز مثل فرديد به دنبال مرد برتر است. آنكه مي تواند چنان شمشيري در دست او باشد و گردنهاي سرفرازان را قطع كند. فرديد از ابرمردهاي متعددش سرانجام خميني را در جايگاه مهدويت مي نشاند. و اگر فخرالدين حجازي زيتونههاي مبارك را در لفظ مورد مرحمت قرار مي دهد، فرديد هم در لفظ و هم در معني، به شاگردانش ياد آور مي شود، مبادا ظاهر و مظهر را يگانه فرض كنيد. ظاهر آقاي خميني را نبينيد كه ممكن است فردا به فنا برسد. او مظهر حقيقتي جاودانه است. او آمده است تا شما را براي ظهور مهدي آماده كند. و من احمد فرديد وظيفه دارم تا شما را از ميكربهاي فكري كه وجودتان را پر كرده و اذهان شما را آلوده نموده تطهير كنم تا در پشت سر سپه سالار ـ خميني ـ براي استقبال از «آقا» حاضر شويد
ولايت مصباحي
تا خميني زنده است، مصباح افتان و خيزان از يكسو خود را از گزند مصون مي دارد و از سوي ديگر آنقدر مدح ولي فقيه را ميكند كه خيليها مي پذيرند كه طرف واقعا خواب نما شده و تب ولايت جانش را پر كرده است. (اينكه مصباح مؤسسه امام خميني را علم ميكند، آنهم بعد از درگذشت خميني، خود گوياي ابعاد نفاق و فريبكاري شيخ است). بعد از خميني است كه درهاي خوشبختي براي مصباح باز ميشود. چرا كه اوتاد و اركان مرجعيت و حوزه، حاضر به بيعت آشكار با ولي فقيه منتخب هاشمي رفسنجاني و ريشهري و احمد خميني و مهدوي كني نيستند. مرجع اعظم «گلپايگاني» كه بر جنازه خميني نماز مي گزارد اصلا سيد علي بن جواد را در حدي نمي داند كه ولايتش را حتي تحمل كند. اراكي نيز در حالت غيبوبه ـ بيهوشي ـ است و هنوز گمان مي كند پهلوي حاكم ايران است. الباقي مراجع نيز يا مرعوبند و يا مشغول دكان داري، شيرازي را با گرفتن فرزندان و شكنجه آنها خانه نشين مي كنند و سيد محمد روحاني را دق مرگ، سيد صادق نيز تقيه پيشه مي كند و منتظري را كه حاضر به سكوت نيست سرانجام بعد از سيزده رجب، با شكستن دندانش و ويران كردن حسينيه اش، به زندگي در حصار وا مي دارند. در چنين فضائي، خيلي طبيعي است كه محمد تقي مصباح يزدي شيخ المدرسين شود و صافي گلپايگاني شيخ المجتهدين. ناصرابوالمكارم شيرازي، در چنين فضائي قرينه شيخ صدوق ميشود و اراذلي از نوع احمد جنتي، با علامه حلّي از يك كوزه آب ميخورند.عطاءالله مهاجراني امروز از حكومت و عهد كوتولهها مي گويد. حال آنكه اين ولايت از فرداي مرگ خميني برقرار بوده است و اگر در اين ميان كسي سركشيده و طول قامت خود را به ديگران نمايانده است، يا بر صندلي چرخدارش مي نشانند و يا همشيره اي را به اميد دست يافتن به كيسه زر، مأمور بياعتبار كردنش ميكنند. در واقع دكتر مهاجراني دير به گفتن آمده است. اين بساط كوتولهها ديرگاهي است برپاست. از همان روزي كه كوتولههائي از نوع احمد فرديد و شيخ محمد تقي مصباح يزدي بر سفره كوتوله اي ديگر آستين بالا زدند و به بلعيدن مشغول شدند