٦.٧.٠٤

زمينه ها و چشم انداز جنبش دانشجويي

مهرداد درويش پور

عموما جنبش هاي دانشجويي جنبشهايي هستند كه به لحاظ سني به شدت جوان اند و به همين دليل از آرمانگرايي بسيار بالايي برخوردارند و جزو پوياترين گروههاي اجتماعي محسوب ميشوند. در عين حال دانشجويان گروه اجتماعي هستند كه فاقد موقعيت اجتماعي با ثبات است، امري كه در راديكاليسم اين جنبش موثراست. معمولا گروههاي باثبات تر اجتماعي، كمتر از راديكاليسم گروههاي اجتماعي جوان و سيال برخوردارند. جنبش دانشجويي به خاطر سروكار داشتن با علم و فكر و دانش اساسا از تركيب روشنفكري بالايي برخوردار ميباشد. اين مسئله ميزان حساسيتهاي سياسي را در اين جنبش افزايش ميدهد. علاوه بر اين به لحاظ سازماندهي مراكز دانشگاهي قادر به بسيج و سازماندهي منحصر به فردي هستند
براي مثال كارمندان و كارگران از اعتصاب به عنوان اصلي ترين ابزار اعتراض در محل كار استفاده ميكنند. امري كه به سادگي عملي نيست و بهاي بسيار سنگيني ميتواند در پي داشته باشد. حال آنكه دانشگاهها مراكز تجمعي هستند كه امكان حضور گسترده دانشجويان در آن محيط، علاوه بر ساعات درسي نيز وجود دارد. اين امر زمينه بسيار مساعدي براي سازماندهي در جنبش دانشجويي ايجاد ميكند. اين ويژگي در كشورهايي كه فاقد آزادي تشكل و احزاب بوده و در آنجا تجمع و سازماندهي با دشواري روبرو است، موقعيت جنبش دانشجويي را منحصر به فرد ميسازد. به عبارت روشنتر جنبش دانشجويي به خاطر ويژگيهاي فوق از قدرت بسيج و سازماندهي بهتري در قياس با ديگر اقشار برخوردار است. اين مجموعه ويژگيها، جنبش دانشجويي را در سطح جهان به جنبشي راديكال و آوانگارد بدل كرده است كه معمولا با فاصله اي جلوتر از ساير جنبشهاي اجتماعي عمل ميكند. اين امر بخصوص در اروپا در دهه ي 60 و 70 مشهود بود. تا آنجا كه متفكراني نظير هربرت ماركوزه بر آن شدند كه در امريكا ديگر رسالت انقلاب نه بر دوش طبقه كارگر بلكه برعهده جنبش دانشجويي و جوانان قرار دارد. بهر رو عموما دانشجويان جزو نخستين گروههايي هستند كه نسبت به مسايل سياسي واكنش نشان ميدهند
اين ويژگي جنبش دانشجويي در كشورهاي جهان سوم دو چندان است زيرا در اين جوامع به دليل استبداد طولاني مدت و عدم توسعه صنعتي پيشرفته، طبقات اجتماعي به مفهومي كه جامعه شناسان از آن ياد ميكنند، وجود ندارد. طبقه اجتماعي همان طبقه اقتصادي نيست . براي مثال در ايران، افغانستان، كره جنوبي و كشورهاي مختلف طبقه اقتصادي كارگر، اقشار مياني و غيره وجود دارند. اما هنگامي كه مفهوم طبقه اجتماعي به كار برده ميشود منظور فقط اشاره به موقعيت طبقات در توليد و اقتصاد نيست، بلكه ميزان تشكل و سازماندهي طبقه و خودآگاهي نيز جزوي از عناصري است كه مفهوم طبقه اجتماعي را دربرميگيرد. بنابراين هنگامي كه براي مثال ميگويند در سوئد طبقه اجتماعي كارگر نيرومند است، تنها تعداد كارگران مد نظر نيست
در اين مفهوم در بسياري از كشورهاي جهان سوم و از جمله ايران طبقات اجتماعي جامعه نيرومند نيستند. تشكل، خودآگاهي و احزاب خود را ندارند و يا بسيار ضعيف هستند. در اين شرايط نقش آوانگاردي جنبش روشنفكري و دانشجويي دو چندان ميشود. به گونه اي كه در خلاء حضور طبقات اجتماعي اصلي جامعه (كه معمولا از طريق احزاب و تشكلهايشان خواسته هاي شان را بيان ميكنند)، اين جنبش روشنفكري و دانشجويي است كه عملا به دماسنج تحول سازي در درون جامعه بدل ميشود. اين نقش وزين جنبش دانشجويي ضمن آنكه نقطه قدرت آن است پاشنه آشيل آن هم به شمار ميرود. چون جنبش دانشجويي ميتواند به سرعت دچار ذهني گري شده و از حركت عمومي جامعه فاصله بگيرد و با منزوي كردن خود عملا قدرت اثرگذاري اجتماعي لازم را از دست بدهد. امري كه تا حدودي در تيرماه 1378 با آن روبرو شديم
حتي در كشورهاي جهان سومي كه جنبش كارگري نيرومندي دارند (نظير كره جنوبي كه در صحنه سياسي آن كارگران حضور سياسي نسبتا فعالي دارند) باز هم جنبش دانشجويي نقش برجسته اي داشته است. اما در رابطه با ايران جنبش دانشجويي باز هم از ويژگي ديگري برخوردار است. جنبش دانشجويي تنها جنبش اجتماعي در ايران است كه از تداوم تاريخي برخوردار است. در حالي كه جنبش هاي اجتماعي ديگر با نوعي گسست روبرو بوده اند كه امكان انتقال تجربيات و حضور مستمرشان را كاسته است. براي مثال در دوران مصدق طي يك دوره با اوج گيري جنبش كارگري روبرو بوديم، حال آنكه پس از شكست سال 32، اين جنبش قطع ميشود. اگرچه بعد از آن نيز اعتصابات و حركتهايي صورت گرفت اما تنها در سال 57 است كه جنبش كارگري مجددا حضوري فعال مييابد. حال آنكه جنبش دانشجويي برغم افت و خيزهاي خاص خود در مقياس تاريخي جنبشي است كه از استمرار برخوردار بوده و اين باز هم نقش جنبش دانشجويي را در ايران برجسته تر ميكند. اما چه حوادثي باعث شد كه در دوره اخير جنبش دانشجويي در ايران اوج بگيرد و چه آينده و چشم اندازي در مقابل آن قرار دارد؟
ابتدا ببينيم منظور از جنبش چيست؟ همانطور كه بسياري از جامعه شناسان اشاره ميكنند وقتي مفهوم جنبش به كار ميرود، تقسيم بنديهاي گوناگون منظور نظر است. گاه جنبشها بر اساس اين كه كدام گروههاي اجتماعي در آن شركت ميكنند، تعريف ميشوند (نظير جنبش كارگري، جنبش بورژوايي، جنبش دانشجويي، جنبش دهقاني و جنبش ملي). زماني ارزشهاي حاكم بر جنبش مدنظر قرار ميگيرند (نظير جنبش سوسياليستي، جنبش اسلام گرا و غيره) در برخي مواقع جنبشها را از زاويه درجه خواستهاي آن تقسيم بندي ميكنند. مثلا جنبش اصلاح طلب، جنبش انقلابي، و يا حتي جنبشهاي واپسگرا كه بنابر درجه تغييراتي كه طلب ميكند تقسيم بندي ميشوند. اگر اين معيارها را در بررسي جنبش ها در نظر بگيريم جنبش دانشجويي اخير، يكي از گسترده ترين جنبشهاي اجتماعي مسالمت آميز و دمكراتيكي است كه در 20 سال اخير رخ داده است. اما چه چيز اين جنبش را از شورش و از انقلاب جدا ميكند؟ در روزهاي حوادث داغ در جريان جنبش دانشجويي اخير ايران و بويژه 18 تير بر اين باور بودند كه در ايران، انقلابي رخ داده است. آنها فراموش كردند كه انقلاب اساسا حركت گسترده و سرتاسري با هدف فتح قدرت سياسي است كه با وجود رهبري و يا مضمون تعريف شده اي رخ ميدهد. اما جنبش اجتماعي ضرورتا فتح قدرت سياسي را هدف قرار نداده است. از اين زوايه جنبش اخير انقلاب نبود. در عين حال جنبش اجتماعي از شورش متمايز است. هر شورشي را نميتوان جنبش خواند. براي مثال ، بسياري از شورش هاي اخير مردم را نميتوان جنبش ناميد. زيرا اين حركات نه تداومي داشتند، نه از رهبري برخوردار بودند و نه برنامه معيني را دنبال مينمودند، بلكه حركتهايي خودانگيخته، ناگهاني و كاملا محلي بودند كه يك باره سر بر كشيدند و سريعا پايان يافتند. اما جنبش دانشجويي اخير، هم از تداوم برخوردار بود و هم داراي سمت و سوي معيني بود و هم گرايشهاي كم و بيش روشني آن را رهبري مينمودند و محدود به يك دانشگاه هم نبود. محتواي سياسي اين جنبش چه بود؟ جنبش دانشجويي اخير ايران نشان داد كه روز به روز بيشتر از انديشه استبداد ديني فاصله ميگيرد. ويژگي ديگري كه جنبش دانشجويي اخير را از گذشته متمايز ميكند در اين است كه در دوران رژيم گذشته، جنبش دانشجويي شديدا خصلت ايدئولوژيكي داشت يعني اساسا تحت تاثير گروههاي ماركسيستي و كمونيستي و يا تحت تاثير جنبش اسلامي در ايران قرار داشت. امروزه، اما جنبش دانشجويي تا حدي استقلال يافته است. حال آنكه در گذشته بويژه در يكي دو سال بعد از انقلاب فاقد هر نوع استقلالي بود. در واقع اين گروهبندي هاي سياسي در جامعه بودند كه جنبش دانشجويي را رهبري مينمودند و دانشجويان به عنوان پشت جبهه آنها يا بستر اصلي عضوگيري آنها شمار ميرفتند. در حالي كه امروزه رابطه گرايشهاي سياسي با جنبش دانشجويي معكوس شده است. يعني اساسا اين جنبش دانشجويي است كه گرايشهاي سياسي را به نوعي به دنبال خود كشانده است و نوعي روند ايدئولوژي زدايي را دنبال ميكند. براي مثال بسياري از رهبران همين دانشجويان قبلا از دست پروردگان نظام بودند. حال آنكه امروز از آن روي برتافته اند. همچنين هر چند بخشهايي از آنها با نيروهاي اسلامي اصلاح طلب و يا نيروهاي ملي و . . . سروكار دارند، اما اين پيوندها، پيوندهاي حزبي و هميشگي نيست بلكه پيوندهاي عقيدتي و مقطعي بر سر يك ايده معين است كه اگر پاسخ آن را نگيرد جنبش دانشجويي راه خود را ميرود. كما اين كه بخش مهمي از جنبش دانشجويي كه در ابتدا خود را حامي جناحي از حكومت ميدانست، از اصلاح طلبان درون حكومت فاصله گرفت
اما چه عواملي باعث شكل گيري جنبش اخير دانشجويي شد؟ بسياري از جامعه شناسان به ضرورت حضور 3 فاكتور در برآمد جنبشهاي اجتماعي اشاره ميكنند. نخست آنكه بايد زمينه مادي آن وجود داشته باشد. ديگر آنكه بايد فرصت سياسي مساعد فراهم شود. سوم اينكه جرقه انفجار زده شود. مثلا اگر به دوره حكومت پهلوي برگرديم زمينه مادي جنبش ضدسلطنت را بايد در ديكتاتوري، بي عدالتي و شبه مدرنيسم نظام پهلوي جستجو نمود. اما فرصت سياسي در سال 56 با جريان حقوق بشر كارتر شروع شد. منظور از فرصت سياسي چيست؟ و چه هنگام ايجاد ميشود؟ معمولا در جوامع ديكتاتوري در دوراني كه اقتدار مطلقه دولت زير سئوال ميرود و يا در درون حكومت شكاف ايجاد شده و بخشهايي از آن مشي ديگري را در پيش ميگيرند فرصت سياسي لازم فراهم ميآيد. در دوره گذشته جريان اعمال فشار كارتر، رئيس جمهور وقت امريكا فضاي سياسي لازم را فراهم آورد. پيامد اين سياست، باز شدن نسبي فضاي سياسي جامعه و برگزاري شبهاي شعر كانون نويسندگان ايران بود. اما جرقه انفجار چه بود؟ حادثه سركوب دانشجويان در دانشگاه صنعتي تهران و سپس كشتار قم جرقه اي بود كه اين جنبش اجتماعي را به حركتي عظيم تبديل نمود، كه در روند خود به انقلاب انجاميد
اما جنبش دانشجويي اخير ايران از چه زمينه هاي اجتماعي برخوردار بود و فرصت سياسي و جرقه انفجار آن چه بود؟ زمينه اجتماعي جنبش دانشجويي بخشا ريشه در خواست ويژه دانشجويان داشته و بخش ديگر آن عمومي است. تا آنجا كه به خواستهاي ويژه جنبش دانشجويي برميگردد، فراموش نبايد كرد كه جنبش دانشجويي از هر زماني جوانتر است. امروز در ايران 22 ميليون نفر از آحاد جامعه زير 20 سال و 75 درصد زير 34 سال است و 20 درصد اين جمعيت تركيب سني بين 15 تا 24 سال دارند. جواناني كه خود را فاقد هر نوع آينده اي در اين جامعه مييابند. جواناني كه در جريان انقلاب يا به دنيا نيامده بودند و يا خردسالاني بيش نبودند. اين نيرو تركيب اصلي جنبش دانشجويي امروز ايران را تشكيل ميدهند. در واقع نسلي برخاسته است كه نيروي اصلي اش با شعارهاي دوران گذشته خوانايي ندارد. به جز شايد سالخورده هاي آنها كه در آن دوران جواناني بيش نبودند. مسئله ديگر بيكاري است. اين واقعيت كه 30 درصد از فارغ التحصيلان بيكار هستند و اينكه افق بيكاري يك مشكل جدي دانشجويان است زمينه اي براي به حركت درآمدن آنها است
يكي ديگر از زمينه هاي اجتماعي خاص اين جنبش سختگيري هاي ايدئولوژيكي در دانشگاههاي كشور است. حال آنكه دانشجويان آن هم در آغاز قرن بيست و يكم خواستار هر چه جهاني تر شدن و مدرنيته هستند. امروز دوراني است كه دانشجو از طريق اينترنت ميتواند از اخبار دنياي مدرن باخبر گردد. از اين رو سركوب و مهار كردن آن بسيار دشوارتر است و تنها تنش بين اين گروه و حاكمان را افزايش خواهد داد. اما علاوه بر آن دانشجويان به لحاظ تركيب و تعداد هم گسترش يافته اند. امري كه در موقعيت آنها اثرات بسياري به همراه داشته است. در سال 1357 در داخل كشور 175000 دانشجو داشتيم در حالي كه 23 سال بعد يعني در سال78 13حدودیک ونیم میلیون میباشد
در گذشته تركيب دانشجويي عمدتا متشكل از اقشار مرفه و يا طبقات متوسط جامعه بود. در حالي كه امروز با توجه به وجود
دانشگاههاي آزاد، اقشار پاييني جامعه توانسته اند حضور فعال در دانشگاهها و در جنبش دانشجويي بيابند. با اين تغييرات امروزه دانشجويان نيرويي هستند گسترده، ناراضي، و طالب خواستهاي مدرن كه به دليل مصالح خود به عنوان دانشجو با وضع موجود تعارض پيدا كرده اند. علاوه بر آن دانشجويان به عنوان بخشي از جنبش عمومي دمكراتيك در ايران و بويژه به عنوان جواناني ناراضي از تجربه بيست ساله اخير و از جمله به دليل وجود تركيب نيرومند زنان در آن نيرويي سخت معترض اند. امروز حدود 50 درصد جامعه دانشگاهي را زنان تشكيل ميدهند كه به دليل نقش زن بودن تحت فشارند. بنابر اين جنبش دانشجويي چه براساس ويژگيهاي خاص كه نام برديم و چه به عنوان يك جنبش اجتماعي جوان و چه به عنوان بخشي از جنبش روشنفكري و چه به عنوان نيرويي متخصص كه نقش برجسته اي در مدرن كردن جامعه دارد، از زمينه هاي اجتماعي گسترده اي براي اعتراض برخوردار است
آنچه فرصت سياسي براي بروز جنبش دانشجويي ايران و زمينه گسترش آن را فراهم كرده، گذار از عصر انقلاب به عصر پسا انقلابي در ايران است. تحولاحات پس از دوم خرداد، مباحث جامعه مدني، به زير سوال رفتن گفتمانهاي قهر و خشونت در داخل و گسترش اعتدال و بهبود روابط بين المللي و توجه به نقش ايرانيان برون مرز در حوزه ي خارجي در واقع بازتابي از نيارهاي جامعه در عصر ايران پسا انقلابي است. پروژه بنيادگرايي اسلامي نتوانست به هر وسيله اي هم كه متوسل شد خود را در داخل و در سطح جهاني تثبيت كند. زماني كه عصر انقلابي به پايان ميرسد، گذار به عصر پسا انقلابي با طرح شعارها، مطالبات و خواستهاي ديگري توأم ميگردد. شكافي كه در درون حكومت ايجاد شده و جناح اصلاح طلبي كه شكل گرفت از جمله پيامدهاي اين دوره گذار است. نه فقط جامعه ايران از بنيادگرايي اسلامي سر خورده است، بلكه بخشي از روشنفكران ديني و حتي بخشي از درون خود نظام به اين نتيجه رسيده اند كه با توسل به شيوه هاي گذشته ادامه حكومت ميسر نخواهد بود. بدين ترتيب فرصت سياسي جديدي به دست آمده است. پس از23 سال استبداد ديني، زد وخورد داخلي، هشت سال جنگ و بعد مدتي رخوت ، درپي 2 خرداد فرآيند سياسي در جامعه شكل گرفت كه فضاي جامعه را به شدت سياسي كرد. حضور گسترده مردم در انتخابات، گسترش مطبوعات، مطرح شدن مباحث و مفاهيم دمكراتيك فرصت سياسي لازم را براي جنب و جوش دمكراتيك فراهم آورد. اما تا آنجا كه به جنبش دانشجويي برميگردد سوال كليدي آن است كه چرا جنبش دانشجويي با دوران طولاني از فترت روبرو شد. با توجه به نقش آوانگارد دانشجويان پرسش اينجاست كه طي اين دوران اين جنبش در كجا قرار داشت؟
روشن است كه در دوره گذشته چه به دليل جنگ و چه (مدتي) به دليل بسته بودن دانشگاهها و غيره زمينه چنداني براي حضور جنبش دانشجويي مستقل وجود نداشت. اما با اين همه اين جنبش پس از 10 سال دوران فترت دوباره سر بر كشيد. يعني در ابتدا حتي در قياس با تحول عمومي جامعه، دانشجويان دير به حركت درآمدند. گروهي بر آنند كه بعد از دوم خرداد ما شاهد آنيم كه نخستين بار بخشي از يك حكومت با شعار اصلاحات سياسي جنبش دانشجويي را به حضوري فعال فراميخواند. با اينهمه اين حضور با تاخير صورت ميگيرد. شايد ريشه اين مسئله در اين جاست كه جنبش دانشجويي نه به دليل انفعال بلكه در تلاش براي جستجو و دستيابي به شكلهاي جديد و مستقل كار در حال حركت بوده است. بعد از دوم خرداد عملا تشكلهاي دانشجويي يكي پس از ديگري شكل ميگيرند. و اين نسل، نسلي است كه گرچه از درون انقلاب بيرون آمده ولي راه ديگري براي خود يافته است. امري كه نشانگر اين واقعيت است كه نسل جوان ما با شعارهاي دوران پيشين وداع كرده است. در اين روند يك جرقه ي سياسي براي بروز آن كافي بود. دستگيري برخي از رهبران جنبش دانشجويي و سپس بسته شدن روزنامه سلام آن جرقه سياسي بود كه به انفجار جنبش دانشجويي در1378 منجر شد كه با حمله به كوي دانشگاه به اوج رسيد. يعني وجود آن زمينه مادي و فرصت سياسي پس از دوم خرداد و آن جرقه انفجار، به بزرگترين جنبش اجتماعي دانشجويي انجاميد كه در روند خود جبهه جديدي را گشود. جنبش دانشجويي به سرعت دريافت كه نميتواند خود را در حد خواستهاي اصلاح طلبان بخشي از حاكميت محدود نمايد
شكل گرفتن جبهه سوم كه از جمله در جريان جنبش دانشجويي اخير شاهد آن بوديم نشانگر اين واقعيت است كه جنبشي كه به تدريج الگوهاي جديدي را آغاز ميكند (يعني روشي مسالمت آميز، اصلاح طلب و دمكراتيك) در عين حال خود را از يك دو راهي بيرون ميكشد. يعني يا به شيوه گذشته جنبش دانشجويي، انقلابي عمل كند و يا اين كه خود را در چهارچوب اصلاح طلبي يك جناح حكومت محدود نگه بدارد. آن چه در جريان جدايي گرايشات ديگر دانشجويي از دفتر تحكيم وحدت رخ داد، نشانگر اين مسئله است. در واقع آن زمينه مادي، آن فرصت سياسي و اين جرقه انفجار جامعه را وارد دوره جديدي كرد. آنچه دانشجويان در شش روزي كه ايران را لرزاند به نمايش گذاشتند مهمترين جلوه خواست جامعه مدني در تامين آزادي و دمكراسي بود. جامعه مدني تنها متشكل از نهادها و قانون نيست. جنبشهاي اجتماعي مستقل نيز عضو كليدي جامعه مدني اند. اما تجربه نشان داد آن جايي كه اتفاقا جبهه سوم گشوده ميشود، و جنبش اجتماعي مستقل در جامعه مدني شكل ميگيرد، چگونه حتي جريان اصلاح طلب درون حكومت رنگ ميبازد و ناتواني خود را در همراهي كه سهل است بلكه حتي در رويارويي با آن به نمايش ميگذارد. نتيجه آن كه اين جنبش مشروعيت استبداد ديني را چنان سلب كرد كه در 23سال اخير هيچ حادثه اي چنين نتايجي به بار نياورد و اين تاثيرات بسيار عميقي بر سياست، روان و فرهنگ جامعه باقي خواهد گذاشت
بعد از حوادث دانشجويي 18 تير، بسياري بر اين باوربودند كه حوادث دانشجويي اخير نشان داد كه ايران به جينگ سيائوپينگ احتياج دارد. اما تجربه حوادث دانشجويي اخير نشان داد نه تنها بازگرداندن جامعه به قبل و تكرار حادثه ميدان آسماني پكن در ايران ميسر نبود و نيست بلكه هيچ اصلاحات اقتصادي جدي بدون اصلاحات سياسي نيز در ايران ممكن نيست. تلاش رفسنجاني در دوره گذشته براي اصلاحات اقتصادي، الگويي ناكام از دنبال كردن روش چيني اصلاحات بود. در ايران اما بسياري از محافظه كاران با هر نوع اصلاحات اقتصادي جدي مخالفند. امري كه به ناگزير اصلاحات اقتصادي را تابعي از اصلاحات سياسي را ديكال نموده است
برخي ديگر از مفسران بر اين باورند كه جنبش دانشجويي اخير لطمه اي به "انقلاب آرام" اصلاح طلبان نزده و آينده جامعه بنابه خواست آنها طي خواهد شد. حال آن كه محافظه كاران تاكنون نشان داده اند از هيچ فرصتي براي بازگرداندن اوضاع به گذشته وحفظ موقعيت خود دريغ نخواهند ورزيد. علاوه بر آن حوادث دانشجويي 1378 نشان داد ظرفيت اصلاح طلبان حكومتي از چه محدوديتهاي جدي برخوردار است .امري كه نزديكي رياست جمهوري به جناح محافظه كاران را در پي داشت، هر چند نقطه اختتامي بر نبرد قدرت بين محافظه كاران و اصلاح طلبان در درون حكومت نبود. برعكس اين حوادث دور جديدي از كشمكشها را به گونه اي فزاينده پيش رو قرار داد. روندي كه با منازعات فزاينده در پايين و بالا توأم گشت
برغم پيشروي محافظه كاران در سالهاي اخير شاهد گسترش راديكاليسم در بخشي از اصلاح طلبان ديني و شكاف فزاينده بين مردم و اصلاح طلبان حاكم، شكل گيري اعتراضات اجتماعي در ماههاي اخير، گسترش شفافيت سياسي در جامعه و بالاخره حضور گسترده تر روشنفكران و نيروهاي سكولار در صحنه جدالهاهستيم كه جلوه هاي گوناگوني از روند توسعه سياسي است كه زمينه هاي حضور جبهه سوم را در اين رويارويي ها فراهم ساخته است. برغم هر سرانجامي كه اين جنبش دانشجويي جد يد بيابد نقش آن در عقب راند ن محافظه كاران انكارنا پذ ير است. به عبارت روشنتر حرف آخر را در روند توسعه سياسي ايران، جبهه سوم، مردم آرزومند دمكراسي، عدالت و مدرنيته خواهند زد
تاريخ تحول اجتماعي بشر همواره با گامهاي شمرده طي نميشود، بلكه گاه با جهش هاي شگفت انگيزي روبرو ميگردد كه هر چند هم كه منحصر به فرد و غيرقابل تكرار باشند اثرات عميقي بر جان و روان جامعه بر جا ميگذارند، چه، اين جهش هاي شورانگيز سمبلي از شجاعت در تحقير جبر و اقتدار و جلوه اي از اراده معطوف به آزادي ميگردند كه تاريخ نيز به ناگزير در برابر آ گيري نها سر فرود ميآورد. حوادث دانشجويي ايران نيز يكي از رويدادهاست كه ما را به حمايت خود فرا ميخواند